إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72)
ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم آنها از حمل آن ابا كردند و از آن هراس داشتند، اما انسان آنرا بر دوش كشيد!، او بسيار ظَلُوم و جَهُول بود . (۷۲)
https://philosophyar.net/dinani/divine-loyalty/
ملاصدرا:
در آیاتی از قرآن کریم، انسان خلیفه خداوند معرفی شده است. از نظر ملاصدرا، آنچه موجب شده از میان مخلوقات الهی تنها انسان دارای چنین صفتی باشد، ضعف او در خلقت و ظلوم و جهول بودن اوست که این خصیصه در آیات کتاب الهی، دلیلِ اصلی استحقاق آدمی برای دریافتِ امانت الهی معرفی شده است.
قرآن کریم, خطابِ خداوند به انسان است و بنابراین انسان یکی از محوریترین موضوعات مطرح در آیات این کتاب الهی است. خداوند در آیۀ کریمۀ :
سوره 17: الإسراء
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا (70)
و محققا ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم.»
آدمی را تکریم کرده است. بنابر تفسیری مشهور از آیهای در قرآن کریم :
(بقره / 30)
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
هنگامي كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشين و حاكمي قرار خواهم داد.
خداوند آدمی را خلیفه خود در زمین قرار داد. این خلافت، کرامتی بود که جز انسان، موجودی شایستگی آن را نداشت.
آدمی چه ویژگیهایی دارد که خلافتِ الهی، نصیبِ وی گشته است؟
مقدمه
انسان موجودی متفاوت با آفریدههای دیگر خداوند و دارای ویژگیهای خاصی است. در قرآن کریم صفات مختلفی برای انسان ذکر شده است که گاهی بر شرافت انسان دلالت میکنند، مانند: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد» (بقره / 29) و گاهی بهظاهر مذموم و بیانگر ضعفِ انسان هستند، مانند: «خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا انسان ضعیف خلق شده است». (نساء / 28) ملاصدرا با اثباتِ حرکت جوهری ـ که به باور پیروان وی از شاهکارهای فلسفی اوست ـ و استفاده از آن در تفسیر آیات قرآن، تعدادی از آیاتی را که انسان را نکوهش کردهاند، بهمعنای کرامت انسان تفسیر کرده است؛ برای نمونه، ضعف آدمی همراه با ظلوم و جهول بودن وی کرامتی است که موجب شده تا استعدادِ تحمل امانت الهی را یافته، به مقام خلافتِ الهی نائل آید.
حرکت جوهری
حرکت جوهری, نظریهای فلسفی که براساس آن، حرکت، منحصر به اعراض نیست؛ بلکه در جوهر و ذات اشیاء نیز جاری است. ملاصدرا، فیلسوف شیعه ایرانی، نخستین کسی بود که با ردّ دیدگاه منکرین، به صراحت و با استناد به دلایل عقلی و نقلی آن را اثبات کرد. مشهور فلاسفه، حرکت در مقوله جوهر را انکار کرده و فقط به حرکت در چهار مقوله عرضی «کمْ»، «کیف»، «أینْ» و «وضع» قائل بودهاند.
«کمْ»
به طور مثال یک نهال کوچک، میشود درخت
«کیف»
به طور مثال رنگ سیب از سبزی به قرمزی میشود
«أینْ»:
به طور مثال اگر یک شی را از جایی بجای دیگر انتقال بدهیم
«وضع»
به طور مثال یک فرفره را در جای خودش بچرخانیم
بر اساس این نظریه، همه ذرات عالم مادی در یک سیلان و حرکت دائمی هستند و این بهخاطر وجود قوهای در اشیاء است که همواره به فعلیت میرسد. حرکت جوهری، یک مسئله علمی و تجربی نیست بلکه مسئلهای فلسفی است؛ زیرا حرکت جوهری، نو شدن لحظه به لحظه وجود «جوهر»است (مثال دیدن تصویر خود در آب جاری و در حال حرکت) و به حرکات ستارگان و کهکشانها و یا حرکات اتمها که همه اینها حرکت در مکان و در «اعراض» است، ارتباطی ندارد.
