وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ ﴿۲۴﴾
آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسي شوند. (۲۴)
در ادامـه اين سخن قرآن مى گويد: در اين هنگام خطاب صادر مى شود آنها را متوقف سازيد چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند (وقفوهم انهم مسئولون ).
آرى آنها بايد متوقف گردند و به سؤ الات مختلف پاسخ گويند.
اما از آنها پيرامون چه چيز سؤ ال مى شود؟
بعضى گفته اند از بدعتهائى كه گذارده اند.
بعضى ديگر گفته اند: از اعمال زشت و خطاهايشان .
بعضى افزوده اند: از توحيد و لا اله الا الله .
بـعـضـى گـفـتـه انـد از نـعـمـتـهـا: از جـوانـى ، تـنـدرسـتـى ، عـمـر، مال و مانند اينها.
و در روايـت مـعـروفـى كـه از طـرق اهـل سـنـت و شـيـعـه نـقـل شـده آمـده اسـت كـه از ولايـت عـلى (عـليـه السـلام ) سـؤ ال مى شود.
البـتـه ايـن تـفـاسـيـر بـا هـم مـنـافـاتـى نـدارد، چـرا كـه در آن روز از هـمـه چـيـز سـؤ ال مـى شـود، از عقائد، از توحيد، و ولايت ، از گفتار و كردار، و از نعمتها و مواهبى كه خدا در اختيار انسان گذارده است .
در ايـنـجـا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه نخست آنها را به سوى راه دوزخ مى برند و سپس آنها را براى بازپرسى متوقف مى سازند؟
آيا نبايد بازپرسى و دادرسى مقدم بر اين كار صورت گيرد؟
اين سؤ ال را از دو طريق مى توان پاسخ گفت :
نـخـسـت ايـنـكـه جـهـنـمـى بـودن ايـن گـروه بـر هـمـه واضـح اسـت، حـتى بر خودشان، و بـازپـرسـى و سـؤال بـراى ايـن است كه حد و حدود و ميزان جرمشان را براى آنها روشن سازد.
ديـگـر ايـنـكـه اين سؤ الها براى داورى نيست، بلكه يكنوع سرزنش و مجازات روانى مى باشد.
البـتـه ايـنـهـا هـمـه در صورتى است كه سؤ الات مربوط به آنچه در بالا آورديم بوده بـاشـد امـا اگـر مـربـوط بـه آيـه بـعـد بـاشـد كـه از آنـهـا سـؤ ال مـى شـود چـرا به يارى هم بر نمى خيزند در اينصورت هيچ مشكلى در آيه باقى نمى مـانـد، ولى ايـن تـفـسـيـر بـا روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده سازگار نيست مگر اينكه اين سؤ ال نيز جزئى از سؤ الات مختلفى مى باشد كه از آنها صورت مى گيرد …
نكتهها:
۱- از ولايت علی (ع) نيز سؤال میشود
به طوری كه قبلا هم اشاره كرديم روايات متعددی در منابع شيعه و اهل سنت در تفسير آيه" وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ" وارد شده كه نشان میدهد از جمله مسائلی كه آن روز از مجرمان سؤال میشود ولايت امير مؤمنان علی ع است.
شيخ طوسی در" امالی" از" انس بن مالك" از پيغمبر گرامی اسلام ص نقل میكند:"
اذا كان يوم القيامه و نصب الصراط علی جهنم لم يجز عليه الا من معه جواز فيه ولاية علی بن ابی طالب، و ذلك قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ يعنی عن ولاية علی بن ابی طالب (ع):
" هنگامی كه روز قيامت میشود و صراط بر روی جهنم نصب میگردد هيچكس نمیتواند از روی آن عبور كند مگر اينكه جوازی در دست داشته باشد كه در آن ولايت علی ع باشد و اين همان است كه خداوند میگويد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ۴.
در بسياری از كتب اهل سنت نيز تفسير اين آيه به سؤال شدن از ولايت علی بن ابی طالب ع، از ابن عباس و ابو سعيد خدری، از پيغمبر گرامی اسلام ص نقل شده است، از جمله كسانی كه اين حديث را نقل كردهاند اين دانشمندان هستند:
" ابن حجر هيثمی" در صواعق المحرقه (صفحه ۱۴۷).
