(38) وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ

(۳۸) و خورشيد (نيز براي آنها آيتي است) كه پيوسته به سوي قرارگاهش در حركت است، اين تقدير خداوند قادر و دانا است.

اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مى كند، اما در اينكه منظور از اين حركت چيست مفسران بحثهاى فراوان دارند:

گروهى آن را اشاره به حركت ظاهرى خورشيد بر گرد زمين ميدانند كه اين حركت تا پايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد و پايان عمر اوست ادامه دارد.

بعضى ديگر آن را اشاره به ميل شمس در تابستان و زمستان به سوى شمال و جنوب زمين دانسته اند،...

البته تمام اين حركات در واقع ناشى از حركت زمين و تمايل محور آن نسبت به سطح مدارش مى باشد، هر چند در ظاهر و به حسب حس مربوط به حركت آفتاب است.

بعضى ديگر آن را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند، زيرا مطالعات دانشمندان بطور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند.

آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آنرا ستاره (وگا) ناميده اند مى باشد.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%DA%A9%D8%B3_%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA%D9%87

اين معانى منافاتى با هم ندارند و ممكن است جمله (تجرى) اشاره به تمام اين حركتها و حركتهاى ديگرى كه تاكنون علم و دانش ما به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شود بوده باشد.

به هر حال حركت دادن خورشيد اين كره بسيار عظيمى كه يك ميليون و دويست هزار مرتبه از كره زمين بزرگتر است آن هم با حركت حساب شده در اين فضاى بيكران از هيچكس ميسر نيست جز از خداوندى كه قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش ‍بى انتهاست، و به همين جهت در پايان آيه مى فرمايد: (اين تقدير خداوند قادر و داناست) (ذلك تقدير العزيز العليم).

(جريان شمس) همان حركت آن است، و لام در جمله (لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا) به معناى (الى به سوى) و يا براى (غايت تا) مى باشد. و كلمه مُسْتَقَر مصدر ميمى و يا اسم زمان و يا اسم مكان است.

و معناى آيه اين است كه: خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت مى كند و يا تا آنجا كه قرار گيرد حركت مى كند، يعنى تا سرآمدن اجلش، و يا تا زمان استقرار، و يا محل استقرارش حركت مى كند.

حال ببينيم معناى جريان و حركت خورشيد چيست ؟ از نظر حس اگر حساب كنيم، حس آدمى براى آفتاب اثبات حركت مى كند، حركتى دورانى پيرامون زمين، و اما از نظر بحثهاى علمى قضيه درست به عكس است. يعنى خورشيد دور زمين نمى چرخد، بلكه زمين به دور خورشيد مى گردد. و نيز اثبات مى كند كه: خورشيد با سياراتى كه پيرامون آنند به سوى ستاره (نسر ثابت) حركتى انتقالى دارند.

و به هر حال حاصل معناى آيه شريفه اين است كه: آفتاب پيوسته در جريان است، مادامى كه نظام دنيوى بر حال خود باقى است، تا روزى كه قرار گيرد و از حركت بيفتد، و در نتيجه دنيا خراب گشته، اين نظام باطل گردد.

البته آيه شريفه - به طورى كه گفته شده - طورى ديگر نيز قرائت شده و آن قراءتى است منسوب به اهل بيت (عليهم السلام) و بعضى ديگر غير از اهل بيت و در اين قرائت به جاى لام در (لمستقر) لاى نافيه آمده و خوانده اند: (الشمس تجرى لا مستقر لها خورشيد حركت مى كند، و هيچگاه ساكن نمى شود)، ولى معناى اولى هم سرانجام به اين معنا برگشت مى كند.

https://wiki.ahlolbait.com/%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%A1_%D8%B3%D8%A8%D8%B9%D9%87

و اما اينكه: بعضى (جريان خورشيد را بر حركت وضعى خورشيد به دور مركز خود حمل كرده اند) درست نيست، چون خلاف ظاهر (جريان) است، زيرا جريان دلالت بر انتقال از مكانى به مكانى ديگر دارد.

