(35) إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً

(۳۵) مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زناني كه از فرمان خدا اطاعت مي‏كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زناني كه روزه مي‏دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي به بيعفتي حفظ مي‏كنند و زناني كه پاكدامنند، و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي‏كنند، خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است.

 

روایتی را مکرر به نقل از پیامبر اکرم(ص) شنیده ایم : "اِختِلافُ اُمَّتی رَحمَةٌ" (اختلاف امّت من، رحمت است).

عبدالمؤمن انصاری می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم قومی روایت می کنند که حضرت رسول صلی الله علیه وآله و سلم فرموده: «اِختِلافُ اُمَّتی رَحمَةٌ»(3) آیا این روایت درست است؟

امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمود: آری، راست می گویند.

عرض کردم: بنابراین اگر اختلاف امّت، رحمت باشد سپس اتّفاق و اجتماع آنان عذاب است؟!

فرمود: آن گونه که تو و آنها تصور می کنید نیست، بلکه منظور از سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همان سخن خداوند در قرآن کریم است که می فرماید:

 

وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ(التوبة/122)

و مؤمنان را نسزد که همگی [به سوی جهاد] بیرون روند؛ چرا از هر جمیعتی گروهی [به سوی پیامبر] کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی یابند و قوم خود را هنگامی که به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند، باشد که [از مخالفت با خدا و عذاب او] بپرهیزند.

خداوند به مسلمانان دستور داده که به حضور رسول خدا کوچ کنند و معارف اسلامی را از آن حضرت بیاموزند و سپس به سوی قوم خود باز گردند و آن معارف را به آنان یاد دهند. منظور از اختلاف امت، رفت و آمد مسلمانان از شهرهای خود به نزد رسول خدا و جانشین های آن حضرت است برای یاد گرفتن دین نه اختلاف در دین. سپس دوباره با تاکید فرمود: جز این نیست که دین، یکی است.(4)

 

نتیجه بحث:

واژه "اختلاف" به جهت اشتراک های لفظی زبان عربی، دارای معانی متعددی است از جمله: جانشین شدن، در پس چیزی یا کسی قرار گرفتن، کسی را از پشت سر گرفتن، اختلاف و ناسازگاری کردن، آمد و شد(و رفت و آمد) کردن.

 

بنابراین اگرچه یکی از معانی "اختلاف" تفرقه و ناسازگاری است اما در روایت نبوی یاد شده، برخلاف آنچه در نگاه اولی به نظر می رسد، این معنا منظور نیست بلکه مراد، "رفت و آمد" مسلمانان و به بیان صحیح تر، جویندگان علوم دینی نزد پیامبر برای فراگیری معارف دین و علوم اسلامی است.این را هم اضافه کنیم که واژه "اختلاف" در سرتاسر قرآن 7بار تکرار شده است و در اکثر موارد به معنی" آمد و شد" است،

https://tanzil.net/#search/quran/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%81

 

در زیارت جامعه کبیره نیز، عبارت "مُخْتَلَفَ الْمَلائِکةِ"(محل رفت و آمد فرشته ها) دقیقا در همین معنا کاربرد یافته است.

اختلاف قبل‌ العلم و بعدالعلم

http://qurannotes.blogfa.com/category/74

 

(و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات ) - و كسانى كه ذكر خدا را بسيار مى كنند، هم با زبان و هم با قلب، و اين ذكر شامل نماز و حج نيز هست .

در هر لحظه ما در معرض وسوسه و آزمونيم نام خدا بر لب، فضيلت است و عمده ياد خدا در دل است آن اثري كه ياد خدا در دل دارد آن اثر را نام خدا بر لب ندارد.