ملاصدرا اولین فیلسوف در جهان اسلام است که علاوه بر این چهار مقوله، حرکت در مقوله جوهر را نیز پذیرفت؛[۵] زیرا عرض از مراتب وجود جوهر است و اگر در این مقولهها حرکت رخ میدهد، پس باید در مقوله جوهر نیز جاری باشد.[۶] پیش از او و از زمان ارسطو، فلاسفه فقط قائل به حرکت در سه مقوله کمّْ (عرضی که ذاتاً قابل تقسیم است)، کیف (عرضی که بر خلاف کمْ، ذاتاً قابل تقسیم نیست) و أینْ (حالتی که از نسبت یک شئ با مکان پدید میآید) بودند و بعدها ابن سینا حرکت وضعی را به آنها اضافه کرد.[۷] ملاصدرا با افزودن حرکت در جوهر، قائل به حرکت در پنج مقوله شد.
ملاصدرا در بحث حرکت جوهری، پس از ارائه استدلالهای فلسفی و قبل از استشهاد به گفتار فيلسوفان و عارفان گذشته، به آیه ۸۸ سوره نمل استشهاد و استناد كرده است.[۱۵]
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ
«و کوهها را میبینی و میپنداری که آنها بی حرکتاند در حالی که آنها مانند ابر گذر میکنند.»[۱۴]
از نظر ملاصدرا (1361 الف: 2 / 313 ـ 312) آدمی برای رسیدن به کمال آفریده شده است و همین دلیلی بر این است که پیوسته باید در ضعف و عجز و احتیاج باشد؛ زیرا موجودی میتواند واردات الهی و خلعتهای نورانی را دریافت کند که در مقام احتیاج و عجز باشد. آنچه مانع رسیدن به کمال میشود، توهمِ غنی بودن و افتخار بدان است که وصفی شیطانی و موجبِ استکبار و رانده شدن از بارگاه الهی است. به تعبیر سعدی:
ز دعوی پُری زان تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
تفاوت آدمی با موجوداتی مانند آسمانها، زمین و کوهها در همین ضعف و عجز اوست؛ تفاوتی که همراه با ظلوم و جهول بودن انسان، کرامتی از خداوند به انسان است تا شایسته قبول امانت الهی شود و از آن طریق به مقام خلافت الهی برسد.
بهباور ملاصدرا، فضیلتِ آدمی بر فرشتگان و اجنه، نه از جهت روح است ـ آنگونه که فرشتگان تصور میکردند ـ و نه از جهت ماده ـ آنگونه که شیطان توهم کرد و خود را که از آتش آفریده شده بود، برتر از انسان که از خاک آفریده شده بود، دانست ـ که این فضیلت بنابر آیات
سوره ۸۹: الفجر
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾
تو اي روح آرام يافته! (۲۷)
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾
به سوي پروردگارت بازگرد در حالي که هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است. (۲۸)
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾
و در زمره بندگان من درآى. (۲۹)
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾
و در بهشتم ورود كن. (۳۰)
از جهت غایت و عاقبتی است (صدرالدین شیرازی، 1361 الف: 2 / 313) که همان ضعف و عجز آدمی موجبِ نیل به آن است.
غایت آدمی که یکی از مهمترین مقاماتی است که میتواند بدان نائل آید، مقام خلافت الهی است و در برخی از آیات قرآن به آن اشاره شده است. مقامی که به باور وی، تنیده با آیاتی از قرآن کریم است که به ضعیف بودن آدمی و قبولِ امانت الهی اشاره دارند.
1. ضعیف بودن انسان
در آیۀ «وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا» (نساء / 28) ضعفِ خلقت به آدمی نسبت داده شده است. از نظر ملاصدرا، ضعیف بودن در خلقت، مختص آدمی و کرامتی برای اوست و موجودات دیگر چنین ضعفِ خلقتی ندارند؛ زیرا هر موجودی دارای حدی معین، مقامی معلوم و صورتی تام است؛ اما انسان بنابر آیه «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئًا مَذْکُورًا آيا چنين نيست كه زماني طولاني بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكري نبود؟!» (دهر / 1) مسافری است که زمانی چیز قابلِ ذکری نبود. صورت ابتدایی انسان «ماء مهین آبي پست و ناچيز» است و بهتدریج و با حرکت جوهری (بعد از هر فنا و زوالی) به کمال میرسد؛ یعنی دائماً از حالی به حال دیگر درمیآید تا به غایت کمال برسد.