(ذلك تقدير العزيز العليم) - يعنى جريان مزبور خورشيد, تقدير و تدبيرى است از خدايى كه عزيز است، يعنى هيچ غلبه گرى بر اراده او غلبه نمى كند، و عليم است، يعنى به هيچ يك از جهات صلاح در كارهايش جاهل نيست.

… آنچه منشأ پيدايش ليل و نهار است شمس و قمر است… درباره شمس و قمر ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا﴾ كه «لام» را گفتند به معناي «إلي» است؛ آفتاب يك سير خاصّي دارد كه به جايگاه اصلي خود مي‌رود، به كجا مي‌رود روشن نيست تا آن‌جا كه ذات اقدس الهي بفرمايد: ﴿دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود﴾[20] يا اينکه تناثر (ازهم پاشیده شدن) نجوم شود (وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ و هنگامی که ستارگان آسمان فرو ریزند (الإنفطار)) , قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ(در حالي كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه قدرت او است و آسمانها پيچيده در دست او) شود, ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ و در آن هنگام كه ستارگان بيفروغ شوند﴾[21] شود, ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ آنگاه كه خورشيد به هم درپيچد﴾[22] شود تا آن روز اين نظم هست، اما چه وقت اين نظم به هم مي‌خورد ذات اقدس الهي مي‌داند تا آن وقت نرسيده اين نظم خاصّ خودش را دارد ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا﴾ و اين تقدير خدايي است كه نفوذناپذير است (الْعَزِيزِ); به همه مصالح و حقايق آگاه است (الْعَلِيمِ).

در اين‌جا فرمود شمس در يك مسير خاصّي حركت مي‌كند اين منافات ندارد كه ما براساس شمس‌محوري قائل باشيم زمين حركت مي‌كند، چه اينكه اقدمين مي‌گفتند زمين حركت مي‌كند تا رسيد به زمان قدما؛ يعني بطلميوس به بعد كه فكر كردند زمين ساكن است، بعد حالا اخيراً مي‌گويند زمين حركت مي‌كند.... اما اينكه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد شمس، جريان دارد يا در سوره مباركه «انعام» مشخص شد كه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً وقتی خورشید را در حال طلوع دید﴾[30] شمس طالع شد، گذشت كه قرآن با زبان محاوره و هدايت سخن مي‌گويد[31] که غير از زبان علمي و اصطلاح علمي است. الآن همه رياضيدان‌ها و منجّم‌ها و ستاره‌شناس ها كه يقين دارند زمين حركت مي‌كند نه آفتاب, اينها وقتي بخواهند حرف بزنند قرارداد بنويسند و قرارداد كنند نمي‌گويند وقتي زمين طلوع كرد يا ما طلوع كرديم، مي‌گويند وقتي آفتاب طلوع كرد؛ همه رياضيدان‌ها مي‌دانند که آفتاب طلوع و غروب ندارد، اين زمين است كه دارد مي‌گردد، اما طوري حرف مي‌زنند كه مردم هم بفهمند، هيچ وقت اينها نمي‌گويند وقتي زمين طلوع كرد يا ما طلوع كرديم، در حالي كه ما طلوع مي‌كنيم, زمين طلوع مي‌كند، نه اينكه شمس طلوع كند, اگر شمس‌محور است و زمين دور آن حركت مي‌كند «كما هو الحق»، اين زمين است كه طلوع و غروب دارد نه شمس، اما محاوره, فرهنگ حرف زدن, گفتگو كردن يك چيز ديگر است و هيچ نمي‌شود به اينها اشكال گرفت كه شما كه مي‌گوييد «شمس» محور است و زمين حركت مي‌كند چرا نمي‌گوييد که زمين طلوع كرده؟ چرا نمي‌گوييد ما طلوع كرديم؟ طوري آدم حرف مي‌زند كه مردم هم بفهمند، زبان محاوره چيزي است و زبان اصطلاح علمي چيز ديگر است؛ در آن‌جا كه ﴿فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً﴾ اين مطلب گذشت; لذا اگر هم تعبير به جريان ‌شود زبان, زبان محاوره است… (این دیدگاه آقای جوادی آملی با آیه بعد همخوانی دارد)