در این سوره سه بار روی مسئله ذکر کثیر تاکید شده است

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا ﴿۲۱﴾

براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكوئي بود، براي آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مي‏كنند. (۲۱)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا ﴿۴۱﴾

اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد خدا را بسيار ياد كنيد. (۴۱)

هر يك از احكام الهي، وقت و شمار و مقدار آن مشخص است و خداي سبحان در هيچ حكمي دستور كثرت نداده است، جز ذكر كه درباره آن مي‌فرمايد: فراوان به ياد خدا باشيد: ﴿يأَيُّها الذين ءَامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً) 2 بنابراين، ياد خدا حدّي ندارد و اين نشان اهميت ويژه ذكرِ اوست.راز اينكه در بسياري از حالات و شئون، و در حدّ توان، بايد به ياد خدا بود اين است كه شيطان در حال غفلت به انسان حمله مي‌كند و اگر انسان به نام خدا متذكر باشد، به دام شيطان نمي‌افتد.

نكته ديگر درباره تداوم ذكر خدا اين است كه اين سنّت حسنه براي تقويت روح فرشتگي در انسان ذاكر است، زيرا ملائكه دائماً به ياد خدا هستند و هرگز خسته و افسرده نمي‌شوند:

سوره ۴۱: فصلت

فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ ﴿۳۸﴾

پس اگر كبر ورزيدند كسانى كه در پيشگاه پروردگار تواند شبانه‏ روز او را نيايش مى كنند و خسته نمى ‏شوند (۳۸)

 

در كثرت ياد شده، كيفيت و كميت هر دو ملحوظ و مراد است، زيرا خداي سبحان از ذكرِ بدون اخلاص و حضور قلب به عنوان «ذكر قليل» ياد كرده، چنين مي‌فرمايد: منافقان، كم به ياد خدا هستند: ﴿ولايذكرون الله إلاّ قليلاً) 2 با اينكه منافق هرگز به ياد خدا نيست، زيرا منافق به زبانْ مسلمان و قلباً كافر است و در كفر دروني خود از كافر عادي هم قوي‌تر و پليدتر است، از اين‏رو دَرَكه منافقان از دَرَكه كافران بدتر است: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا  منافقان در پائين ترين مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت)

سوره ۴: النساء

إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۱۴۲﴾

منافقان مي‏خواهند خدا را فريب دهند در حالي كه او آنها را فريب مي‏دهد و هنگامي كه به نماز ايستند از روي كسالت مي‏ايستند، در برابر مردم ريا مي‏كنند و خدا را جز اندكي ياد نمي‏نمايند. (۱۴۲)

 

منافق ممكن است هميشه به ياد خدا باشد و مانند خوارج اهل نماز شب نيز باشد؛ ليكن چون ذكر لساني وي، بي‌روح است اندك است، بنابراين، وصف ذكر منافقان به «قلّت»: ﴿لايذكرون الله إلاّ قليلاً﴾ بدين معنا نيست كه آنان گاهي به ياد خدا هستند يا اينكه ذكر معنوي آنان كم است. آنان هرگز ذكر معنوي ندارند تا به قلّت و كثرت وصف شود، زيرا آنها به طور مطلق خدا را فراموش كرده‌اند: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ )

سوره ۹: التوبة

الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۶۷﴾

مردان منافق و زنان منافق همه از يك گروهند، آنها امر به منكر، و نهي از معروف، ميكنند، و دستهايشان را (از انفاق و بخشش) ميبندند، خدا را فراموش كردند و خدا آنها را فراموش كرده, منافقان قطعا فاسقند. (۶۷)

 

ذكر منافقان كه در جمله ﴿لايذكرون الله إلاّ قليلاً) 1 به آن اشاره شده، اين ذكر لفظي كه با غفلت قلبي همراه است چون از سنخ دنيا و براي دنياست اندك است: ﴿مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ) 2 البته ممكن است آنان خود را ذاكر خدا و عمل خويش را ذكر الهي بپندارند: ﴿و هم يحسبون أنّهم يُحسنون صُنعاً سوره ۱۸: الكهف خود مى ‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏ دهند) ليكن به لحاظ واقع ذكر نيست، زيرا ذكر خدا، هرگز با كفر واقعي جمع نمي‌شود.