از نظر ملاصدرا (بنگرید به: همان: 3 / 64 ـ 63) آدمی گرچه یکی از انواع حیوانات است و از دیگر مخلوقات، با صورتی حیوانی و شریف متمایز میگردد، افراد بشر از جهتِ حس و حرکت در مرتبه ضعیفی از حیوانیت هستند؛ زیرا برای محفوظ ماندن از گرما و سرما نمیتوانند به پوستِ طبیعی خود اکتفا کنند. همچنین طعام، معده و کبد که مطبخِ طبیعی حیوانات دیگر است، برای آدمی کافی نیست و او به مطبخی خارجی نیاز دارد. مقصودِ خداوند از آیه «وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا» همین ضعفِ قوای حیوانی است؛ ضعفی که منشأ انتقال آدمی از پستترین مرتبه به بالاترین آنها میشود.
ملاصدرا تأکید میکند که با تأمل در احوالِ موجوداتِ دیگر غیر از انسان درمییابیم که آنها یا در مقامِ خود ثابت هستند و هیچگونه حرکتی بهسوی کمال ندارند یا در حرکت بهسوی غایتِ مطلوب، بسیار کند هستند.
بنابراین فقط انسان است که چون بین قوه صرف و فعلیت محض واقع شده است، میتواند دائم در حرکت باشد تا به مقصد نهایی خود برسد و به همین دلیل، رجوع و توبه و سلوک در آدمی وجود دارد. ازاینرو او افضل موجودات است و دلیلِ این فضیلت همان قوه و نقصانی است که عدهای مانند صابئان را به گمان انداخته که درجه آدمی از درجه فرشتگان پستتر است؛ درحالیکه همین نقصان، دلیلِ فضیلت آدمی بر فرشتگان است و موجب میشود از آنها فراتر رود.
در بین مخلوقات، تنها آدمی استحقاقِ ارتقا به عالم قدس و رضوانِ خداوند را دارد؛ بهگونهایکه میتواند مقامی برتر از فرشتگان یابد. بهباور ملاصدرا، منشأ این امر همان ضعف، عجز، فقر و کثرتِ آفات و امراض است. مخلوقی که در آغاز خلقت بدینگونه نباشد، کمالی را در خود تصور میکند و حالت انتظار برای رسیدن به کمال در او بهوجود نخواهد آمد. (همان: 5 / 270)
2. امانتِ الهی و ظلوم و جهول بودنِ آدمی
از دیدگاه صدرا، یکی دیگر از مبانی قرآنی خلافتِ الهی برای آدمی، قبولِ امانتِ الهی است و دلیلِ پذیرشِ این امانت نیز ظلوم و جهول بودنِ انسان است. بنابر آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (احزاب / 72) خداوند امانتی را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد؛ اما آنها از پذیرفتن آن امتناع کردند و انسان که ظلوم و جهول بود، بار این امانت را پذیرفت.
2 ـ 1. ظلوم و جهول بودن انسان
خداوند آدمی را به «ظلوم» و «جهول» توصیف کرده است. مفسران کلامِ الهی در معنای ظلوم و جهول و اینکه خداوند با چنین توصیفی، انسان را مذمت کرده است یا مدح، اختلافنظر دارند. به باور ملاصدرا، این دو از صفاتِ مدح آدمی هستند که انسان از آن طریق میتواند امانت الهی را پذیرفته، به مقام خلافت الهی برسد.
و أما قوله: إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا على صیغة المبالغة ففیه الإشارة إلى أن الظالم من یظلم غیره، و الظلوم من یظلم نفسه، و کذا الجاهل من یجهل غیره، و الجهول من یجهل نفسه. (صدرالدین شیرازی، 1363 الف: 162)
تفاوت ظلوم با ظالم در این است که ظالم به دیگری ظلم میکند؛ اما ظلوم بر خود ستم روا میدارد. ظلم بر خود همان قبول امانت الهی است؛ زیرا در تعریف ظلم گفتهاند: «وَضْعُ الشَّيْءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ.»
