﴿۵۸﴾ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا

 

و توكل بر خداوندي كن كه هرگز نمي‏ميرد، و تسبيح و حمد او به جاي آور، و همين بس كه او از گناهان بندگانش آگاه است. 

در جريان توكل بايد توجه داشت كه توكل نه به معني تعطيل است (يك) نه به معني تقسيم كار است (دو)

اگر كسي توكل كند يعني بگويد من كارها را به خدا واگذار كردم و خودش گرفتار عُطله و تنبلي بشود اين ترك واجب كرده است اين توكل نيست و اگر تقسيم بكند بگويد تا آنجا كه به حسب ظاهر معلوم و مقدور انسان است من خودم انجام مي‌دهم آن حوادث پيش‌بيني نشده را به خدا واگذار ‌كند اين تبعيض در توكّل است كه با توحيد سازگار نيست اين يك شرك خفي است اين تشريك در كار است اين توكل نيست زيرا يك موحد با حول و قوّه الهي كار مي‌كند نه خود را به تنبلي و عُطله محكوم مي‌كند نه كار را از ذات اقدس الهي جدا مي‌داند. مي‌گويد در همه امور «بحول الله و قوّته أقوم و أقعد»[1] اين ذكر نوراني مخصوص نماز نيست در حال نماز ، توحيد را به ما آموختند نه يعني نمازگزار در قيام و قعود به حول و قوّه الهي حركت مي‌كند بلكه معناي اين ذكر اين است كه نمازگزار مي‌گويد من معتقدم قيام من و قعود من به حول و قوّه الهي است «بحول الله و قوّته تعالي في جميع اموري آناء الليل و أطراف النهار أقوم و أقعد» نه يعني قيام و قعود نماز من به حول و قوّه الهي است.

 آن بيان نوراني حضرت امير سلام الله عليه كه «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ» هم مؤيّد همين آيه است اگر در آيه دارد ﴿ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ كه دست و پای شما سربازان خداست ؛ اين‌چنين نيست كه شما اگر وقتي كاري انجام داديد موفق شديد بگوييد من اين كار را كردم نه خير جنود الهي اين كار را كردند

چه اينكه اگر كسي خدای ناکرده كج‌راهه رفت بيراهه رفت راه ديگران را بست اگر خدا بخواهد او را تنبيه كند با دست او, او را مي‌گيرد با زبان او, او را مي‌گيرد حرفي مي‌زند رسوا مي‌شود كاري مي‌كند رسوا مي‌شود اين طور نيست كه لازم باشد خدا از جاي ديگر سربازكشي بكند فرمود: «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ» دست و پاي شما سربازان اوست

 

خب پس ما نه در مثبت نه در منفي حق نداريم بگوييم ما مستقلّيم اگر يك كار خيري انجام داديم حرف خوبي زديم مطلب خوبي نوشتيم خدمت خوبي كرديم اقدام خوبي داشتيم بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6] بايد شاكر باشيم كه خداي سبحان با سربازان داخلي آبروي ما را حفظ كرد و اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيم بايد اين خطر را احساس كنيم كه گاهي با سربازان داخلي گاهي با سربازان خارجي مي‌گيرد

 پس معناي توكل, عُطله و تعطيلي و تنبلي نيست معناي توكّل تقسيم كار نيست كه تا بخشي براي ما باشد بخش ديگر براي خدا باشد اينکه مي‌شود استقلال اين مي‌شود شريك داشتن اينكه با توحيد سازگار نيست بنابراين يك انسان متوكّل مي‌گويد: ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[7] آن وقت می گويد:«اُفوّض امری كله الي الله سبحانه و تعالي» آن وقت شروع به فعاليت مي‌كند اين معني توكل است.

  توكّل معنايش اين است كه انسان خدا را وكيل خود قرار بدهد هر آدم عاقلي وقتي مي‌خواهد كاري را انجام بدهد كه به همه شئون آن كار آگاهي ندارد (يك) بر فرض آگاهي, توان آن را ندارد (دو) وكيل مي‌گيرد (سه) ما نسبت به همه كارهايمان اين سه امر را بايد رعايت كنيم چون هيچ كاري نيست كه ما به جميع شئونش آگاه باشيم هيچ كاري نيست كه ما نسبت به جميع شئون آن توانمند باشيم چون به جميع شئون علم نداريم و به جميع شئون آن كار توانايي نداريم چاره جز اين نيست كه وكيل بگيريم ﴿وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾[2]. 

اگر ما در همه امور به خداي سبحان توكّل كرديم آن‌گاه آن مدير و مدبّر گاهي خود ما را اداره مي‌كند آن بخشي كه به حسب ظاهر معلوم و مقدور ماست گاهي ديگران را تسخير مي‌كند آن بخشي كه معلوم و مقدور ما نيست آن وقت اگر ما به او توكّل كرديم و او را وكيلِ مفَوَّض و مطلق قرار داديم او شروع مي‌كند به كار ؛ او خود ما را تدبير مي‌كند ديگران را تدبير مي‌كند از مجموعه اين دو تدبير آن مقصد صحيح به دست مي‌آيد

لذا در سورهٴ <طلاق> فرمود:﴿وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ اگر در سورهٴ <طلاق> فرمود:﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ براي اينكه

 ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَي‏ءٍ قَدْراً﴾[3] خداوند فرمان خود را به انجام مي‏رساند، و خدا براي هر چيزي اندازه‏ اي قرار داده است.

