وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62)
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62)
او افراد زيادي از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد؟ (۶۲)
كلمه (جبل) - به كسره جيم و باء و تشديد لام - به معناى جماعت است. و بعضى گفته اند: (به معناى جماعت بسيار است). و بناى آيه شريفه بر توبيخ و عتاب به كفار است كه آيا كسى را اطاعت مى كنيد كه قبل از شما جماعتهاى بسيارى را گمراه كرد، آيا نمى خواهيد تعقل كنيد؟
باز براى شناسايى هر چه بيشتر اين دشمن قديمى خطرناك مي افزايد: (او افراد زيادى از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ).
آيا نمى بينيد چه بدبختي هايي شيطان بر سر پيروان خود آورده؟ آيا تاريخ پيشينيان را مطالعه نكرديد تا ببينيد بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناكى گرفتار شدند؟ ويرانه هاى شهرهاى بلا ديده آنها در برابر چشم شماست، و عاقبت غم انگيز آنها براى هر كس كه كمترين تعقل و انديشه اى داشته باشد روشن است.
پس چرا دشمنى را كه امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدى نمي گيريد؟ باز با او طرح دوستى ميريزيد، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خويش انتخاب مى كنيد.
(جبل) (به كسر ج و ب و تشديد لام ) چنانكه راغب در مفردات گويد به معنى جماعت و گروه است كه از نظر عظمت تشبيه به (جبل) (بر وزن عمل) به معنى كوه شده است، و تعبير (كثيرا) براى تاكيد بيشتر در مورد پيروان شيطان است كه در هر جامعه اى قشر عظيمى را تشكيل ميدهند.
به هر حال عقل سليم ايجاب ميكند كه انسان از چنين دشمن خطرناكى كه به هيچ انسانى رحم نميكند و قربانيانش در هر گوشه و كنارى بر خاك هلاكت افتاده اند سخت بر حذر باشد، و آنى به خود اجازه غفلت ندهد چنانكه امير مؤ منان على (عليهالسلام ) آن پيشواى آگاه و بيدار در يكى از خطبه هايش براى توجه به اين حقيقت ، مردم را مخاطب ساخته مى گويد:
فاحذروا عباد الله ! عدو الله ، ان يعديكم بدائم ، و ان يستفزكم بندائه ، و ان يجلب عليكم بخيله و رجله ، فلعمرى لقد فوق لكم سهم الوعيد، و اغرق اليكم بالنزع الشديد، و رماكم من مكان قريب ، فقال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين :
(اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا بر حذر باشيد، مبادا شما را به بيمارى خويش (كبر و غرور) مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حركت در آورد، و به وسيله لشكريان سواره و پياده اش شما را جلب كند. به جان خودم سوگند او تيرى خطرناك براى شكار كردن شما به چله كمان گذاشته، و آن را با قدرت و شدت تا سرحد توانائى كشيده، و از نزديكترين مكان شما را هدف قرار داده!، هم او گفته است: پروردگارا به سبب آنكه مرا اغوا كرده اى زرق و برق زندگى را در چشم آنها جلوه ميدهم، و همه آنها را اغوا خواهم كرد (در حالى كه خداوند سبب گمراهيش نبود بلكه هواى نفسش او را گمراه ساخته).
ترجمه و شرح خطبه 192 نهج البلاغه (قاصعه)
شارحان نهجالبلاغه برای نامگذاری این خطبه چند دلیل ذکر کردهاند؛ از جمله ابنمیثم بحرانی و قطبالدین راوندی چنین گفتهاند:
قصع درباره نشخوار شتر به کار میرود. شتر هنگام نشخوار کردن، غذا را از درون به دهان میآورد و میجود و دوباره فرومیبرد، این خطبه نیز ازآنرو که از آغاز تا پایان، پندها و نهیهایش تکرار میشود، قاصعه نامیده شده است.
قصع بهمعنای کشتن و خُردکردن نیز به کار میرود و خطبه قاصعه، گویا، قاتل و خُردکننده ابلیس است.
یکی از معانی قصع تحقیر و کوچککردن است و این خطبه متکبران را تحقیر میکند.[۵]
حمد خداى را كه لباس عزت و بزرگواري (الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ) شايسته اوست، و اين دو صفت را نه براى آفريده هايش بلكه به خود اختصاص داد، و آنها را قرقگاه و حريم خود نمود، و بر ديگران ممنوع كرد، و هر دو را محض جلالت و عظمت خويش برگزيد.