 

 دوام ياد حق در همه حالات و شئون

فرزانگان و خردمندان در همه شئون و حالات به ياد حق هستند:

﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۱۹۱﴾

همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده‏ اند، ياد مي‏كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي‏انديشند، (و مي‏گويند) بارالها اين را بيهوده نيافريده اي، منزهی تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. (۱۹۱)

همان‌گونه كه آيه مذكور ناظر به دوام ياد حق در همه شئون است، آيه شريفه

وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ ﴿۲۰۵﴾

پروردگارت را در دل خود از روي تضرع و خوف و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن! و از غافلان مباش! (۲۰۵)

 به استمرار ذكر و ياد خدا در همه لحظات اشاره دارد.

توضيح اينكه «تضرع» و «خيفة» صفت قلب است. امر به چنين ذكري شاهد آن است كه تنها ذكر زباني كافي نيست. البته زبان نيز بايد ذكر حق بگويد؛ اما نه با صداي بسيار آشكار، بلكه آهسته: ﴿دون الجهر من القول﴾. امر به ذكر در بامداد و آغاز روز (غدوّ) براي اين است كه همه روز به ياد حق بگذرد، چنان‌كه مراد از ذكر در شامگاه (آصال)، يعني پايان روز و آغاز شب، اين است كه همه شب به ياد حق بگذرد، آنگاه براي اينكه مبادا كسي گمان كند كه اگر در دو طرف روز به ياد خدا بود كافي است، مي‌فرمايد: ﴿ولاتكن من ‏الغٰفلين﴾. در اين جمله، از غفلت نهي شده است.

بنابراين، خداي سبحان با مجموع امر و نهيي كه در اين آيه فرمود، لزوم استمرار و دوام ذكر و ياد حق را در همه اوقات شبانه‌روز تأمين و تثبيت كرد.

انسان پيوسته بايد به ياد حق باشد و اگر احياناً آن را فراموش كرد، فوراً بايد اين نسيان را با ياد خدا ترميم و جبران كند: ﴿وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ  چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن) 1

ممكن است هنگام انجام دادن برخي كارها نتوان ذكر گفت؛ اما اگر آن كارِ به ظاهر دنيوي براي خدا باشد، به ‏يقين ياد خدا و مصداق ذكر الله است. البته بهترين ياد خدا نماز و به ويژه نماز جمعه است:

سوره ۶۲: الجمعة

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد اگر بدانيد اين براى شما بهتر است (۹)

 

 چنان كه برجسته‌ترين اثر نماز ياد خداست: ﴿وأقم الصلوة لذكري) 3

3. قرآن، مصداق ذكر الله

قرآن كريم يكي از مصاديق ذكر الله است، چنان‌كه در آيات متعدد از آن با عنوان «ذكر» ياد شده است؛ مانند: ﴿إنّا نحن نزّلنا الذكر وإنّا له لحفظون) 1 سراسر قرآن، ياد خداست، بر اين اساس، تلاوت و تعليم و تعلّم قرآن، مطالعه و تدريس و نگارش معارف قرآني، استنباط احكام فقهي از آيات ‏الاحكام و هر آنچه به قرآن بازگردد ذكر الله است. البته اين ذكر هم درجاتي دارد؛ كسي كه قرآن كريم را تلاوت مي‌كند در حال ذكر لساني است و آن كه معارف قرآني را در دل مي‌پروراند به ذكر قلبي مشغول است. هر فرد به حسب درجه خاص خود و به اندازه‌اي كه در خدمت قرآن است از آن فيض مي‌برد و به ياد حق بوده و به همان اندازه بيناست.

