(41) قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ

(۴۱) آنها مي‏گويند: منزهي (از اين نسبتهاي ناروا) تنها تو ولي ما هستي نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!

فرشتگان چنين عرض ميكنند: منزهى تو اى پروردگار از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده اند (قالوا سبحانك ). ما به هيچوجه با اين گروه ارتباط نداشته ايم ، تنها تو ولى ما هستى نه آنها (أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم).

آنها ما را پرستش نميكردند، بلكه جن را مى پرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند (بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ).

در اينكه مفهوم پاسخ فرشتگان چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و هر يك تفسيرى براى آن كرده اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه منظور از جن شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بت پرستان را به اين عمل تشويق ميكردند، و آن را در نظرشان زينت ميدادند، بنا بر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسه هاى آنها است .

قبلا هم گفته بودیم که اگر انسان بدون دلیل از کسی یا چیزی اطاعت بی چون و چرا بکند این یک نوع پرستش است مثال آن

​​سوره 45: الجاثية

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ ... ﴿۲۳﴾

آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده ؟

سوره ۳۶: يس

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۰﴾

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست (۶۰)

سوره ۹: التوبة

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۳۱﴾

(آنها) دانشمندان و راهبان (تاركان دنيا) را معبودهائي در برابر خدا قرار دادند و (همچنين) مسيح فرزند مريم را، در حالي كه جز به عبادت معبود واحدي كه هيچ معبودي جز او نيست دستور نداشتند، پاك و منزه است از آنچه شريك وي قرار مي‏دهند. (۳۱)

در پاسخ به این پرسش که اگر همه اطاعت ها از آنِ خداست، پس اطاعت رسول صلی الله علیه و آله چیست، می گوییم: خداوند، خود به اطاعت از رسولش صلی الله علیه و آله دستور داده است: «مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ» (نساء:80)؛ آنکه رسول صلی الله علیه و آله را پیروی کند، خدا را پیروی کرده است. پس اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، اطاعت از خداست. نیز فرموده است: «و ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ» (نساء:64)؛ هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه مردم به فرمان خدا از او اطاعت کنند.

شاید اینگونه بتوان گفت که اطاعت از خدا بالاصالة واجب باشد، ولی اطاعت از رسول صلی الله علیه و آله یا پدر و مادر بالتبع واجب باشد.

اطاعت بی چون و چرا مثل عبادت است. البته بر عکس آن صحیح نیست. لزوما عبادت در اطاعت خلاصه نمیشود:

در تفسیر المنیر آمده است:

عبادت، خضوع است و کسی که گمان کرده عبادت همان اطاعت است، اشتباه کرده؛ زیرا گروهی، ملائکه و مسیح و بت ها را کرنش و تعظیم می کردند بدون آنکه از آنان اطاعتی نمایند.

فرشتگان ضمن اظهار تنفر و بيزارى و اعلام عدم رضايت به اين كار مى گويند عامل اصلى اين فساد شياطين بودند, هر چند ظاهرا ما را پرستش ميكردند. به اين ترتيب عبادت كنندگان را به تمام معنى از خود ميرانند و نوميد ميكنند.

نظير اين معنى را در سوره يونس نيز داشتيم آنجا كه ميفرمايد:

سوره ۱۰: يونس

وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ ﴿۲۸﴾

و [ياد كن] روزى را كه همه آنان را گرد مى ‏آوريم آنگاه به كسانى كه شرك ورزيده‏ اند مى‏ گوييم شما و شريكانتان بر جاى خود باشيد پس ميان آنها جدايى مى‏ افكنيم و شريكان آنان مى‏ گويند در حقيقت‏ شما ما را نمى ‏پرستيديد (۲۸)

يعنى شما در حقيقت هوا و هوسها و اوهام و پندارهاى خويش را ميپرستيديد نه ما را، و از اين گذشته اين عبادت شما نه به امر و فرمان ما بود و نه به رضايت ما، و عبادتى كه چنين باشد در حقيقت عبادت نيست.