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است. "عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ: الظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ". امام صادق(ع) فرمودند: ظلم، قرار دادن چیزی(اشخاص و اشیاء) در غیر جایگاه شایسته آن است.(بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰).
نفس انسان طالب لذتهایی است که با قبول امانت الهی، آنها را ترک میکند و هیچ موجودی غیر از انسان نمیتواند از لذتهای نفسانی درگذرد. انسان مسجود ملائکه شد؛ چراکه با قبول این امانت، بر خود ستم روا داشت. (همو، 1378 ج: 149 ـ 148) چنین تفاوتی میان جاهل و جهول نیز وجود دارد. جاهل کسی است که از غیر خود ناآگاه است؛ اما جهول کسی است که به خود جهل دارد.
بهتعبیر قیصری، تنها جهول است که به درک معنای واقعی «لا إله إلا الله» نائل میشود؛ زیرا معنای این شهادت، چیزی جز فراموش کردن و جهل به خود و ماسویالله نیست. (قیصری، 1375: 339)
2 ـ 2. امانت الهی
مفسرانِ آیات الهی در ماهیتِ امانتی که خداوند بر آدمی عطا کرد، اقوال مختلفی دارند. ملاصدرا با ذکر شماری از اقوال و ردّ آنها میگوید: حقیقتِ امانت الهی که گاه بنابر آیه «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» (حدید / 21) از آن به فضل الهی تعبیر شده است، فیضِ بیواسطه و تام الهی است و مراد از آن فانی شدن از غیرِ خدا و بقای بالله است که در میان ممکنات، صفتی ویژه انسان است. این فیض بیواسطه، «امانت» نامیده شده است؛ زیرا از صفات خداوند است و تنها آدمی میتواند حامل آن باشد.
بهباورِ ملاصدرا (1363 الف: 162 ـ 161) هر ممکنی غیر از انسان، از آنجا که مقید به وجود خاصِ خود است، استعدادی برای قبول امانت الهی را ندارد. فلک، زمین و کوه و نیز ممکناتِ دیگر، غیر از انسان نمیتوانند از حقیقتِ خود جدا شده، غیر خود را قبول کنند؛ زیرا تحملِ فیض وجودی ازجانبِ خداوند بهصورت امانت و برگرداندن آن به صاحبِ اصلیاش مختصِ انسان است که در آغاز خلقت دارای ضعف و عجز وجودی است و از تمامی مشغولیتهای وجودی آزاد است و میتواند از غیر محبوبِ مطلق، یعنی خداوند قطع تعلق و التفات کند؛ چنانکه در قرآن از ابراهیم خلیلالله حکایت شده است: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ» (شعراء / 77) و نیز: «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَ بِّی سَیَهْدِینِ گفت: من به سوي پروردگارم ميروم او مرا هدايت خواهد كرد.». (صافات / 99)
ملاصدرا با تأویل آیه «یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ» (احزاب / 13) اهلِ یثرب را نوعِ انسان میداند؛ زیرا انسان مادامیکه در این دنیاست، دارای مقامِ خاصی نیست که نتواند از آن عبور کند:
مادامکه حیات دنیوی ادامه دارد، آدمی دارای مقام خاصی در وجود نیست که نتواند از آن گذر کند: «یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ» و بهسببِ این ویژگی است که توانایی سیر در اطوار مختلف و خروج از وجودِ عاریهای دارد و میتواند از این دنیا به عالم آخرت منتقل شود ... و چون دارای مقامِ معینی نیست، سیر کردن در تمام مقامات او راست و چون صورتی معین ندارد، به تمام صورتها درآمده و به همه زیورها آراسته میشود.
امام خمینی:
http://serateshgh.com/188352/188352/
انه کال ظلوما جهولا را که در آیه شریفه وارد شده است که عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین بعد می گوید: انه کان ظلوما جهولا بعضی می گویند که «ظلوما جهولا» بالاترین وصفی است که خدا برای انسان کرده؛ «ظلوما» که همه بت ها را شکسته و همه چیز را شکسته؛ «جهولا» برای اینکه به هیچ چیز توجه ندارد و هیچ چیز را متوجه به آن نیست، غافل از همه است. ما نمی توانیم این طور باشیم، ما امانتدار هم نمی توانیم باشیم، لکن می توانیم در آن راه باشیم.