" عبد الرزاق حنبلی" (طبق نقل كشف الغمه صفحه ۹۲).
علامه" سبط ابن جوزی" در تذكره (صفحه ۲۱).
" آلوسی" در روح المعانی ذيل آيه مورد بحث.
" ابو نعيم اصفهانی" (طبق نقل كفاية الخصال صفحه ۳۶۰).
و گروهی ديگر۵.
البته همانگونه كه بارها گفتهايم اين گونه روايات مفهوم گسترده آيات را محدود نمیسازد، بلكه در حقيقت مصداقهای روشن آيات را منعكس میكند، بنابراين هيچ مانعی ندارد كه سؤال از همه عقائد شود، ولی از آنجا كه مساله ولايت موقعيت خاصی در بحث عقائد دارد بالخصوص روی آن تكيه شده است.
اين نكته نيز شايان توجه است كه ولايت به معنی يك دوستی ساده و يا اعتقاد خشك نيست، بلكه هدف قبول رهبری علی ع در مسائل اعتقادی و عملی و اخلاقی و اجتماعی بعد از پيغمبر گرامی اسلام ص است، مسائلی كه نمونههايی از آن در خطبههای غرای نهج البلاغه و كلمات منقول از آن حضرت ع منعكس است، مسائلی كه ايمان به آن و هماهنگ ساختن اعمال با آنها وسيله مؤثری برای خروج از صف دوزخيان و قرار گرفتن در صراط مستقيم پروردگار است.
https://www.instagram.com/reel/DKpd5AJCXv9/
https://www.aparat.com/v/g359og6
… مراد از سـوال در (وقفوهم انهم مسؤولون) سـوال از چيست ؟
و در اينكه از چه چيز بازخواست مى شوند، كلمات مفسرين مختلف است… و اين وجوه بر فرض كه درست باشد، هر يك به يكى از مصاديق اشاره دارند، نه اينكه مـنـحـصـرا از فـلان چـيـز بـازخـواسـت خـواهـنـد كـرد، و از سـياق برمى آيد كه مطلب مورد بـازخـواسـت هـمـان مـطـلبـى اسـت كـه جـمـله (مـا لكـم لا تـنـاصـرون) مـشـتـمـل بـر آن اسـت، مى فرمايد: (شما را چه شده كه يكديگر را يارى نمى دهيد، همان طـور كـه در دنيا پشتيبان يكديگر بوديد و در برآوردن حوائج خود، و به مقصد رسيدن، از يكديگر كمك مى گرفتيد)؟
سرّ امر به توقف بعد از راهنمايي سه گروه به سوي جهنم
عمده آن است كه در وسط دارد که اينها را نگه داريد. حالا شما اينها را به طرف جهنم ميبريد و بعد ميفرماييد: ﴿وَقِفُوهُمْ﴾
«قِف»؛ يعني نگه داريد, «قف» نه يعني بايست؛ يعني نگهش دار ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾.
شما كه ميگوييد اينها به طرف جهنم ميروند، به طرف جهنم رفتن بايد بعد از سؤال و جواب و مختوم شدن پرونده باشد، شما الآن اينها را در ايست و بازرسي نگه می داريد براي چيست؟ فرمود ما نميگوييم اينها را به جهنم ببريد، بلکه ميگوييم به راه جهنم ببريد و راه جهنم مواقف فراواني دارد، ايستگاههاي بازرسي فراواني دارد که يك جا از صِله رَحِم سؤال ميكنند, يك جا از روابط خانوادگي سؤال ميكنند, يك جا از روابط اجتماعي سؤال ميكنند, يك جا از روابط سياسی سؤال ميكنند، يك جا از روابط عبادي سؤال ميكنند. اين موقفها كه مواقف قيامت متعدّد است و گفتند پنجاه موقف است، اينها متعدّدند و در همين راه هستند. فرمود اينها كه از قبر درآمدند اينها را به طرف جهنم ببريد؛ به طرف جهنم, ايستگاههاي فراواني دارد و در هر جايي هم يك سؤال مخصوصي دارد، يك عدّه را ﴿فَاهْدُوهُمْ﴾ «الي صراط الجنّة» است و يك طرف هم «الي صراط الجحيم» است. درباره شيطان دارد:
سوره ۲۲: الحج
كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴿۴﴾
بر او نوشته شده كه هر كس ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش ميسازد و به آتش سوزان راهنمائيش ميكند. (۴)
اینجا هم صحبت از ولایت هست, که ولایت شیطان در برابر ولایت ائمه هست. ما حتما یا تحت ولایت شیطان هستیم یا تحت ولایت خدا و ائمه.