و بر هر كس از بندگانش كه در اين دو صفت با او به ستيز برخاست لعنت مقرر كرد. آن گاه با اين دو وصف فرشتگان مقرّب خود را آزمایش نمود، تا خاكساران آنان را از گردنکشان جدا كند ( ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ،)، پس با اينكه به آنچه در دلها مستور است و از غيوب هستى كه از نظرها محجوب است داناست، خطاب به فرشتگان فرمود: «من بشری را از گل به وجود می آورم، چون او را ساختم و از روح خود در او دميدم براى او سجده كنيد. جز ابليس تمام فرشتگان سجده كردند» كه كبر و نخوت به او روى آورد، و به آفرينش خويش به آدم فخر كرد، و به خاطر ريشه اش كه از آتش بود بر او تعصّب ورزيد. اين دشمن خداوند، پيشواى اهل تعصّب، و پيشرو گردنكشان است، كه بنياد عَصَبِيَّت (همبستگى شديد به قوم، قبيله، مرام، عقيده يا هر چيز ديگر و جديت و دفاع در راه آن، مقصود در اينجا تعصب جاهلانه است.) را بنا كرد، و با خداوند در لباس عزّت و كبريايى به ستيز برخاست، و آن لباس عزّت را بر خود پوشيد، و جامه فروتنى و خاكسارى را در آورد.
نمى بينيد خداوند چگونه او را محض تكبرش به شدت تحقير كرد، و به سبب گردنکشی به چاه سر افكندگي در انداخت پس او را در دنيا طرد از رحمت نمود، و براى وى در آخرت آتش فروزان مهيّا ساخت.
خداوند اگر اراده مى كرد، آدم عليه السّلام را از نورى كه چشم ها را خيره كند، و زيباييش عقلها را مبهوت سازد، و عطر و پاكيزگى اش حس بويايى را تسخير كند مى آفريد،
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=15&ayat=26&user=far&lang=far&tran=2
كه اگر چنين مى كرد، گردن ها در برابر آدم فروتنى مى كردند، و آزمايش فرشتگان براى سجده آدم عليه السّلام آسان بود (لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ)، امّا خداوند مخلوقات خود را با امورى كه آگاهى ندارند آزمايش مى كند، تا بد و خوب تميز داده شود، و تكبّر و خودپسندى را از آنها بزدايد، و خود بزرگ بينى را از آنان دور كند.
پس، از آن معاملت كه خداوند با ابليس كرد عبرت گيريد. آن همه اعمال نيكويش را باطل گردانيد و آن همه سعى و كوشش او را بى ثمر ساخت. ابليس شش هزار سال خدا را عبادت كرد، حال از سالهاى دنيا بود يا سالهاى آخرت كس نداند، ولى يك ساعت تكبر ورزيد.
بعد از ابليس چه كسى ممكن است كه از اين گونه نافرمانيها در برابر ذات احديت در امان ماند. هرگز خداوند انسانى را به بهشت نمى برد كه مرتكب عملى شده باشد كه ملكى را به سبب آن از بهشت رانده است. حكم او بر اهل آسمانها و مردم روى زمين يكسان است. و ميان خدا و هيچيك از بندگانش مصالحه اى نيست كه چيزى را كه بر همه جهانيان حرام كرده بر آن بنده مباح نموده باشد.
پس، اى بندگان خدا بترسيد از اين كه دشمن خدا, شيطان, شما را به بيمارى خود [تكبر و خودپسندى] دچار گرداند و به نداى خود شما را از جاى برانگيزد و سواران و پيادگان خود را به سر شما آورد. به جان خودم سوگند كه او تير تهديد در كمان رانده و كمانش را سخت كشيده است و از جايى نزديك بر شما تير مى بارد. و گفت: «اى پروردگار من چون مرا اغوا كردى. زر و زينت دنيا را در زمين در برابر ديده آنان جلوه مى دهم و همگان را گمراه كنم.» او در اين سخن تيرى در تاريکى به سوى هدفى دور دست انداخت و گمانى نادرست داشت (زيرا خواسته اش درباره همه انسانها صورت نپذيرفت، ولى)
ولى زادگان كبر و نخوت با عمل خود ادّعايش را تصديق كردند، و برادران عصبيّت، و سواران كبر و جاهليت آن گفتار كج و باطل را راست آوردند، تا چون گردنكشان شما مطيع او شدند، و طمع او در گمراهى شما پا بر جا شد، و در نتيجه صورت حال او از پرده نهان به ظهور در آمد، در اين هنگام سلطه اش بر شما قوت گرفت و با سپاه خويش به شما حمله ور شد. تا شما را به پناهگاه ذلت کشاند و در مهلکه هاى قتل وارد کرد، و شما را زخمى كارى زد: با فرو بردن نيزه گناه در چشمتان، و بريدن گلويتان با كارد معصيت، و كوبيدن مغزتان با انديشه هاى باطل، و فرود آوردن ضربه بر اعضاى حساس و كشنده تان، و كشاندنتان با مهار قهر و غلبه به سوى آتشى كه از پيش براى شما مهيا شده.
