لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنْزَفُونَ ﴿۴۷﴾
لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنْزَفُونَ ﴿۴۷﴾
شرابي كه نه در آن مايه فساد عقل است نه موجب مستي ميگردد. (۴۷)
از آنـجـا كـه نـام شراب و پيمانه و مانند اينها ممكن است مفاهيم ديگرى در اذهان تداعى كند بلافاصله در آيه بعد با ذكر جمله كوتاه و گويائى همه اين مفاهيم را از ذهن شنوندگان مـى شـويـد و مـى گـويـد: آن خَمْر شـراب طـهـور نـه مـايـه فســاد عقل است، و نه موجب مستى مى شود (لا فيها غول و لا هم عنها ينزفون ). و جز هوشيارى و نشاط و لذت روحانى چيزى در آن نيست .
در دین، مسألهٔ آگاهی بسیار مهم است. همواره به ما سفارش کردهاند که کاری نکنیم که باعث غفلت و ناآگاهی شود و حتی عقل خود را برای یک لحظه کوتاه از دست بدهیم. حتی فراتر از آن، ما را دعوت کردهاند که میتوانیم در حالت خواب نیز دچار غفلت نشویم و صاحب آگاهی باشیم.
غول (بر وزن قول) در اصل به معنى فسادى است كه به طور پنهانى در چيزى نفوذ مى كند و اينكه به قتلهاى مخفى و ترور در ادبيات عرب غِيلَة گفته مى شود از همين نظر است .
يُنْزَفُونَ در اصل از ماده نزف (بر وزن حذف) به معنى از بين بردن چيزى به صورت تـدريـجـى است. اين واژه هنگامى كه در مورد آب چاه به كار رود مفهومش اين است كه آب را تـدريـجا از چاه بكشند تا پايان يابد. در مورد خونريزى تدريجى كه منتهى به ريختن تمام خون بدن شود نيز تعبير نزف الدم به كار مى رود.
در هـر حـال مـنـظـور از آن در آيـه مـورد بـحـث از بـيـن رفـتـن تـدريـجـى عـقـل و رسـيـدن بـه حـد سـكـرات كـه در مـورد شراب طهور بهشت مطلقا وجود ندارد، نه از عقل مى كاهد و نه فساد توليد مى كند.
اين دو تعبير به طور ضمنى بيان بسيار ظريف و دقيقى است در مورد شرابهاى دنيا و مواد الكلى كه به صورت تدريجى و مخفيانه در وجود انسان نفوذ مى كند و فساد و تباهى مى آفـريـنـد، نـه تـنـها عقل و سلسله اعصاب را به ويرانى مى كشد، كه در تمام دستگاههاى بـدن انـسـان از قـلب گـرفته تا عروق ، و از معده تا كليه ها و كبد، تاثير مخرب غير قابل انكارى دارد، گوئى انسان را ترور مى كند و نابود مى سازد.
و نيز عقل و هوش انسان را همانند آب چاه تدريجا مى كشد تا آن را خشك و خالى مى كند!
ولى شراب طهور الهى در قيامت از همه اين صفات خالى است.
اوصاف ديگري كه براي اين چشمه بهشت ذكر ميكند اين است كه هيچ ضرري در آن نيست. براي هيچ كسي ضرر ندارد و هيچ كسي هم از خوردن آن رنج نميبرد؛ گاهي ممكن است كه يك سيب, يك گلابي که مشكلي در خود اين سيب و گلابي نيست؛ ولي برخيها در اثر آماده نبودن دستگاه گوارش آنها از خوردن اين سيب و گلابي رنج ميبرند؛ ولي در بهشت اينطور نيست، چون بهشتي كسي است كه دستگاه گوارش او طيّب و طاهر است و آن آب هم كه گواراست. بنابراين نه در آن ﴿غَوْل﴾؛ يعني ضرر, آسيب, آفت نيست… هيچ خورندهاي هم از آن رنج نميبرد، بيمار نميشود و مشكل نميبيند … ﴿لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ﴾؛ يعني اين بهشتيهايي كه ﴿عَنْها﴾ از اين آب معين مينوشند ﴿يُنْزَفُونَ﴾، «مُنزَف» به كسي ميگويند كه اثر خوردن غذايي آسيب ببيند؛ ميفرمايد نه خود اين آب مشكل دارد، نه نوشندههاي اين آب از اين آب رنجي ميبرند؛ هم آنها آماده بهرهبرداري هستند و هم اين آب آماده بهرهرساني است.