سوره ۵: المائدة
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿۵۵﴾
سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكات ميپردازند. (۵۵)
بنابراين جمع اين دو مطلب به اين است كه اينها وقتي از قبر در آمدند اين سه گروه را جمع ميكنند; يعني ظالمان و اصناف اينها و همكاران اينها ولو در گناه عام شريك باشند، نه گناه خاص و همچنين اصنام و اوثان را، اينها را كه جمع كردند، اينها را به طرف جهنم ببريد. در صراط جهنم, موقفها وايست بازرسيها فراوان هست که اينها را اين وسطها، چندين جا براي سؤال كردن نگه ميدارند.
پرسش: موقف مگر مشترک بين راه جهنم و بهشت نيست؟
پاسخ: نه, بهشتيها يك مواقف خاصي دارند، جهنميها يك راه خاصي دارند، اينها صراط و جايشان دوتاست.﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ جدا شويد امروز اي گنهكاران!﴾[25]وقتي كه جدا شدند يكي به آن طرف ميرود و يكي به اين طرف ميرود، براي آنها هم در هر جايي يك ايست بازرسي هست و سؤالات خاص است، براي اينها هم يك سؤالات مخصوصي.
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ:
بر چه چيزي مسئول می باشند؟ از همان كه در سوره مباركه «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد﴾؛[26]اعمالي كه انجام دادند از آنها سؤال ميكنند.
---
حالا اين پنجاه هزار سال كه فرمود: ﴿خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾؛[7] اين روايت هم به مناسبتهاي گوناگون چندين بار ذكر شد؛ شخصی سؤال ميكند اينكه شما اين آيه را قرائت كرديد ﴿خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ پنجاه هزار سال
http://www.parsquran.com/data/show.php?lang=ara&sura=70&ayat=4&user=far&tran=
«مَا أَطْوَلَ هَذَا الْيَوْمَ» چه روز طولاني است كه يك روز پنجاه هزار سال است؟ آن هم تازه روشن نيست که اين سالهاي دنياست كه 365 روز است يا سال آخرت است كه هر روز آن هزار سال است. فرمود اين پنجاه هزار سال درست است که طولاني است; اما «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ» قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست، براي مؤمن «أَخَفَّ عَلَيْهِ مِنْ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ سبکتر بر او از یک نماز واجب است.» است. يك مؤمن يك نماز چهار ركعتي را بخواهد بخواند، چقدر وقت صرف ميكند؟ حداكثر ده دقيقه يا يك ربع, فرمود اين پنجاه هزار سال براي مؤمن به اندازه يك نماز چهار ركعتي است، «صَلاةٍ مَكْتُوبَة» است.[8] بنابراين نسبت به گيرنده تدريج است. اين كسي كه تمام كارهايش را در دنيا انجام داد وجهي ندارد که در ساهره قيامت معطّل شود، اما اينكه ديگران را معطّل كرده، خودش بيراهه رفته و راه ديگران را بسته او را نگه ميدارند.
مسئول بودن همه انسانها در مواقف قيامت
… اين پنجاه هزار سال مواقف فراواني دارد؛ در برخي از مواقف فرمود که ما از همه سؤال ميكنيم. در سوره مباركه «اعراف» گذشت كه در آن روز كسي نيست زير سؤال نباشد؛ آيه شش سوره مباركه «اعراف» اين بود ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ بطور قطع از كساني كه پيامبران را به سوي آنها فرستاديم سؤال خواهيم كرد و از پيامبران (نيز) سؤال ميكنيم.﴾؛ما هم از انبيا سؤال ميكنيم و هم از امتها سؤال ميكنيم،
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=5&ayat=116&user=far&lang=far&tran=2
هيچ كس نيست كه مسئول نباشد; منتها انبيا مظهر «سريعالحساب» هستند و حسابشان زود رسيدگي ميشود «كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[9]هستند، اينها طوري هستند كه گويا حساب و كتابي در كار نيست …
اقسام سهگانه سؤال و توبيخي بودن آن در قيامت
سؤال هم مستحضريد که سه قِسم است: يك قسم سؤال استفهامي است كه در قيامت مطرح نيست, يك قسم سؤال استعطايي است كه از طرف خداي سبحان نيست, يك قسم سؤال توبيخي است؛
مثلاً ميگويند فلان وزير زير سؤال رفته و مجلس از فلان وزير سؤال ميكند، مانند اين سؤال استفهامي كه شاگرد از معلم ميكند كه نيست, سؤال استعطايي كه ﴿وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و از فضل (و رحمت و بركت) خدا بخواهيد﴾[11] كه نيست, سؤالي است كه چرا اين كار را كردي؟ يا چرا اين كار را نكردي؟ سؤال استعتابي است؛ يعني سرزنش كردن ...
