﴿۷۴﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا 

 

آنها كساني هستند كه مي‏گويند پروردگارا از همسران و فرزندان ما، مايه روشني چشم ما قرار ده و ما را پيشواي پرهيزگاران بنما!

خب عمده آن است كه اينها خودشان را اصلاح كردند اهل بيتشان را اصلاح مي‌كنند بخش محلّي را اصلاح مي‌كنند بخش منطقه‌اي را اصلاح مي‌كنند بخش بين‌المللي را اصلاح مي‌كنند

فرمود عبادالرحمان كساني‌اند كه عرض مي‌كنند ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا﴾ درست است ما موظّفيم تعليم بدهيم تزكيه كنيم نصيحت كنيم سفارش كنيم ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[13] ما موظّفيم اما همه اينها به هِبه و بخشش و كرم تو وابسته است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا﴾ داشتن همسران باايمان چون اين مادر است كه فرزند صالح تربيت مي‌كند و بايد بدانند كه تربيت كردن فرزند صالح و انسان نمونه از هر مدركي افضل است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ﴾ اينها قرّةالعين باشند براي ما قُرّة به معناي روشني چشم تفسير مي‌شود ولي تفسير به لازم است چون قرّه يا از قَرّه است يا از قَرير هواي سرد را مي‌گويند قرير هواي قارّ, اشكي كه از چشم بيرون مي‌آيد دو قسم است يك انسان غمگين و دلسوخته اشكش گرم است انساني كه عزيز سفركرده‌اش از سفر آمده اين خوشحال مي‌شود اشك شوق مي‌ريزد اين اشك خنك است وقتي مي‌گويند قَرّة الأعين نه يعني چشم شما روشن يعني اشك شوق بريزيد فضيلتي نصيبتان بشود عزيزتان برگردد به كمالي برسيد محبوبتان مقصودتان برسد كه شما اشك شوق بريزيد اشك خنك اين معناي قرّةالعين است يعني به مقصد برسيد مقصودتان را در آن مقصد ببينيد و اشك شوق بريزيد كه اين اشك, اشك قارّ و خنك است يا نه, از قَرّه است يعني آرام بگيريد انسان يا مضطرّ است كه در آن حال مضطرب است يا طمأنينه دارد و قرار گرفته است اين هم در صورتي است كه به مقصد برسد در قرار است اگر در بين راه باشد و ابن‌السبيل باشد كه قراري ندارد اين قرّة أعين يا از آن هواي قارّ است يا از قرار بالأخره يك موفقيّتي است و نعمت الهي. تعبير فخررازي اين است كه گفته نشده قرّة عيون گفته شد قرّة أعين جمع قلّه آوردند براي اينكه مردان الهي كه جزء عبادالرحمان باشند قليل‌اند ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[14] لذا جمع قلّه آوردند[15]

ما الفرق بين جمع القلة وجمع الكثرة وصيغة منتهى الجموع ؟
1- جمع القلّة يدل على عدد من 3 إلى 10

1- جمع الكثرة يدل على أكثر من عشرة

 

خب عمده اين جمله است ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ خدايا! آن توفيق را بده كه مردان پاك جامعه به دنبال ما راه بيفتند اين همّت بلند را قرآن به ما آموخت انسان هميشه مأموم باشد كه هنر نيست دنباله‌رو باشد كه هنر نيست يا يك عدّه آدمهاي عوام به دنبال آدم راه بيفتند كه هنر نيست اين دعا را خدا به اين عبادالرحمان آموخت به اينها اجازه داد كه به خدا اين حرفها را بزنند خدايا! آن توفيق را بده كه متّقيان به ما اقتدا كنند اين كم كمال است؟! نگفته كه در ايران كه نگفته در زمان و زمين خود ما كه, متّقيان اين جمع محلاّ به الف و لام است مردان پاك و باتقوا به ما اقتدا كنند

اين ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين روح بلندپروازي را دين به ما ياد مي‌دهد اين دين است نفرمود همه‌اش به دنبال ديگري برو خب چه وقت انسان امام متّقيان مي‌شود؟ در صورتي كه مراحل چهارگانه قبلي را پشت‌ سر گذاشته باشد اول معرفت صحيح بعد از معرفت, هجرت است ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[16] از رجس هجرت بكن

سوره ۷۴: المدثر - جزء ۲۹ - ترجمه فولادوند

وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿۵

و از پليدى دور شو (۵)