بر اساس اصل مزبور، بحث از سيره انبيا(عليهم‌السلام) نيز ذكر خداست، و پيامبران، خود ياد حق و اُسوه ذكرالله و ذكر مُمَثّل الهي‌اند، از اين‏رو خداي سبحان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمان مي‌دهد كه به ياد حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و... باش: ﴿واذكر في الكتب إبرهيم) 2 ﴿واذكر في الكتب موسي) 3 ﴿واذكر في الكتب إسمعيل) 4 ﴿واذكر في الكتب إدريس) 5 ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ) 6 ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ) 7 ﴿واذكر عبادنا إبرٰهيم وإسحق ويعقوب) 1 ﴿وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ) 2 ﴿وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ) 3 اين فرمان، ارجاع به غير خدا نيست. ياد بندگان صالح و انبيا و مرسلين(عليهم‌السلام) ياد بزرگ‌ترين نعمت خداست، زيرا كار پيامبر، چيزي جز رساندن پيام الهي نيست، از اين‏رو خود او نعمت حق و ذكر الله است و كسي كه به ياد پيامبر باشد به ياد نعمت حق است، برخلاف ديگران كه ياد آنان ياد خدا نيست. آيه ﴿... فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا ٭ رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ   پس اى خردمندان مؤمن از خداوند پروا كنيد، به راستى كه خداوند به سوى شما پندآموزى فرستاده است‏ پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى ‏كند) 4 مي‌تواند شاهد ذكر بودن پيامبر باشد.

 

تفاوت افراد در ياد خدا

خداي سبحان گاه با اشاره به برخي نعمتها، بندگان را به يادآوري نعمت خويش فرا مي‌خواند: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ) 3 و گاه به آنها مي‌فرمايد: به ياد خودم باشيد: ﴿اذكروني﴾. همه نعمتهاي ظاهري و باطني زير پوشش ﴿اذكروني﴾ است؛ نه آن‌گونه كه بيشتر مفسران برآن‌اند كه در اينجا مضافي مقدر است و مراد از ﴿اذكروني﴾، «اذكروا نعمتي» است. حقيقت آن است كه اين دو تعبير، يكسان نيست، بلكه عنوان ﴿اذكروني﴾ از تعبير ﴿اذكروا نعمتي﴾ برتر است.

قرآن كريم مأدبه خدا (طعام مهمانی) براي همه انسانهاست 4. در كنار اين سفره و غذاي آماده، توده مردم كه متوسطان از بندگان خدا هستند به «ياد نعمت» فراخوانده شده‌اند؛ اما اوحدي از بندگان كه بهترين نعمت براي آنان ياد و لقاي حق است به «ياد خداوند» دعوت شده‌اند. البته ﴿اذكروني﴾ خطاب به عموم است؛ ليكن مخاطبان آن برداشتهاي گوناگون دارند، از اين‏رو اوساط اهل ايمان به ياد

نعمتهاي خدا هستند و اوحدي از آنان به ياد خودِ منعم‌اند. كسي كه «خوفاً من ‏النّار» يا «شوقاً إلي الجنّة» به ياد حق است از خطاب ﴿فاذكروني﴾، «فاذكروا نعمتي» يا «فاذكروا عذابي» را مي‌فهمد؛ اما در نظر كسي كه مي‌گويد: «فهبني يا إلهي... صبرت علي عذابك فكيف أصبر علي فراقك» 1 از خطاب ﴿فاذكروني﴾، «مرا به ياد آوريد» را دريافت مي‌كند. اگر ديگران در فكر ﴿جنتٍ تجري من تحتها الأنْهرُ) 2 هستند، اينان كه خدا را نه به سبب ترس از جهنم و نه براي شوق به بهشت، بلكه براساس محبت و شايستگي او براي عبادت، پرستش مي‌كنند 3 ، در فكر جنة اللقاء هستند و دنيا و آخرت و نعيم و جنّت آنان خداست، چنان‌كه حضرت علي ‏بن الحسين امام سجاد(عليه‌السلام) به خداي سبحان عرض مي‌كند: ﴿يا نعيمي وجنتي و يا دنيايَ وآخرتي يا أرحم الراحمين) 4 مناجات المريدين.

 

آثار ذكر

پيش از اين، از بصيرت و بينايي در دنيا و آخرت به عنوان يكي از آثار ذكر خدا ياد شد. خداي سبحان مي‌فرمايد:

سوره ۷: الأعراف

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ ﴿۲۰۱﴾

در حقيقت كسانى كه [از خدا] پروا دارند چون وسوسه‏ اى از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و بناگاه بينا شوند (۲۰۱)

چنانچه شيطان بخواهد احرام ببندد و به صورت طواف‌كننده برگرد كعبه ‏دل طواف كند تا هرگاه درِكعبه دل باز شد وارد آن شود، متّقي متذكّر مي‌فهمد كه اين مُحرمْ بيگانه و حرامي است، از اين‏رو هيچ‌گاه شيطان به قلب مؤمن متذكر راه ندارد.