به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل ميشود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن ميگردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.

فرشته‌ها در كمال ادب اولاً تسبيح و تنزيه دارند مي‌گويند: ﴿سُبْحَانَكَ منزهي (از اين نسبتهاي ناروا)﴾ بعد اصلاً عبادت آنها نسبت به خود را مطرح نمي‌كنند كه آنها نسبت به ما عابد بودند و ما معبود آنها بوديم اصلاً ذكر نمي‌كنند فقط مي‌گويند اينها جن را عبادت مي‌كردند اكثري‌شان به جن مؤمن بودند و هرگز ما به اين كار راضي نبوديم.

مشابه همان مطلبي است كه در سوره مباركه «مائده» گذشت. در قيامت ذات اقدس الهي در حضور همه به حضرت مسيح خطاب مي‌كند ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا، انتخاب كنيد؟ پاسخي كه مسيح(سلام الله عليه) به ذات اقدس الهي در برابر اين سؤال اعتراض‌آميز مي‌دهد شبيه همان پاسخي است كه فرشته‌ها در برابر سؤال اعتراض‌آميز خدا مي‌دهند.

سوره ۵: المائدة

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ﴿۱۱۶﴾

به يادآور زماني را كه خداوند به عيسي بن مريم مي‏گويد: آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا، انتخاب كنيد؟ او مي‏گويد: منزهي تو، من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست بگويم، اگر چنين سخني را گفته باشم تو مي‏داني، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهي و من از آنچه در ذات (پاك) تو است آگاه نيستم، زيرا تو با خبر از تمام اسرار و پنهانيها هستي. (۱۱۶)

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۱۱۷﴾

من به آنها چيزي جز آنچه مرا مامور به آن ساختي نگفتم، به آنها گفتم: خداوندي را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شما است، و تا آن زمان كه ميان آنها بودم مراقب و گواه آنان بودم، و هنگامي كه مرا از ميانشان برگرفتي تو خود مراقب آنها بودي، و تو گواه بر هر چيز هستي. (۱۱۷)

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۱۸﴾

(با اين حال) اگر آنها را مجازات كني بندگان تواند (و قادر به فرار از مجازات نيستند) و اگر آنها را ببخشي توانا و حكيمي (نه مجازات تو نشانه عدم حكمت و نه بخشش تو نشانه ضعف است). (۱۱۸)

فرشته‌ها در آيه محلّ بحث سوره مباركه «سبأ» وقتي كه خداي سبحان فرمود آنها شما را عبادت مي‌كردند عرض كردند ﴿سُبْحَانَكَ﴾ تو منزّه از آن هستي كه شريك داشته باشي، تو مبرّا از آن هستي كه كسي, غير تو را بخواهد مثل تو معبود بداند اينجا هم وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) عرض كرد ﴿سُبْحَانَكَ﴾ تو منزّه از آن هستي كه شريك داشته باشي معبود ديگري در كنار شما معبود باشد من چنين حقّي نداشتم كه مردم را به خودم دعوت كنم اگر من چنين سخني گفته بودم شما قطعاً آگاه بوديد براي اينكه ﴿تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ٭ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ﴾ آنچه مأموريت يافتم به مردم ابلاغ كردم اين است كه گفتم: ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ كه الله هم ربّ من است هم ربّ شما، من هم الله را عبادت مي‌كنم شما هم الله را عبادت كنيد ما هرگز مردم را به خودمان دعوت نكرديم مردم را به معبودي دعوت كرديم كه خودمان هم عبد او هستيم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ﴾ منتها لسان آن سؤال و جواب طوري است كه وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) در قيامت براي اينها طلب مغفرت مي‌كند عرض مي‌كند پروردگارا ﴿إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾. [15]

نبردن نام گناه هنگام پاسخ، دالّ بر كرامت و ادب فرشتگان

اما در آيات محلّ بحث سوره مباركه «سبأ» بعد از اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿أَهؤُلاَءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ﴾ فرشته‌ها عرض كردند ﴿سُبْحَانَكَ﴾ تو منزّه از آن هستي كه شريك داشته باشي، اصلاً نام اين مطلب را نمي‌برند كه ما به اينها نگفتيم، ما به كار اينها راضي نبوديم اصلاً اين نام را نمي‌برند نام عبادت را نمي‌برند.