 

**********

نه جبري مي‌شويم نه تفويضي بلكه امر بين امرين است. توحيد افعالي يعني جبر باطل است تفويض باطل است. توحيد افعالي اين است كه در عين حال كه همه كارها به تدبير الهي است انسان آزاد است اين همان صراط مستقيم است بنابراين تمام كارها را او دارد انجام مي‌دهد اختيار ما هم با تدبير او دارد مي‌گردد
                  مويي نجنبد از سر ما جز به اختيار                         آن اختيار هم به كف اختيار اوست 

مرحوم علامه شعرانی

اين طور نيست كه ما در اختيار, مختار باشيم ما مجبوريم كه آزاد باشيم و اين آزادي براي ما ضروري است

 

*****

در این باره حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: هنگامی که عربی پای شتر خود را بسته و آن را بدون محافظ رها ساخته بود و این کار را نشانه ی توکل به خدا می دانست، و او فرمود:اعقلها و توکل؛ پایش را ببند و سپس توکل کن(48).

گفت پیغمبر به آواز بلند - با توکل زانوی اشتر بیند 
رمز الکاسب حبیب الله شنو - در توکل از سبب غافل مشو 
رو توکل کن تو با کسب ای عمو - جهد می کن، کسب می کن، موبه مو 
جهد کن، جدی نما تا وارهی - ور تو از جهدش بمانی، ابلهی(49)

**********

 درباره حيات و ممات به حسب ظاهر ما خيال مي‌كنيم انساني كه در دنيا هست زنده است وقتي از دنيا مي‌رود مي‌ميرد و مرگ را فنا تلقّي مي‌كنيم در حالي كه حقيقت حيات و ممات هر دو امر وجودي است

خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ

 موت, هجرت از دنيا به آخرت است يك نحوه حركت است حيات, بقاي در دنياست نه بقاي در دنيا امر عدمي است نه هجرت از دنيا به آخرت امر عدمي است ولي از آن جهت كه ما اين مهاجر و مسافر را در دنيا نمي‌بينيم اين فقدان شهود و ديدن را يك امر عدمي تلقّي مي‌كنيم بنابراين انسان يا در دنيا مي‌ماند يا مسافر است مثل اينكه كسي در شهر خود يا مقيم است يا مسافر ؛ نه مسافرت امر عدمي است نه اقامه امر عدمي است.

نسبت به ذات اقدس الهي كه حيات عين ذات اوست موت نه به معناي تغيير مأموريت نه به معناي هجرت هيچ كدام از اينها آنجا راه ندارد لذا فرمود: ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ﴾ او سبّوح است قدّوس است از هر نقص از هر عيب و هر كمالي را هم داراست و هر نعمتي هم از اوست لذا محمود مطلق است و از تبهكاران باخبر است و ديگر نيازي نيست كه كسي او را باخبر كند يا پيشنهاد انتقام بدهد براي اينكه ﴿وَكَفَي بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً﴾.

 

 ﴿ ﴾ آنها يك مُرده‌اي را دارند عبادت مي‌كنند اين صنم و وثن كه زنده نيستند تو به حيّ توكّل كن اين حيّ هم يك حيّ دائمي است ﴿الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ﴾ است و از همه عيوب منزّه است از همه نقايص مبرّاست

اگر موجودي گوشه‌اي از گوشه‌هاي او نقص بود او سبّوح نيست گوشه‌اي از گوشه‌هاي او عيب بود او سبّوح نيست

همه نعمتها هم از اوست به دليل اينكه فرمود: ﴿بِحَمْدِهِ﴾ ما چه كسي را حمد مي‌كنيم؟ كسي كه مشكل ما را حل كند

**********

پرسش: در همين آيه دليل بر اين است كه ديگران مي‌ميرند...
 ﴿ ﴾[5] موت يا به معني مهاجرت است كه از دنيا به برزخ رفتن است « تَنتقلون مِن دارٍ الي دار»[6] كه در روايات ماست يا نه, قدري بالاتر از اين انتقال, تغيير مأموريت است اين روح چند صباحي مأمور است از طرف خدا كه بدن دنيايي را اداره كند چند صباحي مأمور است كه بدن اخروي را اداره كند تا در قيامت به آن بدن اصلي برگردد در هر سه نشئه مأموريت الهي را دارد انجام مي‌دهد.

**************

چند مطلب را با آنها در ميان بگذار بگو اين تعليم من رايگان است (يك) ولي شما بدانيد نظام عالَم حسابي دارد شما را همين طور رها بكنند هم نيست (دو) من هم به كسي تكيه كردم كه ﴿كَفَي بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً﴾اين (سه) و از شما هم انتقام خواهد گرفت (چهار)

  اگر نفرمود: (و توكل على اللّه ) بلكه فرمود: (على الحى الذى لا يموت ) براى اين بود كه خواست به علت حكم هم اشاره كرده باشد، و بفهماند خدايى كه حى است و هرگز نمى ميرد از او چيزى فوت نمى شود. پس تنها او است كه مى تواند وكيل باشد