﴿۶۷﴾ وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا 

 

و كسانى‏ اند كه چون انفاق كنند نه ولخرجى مى كنند و نه تنگ مى‏ گيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمى‏ گزينند 

(اسراف ) به معناى بيرون شدن از حد است، اما بيرون شدن از حد اعتدال به طرف زياده روى و در خصوص مسأله انفاق، زياده روى و تجاوز از حدى است كه رعايت آن حد سزاوار و پسنديده است،

 در مقابل قتر - به فتح قاف و سكون تاء - كه به معناى كمتر انفاق كردن است.

كلمه (قوام ) - به فتح قاف - به معناى حد وسط و معتدل، معنايش اين است كه : بندگان رحمان انفاق مى كنند و انفاقشان همواره در حد وسط و ميان اسراف و اقتار است.

فرمود: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا﴾ نه يعني اگر بخواهند انفاق كنند [بلكه] آنها مرتباً انفاق مي‌كنند هم مسائل مالي را انفاق مي‌كنند هم نعمتهاي ديگري را كه خدا به آ‌نها داد انفاق مي‌كنند چون ﴿مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[1]اند اين ﴿إِذَا أَنفَقُوا﴾ ناظر به اين نيست كه اينها انفاق نمي‌كنند ولي اگر خواستند انفاق بكنند هسته مركزي عدل را رعايت مي‌كنند ﴾.

انسان طبعاً قتور و مُمسك است اين قتور بودن و ممسك بودن به تفريط مي‌رساند فرمود اهل تفريط ن باشيد كه طبعاً ﴿وَكَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾[17]

سوره ۱۷: الإسراء - جزء ۱۵ - ترجمه فولادوند

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا ﴿۱۰۰

بگو اگر شما مالك گنجينه ‏هاى رحمت پروردگارم بوديد باز هم از بيم خرج كردن قطعا امساك مى ‏ورزيديد و انسان همواره بخيل است (۱۰۰)

اگر خزائن الهي را هم به او بدهند اين ذخيره مي‌كند خيال مي‌كند كه تمام مي‌شود

 نه اهل اسراف باشد چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود شما اين هسته مركزي را حفظ بكنيد آيه 29 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود

سوره ۱۷: الإسراء - جزء ۱۵ - ترجمه مکارم شیرازی

وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا ﴿۲۹

هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش ‍ منما) و بيش از حد آنرا مگشا تا مورد سرزنش قرار گيري و از كار فرو ماني. (۲۹)

 

 بين افراط و تفريط باشد.


 اسراف, تعدّي از حد است كه خود اين اسراف, تبذير است تبذير يعني بذرافشاني بيجا اگر كشاورزي بود خواست اين بذر را بيفشاند بايد زمين را شناسايي بكند شيار بكند آماده بكند بعد بذر را بيفشاند روي سنگلاخها روي شوره‌زارها آنجاها اگر بخواهد بذرافشاني كند اين مي‌شود تبذير, تبذير يعني بذل بذر در جاي غير مستعد اگر بذر را انسان بيجا بپاشد تبذير كرده است بذر را به‌جا بپاشد تبذير نكرده است اگر كسي هزينه را بيجا كرده است اين بذرافشاني بيجاست.

وجود مبارك امام حسن(سلام الله عليه) گاهي تمام اموال را گاهي نيم اموال را در راه خدا داد[18]

مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش های بی سابقه و انفاق های بسیار بزرگ و بی نظیری ثبت کرده اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند

 

اين دو اصل قبلاً گذشت كه

 اصلي است به عنوان «خير الامور اوسطها»[19]

يك اصل است به عنوان «خير الامور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها بهترین چیزها بیشترین و فراوانترین و بالاترین

 

» شما مي‌بينيد وقتي در دعاي  كميل انسان با خداي خود گفتگو مي‌كند ديگر أوسطها را نمي‌خواهد مرتّب آن قلّه را طلب مي‌كند

«و أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفةً لديك»[20]

 و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود، و نزديك ترين شان در منزلت به تو و مخصوص ترين شان در رتبه به پيشگاهت بگردان

ببر بالا, ببر بالا سرّش اين است كه انسان تا تشخيص بدهد كجا صراط مستقيم است

 «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطيٰ هي الجادة»[21] كه بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌‌البلاغه است آن كار مشكلي است اما وقتي وارد صراط مستقيم شد كه خود معصوم صراط مستقيم است, كلّ مال را هم كه ببخشد اين صراط مستقيم است اينجا جايي است كه حضرت بايد كلّ مال را ببخشد مثل جايي است كه سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كلّ دارايي را عطا كرده اين كار آساني نيست كه كسي تشخيص بدهد كه صراط مستقيم چيست براي ماها تشخيص دادنش مشكل است به همان اندازه كه تشخيص مي‌دهيم يمين و شمال مضلّه است «و الطريق الوسطي هي الجادّه» ما با «خير الامور أوسطها» داريم زندگي مي‌كنيم

ما موظفيم كه خيلي سريع نباشيم خيلي به اين سبك نباشيم كه سبقت بگيريم مگر در محدوده خاص اما اگر كسي خودش صراط مستقيم شد ديگر يمين و يسار ندارد تا مضلّه باشد  اينجا جاي «خير الامور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» اينجا جاي توقف نيست.

وقتي كه خود صراط مستقيم شد مي‌بينيد اينها چه در مسائل مالي چه در مسائل جهادي ديگر چيزي فروگذار نكردند خب انسان سهميه خودش سهميه واجب‌النفقه‌اش را به يك كافر مي‌دهد اين ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾[24] اين اسير، كافر بود ديگر چون مسلمان كه در مدينه اسير نمي‌شد در جنگهايي كه با مشركان مكه داشتند اينها اسير مي‌دادند آنها هم اسير مي‌دادند خب اين مشركي كه به اسارت در آمده در مدينه اسير بود اين اسير را وجود مبارك حضرت امير و اهل بيت(عليهم السلام) با سهميه افطار خودشان تأمين كردند. اينها دومي ندارند در عالم براي اينكه اينها صراط مستقيم‌اند

بنابراين اگر كسي خودش صراط مستقيم بود به صراط مستقيم كه نمي‌گويند مستقيم باش كه در صراط مستقيم مي‌گويند