اشاره قرآن به كرامت حضرت يوسف(سلام الله عليه) در مجلس معارفه با پدر و برادران

در بحث سوره مباركه «يوسف» هم گذشت كه كساني كه مظهر تامّ كرامت و بزرگواري خدا سبحان‌اند اگر كسي نسبت به آنها بد كرد اصلاً نام آن بدي را نمي‌برند در جريان حضرت يوسف(سلام الله عليه) خب يوسف(سلام الله عليه) مشكلات فراواني داشت مهم‌ترين مشكلش همان به چاه انداختن او بود وقتي او را به چاه انداختند بعد عده‌اي به عنوان غلام او را خريد و فروش كردند بعد رفت خدمتگزار گروهي شد و امثال ذلك بعد به زندان افتاد، تمام مشكلاتشان بر اثر همان انداختن به چاه بود اما وقتي وجود مبارك يعقوب و فرزندان او همه آمدند در مصر و معارفه حاصل شد، وجود مبارك يوسف مي‌گويد خدايي كه به من احسان كرد كه مرا از زندان آزاد كرد [16] اصلاً اسم چاه را نمي‌برد خب اين معني بزرگي است خب شما كه زندان افتادنتان نتيجه تلخ آن چاه افتادنتان است بالأخره بايد از آن اصل شروع كنيد اين براي اينكه برادران خجالت نكشند اصلاً نام چاه را نمي‌برد اين معني بزرگي است، اگر كسي مظهر كرامت الهي شد هنگام عفو، كريمانه برخورد مي‌كند اصلاً نام گناه را نمي‌برد.

سوره ۱۲: يوسف

وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿۱۰۰﴾

و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگي به خاطر او به سجده افتادند و گفت پدر! اين تحقق خوابي است كه قبلا ديدم خداوند آنرا به حقيقت پيوست، و او به من نيكي كرد هنگامي كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از آن بيابان (به اينجا) آورد بعد از آن كه شيطان ميان من و برادرانم فساد كرد، پروردگار من نسبت به آنچه مي‏خواهد (و شايسته ميداند) صاحب لطف است چرا كه او دانا و حكيم است. (۱۰۰)

رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿۱۰۱﴾

پروردگارا! بخش (عظيمي) از حكومت به من بخشيدي و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختي، توئي آفريننده آسمانها و زمين، و تو سرپرست من در دنيا و آخرت هستي، مرا مسلمان بميران. و به صالحان ملحق فرما! (۱۰۱)

پرسش: قبل ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ﴾ [18] را داشت.

پاسخ: چون آنها گفتند اين دزد است مثل برادرش، [19] در اينجا لازم بود دفاعي بكند ديگر اسم چاه را نبرد نگفت من يوسفم; گفتند اين برادري دارد و اين برادرش هم سارق بود اين هم مثل همان است اين ديگر نگفت من باخبرم، ديگر نگفت من يوسفم، اينجا هم باز صحبت چاه نيست براي اينكه اينها نمي‌دانند كه اين يوسف است تا بفهمند اين جريان چاه را مي‌داند آ‌نجا هم نه تصريح نه تلويح از چاه سخني به ميان نيامده.

گفتند تو يوسفي فرمود بله من يوسفم اين هم برادر من است اما ديگر در حضور يعقوب بگويد خدا مرا از چاه آزاد كرد نيست خب همه مي‌دانند كه اينها به چاه انداختند.

اين نشانه كرامت الهي است كه در مظاهر او هم ظهور كرده اينجا هم فرشتگان ادب را رعايت مي‌كنند اصلاً نمي‌گويند يك عده ما را عبادت كردند ما به اينها گفتيم نكنيد، ما به كار اينها راضي نبوديم اصلاً اينها مطرح نيست اين نهايت ادب است.

