﴿۶۸﴾ وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّم
آنها كساني هستند كه معبود ديگري را با خداوند نميخوانند، و انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده جز به حق به قتل نميرسانند، و زنا نميكنند، و هر كس چنين كند مجازاتش را خواهد ديد.
خب اين کارهای بالا حُسن فعلي است ولي اين ملاك نيست اينها هدف خلقت نيست هدف خلقت آن توحيد است و معرفت است ، حُسن فعلي از يك طرف, حُسن فاعلي از طرف ديگر؛ حسن فاعليشان اين است كه ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ موحّد ناباند در همه امور موحّدند در سورهٴ مباركهٴ
«احزاب» دارد كه اينها از غير خدا نميترسند
سوره ۳۳: الأحزاب - جزء ۲۲ - ترجمه مکارم شیرازی
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا ﴿۳۹﴾
(پيامبران پيشين) كساني بودند كه تبليغ رسالتهاي الهي ميكردند و (تنها) از او ميترسيدند و از هيچكس جز خدا واهمه نداشتند، و همين بس كه خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است. (۳۹)
اميد هم همين طور است
«لا َيرجُونَّ احد منكم إلاّ ربه
نهجالبلاغه, حكمت 82
سوره ۳۹: الزمر - جزء ۲۳ - ترجمه فولادوند
أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴿۹﴾
[آيا چنين كسى بهتر است] يا آن كسى كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مى كند [و] از آخرت مى ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند (۹)
در رجا موحّدند در خوف موحّدند اگر در رجا و خوف موحّدند در ساير مسائل هم اهل توحيدند اين ميشود حُسن فاعلي اين حُسن فاعلي با آن حُسن فعلي اينها كه جمع بشوند شخص را عبدالرحمان ميكند اينها جزء عبادالرحمان ميشوند.
در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم وقتي بخشي از اوصاف مؤمنون را ذكر فرمود, فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[44] كه گوشهاي از اسرار عبادالرحمان را آنجا ذكر فرمود آنجا حسن فاعلي را با حسن فعلي كنار هم ذكر كرد
در فضاي جاهلي ، طرح اين مسائل ضروري بود نميشود گفت كه حالا چرا به عبادالرحمان ميگويند شما قتل نفس نكنيد آلودگي دامن نداشته باشید مگر عبادالرحمان اينكارهاند؟! خب سوره در مكه نازل شد گناه رايج آنها آدمكشي و آلودگي دامن بود اين بايد برطرف بشود بنابراين اگر مسئله نهي از قتل نفس و آلودگي دامن در كنار مسئله توحيد چه در بخش پاياني سورهٴ «فرقان» و چه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ذكر شد بر اساس همين نكته است فرمود مردان الهي اين عبادالرحمان هرگز اين كارها را نميكنند
همچنین در سوره مبارکه مومنون
هنگام بررسی آیات مهم است که فضای جامه اون زمان را نیز درنظر دشت
فرمود اينها خوني را كه خداي سبحان ريختنش را حرام کرد آن نفس محترم است آن خون را نميريزند ﴿وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ يا در قصاص است يا در حدود است و مانند آن به استثناي قصاص و حدود و امثال ذلك هرگز دست به خونريزي نميزنند .
چون سورهٴ مباركهٴ «فرقان» در مكه نازل شد و مشكل اساسي مردم مكه شرك بود از نظر اعتقاد و قتل نفس و ناپاكي بود از نظر عمل اين سه عنوان را ذكر فرمود.
مطلب بعدي آن است كه فرمود در فضاي جاهلي, شرك محلّ ابتلا بود قتل نفس محلّ ابتلا بود آلودگي دامن محلّ ابتلا بود اين سه گناه بزرگ را كه برخي اعتقادي و برخي عملي است مطرح فرمود, فرمود كساني كه با خدا اله ديگر را نميخوانند در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آمده است كه اصلاً شرك برهانپذير نيست يعني عبارت آيه اين بود كه ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾[3
﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾, ﴿فَإِنَّمَا﴾ اين ﴿فَإِنَّمَا﴾ جزاست يا جواب است اصلاً اله ديگر برهانپذير نيست براي اينكه يك حقيقت نامتناهي است اگر خدا ـ معاذ الله ـ محدود بود خب اين يك خدا, خداي ديگري هم در كنارش هست ولي اگر حقيقت نامتناهي است نامتناهي جا براي خداي ديگر نميگذارد
هر موجودی که تصور کنیم یا نیاز به علت دارد و یا نیاز به علت ندارد. آن را که نیاز به علت ندارد را علت العلل بنامیم، وجود حداقل یک خدا اثبات می شود. اما این که بتوانیم بگوییم فقط و فقط یک خدا وجود دارد. چند راه داریم. یکی از این راه ها این است که بگوییم علت العلل باید بی نیاز و نامحدود باشد.
اگر بخواهيم كمال مطلق بودن واجب الوجود را به شكل برهاني بيان كنيم بايد بگوييم كه : عدم محدودیت از ذات واجب الوجود برمی خیزد. اگر واجب الوجود نامحدود نباشد، مستلزم ممکن الوجود بودن واجب الوجود می شود و این خلف است و محال.
