(11) هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً

(۱۱) در آنجا مؤ منان آزمايش شدند و تكان سختي خوردند.

 در چنين فضايي كه ﴿بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ شد نفس‌ها به سينه آمد، ﴿هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آزمون شدند  (كلمه (ابتلاء) به معناى امتحان). ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً﴾  و از ترس دچار اضطراب سخت گشتند.

 

 براي اينكه انسان نه قدرت دفاع دارد نه قدرت فرار اين كافر مهاجم هم كه آمده رحم نمي‌كند

 

 سورهٴ مباركهٴ «بقره»

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ ﴿۲۱۴﴾

 آیا گمان کرده‌اید که به بهشت داخل شوید بدون امتحاناتی که پیش از شما بر گذشتگان آمد؟ که بر آنان رنج و سختیها رسید و همواره پریشان خاطر و هراسان بودند تا آن گاه که رسول و گروندگان با او (از خدا مدد خواستند و) گفتند: بار خدایا، کی ما را یاری کنی؟ (در آن حال خطاب شد: بشارت دهد که) هان! همانا یاری خدا نزدیک است.

فرمود شما همين‌طور مُفت منتظرید كه بهشت برويد.

 خيلي‌ها بودند كه دين را حفظ كردند و امانت الهي را به دست شما دادند. شما بايد اين دين را حفظ كنيد. آنها كه دين را حفظ كردند به دست شما دادند چطور حفظ كردند. آنها حوادث تلخي را آزمودند كه در آن حوادث تلخ با ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ پيروز شدند شما هم بايد اين‌چنين پيروز بشويد منتها اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ دو قسم است يك وقت به صورت گِله است آن شايسته مردان باتقوا نيست يك وقت به صورت درخواست است كه اين جزء ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ﴾ است كه چيز مطلوبي است.

 آيه 214 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است هم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ هم ديگران، آنها كه به وجود مبارك پيامبر نزديك بودند جزء مؤمنان خالص بودند به تبع پيامبر اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتنِ آنها استدعا بود اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ اين جمله به حسب ظاهر خبريه است اما اين ﴿مَتَي﴾ استفهام است استدعاست به صورت انشاست يعني «اللهمّ انصرنا» اما آنها كه مشكل داشتند اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتنِ آنها استبطاء بود نه استدعا يعني دير شد خدايا، دير كردي

مولوی شاعر اهل شکایت نبود

من ز جان جان شکایت می‌کنم

من نیم شاکی روایت می‌کنم