شيطان در زخم زدن به دينتان قوى تر، و براى فساد در دنيايتان آتش افروزتر است از كسانى كه آشكارا با آنان دشمنى مى ورزيد، و براى جنگ با آنها جمع مى شويد. پس آنچه خشم و نيرو داريد بر دفع او به كار گيريد، و در اين برنامه از كوشش همه جانبه دريغ نورزيد.
به خدا سوگند، او بر اصل و ريشه شما (آدم) فخر كرد، و گوهرتان را پست تر از گوهر خود شمرد، و بر تبارتان حمله آورد و با لشگر سواره اش به جانب شما تاخت، و با ارتش پياده اش راه را بر شما بست، به هر مكانى شما را به دام مى اندازند، و دستتان را از راه هدايت قطع مى كنند، با هيچ نقشه اى نمى توانيد از خواسته آنان امتناع ورزيد، و با هيچ تصميمى قدرت نداريد آنان را دفع كنيد، كه دام آنان درياى خوارى، و حلقه اى تنگ، و عرصه گاه مرگ، و جولانگاه بلاست.
بنابراين (ريشه ها را بخشکانيد و) شراره هاى تعصب و کينه هاى جاهليّت را که در دلهايتان پنهان شده خاموش سازيد، زيرا اين نخوت و تعصب ناروا که در مسلمان پيدا مى شود از القائات شيطان و نخوتها و فسادها و وسوسه هاى اوست. تاج تواضع بر سر نهيد و خود برتربينى را زير پا افکنيد، حلقه هاى زنجير تکبّر را از گردن فرو نهيد و فروتنى را سنگر ميان خود و دشمنتان; يعنى ابليس و سپاهيانش قرار دهيد، زيرا او از هر امتى لشکريان و ياورانى، پيادگان و سوارانى دارد (که با کمک آنها در ميان همه اقوام و گروهها نفوذ مى کند).
شما مانند آن متكبرى (قابيل) كه بر فرزند مادرش (هابيل) كبر ورزيد نباشيد كه خداوند او را بر برادرش برترى نداده بود جز آنكه خودپسندى دلش را دچار حسادت كرده، و عصبيت و كبر آتش خشم را در قلبش شعله ور ساخت، شيطان هم با كبر در دماغش دميد، همان کبر و غرورى (که سبب قتل برادرش شد) و در پايان، خداوند به سبب آن براى او پشيمانى به بار آورد و گناه همه قاتلان را تا روز قيامت بر گردن او افکند….
سوره ۵: المائدة
فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ﴿۳۱﴾
سپس خداوند زاغي را فرستاد كه در زمين جستجو (و كند و كاو) ميكرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند، او گفت: واي بر من! آيا من نميتوانم مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم، پس از [زمره] پشيمانان گرديد. (۳۱)
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲﴾
بهمين جهت بر بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد چنان است كه گوئي همه انسانها را كشته و هر كس انساني را از مرگ رهائي بخشد چنان است كه گوئي همه مردم را زنده كرده است، و رسولان ما با دلايل روشن بسوي بني اسرائيل آمدند، اما بسياري از آنها، تعدي و اسراف، در روي زمين كردند. (۳۲)
https://www.aparat.com/v/9Na1i
https://www.aparat.com/v/ht2qi
تفاوت عزت نفس و تکبر:
عزّت نفس: یکی از صفات نورانی که به مؤمن شرافت و حرمت میدهد، عزّت نفس در زندگی اجتماعی است. این حالت سبب میشود که مؤمن مقابل هر کسی سر تعظیم فرود نیاورد و آبرو و احترام و شرافت خود را از بین نبرد.امام صادق(ع) در مورد بینیازی مؤمن از دیگران فرموده است: «طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِز، حاجت خواستن از مردم، موجب سلب عزّت میگردد».