بعد از هجرت, سرعت است فرمود وقتي كه مهاجر شدي داري حركت مي‌كني توقّف نكن مي‌دانيد اين ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ همه‌اش درباره مجلس حرام نيست نگاه كردن بعضي از سريالها اين طور است خواندن روزنامه‌هاي بي‌اثر همين طور است يك دانشجو يا يك طلبه تا نفس مي‌كشد بايد به دنبال علم برود اگر چيزي مفيد علمي نيست خب چرا آدم وقت صرف بكند اين ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ آن را شامل مي‌شود. فرمود اگر معرفت شد قدم دوم هجرت است اگر هجرت شد سرعت است اينجا جاي اين نيست كه بگويند فلان مقدار برويد كه اگر كسي در راه افتاد صراط مستقيم افتاد اينجا جاي «خير الامور اوسطها»[17] نيست اينجا جاي «خير الامور أشدّها و أكثرها و أوفرها و أعلاها» است كه در دعاي كميل مي‌خوانيم «و أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك»[18] اگر كسي در راه باشد پس قدم اول معرفت است مرحله دوم هجرت است مرحله سوم سرعت است كه فرمود: ﴿وَسَارِعُوا﴾[19] نگفت آرام آرام برويد كه فرمود اگر راه را پيدا كرديد خب تندتر برويد. مرحله چهارم سبقت است اينكه جلوتر بروند اينكه بالا و پايين نشستن نيست كه اينكه رياست و مرئوسيّت نيست كه مذموم باشد اين دين است و تقواست خب اگر كسي در هسته عدل و تقوا دارد حركت مي‌كند اين اگر جلوتر برود نقص نيست خيليها عادل‌اند اين مي‌خواهد اعدل باشد خيليها متّقي‌اند اين مي‌خواهد اتقا باشد

پس اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت حالا كه سابق شد احساس مسئوليت بايد بكند نه اينكه همان‌جا بايستد و متوقّف بشود و راكد باشد بايد رهبري ديگران را هم به عهده بگيرد از خدا بخواهد كه يك عدّه پرهيزكاران حرف او را گوش بدهند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اگر به اين درجه نرسيد مأموم شد طبق بعضي از رواياتي كه هست «واجعل لنا من المتّقين اماما»[23] اين براي مأمومين است اما روح بلند قرآن كريم اين است كه خدايا! تو كه دينت را حفظ مي‌كني تو كه جامعه را بدون امام نگه نمي‌داري تو كه بدون پيشرو نگه نمي‌داري خب ما جلو بيفتيم ديگران به دنبال ما, ما كه نمي‌خواهيم فخرفروشي بكنيم كه اين چيزي نيست كه بد باشد كه تو خودت به ما دستور دادي كه عبادالرحمان اين طورند, فرمودي عبادالرحمان مي‌گويند خدايا ما را پيشواي مردان باتقوا قرار بده كه متّقيان جامعه به ما اقتدا كنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين مي‌شود عبادالرحمان.
چرا ما دنباله‌رو باشيم مگر تقليد و دنباله‌رو بودن و مأموم بودن فضيلت است آنچه فضيلت است پيشرو بودن است فرمود شما رائد باشيد قائد باشيد امام باشيد ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾

************

قرآن كريم هدف خلقت جهان را دو چيز دانست يكي عبادت و ديگري معرفت قبلاً گذشت كه برابر بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هدف خلقت, معرفت توحيدي بشر است

سوره ۶۵: الطلاق - جزء ۲۸ - ترجمه مکارم شیرازی

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا﴿۱۲

خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مي‏شود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه چيز احاطه دارد. (۱۲)

 

 

فرمود ما اين نظام آسمان و زمين را آفريديم فرمان الهي از همه اين مسير عبور مي‌كند تا شما موحّدانه بدانيد خدا ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ عَلِيمٌ﴾[2] است خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾[3] است. در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» همان آيه معروف است كه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[4] پس هدف مخلوق نه هدف خالق چون خالق خودش هدف است كمال است

اگر هدف خلقت, معرفت باشد كه در پايان سورهٴ «طلاق» است در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اولواالألباب كه اهل معرفت‌اند به مقصد رسيده‌اند حرفهاي آنها را نقل كرد كه اولي الألباب ﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[5] آنها اهل فكرند اهل بحث‌اند اهل استدلال‌اند اهل معرفت‌اند اهل شهودند حق بودن عالم را مي‌فهمند حق بودن عالم را مي‌بينند اينها اولواالألباب‌اند. مطابق آيه سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» كه هدف خلقت عبادت است[6] بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» مطرح است كه فرمود: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ﴾[7] تا پايان بحث كه آيه 75 همين سور‌ه است عبادالرحمان اوصافشان اين است

عبادالرحمان افراد ضعيف و متوسط و قوي دارند بالاترين رتبه براي معصومان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در آن بيان نوراني نهج‌البلاغه فرمود: «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن»[8]

  خطبه 87 نهج البلاغه


عترة النبي‏:

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ؛ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ‏ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ؟ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ. فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.

