(48) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُيُوبِ
(48) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُيُوبِ
(۴۸) بگو: پروردگار من حق را (بر دل پيامبران خود) مي افكند كه او علام الغيوب (و از تمام اسرار نهان آگاه) است.
با توجه به آنچه پيرامون حقانيت دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گفته شد، در آيه بعد مى گويد: قرآن واقعيتى است انكار ناپذير كه از ناحيه خدا بر قلب پيامبر القا شده است (بگو پروردگار من حق را مى افكند كه او علام الغيوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است ) (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).
با توجه به اينكه (يقذف ) از ماده قذف (بر وزن حذف ) به معنى افكندن به نقطه دور دست ، يا پرتاب كردن از راه دور مى باشد، براى اين آيه تفسيرهاى متعددى گفته اند كه با هم قابل جمع است :
نخست اينكه: منظور افكندن (حق) يعنى كتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبياء و فرستادگان پروردگار است، چرا كه او به حكم (علام الغيوب بودن) قلبهاى آماده را مى شناسد و بر مى گزيند، و وحى را در آن مى افكند تا در اعماقش نفوذ كند. و به اين ترتيب بى شباهت به حديث معروف (أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ) (علم نورى است كه خداوند به دلهاى كسانى كه بخواهد و شايسته ببيند مى افكند) نيست. تعبير به علام الغيوب اين معنى را تاييد مى كند.
بعضى ديگر گفته اند منظور، افكندن حق بر باطل و كوبيدن باطل به وسيله حق است، يعنى حق آنچنان نيروئى دارد كه تمام موانع را از سر راه خود بر مى دارد و هيچكس را قدرت مقابله با آن نيست، و به اين ترتيب تهديدى است براى مخالفان كه به مقابله با قرآن بر نخيزند، و بدانند حقانيت قرآن آنها را در هم مى كوبد. و در اين صورت شبيه مطلبى است كه در آيه 18 سوره انبياء آمده
سوره 21: الأنبياء
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾
بلكه ما حق را بر سر باطل ميكوبيم تا آنرا هلاك سازد، و به اين ترتيب باطل محو و نابود ميشود، اما واي بر شما از توصيفي كه ميكنيد.
اين احتمال نيز داده شده است كه منظور از تعبير به (قذف) در اينجا نفوذ حقانيت قرآن در نقاط دور و نزديك جهان است و اشاره به اينكه سرانجام ، اين وحى آسمانى جهانگير خواهد شد و همه جا را با نور خود روشن مى سازد.
تبيين معنای «قذف» در آيات مختلف به نعمت و نقمت
قَذْف يعني رَمْي كردن, گاهي در نعمت است مثل «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ» [24] يا «الايمان نُورٌ یقْذِفُهُ اللّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ».
گاهي به صورت عذاب است مثل در سوره مباركه «احزاب» كه:
وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا ﴿۲۶﴾
خداوند گروهي از اهل كتاب را كه از آنها (مشركان عرب) حمايت كردند از قلعه هاي محكمشان پائين كشيد، و در دلهاي آنها رعب افكند (كارشان به جائي رسيد كه) گروهي را به قتل مي رسانديد و گروهي را اسير ميكرديد. (۲۶)
قذف كردن يعني در دل انداختن, گاهي طمأنينه و نورانيّت است گاهي هراس و ظلمت و امثال ذلك است گاهي نعمت است گاهي نقمت, گاهي در قلب يك مؤمن نورانيّت ايمان را قذف ميكند, گاهي در قلب كافر هراس را قذف ميكند, گاهي در جنگ حق و باطل, حق را قذف ميكند به صورت تير به مغز باطل ميرساند باطل را سرشكسته ميكند. در مناظرات علمي گاهي حق را در قلب كسي القا ميكند او با گفتن يا نوشتن, باطل را مغزكوب ميكند كه در سوره «انبياء» فرمود: ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ بلکه با حق بر باطل می کوبیم تا آن را درهم شکند﴾ [26] فرمود ما باطل را مغزكوب ميكنيم يعني حق را مثل تير قذف ميكنيم به مغز باطل ميرسد دِماغ و مغز باطل را ميكوبد و باطل از بين ميرود وقتي از بين رفت و مُرد حرفي براي گفتن ندارد.
فرمود جاهليّت موجود باطل بود آن تيرانداز اساسي كه ﴿عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾ است مغز اين جاهليّت را با تير وحي كوبيد كه ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ ما حق را بر سر باطل ميكوبيم تا آنرا هلاك سازد،﴾ [26] ما دِماغ يعني مغز باطل را ميكوبيم و كوبيد, جاهليت را كوبيد ﴿فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ و به اين ترتيب باطل محو و نابود مي شود﴾ اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي وارد مكه شدند وارد مسجدالحرام شدند اين بتها را يكي پس از ديگري ميانداختند ميفرمودند: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً بگو: حق آمد و باطل نابود شد؛ بی تردید باطل نابود شدنی است﴾ [27] باطلِ قبلي را با مغزكوب كردن از بين برد.