تکبر؛ یعنی آدمی، خود را نسبت به دیگران- به جهت کمالی که در خود می بیند بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال را داشته باشد یا نه و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه[1] مانند تکبر شیطان نسبت به انسان، آنجا که در پاسخ خداوند که فرمود چرا به آدم سجده نکردی- گفت: من از آتش خلق شده ام و آدم از خاک آفریده شده است[2].
اگر انسان، خود را دارای کمالی می داند و تصور مثبتی از خود دارد، برای اینکه دچار غرور نشود، باید راه تواضع را در پیش گیرد و هیچ گاه به خود نبالد که من دارای چنین کمالی هستم!! بلکه از آن توانمندی یا آن صفت کمال، در راه صحیح استفاده کند.
تکبر و غرور، در مقابل تواضع است و راه درمان آن نیز فروتنی کردن در مقابل دیگران است. همواره در سلام کردن بر دیگران پیشی بگیرید و توقع نداشته باشید دیگران به شما سلام کنند. احترام به انسان های دیگر- هر چند از نظر سنی و یا علمی از شما پایین تر باشند- موجب می شود دندان تکبر از شما کنده شود و شاخ غرور بشکند. فکر کردن به نقص ها و عیوبی که دارید، از حرارت غرور می کاهد و شعله های تکبر را خاموش می کند.
اما عزت نفس در مقابل، سبکی و رذالت است. عزت نفس امری پسندیده و مطلوب است و مؤمن باید برای تقویت آن کوشا باشد. به طوری که با حفظ عزت نفس بتواند؛ در مقابل گناه، خود را حفظ کند و در تأمین نیازهای خود هیچ گاه در مقابل متمکنین و پولداران، خود را خوار و ذلیل نکند و مناعت طبع را پیشه خود سازد.
انسانی که با عزت نفس در جامعه زندگی میکند به دنبال برتری جویی و تحقیر و ذلت دیگران نیست، بلکه سعی دارد تا شرافت و حرمتی که خداوند به او داده است را در مقابل دیگر انسان ها حفظ کند، اما متکبر با خیالات و توهماتی که وجود او را فراگرفته است در پی تحقیر و ذلت همنوعان خود، برای حفظ برتری خیالیاش از هیچ عملی دریغ نمیکند. چنین فردی تمام اعمالش را در مسیر اثبات برتری خود به دیگران به کار میگیرد.
«طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ» (حکمت 123 نهج البلاغه) طوبي يعني حيات طيب و طاهر. کسي حيات طيب و طاهر دارد که در درون و ساختارش ذلول باشد نه ذليل. انسان عزيز است. ذلول يعني نرم. تندخويي، تندروي، تندگويي، بدگويي، قهرطلبي، اينها کار ذلول نيست. فرمود مؤمن ذلول است نه ذليل. ذليل را اصلاً نميپذيرند. در همين کافي است که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَي الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَه امام صادق عليه السلام : خداوند اختيار همه كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد. مگر نشنيده اى كه خداوند متعال مى فرمايد: «و عزّت از آنِ خداست···»؟ پس، مؤمن عزيز است و ذليل نيست. مؤمن از كوه نيرومندتر است؛ زيرا از كوه با ضربات تيشه كم مى شود، اما با هيچ وسيله اى از دين مؤمن نمى توان كاست.»[13]؛ مؤمن را آزاد آفريد، اما مؤمن حق ندارد آبروي خودش را بريزد و خودش را ذليل کند. عزت مؤمن مِلک مؤمن نيست امانت الهي بدست او است. اين از روايات نوراني ماست که در کافي آمده است. انسان مال خود را احياناً ميتواند به اين و آن بدهد….، گرچه حق اسراف و تبذير ندارد ولي مال را به اين و آن دادن که مثلاً شايسته هم نباشد، خيلي بحثي در اين نيست؛ اما آبرويش را به اين و آن بدهد، حق ندارد.