چگونگي جمع دو طايفه از آيات دال بر سؤال و عدم آن در قيامت
… مواقف قيامت زياد است در يك موقف سؤال, سؤال عمومي است. در همين سوره مباركه «صافات» فرمود اينها را براي سؤال نگه داريد … ما ميخواهيم سؤال كنيم که آن وقت سؤال و جواب را هم اينجا ذكر ميكند. در بعضي از بخشهاي مثل سوره مباركه «الرحمن» فرمود آنجا جاي سؤال نيست و در قيامت ما از كسي سؤال نميكنيم،
فَيَوْمَئِذٍ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹﴾
در آن روز هيچكس از انس و جن از گناهش سؤ ال نميشود. (۳۹)
اين كدام موقف است كه سؤال نميكنيم؟ آن موقفي است كه از موقف سؤال گذشته است؛ در موقف سؤال عدّهاي جواب ميدهند و عدّهاي جواب نميدهند؛ يعني نميتوانند جواب دهند و اينها كه نميتوانند جواب دهند، آثار مجرميّت بر پيشاني اينها ظهور ميكند؛ برهان مسئله هم در همان سوره مباركه «الرحمن» مطرح است. … چرا سؤال نميكنيد؟ شما كه فرموديد: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾؛ ما از انبيا سؤال ميكنيم، از اُممشان سؤال ميكنيم و هيچ كسي نيست كه زير سؤال نرود، چطور اينجا سؤال نميكنيم؟ فرمودند اين براي بعد از آن موقف است، ما در موقف قبل سؤال كرديم و كساني كه محكوم شدند آثار محكوميّت روي پيشاني اينها هست، اين موقف ديگر جا براي سؤال نيست، چرا سؤال نميكنيم؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ﴾[12]
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۰﴾
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟ (۴۰)
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱﴾
بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته ميشوند، و آنگاه آنها را با موهاي پيش سر، و پاهايشان، ميگيرند (و به دوزخ ميافكنند). (۴۱)
ما در موقف قبر سؤال كرديم و اينها كه تبهكار و مجرم هستند وضع آنها روشن شد که در پيشاني و پاهاي آنها هم علامت هست، بعضيها به صورت حيوان در ميآيند؛ حالا از اين شخصي كه به صورت گرگ درآمده، شما چه چيزي سؤال می كنيد؟ معلوم است که درنده بود؛ از آن كسي كه به صورت خنزير درآمده، الآن چه چيزي ميخواهي سؤال كني؟ اين شخص معلوم است گرفتار شهوت بود. اينجا جاي سؤال نيست، سؤال در موقف قبل بود؛ سؤال كرديم بعضيها جواب خوب دادند و بعضيها نتوانستند جواب بدهند و آنها كه نتوانستند جواب دهند مجرم شناخته شدند، آنها كه مجرم شناخته شدند برابر جرمشان مجسم شدند؛ پيشانيشان معلوم است, پاهايشان معلوم است ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ﴾،بنابراين ما از چه چيزي سؤال كنيم؟ اينجا جاي سؤال نيست.