برای اثبات این وحدت واجب الوجود گوئیم:
هر گونه ترکیبی ناشی از محدودیت وجود است یعنی اگر چیزی مرکب از اجزا باشد در وجودش نیازمند به آن اجزا است و کسی که نیازمند باشد محدود است و این با نامتناهی و نا محدود بودن خداوند متعال سازگار نیست . وچون ترکیب در حق واجب الوجود بالذات محال است، وجود دو واجب الوجود نیز محال است
اول الدین معرفته و كمال معرفته التصدیق به و كمال التصدیق به توحیده و كمال توحیده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه
اولا: قانون علیت نمی گوید که «هر موجودی علت دارد»، بلکه می گوید: «هر ممکن الوجودی علت دارد»؛ یعنی موجودی که وجود و عدم وجود آن هر دو امکان پذیر است، موجودی که زمانی نبوده و «پدیده» یا «حادث» نامیده می شود، آفریدگار دارد.
ثانیا: اگر قرار باشد که طبیعت بدون علت بوجود آمده باشد، پس پذیرفته ایم که «موجودی بدون علت موجود باشد».
ثالثا: طبیعت نمی تواند بدون علت باشد؛ چون پدیده و حادث است و ازلی و قدیم نیست. پس وجودش ذاتی نیست و از دیگری گرفته است، پس معلول است، پس وجودش محتمل و ممکن است، پس نمی تواند «واجب الوجود» یا «موجود بی علت» باشد
فرض کنید ما ۲ تا بچه داشته باشیم تمام صفات آنها یکی باشد مثلا دنا, اثر انگشت, آیا اینها ۲ تا هستند یا یکی
قتل نفس در چهار بخش دامنگير اينها بود
آن غارتگريها و قتال جنگجويانه و اينها كه بود آن راهزنيها و قطّاع طريق بودن كه بود اين قتل بود
اين هيچ در داخله زندگي گرفتار سه قتل حرام بودند
يكي قتل دخترها بود كه اينها را زنده به گور ميكردند البته بعضي از قبايل نه همه قبايل
يكي قتل فرزند بود اعم از دختر و پسر در سال گراني و قحطي و خشكسالي كه فرمود
سوره ۱۷: الإسراء - جزء ۱۵ - ترجمه فولادوند
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا ﴿۳۱﴾
و از بيم تنگدستى فرزندان خود را مكشيد ماييم كه به آنها و شما روزى مى بخشيم آرى كشتن آنان همواره خطايى بزرگ است (۳۱)
يعني براي هراس از فقر, فرزندانتان را نكُشيد املاق هم كه قبلاً گذشت به معناي فقر نيست چون انسان تهيدست به تملّق ميافتد گرفتار املاق ميشود از اين جهت حالت فقر را به حالت املاق تعبير فرمودند وگرنه أملق به معناي فَقر نيست
سوم براي تضحيه و قرباني بود كه در اثر جاهليّت جهلا گاهي فرزندشان را قرباني بتها ميكردند كه بتها به اينها خدمتي بكنند و مشكل اينها را حل بكنند و باران بياورند
در چنين فضايي فرمود قتل نفس نكنيد آلودگي دامن هم كه براي عدّهاي رسميّت داشت و پرچم داشتند اين دو, سه كار رسمي بود لذا قرآن كريم در سورهٴ «فرقان» كه در مكه نازل شد اينها را صريحاً مطرح فرمود
اين آيه شريفه، شرك در عبادت را از بندگان رحمان نفى مى كند و شرك در عبادت اين است كه كسى هم خداى را عبادت كند و هم غير خداى را و اين، با اصول وثنيت و بت پرستى سازگار نيست، براى اينكه اصول وثنيت اجازه نمى دهد شخص بت پرست خداى را عبادت كند، نه به تنهايى و نه با عبادت غير خدا، بلكه انسان را لايق پرستش خدا ندانسته، مى گويد بايد آلهه پايين تر از خدا را بپرستيم تا آنها ما را با شفاعت خود به خدا نزديك كنند.
بنابراين تعبير، در آيه مورد بحث (خواندن غير خدا با خدا)، يا به منظور اشاره به اين است كه هر چند مشركين تنها غير خدا را مى پرستند و ليكن پرستش شده واقعى آنان نيز به هر حال خداست، چون پرستش خدا مساله اى است فطرى، چيزى كه هست مشركين راه را گم كرده اند، پس، توجه به سوى غير خدا توجه به خدا و غير خدا است، هر چند كه نامى از خدا به ميان نياورند.
و يا معناى تعبير مذكور اين است كه : بندگان رحمان كسانى هستند كه با وجود خدا، غير خدا را نمى پرستند، يعنى مشركين با وجود خدا غير خدا را مى پرستند.
و يا تعبير مزبور، اشاره به اين اعتقاد خرافى است كه عوام مشرك عرب داشتند كه : توجه و توسل به خدايان تنها در خشكى فايده دارد و اما در دريا سودى نمى بخشد، چون امور درياها تنها به دست خداست و آلهه اى در آن با وى شريك نيستند.
در نتيجه مراد از خواندن خدا، توسل به خدا است در موردى، يعنى در شدايد دريا، و توسل به غير او در موردى ديگر، يعنى در شدايد خشكى. ولى از همه وجوه بهتر وجه وسطى است