آبروي مؤمن مال مؤمن نيست. مؤمن مالک مال است به تمليک الهي، امين آبروست به تأمين الهي. آبروي مؤمن را خدا به مؤمن نداد که ملک او باشد هر جا بخواهد بريزد و هر کاري بخواهد بکند بکند! …مؤمن حق ندارد که مرتّب خودش را کوچک بکند و مدام خودش را ذليل بکند چون آبروي مؤمن از آن جهت که مؤمن است امانت الهي است نزد مؤمن نه ملک مؤمن. اين جلال و شکوه است اين عظمتي است اين مؤمن عزيز است. ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾،[14] اين از جاهايي است که ذات اقدس الهي مؤمن را در کنار پيغمبر و خدا قرار داد. ﴿ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾، اما مِلک و مُلک و امثال ذلک که از اين قبيل نيست.
غرور ملی
غرور – ابتدا دقت کنیم که در فرهنگ عمومی مردم، "غرور" به خطا معنا شده است و معنایی شبیه به "افتخار" دارد؛ اما "غرور یعنی فریب". لذا اصطلاحاتی چون "غرور ملی" نیز خطاست، هر چند که چون "غلط مصطلح" است، و در محاورهی عمومی به معنای دیگری به کار میرود و مردم از آن معنای "فریب ملی" را برداشت نمیکنند؛ قابل توجیه است.
به آیات قرآن کریم در مورد لفظ "غرور" دقت نمایید که همه به معنای "فریب خوردن یا فریب دادن" آمده است.
سوره ۳۱: لقمان
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۳۳﴾
ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمّل میکند، و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را؛ به یقین وعده الهی حقّ است؛ پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد (فریب دهد)!
سوره ۵۷: الحديد
يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۱۴﴾
(در محشر، منافقان) آنها (مؤمنان) را صدا میزنند: «مگر ما با شما نبودیم؟! [مؤمنان] میگویند: «آری، ولی شما [در دنیا] خود را به هلاکت افکندید و انتظار کشیدید، و (در همه چیز) شکّ و تردید داشتید، و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید، و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد!
فخر و افتخار، گاهی بر اساس حقیقت است، مثل این که مسلمان افتخار کند که مخاطب وحی الهی قرار گرفته و آن را فهم نموده و پذیرفته است … رزمنده افتخار کند که لیاقت و توفیق یافته تا از دین و مرزهای مادی و معنویش دفاع کند و ...؛ اما گاهی این فخر و افتخار، عین فریب است، مانند افتخار کردن به برخورداری از ثروتی که به سرعت فانی میگردد… میگویند: فلانی به ثروت یا مقامش "مغرور" شده است! یعنی این امکانات، به جای آن که ابزار رشد خودش و جامعهاش گردد، سبب فریب او شده است. لذا فرمود:
«يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» (الإنفطار، 6)
اى انسان! چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته (فریب داده است).
شاید بتوان گفت که اگر منظور از غرور ملی عزت نفس است چیز مطلوبی است ولی اگر منظور معنایی نظیر نژاد برتر بودن نسبت به سایر انسانها و غیره دارد چیز مذمومی است.
اعتماد به نفس
https://www.youtube.com/watch?v=8NcBxxR-o5I
خودباوری
https://article.tebyan.net/194440/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%81%D8%B3-%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=20&ayat=65&user=far&lang=far&tran=2
https://hawzah.net/fa/Article/View/113646/%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C
https://vajehyab.com/?q=%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C
اعتماد به نفس
فضيلت آن چيزى است كه خداى تعالى آن را فضيلت بداند، پس اين كه غربيها مى گويند آدمى بايد اعتماد به نفس داشته باشد، و بعضى از نويسندگان ما نيز دنبال آنان را گرفته اند حرف درستى نيست، چون دين خدا چنين چيزى را به عنوان فضيلت نمى شناسد، و مذاق قرآن كريم نيز آنچه خداى تعالى در قرآن كريمش فضيلت دانسته اعتماد به خدا و افتخار به بندگى او است، قرآن مى فرمايد:
سوره ۳: آل عمران
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ﴿۱۷۳﴾
اينها كساني بودند كه (بعضي از) مردم، به آنها گفتند: «مردم ( لشكر دشمن) براي (حمله به) شما اجتماع كرده اند؛ از آنها بترسيد!» اما اين سخن بر ايمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را كافي است و بهترين حامي ما است.» (۱۷۳)
و نيز فرموده : (أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا تمام قدرت به دست خدا است)، و باز فرموده : (فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا عزت همه از آن خداست)، و آياتى ديگر.
نفس و شیطان
http://qurannotes.blogfa.com/category/185