مردم كجا مى رويد چرا از حق منحرف مى شويد پرچم هاى حق بر و نشانه هاى آن آشكار است، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مى رويد چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبان هاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد

 

وقوله : « فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن » يحتمل أن يريد : أنزلوهم بأحسن ماتنزلون القرآن من الاطاعة والاحترام ، ويحتمل ان يريد : أنزلوهم بأحسن ما أنزلهم القرآن من الولاية ، كما في قوله عزّ وجلّ : « إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون »  [١] ، ومن الطهارة كما في قوله : « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا » [٢] ، ومن الطاعة المطلقة كما في قوله : « أطيعواالله وأطيعوا الرسول واولي الامر منكم » [٣] ، ومن المودة كما في قوله :
« قل لا أسالكم عليه أجرا إلا المودة في القربى » [٤] ، إلى غير ذلك من المقامات والمنازل التي نزل بها القرآن لاهل البيت عليهم الصلاة والسلام .

يعني اگر قرآن براي مؤمنان براي متّقيان براي مقرّبان درجات ذكر مي‌كند آن قلّه‌اش براي اهل بيت است آن مراحل مياني براي ديگران است «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» يا «فيهم كرائم القرآن»[9]

و من خطبة له (علیه السلام) يذكر فيها فضائل أهل البيت:
وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ، بِهِ يُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَى، فَاسْتَجِيبُوا لِلدَّاعِي وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِيَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ، وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً. فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ، إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا. فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ.
 عاقل با چشم دل، پايان کار را مى نگرد و اعماق و بلندى هاى آن را درک مى کند. دعوت کننده اى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قيام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنيد و از رهبرتان پيروى نماييد.
آن ها (دشمنان حق) در درياهاى فتنه فرو رفتند; بدعت ها را گرفته و سنت ها را رها نمودند (و کار به جايى رسيد که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختيار کردند;) ولى گمراهان و تکذيب کنندگان به سخن درآمدند.
ما مَحرم اسرار (پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)) و ياران راستين او و گنجينه داران و درهاى علوم وى هستيم و (البتّه) هيچ خانه اى را جز از درش وارد نمى شوند و هر کس از غير در وارد شود سارقش مى نامند!
آيات کريمه قرآن درباره آن ها (پيامبر و اهل بيتش) (عليهم السلام) نازل شده، آن ها گنجينه هاى علوم خداى رحمانند. اگر سخن بگويند راست مى گويند و اگر سکوت کنند کسى بر آن ها پيشى نمى گيرد. راهنماى جمعيّت بايد به افراد خود راست بگويد و عقل و خرد را حاضر سازد و از فرزندان آخرت باشد; چرا که از آن جا آمده و به آن جا باز مى گردد.

آن قلّه براي اهل بيت است اين بخشهاي مياني و پايين براي ديگران, اگر اين‌چنين شد هم بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آنها و مأمومان و شاگردان و پيروان آنها را شامل مي‌شود هم بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه محلّ بحث است آنها و شاگردان و پيروان آنها را شامل مي‌شود لذا آنها اگر به خدا عرض مي‌كنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ يعني «اماماً مطلقاً معصوماً مطهّراً طيّباً» و مانند آن است. شاگردان آنها اگر مي‌گويند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ يعني اماماً عادلاً نه اماماً معصوما و اگر رواياتي در كنزالدقائق و مانند آن نقل شده است[10] با حفظ اين مراتب است وگرنه صدر و ساقه اين بحث مربوط به عبادالرحمان است اختصاصي به ائمه(عليهم السلام) ندارد آنجا كه مخصوص ائمه است و احدي راه ندارد آيه تطهير است[11] آيه مباهله است[12] آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[13] است و مانند آن, اما اين آيات كه بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران»[14] يا بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است همه را شامل مي‌شود منتها آنها در قلّه‌اند و شاگردان اينها در مراحل مياني و متوسط يا نازل.