متقي متذكر بر اثر آن بينش قلبي حاصل از ياد حق، خاطره‌شناس است و هر خاطره‌اي كه به ذهن او خطور كند مي‌فهمد كه اين ربّاني و مَلَكي است يا شيطاني و نفساني: ﴿إذا مسّهم طئفٌ من الشيطن تذكّروا﴾.

شيطان در اوائل امر، براي فريفتن و به دام انداختن، با زبان ايمان و در سايه دين به سراغ انسان مي‌آيد؛ نه اينكه از آغاز او را به گناه فرمان دهد. او ابتدا ﴿نفس مسوّله﴾ را، كه خوب را بد و بد را خوب مي‌نماياند، استخدام مي‌كند. پس از آنكه نفس مسوّله به خدمت او درآمد، اندك‌ندك ﴿نفس اماره﴾ را براي فرمان دادن به كار مي‌گمارد، از اين‏رو آنگاه كه انسان تبهكار به گناه عادت كرد با علم و يقين به بيّن ‏الغي و معصيت بودن كاري، آن را به آساني انجام مي‌دهد.

 

https://www.youtube.com/watch?v=FCjnlmPUTKc&ab_channel=Samtekhoda3

 

نفس مسوّله

http://ensani.ir/fa/article/137743/%D9%86%D9%81%D8%B3-%D9%85%D8%B3%D9%88%D9%84%D9%87-%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7%D9%89-%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%89-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86

 

شيطان براي شكار سالكِ صالح، او را به كارهاي واجب مهمّ وامي‌دارد تا از كار اهمّ بازبماند و كساني را كه از واجب اهمّ به واجب مهم سقوط كردند به مستحبات سرگرم مي‌كند تا از واجب مهم بمانند. آنگاه آنان را كه بر اثر پرداختن به مستحبات از واجبهاي مهم بازمانده‌اند به مباحات مبتلا مي‌كند تا از مستحبات بيفتند و سرانجام براي اينكه وي به دام حرام بيفتد او را به مشتبهات و نيز به مكروهات دعوت مي‌كند. مكروهات، قرقگاه محرمات است. راز نهي تنزيهي و تحذير از ارتكاب مكروهات نيز همين است كه اگر كسي به مشتبهات و مكروهات تن داد به محرمات نزديك شده به دام آنها مي‌افتد. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «دع ما يريبك إلي ما لايريبك» 2

در همه مراحل ياد شده، اهل ذكر با بينش قلبي خود، شيطان و شيطنتِ او را شناخته و درمي‌يابند كه آن خاطره، شيطاني است.

اثر ديگر ذكر اين است كه خداي سبحان به ياد انسان متذكر است، از اين‏رو گناه را از او بازمي‌دارد و او را از خطر معصيت مي‌رهاند، چنان‌كه درباره حضرت يوسف(عليه‌السلام) واقع شد:

سوره ۱۲: يوسف

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ ﴿۲۴﴾

آن زن قصد او را كرد، و او نيز - اگر برهان پروردگار را نمي‏ديد - قصد وي را - مينمود، اينچنين كرديم تا بدي و فحشاء را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود. (۲۴)

 

مشاهده حضور حق و شهود قلبي: ﴿رءا برهن ربّه﴾ از كامل‌ترين مصاديق ياد و ذكر حق است. پاداش و اثر چنين يادي اين است كه سوء و فحشا از انسان بازداشته شده و گناه به سراغ او نمي‌آيد: ﴿ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾. لازم است عنايت شود كه نماز، نمازگزار را از گناه نهي كرده و از ارتكاب معصيت بازمي‌دارد؛ ولي لطف ممتاز خداوند كه بر اثر شهود الهي نصيب شاهد واصل مي‌شود اين است كه زشتي و گناه را از نزديك شدن به انسان سالك صالح و شاهد بازمي‌دارد و بين اين دو كار فرق وافر است.