مرحله نهايي سؤالي است كه فقط براي داغ كردن و سرزنش كردن است، اينها كه حالا ميخواهند وارد جهنم شوند؛ يعنی همين گروهي كه همه مواقف را گذراندند، اين پنجاه موقف را گذراندند، پنجاه هزار سال را گذراندند، حالا ميخواهند وارد جهنم شوند؛ فرشتههايي كه متصدّي و مسئولان جهنم هستند «خزنة النار» هستند اينها سؤال ميكنند که اين سؤال هم سؤال استفهامي نيست, سؤال استعطايي نيست, سؤال استعتابي است؛ يعني سرزنش كردن است، ميگويند: ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾،[13]
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=67&ayat=6&user=far&lang=far&tran=2
اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ معنايش اين نيست كه مگر پيغمبر با شما سخن نگفت يا امام با شما سخن نگفت؛ مگر در زمان پيغمبر و امام آن ذوات قدسي با تك تك افراد تماس ميگرفتند؟ به درب خانه مردم ميرفتند؟ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ يعني مگر عالِم محلّتان در اين مسجد در اين حسينيه، در اين سقاخانه، اين پيشنماز محل, امام جمعه, امام جماعت اين حرفها را براي شما گفت يا نگفت؟!
مقصود از «نذير» و شمول آن بر مبلّغان ديني
«نذير» همينها هستند. اينكه در سوره مباركه «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا﴾[14]
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ﴿۱۲۲﴾
شايسته نيست، مؤمنان همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهي، طايفه اي از آنان كوچ نميكند (و طايفه اي بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند. (۱۲۲)
يعني همين, وگرنه از مردم مگر سؤال ميكنند كه پيغمبر به شما نگفت؟! اينكه پيغمبر و امام(عليهما السلام) را نديد. در همان زماني كه پيغمبر و امام(عليهما السلام) زنده بودند مردم با آنها تماس نداشتند، الاّ آحادی كه در آن شهر زندگي ميكردند وگرنه افراد دوردست كه امام را نميديدند, پيغمبر را نميديدند. منظور از اين «نذير» اعم از امام و پيغمبر, عالمان دين, مبلّغان الهي, سفيران وحي, سفيران هجرت, طرح هجرت و همينها هستند، اينها ميروند احكام الهي را به مردم ميگويند؛ ميگويند خدا چنين فرمود, پيغمبر چنين فرمود, امام چنين فرمود اين شخص ميشود نذير. فرشتههاي جهنم به اين جهنميهايي كه حالا ميخواهند وارد شوند ميگويند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾. اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ كه فرشتگان جهنم به عنوان نقد و اعتراض ميگويند، از همين قبيل است. در سوره مباركه «ملك» آيه نُه به بعد اين است ﴿إِذا أُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِيَ تَفُورُ ٭ تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ مگر شما در فلان شهر, در فلان روز پاي فلان منبر نبودي و فلان عالم اين حرف را نزد؟ اين ميشود حجّت بالغه (دلیل و برهان کامل)، وگرنه «نذير» به معناي امام و پيغمبر(عليهما السلام) براي گروه اندكي حاصل شده است، همه كه سلمان و اباذر نبودند كه خدمت امام و پيغمبر(عليهما السلام) برسند، فرمود حجّت خدا وقتي بر شما بالغ شد، راه اين است.
ميبينيد يك روحاني, يك پيشنماز, يك واعظ, يك سخنران به چنين جايي ميرسد؛ اين كم مقامي نيست كه فرشتههاي الهي در قيامت به سخن او احتجاج كنند و بگويند مگر فلان عالِم از حوزه نيامد در محلّ شما اين سخنراني را نكرد و اين آيه را براي شما نخواند؟! آدم ميتواند به جايي برسد كه فرشته به حرف او استدلال كند، اين كم مقامي نيست. حالا كه گفته شد علما ورثه انبيا هستند و آن معارف را دارند، آن هم درجات خاصّ خودش را دارد؛ ولي بالأخره انسان ميتواند كاري كند كه عدّهاي به جهنم نروند و اگر ـ خداي ناكرده ـ حرف اين سخنران را, حرف امام جماعت را, حرف امام جمعه را, حرف آن آقا كه كتابي نوشته, موعظهاي كرده يا در دبيرستان بود يا در دانشگاه بود يا طرح هجرت بود يا سفيران هدايت بود، هر چه بود فرشتهها به حرف او استدلال می كنند و می گويند فلان عالِم كه در محل شما، در مدرسه شما و در دانشگاه شما آمده اين حرف را زد اين حرفها, حرفهاي الهي بود، چرا گوش نداديد؟ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ كه در سوره مباركه «ملك» است همين است.