تشابه اهل بيت(عليهم السلام) با فرشتگان در كرامت

اگر مي‌بينيد در سوره «انبياء» از اينها به عنوان كرام ياد مي‌كند همين است فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (فرشتگان) بندگان شايسته او هستند. كه هرگز در سخن بر او پيشي نمي‏گيرند، و به فرمان او عمل مي‏كنند. [20] همين وصفي كه در سوره «انبياء» براي ملائكه(عليهم السلام) ذكر شد در زيارت «جامعه» براي اهل بيت(عليهم السلام) هم ذكر شده در زيارت «جامعه» در وصف اهل بيت(عليهم السلام) آمده است كه «عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» [21] همين‌طور است اين معناي كرامت است فرمود وقتي خداي سبحان چنين سؤالي كرد آنها عرض مي‌كنند: ﴿سُبْحَانَكَ﴾ در جريان ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾ [22] آنجا هم وقتي خداي سبحان با اينها مطلب را درميان مي‌گذارد عرض می کند: ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾ [23] اينها مظهر ادب الهي‌اند.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=2&ayat=30&user=far&lang=far&tran=2

ملائكه در پاسخى كه به سوال خداى تعالى داده اند تمامى … ادب را رعايت كرده اند، نخست او را به طور مطلق و بدون قيد و شرط منزه از اين دانسته اند كه كسى غير از او سزاوار پرستش باشد، دوم اينكه رضايت خود را از اينكه معبود مشركين واقع شوند، نفى نموده و عرضه داشته اند كه : ما به چنين خطايى راضى نبوده ايم، سوم اينكه همين معنا را صريح نگفته اند، و نخواسته اند كه حتى چنين خطايى را به زبان بياورند… نه با تصور آن، و نه با تصديقش.

مشركين سه طايفه از موجودات را مى پرستند، ملائكه، و جن، و قديسين از بشر را.

و اينكه ملائكه در كلام خود كلمه (بل ) را به كار بردند، دليل بر اين است كه جن به پرستش بت پرستان راضى بوده اند.

و جن همان كسانى هستند كه وثنى ها آنها را مبادى [م َ مبدء و اصل ] شرور، و پيدايش فساد در عالم مى دانستند، و آنها را مى پرستيدند، براى اينكه از شرشان محفوظ بمانند، همچنان كه ملائكه را … مى پرستيدند، تا خيرات آنان را به سوى خود سرازير كنند.

مراد از جن اينهايند، نه آنكه - چنانچه بعضى گفته اند - ابليس و فرزندان، و ياوران وى باشند، و معناى عبادت ابليس اين باشد كه دعوت وى را اطاعت نموده، و به دعوت وى ملائكه را مى پرستيدند، و يا به دعوت وى هر گناه ديگرى را مرتكب مى شدند.

دليل بر بطلان اين تفسير، تعبيرى است كه در آيه شريفه به لفظ ايمان آمده، نه به لفظ اطاعت. و نيز آن تفسير ديگر كه گفته : (جن در برابر مشركين مجسم مى شدند، و مشركين آنها را ملائكه مى پنداشتند، و مى پرستيدند) و همچنين آن تفسير ديگر كه گفته : (جنيان بدرون بت ها مى رفتند، تا در هنگام پرستش بت پرستان، ايشان پرستش شوند) صحيح نيست.

جن مسلمان دارد كافر دارد مؤمنين شان هرگز كاري به كار كسي ندارند.

﴿بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ حالا اين ايمان به معناي اطاعت است كه گروهي مثل زمخشري و امثال زمخشري گفتند [24] يا نه، ايمانِ فوق اطاعت است يعني معتقدند كه اينها منشأ اثرند كه سيدناالاستاد به اين معناي دوم مايل هستند. [25] فرمود اكثرشان اين گونه هستند حالا يا خواستند ادّعاي كل نكنند كه ادب اقتضا مي‌كند كه نگويند ما به همه‌شان احاطه علمي داريم يا نه، واقعاً برخي از مشركان به جن ايمان نداشتند.