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳, ۴ - ترجمه مکارم شیرازی

 

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۱۹۰

مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏ هاي (روشني) براي صاحبان خرد و عقل است. (۱۹۰)

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۱۹۱

همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده‏ اند، ياد مي‏كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي‏انديشند، (و مي‏گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاي، منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. (۱۹۱)

رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ ﴿۱۹۲

پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساخته‏ اي، و اين چنين افراد ستمگر هيچ ياوري نيست. (۱۹۲)

رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿۱۹۳

پروردگارا، ما صداي منادي توحيد را شنيديم، كه دعوت مي‏كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران! (۱۹۳)

رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿۱۹۴

پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودي، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمي‏كني. (۱۹۴)

 

 اينها كساني‌اند كه تنها به فكر خودشان نيستند يعني مراحل  را پشت سر گذاشتند معرفت پيدا كردند به دين و قرآن و عترت و معارف الهي هجرت پيدا كردند از جهل علمي به علم از جهالت عملي به عدل هجرت كردند در اين هجرت هم سرعت گرفتند در اين سرعت هم سبقت گرفتند بعد از گذشت اين مراحل چهارگانه از خدا مي‌خواهند خدايا ما كه سريعاً به توفيق شما آمديم و جلو افتاديم و پيشگام شديم پشت سريها را هم دريابيم اين توفيق را به ما بده ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ عدّه‌اي كه غالباً تفكّر ادبي دارند به اين فكرند كه چطور اين امام كلمه مفرد است و آن «نا» كه ضمير متكلّم مع‌الغير است كثرت را نشان مي‌دهد نگفتند «واجعلنا للمتّقين ائمة» به اين فكر بودند كه يا امام جنس است همه را شامل مي‌شود يا امام بر وزن صيام جمع عام است نظير صيام كه جمع صائم است جمع مكسّر[4] اين دو وجه, وجه ادبي است و قابل قبول اما آن نكته‌هاي اساسي كه قرآن به آن سمت سوق مي‌دهد آنها قدري مغفول واقع شد و آن اين است كه اين كثرت به وحدت برمي‌گردد هيچ كثرتي بين اينها نيست اينها يك واقعيّت‌اند اگر درباره اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است كه اينها از نور واحدند درست است كه در آن مراحل مخزن الهي كثرت نيست ولي بالأخره اينها كثيرند ديگر, اما همه اينها يك حقيقت‌اند هيچ اختلافي بين اينها نيست هر كدام به جاي ديگري اگر بود همان كار را انجام مي‌داد بنابراين چه شما بفرماييد كه اينها چهارده نفرند درست گفتيد, چه بفرماييد يك نفرند درست گفتيد «كلّهم من نور واحد»[5] 

اين قسم از آيات دارد كه مردان الهي يك واقعيّت‌اند اينكه گفته شد «متّحد جانهاي شيران خداست»

 

در جريان عبادالرحمان بعد از اينكه اوصاف علمي و عملي فراواني از اينها ذكر كرد نقل فرمود كه اينها از ذات اقدس الهي گذشته از صلاح و سَداد خانوادگي, امامت جامعه را هم خواستند. در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آيه 84 از وجود مبارك ابراهيم جريان ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾ را هم نقل كرد كه انسان از ذات اقدس الهي درخواست مي‌كند كه ماندگار باشد نام او بماند سيره و سنّت او بماند اين «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»[1] را از خدا مسئلت مي‌كند اينكه فرمود: ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾ يعني در بين آيندگان من خوش‌نام باشم نام حق نام صدق نام عدل و نام فضيلتِ من مطرح باشد اين همان است كه «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ» مستحضريد كه يكي از بهترين القاب وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) همين بقيّةالله است اما اين بقيّةالله قبل از اسلام هم مطرح بود در اسلام هم مطرح است منتها خاتِم و خاتَمش وجود مبارك امام زمان است قرآن كريم از عالمان دين در ادوار گذشته به عنوان ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[2] ياد مي‌كند عالمان دين روحانيون بقيّةالله‌اند منتها وجود مبارك وليّ عصر بالاصاله است اينها بالتبع, آنها در نظام خلقت بين مخلوقها بالذّات‌اند اينها بالعرض آن حضرت بالحقيقت است اينها بالمجاز يك روحاني مي‌تواند بقيّةالله باشد زيرا او لله فكر مي‌كند لله عمل مي‌كند لوجه الله سخن مي‌گويد و وجه الله هم ماندني است در قرآن كريم از علماي پيشين چنين ياد كرد ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾

 

سوره ۱۱: هود - جزء ۱۲ - ترجمه فولادوند

فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ ﴿۱۱۶

پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند (۱۱۶)

 

 

بعضيها جزء اولواالألباب‌اند بعضي جزء اولواالأبصارند بعضي كذا و كذا بعضي جزء اولوا بقيّه‌اند كساني كه صاحب مقام بقيّةاللّهي‌اند اينها جزء اولوابقيّه‌اند يعني والي بقايند مالك بقايند خدا بقا را به اينها تمليك كرده است چون اين بيان در قرآن كريم آمد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»[3] خب چه چيزي بهتر از اينكه انسان نميرد و از بين نرود گرچه هيچ كس از بين نمي‌رود ولي از خاطره‌ها محو مي‌شوند و نسياً منسياً مي‌شوند اما عالمان دين مي‌بينيد همچنان زنده‌اند شما الآن در حوزه‌هاي علميه روزي هزارها بار افراد مي‌گويند قال الشهيد(رحمه الله), قال الشهيد(رحمه الله) خب اين لسان صدق است ديگر اين بقيّةالله است ديگر منتها آن حضرت بالأصل بقيّة الله است اينها بالتّبع آن حضرت بالأصل امام است اينها بالتّبع امام‌اند بنابراين اين مقامي است كه خواستنش از ذات اقدس الهي نقص نيست اين رياست دنيايي و مادّي نيست كه انسان از خدا طلب نكند اين ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ يعني ما را امام متّقيان قرار بده ما را بقيّةالله قرار بده ما را ماء معين قرار بده يكي از القاب وجود مبارك حضرت ماء معين است همين ماء معين را درباره عالمان دين هم مي‌گويند ماء معين مائي است كه «تَناله الدلاء و تراه العيون» آن آبي كه در زير زمين مدفون است ديگر مَعين نيست اما آن آبي كه عين و چشم او را مي‌بيند و در دسترس تشنگان است و جاري است مي‌گويند ماء معين در ذيل آيه ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[4] آنجا رواياتي هست كه بر وجود مبارك حضرت تطبيق شده[5] از القاب عالمان دين هم اين است كه اينها ماء معين‌اند اينها با كتاب نوشتنشان با درسشان با بحثشان با امامتشان با موعظه‌شان معارف دين را در جامعه جريان مي‌دهند خب چه نعمتي بهتر از اين اينكه مقام دنيا نيست كه اگر كسي بخواهد به دنبال دنيا رفته است كه اين يك مقام معنوي است قرآن هم تجليل كرده اِجلال كرده تجويز كرده اكرام كرده كه اينها بگويند خدايا ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾

در بيانات نوراني حضرت امير هست كه كسي كه امام يك جمعيّت شد حالا امام جماعت شد امام جمعه شد امام يك شهر شد هر چه شد اين «فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ»[6] اينها برابر همين آيات محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «فرقان» يعني از آيه 63 به بعد عمل كردند ديگر عبادالرحمان اين اوصاف را داراست اگر حضرت امير فرمود: «فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ» اينها شروع كردند به تعليم نفس و تأديب نفس و در نهج‌البلاغه وجود مبارك حضرت امير, رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به امامِ مَن اتّقي وصف كرد فرمود: «فهو إمامُ مَن اتّقيٰ»[7] امام متّقيان است خب اين لقب پرافتخار بالأصاله براي آن حضرت است بالتّبع براي شاگردان آنها, اگر رواياتي در كنزالدقائق و امثال ذلك آمده است كه اين درباره ما اهل بيت است[8] اين حق است چون بالأصاله براي آنهاست شعاع آن بركت آن ريزش آن به شاگردانشان هم مي‌رسد خب همين قرآن است كه از عالمان امّتهاي گذشته به ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[9] ياد مي‌كند ديگر ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ يعني بقيّةالله چه چيزي را قرآن كريم باقي مي‌داند آنچه عند الله است باقي مي‌داند برابر آيه سورهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[10] اگر كسي الهي فكر كرد و الهي عمل كرد چه در امّتهاي گذشته چه در اين امّت مي‌شود ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[11] يعني بقيّةالله