از جمله مبناهای امام رحمه الله در تفسیر، لحاظ موقعیت افراد در انتساب فعل و یا صفتی به آن ها است؛ به ویژه واژگانی که دامنۀ وسیعی دارند.
به عنوان مثال، می توان به کاربردهای لفظ «عصیان» اشاره کرد. این واژه در قرآن یک جا به حضرت آدم علیه السلام نسبت داده شده: «وَ عَصَیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَیٰ آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد»[97] و جای دیگر به فرعون: «فَعَصَیٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فرعون به آن فرستاده عصيان ورزيد»[98] و در جایی به اصحاب سبت: «ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدونَ اينها به خاطر آن است كه عصيان ميكنند و (به حقوق دگران) تجاوز مينمودند.».[99] معنای اصلی «عصیان» خروج از طاعت است[100]؛ اما خروج از طاعت مراتبی دارد؛ در یک جا منظور خروج از امر ارشادی است، در یک جا سرپیچی از توحید است، در جایی منظور قتل نفس است و در یک جا تکذیب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.
و همچنین است لفظ «ظالم» که دربارۀ آدم و حوا آمده: «وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»[101] دربارۀ نمرود نیز به کار رفته: «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ الله ُ لاَیَهْدِی الْقَومَ الظَّالِمِینَ»[102] در مورد آل فرعون هم استعمال شده است:«وَ أغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کَانُوا ظَالِمِینَ».[103]
کاربرد مفهوم ظلم در همۀ موارد یاد شده یکسان نیست.
«ظلم» قرار دادن چیزی در غیر جایگاه ویژۀ خود است؛ به نقصان باشد یا زیادت و یا به خارج از وقت و مکان خود [بنابراین ]اگر در غیر وقت مناسب خود، از مشک آب نوشیده شود، گفته می شود«ظلمت السقّا». ظلمتُ الأرض: یعنی جایی را کندم که نمی بایست بکنم، همچنین ظلم در موردی که از نقطۀ محوری حق تجاوز شود، اطلاق می شود... برای همین است که هم دربارۀ گناه کبیره و هم دربارۀ گناه صغیره صادق است.
بر همین اساس، ایشان از «ظلوماً» و «جهولاً» در آیۀ «امانت»[104] تفسیری متفاوت ارائه کرده است. در کتاب مصباح الهدایه، «ظلوم» بودن انسان، به گذر کردن از همۀ تعیّنات ( بهره ها)، و «جهول» بودن او به فنای از فنا و رسیدن به مقام ولایت مطلقه، تفسیر شده است.[105]
به همین نسبت ایشان راجع به امانت در آیۀ مذکور گفته اند[106]:
امانت در مشرب اهل عرفان، ولایت مطلقه است و این ولایت مطلقه همان مقام فیض مقدس است که در کتاب شریف اشاره به آن فرموده بقوله [تعالی]: «کُلُّ شَیْ ءٍ هٰالِکٌ اِلاَّ وَجْهَهُ»[107].
ایشان «انسان» را به انسان کامل تفسیر کرده است. امام رحمه الله با اشاره به همین آیه این شعر را سروده اند:
ـ عارفان رخ تو جمله ظلومند و جهول
این ظلومی و جهولی سر و سودای من است[108]
ـ آن که بشکست همه قید ظلوم است و جهول
وان که از خویش و همه کون و مکان غافل بود[109]
مفهوم «ظلم» مفهومی کش دار (کلامی که غیر از معنی ظاهری معانی دیگر بدان توان داد) و ذو وجوه است و به مطلق تجاوز از حدّ اطلاق شده است. سالک و عارف که از حدود و قیود عالم ناسوت (جهان ماده) گذر کرده و به عالم ملکوت و جبروت و تا فنای در اسماء و صفات و نهایتاً به فنای ذاتی می رسد، مرحله به مرحله از قیود و تعیّناتی گذر می کند و به همین اعتبار، ظلوم است. و چون فانی در حق شد و از همه چیز غافل گشت، جهول است.