(16) قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ
(16) قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ
(۱۶) آنها گفتند پروردگار ما آگاه است كه ما قطعا فرستادگان (او) به سوي شما هستيم.
خداى تعالى در اين قصه حكايت نكرده كه رسولان در پاسخ مردم كه گفتند: (ما انتم الا بشر مثلنا... شما جز بشرى چون ما نيستيد...)، چه جوابى دادند، در حالى كه در جاى ديگر از رسولان امتهاى گذشته حكايت كرده كه در پاسخ مردم خود كه گفته بودند: (ان انتم الا بشر مثلنا شما جز بشرى چون ما نيستيد) گفتند: (إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مى نهد) كه بيانش گذشت.
بلكه تنها از آن رسولان حكايت كرده كه به قوم خود گفتند: ما فرستاده خدا به سوى شما و مأمور تبليغ رسالت او هستيم، و جز اين شانى نداريم و احتياجى نداريم به اينكه ما را تصديق بكنيد و به ما ايمان بياوريد، تنها براى ما اين كافى است كه: خدا مى داند كه ما فرستاده او هستيم و ما به بيش از اين هم احتياج نداريم.
پس در جمله (قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون ) رسولان از رسالت خود خبر مى دهند، و كلام خود را با حرف (انّ به درستى كه ) و حرف (لام هر آينه ) تأكيد كرده اند، و نيز به منظور تأكيد كلام خود، پروردگار خود را شاهد گرفته اند كه (ربنا يعلم پروردگار ما مى داند).
و جمله (ربنا يعلم ) معترضه و به منزله سوگند است، و به آيه چنين معنا مى دهد: ما فرستادگان به سوى شماييم، و در ادعاى رسالت صادقيم، و اين دليل ما را بس كه خدايى كه ما را به سوى شما فرستاده خود شاهد اين مدعاى ماست، و ديگر ما حاجتى نداريم به اينكه شما هم ما را تصديق بكنيد، و از تصديق شما سودى عايد ما نمى شود، تا در صدد جلب تصديق شما برآييم، بلكه آنچه براى ما مهم است اين است كه: رسالت خود را انجام بدهيم و حجت تمام شود.
آنها … گفتند: ﴿إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ﴾ ما رسالت مطلق نداريم جزء انبياي اولواالعزم نيستيم كه اليالناس مبعوث باشيم اينها انبياي مقطعي و موضعي بودند ما به طرف شما رسالت پيدا كرديم. (برای پیامبر آمده است که لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا براى جهانيان هشداردهنده اى باشد)
… ﴿قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ﴾ خدا ميداند؛ اين سوگندي است, يك و احتجاج است, دو;
خدا ميداند اين خدا ميداند در صحنه احتجاج چه ارزشي دارد؟ آنها ميگويند خدا نميداند; ولي در بخش پاياني سوره مباركه «رعد» آنجا ملاحظه فرموديد كه اين خدا ميداند, اقامه برهان است نه پيشنهاد كفايت مذاكرات. يك وقت كسي دستش خالي است ميگويد خدا كه ميداند؛ يعني قيامت وضعش روشن ميشود يعني فعلاً ما حرفي نداريم؛ اما انبيا حرفشان اين نيست كه فقط خدا ميداند حالا خدا ميداند آنها ميگويند نه, خدا نميداند,... اينكه احتجاج نشد ولي در آيه 43 سوره مباركه «رعد» اين احتجاج گذشت ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾كفار به پيامبرشان ميگفتند تو پيامبر نيستي ﴿قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ﴾من پيامبرم دليل دارم من از طرف خدا آمدم به چه دليل؟ براي اينكه امضاي او دست من است, نامه او دست من است ميگوييد نامه او نيست مثل آن بياوريد اين احتجاج است نه پيشنهاد كفايت مذاكرات.
اين ﴿رَبُّنَا يَعْلَمُ﴾ خدا ميداند يعني براي من بيّنه اقامه كرده شما هر چه خواستيد ما براي شما انجام داديم گفتيد مريض ابرص را نجات بدهيد ما داديم, گفتيد اكمح را نجات بدهيد ما داديم, گفتيد كور مادرزاد را نجات بدهيد ما داديم, گفتيد مرده را زنده كنيد ما كرديم اينكه در كتابهاي تفسيري آمده سرّش همين است.
… با «لام با إنّا» كه بوي سوگند هم ميدهد اين كار را كردند اينها مدّعي بودند نه منكِر و مدّعي بايد شاهد اقامه كند كه در تفسيرها ملاحظه فرموديد از آنها معجزه خواستند آنها معجزه آوردند و برابر دعواي خود بيّنه اقامه كردند.