(7) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي
(7) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقاً غَلِيظاً
(۷) به خاطر بياور هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و از همه آنها پيمان محكمي گرفتيم.
از آنجا كه در آيات گذشته اختيارات وسيع و گسترده پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تحت عنوان (النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ) بيان شد، آيات مورد بحث وظائف سنگين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سائر پيامبران بزرگ را بيان مى كند، زيرا مى دانيم همواره اختيارات توام با مسؤليتها است ، و هر جا (حقى ) وجود دارد تكليفى در مقابل آن نيز هست كه اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، بنابراين اگر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حق وسيعى دارد تكليف و مسئوليت سنگينى نيز در برابر آن قرار داده شده.
مسولیت پیامبر بسیار سنگین بوده است برای همین حتی در برخی موارد در قرآن مورد تهدید مستقیم خداوند قرار میگرفته است.
سوره ۳۹: الزُمَر
لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
اگر شرك ورزى، عملت تباه گردد، و بى شك از زيانكاران باشى
سوره ۶۹: الحاقة
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴﴾
هرگاه او سخني دروغ بر ما ميبست، (۴۴)
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾
ما او را با قدرت گرفتيم، (۴۵)
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿۴۶﴾
سپس رگ قلبش را قطع ميكرديم! (۴۶)
فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾
و احدي از شما نميتوانست مانع شود و از او حمايت كند. (۴۷)
سوره ۱۷: الإسراء
وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا ﴿۷۳﴾
نزديك بود آنها تو را از آنچه وحي كرده ايم بفريبند، تا غير آنرا به ما نسبت دهي، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب كنند! (۷۳)
وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا ﴿۷۴﴾
و اگر ما تو را ثابت قدم نميساختيم نزديك بود كمي به آنها تمايل كني! (۷۴)
إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا ﴿۷۵﴾
و اگر چنين ميكردي ما دو برابر مجازات در حيات دنيا، و دو برابر را بعد از مرگ، به تو ميچشانيديم، سپس در برابر ما ياوري نمييافتي! (۷۵)
اين تهديد درباره افراد ديگر نيست فقط درباره وجود مبارك پيامبر است چون مقام كه بالا باشد مسئوليت كه بالا باشد تهديد هم در برابر آن مسئوليت سنگين است اينطور تهديد كردن اين درباره خصوص حضرت است
به اين ترتيب نخست تمام پيامبران را در مساله ميثاق مطرح مى كند، سپس از پنج پيامبر اولواالعزم نام مى برد كه در آغاز آنها شخص پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتى كه دارد آمده است ، و بعد از او چهار پيامبر اولواالعزم ديگر به ترتيب زمان ظهور (نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ) (عليهم السلام ) ذكر شده اند.
فکر نکنم ترتیب شرافتی باشد زیرا برخی جاها این گونه نیست
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ ﴿۱۳﴾آئيني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد. خداوند هر كس را بخواهد بر ميگزيند، و كسي را كه به سوي او باز گردد هدايت ميكند. (۱۳)
اين نشان مى دهد كه پيمان مزبور پيمانى همگانى بوده كه از تمام انبياء گرفته شده ، هر چند پيامبران اولواالعزم به طور موکد ترى در برابر اين پيمان متعهد بوده اند، پيمانى كه با جمله اخذنا منهم ميثاقا غليظا تاكيد فوق العاده آن بيان شده است. نظير آيه (وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ و هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد هود و آنها را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود نجات بخشيديم و از عذاب شديد آنها را رها ساختيم. ).
و اگر به اين اسلوب، اين پنج نفر را اختصاص به ذكر داد، تنها به منظور تعظيم و احترام ايشان است، چون شأنى عظيم و مقامى رفيع داشتند، براى اينكه اولوالعزم و صاحب شريعت و داراى كتاب بودند.
مهم اين است بدانيم اين چه پيمان مؤ كدى بوده كه پيامبران همه زير بار آن هستند.
ميثاق پيغمبران غير از آن ميثاقى است كه از عموم بشر گرفته (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى به خاطر بياور زماني را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟! گفتند آري).
دو عنصر محوري بر عهده انبياست يكي دعوت به توحيد، حفظ توحيد و عقيده حق; دوم حفظ وحدت و پرهيز از تفرقه و اختلاف و شقاق و نفاق اين دو عنصر وظيفه همه انبياست. انبيا(عليهم السلام) مأمور شدند مردم را به وحدانيّت خدا دعوت كنند و مأمور شدند كه امت اسلامي (نه اسلام مصطلح) را با اتحاد و هماهنگي از هر آسيب و گزندي حفظ كنند.
قبلا در رابطه با اهمیت مساله عدم تفرقه و اتحاد در داستان حضرت موسی و هارون صحبت شد.
قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿۹۲﴾
[موسى] گفت اى هارون وقتى ديدى آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد (۹۲)
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي ﴿۹۳﴾
كه از من پيروى كنى. آيا از فرمانم سر باز زدى (۹۳)
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ﴿۹۴﴾
گفت اى پسر مادرم نه ريش مرا بگير و نه [موى] سرم را من ترسيدم بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكردى (۹۴)
اين آن عذرى است كه هارون به آن تمسك جست، و موسى (عليه السلام) عذرش را پذيرفت
سوره 7: الأعراف
وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۱۴۲﴾
و ما به موسي سي شب وعده گذارديم سپس آنرا با ده شب (ديگر) تكميل نموديم به اين ترتيب ميعاد پروردگارش (با او) چهل شب تمام شد و موسي به برادرش هارون گفت جانشين من در ميان قوم من باش و (آنها را) اصلاح كن و از روش مفسدان پيروي منما.
چون يك دين در جهان مطرح است نه بيش از آن ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ [4] پس يك امّت در جهان مطرح است و اين امّت الهي و اسلامي به معناي عام است البته بر اساس ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ [5] شريعتها و منهاجها فرق ميكند يكي مسلمان است يكي يهودي است يكي مسيحي است و مانند آن اما اصلِ دين كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ اين تَثنيه ندارد. اگر ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ و اگر ذات اقدس الهي مطابق آيه پاياني سورهٴ «حج» فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب آسماني مسلمان ناميد﴾ همه امتهاي موحد، مسلماناند يعني در برابر امر الهي مُنقادند و تسليماند نه اسلام مصطلح.
اين يك ميثاق ويژهاي است كه اين ميثاق ويژه در سوَر متعدّد قرآن كريم مشخص شد آيه 51 و 52 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است:
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۵۱﴾
ای رسولان، از غذاهای پاکیزه (حلال) تناول کنید و به نیکوکاری و اعمال صالح پردازید که من به هر چه میکنید آگاهم. (۵۱)
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ﴿۵۲﴾
همه شما امت واحدي هستيد و من پروردگار شمايم از مخالفت فرمان من بپرهيزيد.
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳﴾
آنگاه مردم (با وجود این سفارش خدا) امر (دین) خود را پاره پاره کردند و هر گروهی به آنچه نزد خود پسندیدند دلخوش گشتند. (۵۳)
اول تا آخر جهان اسلامِ به معناي عام يك امّت واحده است شما مردم را به وحدت دعوت كنيد كاري نكنيد كه مردم متفرّق بشوند كاري نكنيد كه مردم گرايش به تفرقه داشته باشند در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيه 92 و 93 اين است:
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿۹۲﴾
اين است امت شما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد
وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ ﴿۹۳﴾
(گروهي از پيروان ناآگاه) كار خود را به تفرقه در ميانشان كشاندند (ولي سرانجام) همگي به سوي ما باز ميگردند. (۹۳)
ديگران آمدند تفرقه كردند جامعه را ارباً اربا كردند و نگذاشتند اين وحدت اسلامي سامان بپذيرد همه شما موظف هستيد اين وحدت را حفظ كنيد و هرگز سخن از تفرقه و امثال ذلك نداشته باشيد.
آيه 81 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم اين است كه:
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿۸۱﴾
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم سپس شما را فرستاده اى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد البته به او ايمان بياوريد و حتما ياريش كنيد آنگاه فرمود آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد گفتند آرى اقرار كرديم فرمود پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم (۸۱)
در بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در آن خطبه اول نهجالبلاغه گوشههايي از اين ميثاق را مطرح فرمود كه:
وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ
خداوند سبحان، از فرزندان آدم پيامبرانى برگزيد و از آنها پيمان گرفت که وحى الهى را به خوبى حفظ کنند و امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمايند، اين در زمانى بود که اکثر مردم پيمانى را که خداوند از آنها گرفته بود دگرگون ساختند و همتا و شريکان، براى او قرار دادند و شياطين، آنها را از معرفت خداوند بازداشتند و از عبادت او جدا کردند، به اين دليل خداوند، پيامبرانش را در ميان آنها مبعوث کرد و رسولان خود را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرت را از آنها مطالبه کنند و نعمتهاى فراموش شده الهى را به آنان يادآورى نمايند و با ابلاغ دستورات او حجّت را بر آنها تمام کنند و گنجهاى پنهانى عقلها را براى آنها آشکار سازند
ميثاقش، ميثاق فطرت است يعني آنچه اينها فراموش كردند به يادشان بياورند لذا وحي الهي ميشود مُذكِّر ما قرآن را به عنوان تذكره فرستاديم ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾ [9] هم ناظر به همين است.
بعد اين عقلي كه خداي سبحان به مردم داد مردم در بخش انديشه اين وهم و خيال را روي عقل ريختند و عقل را دفن كردند در بخش انگيزه شهوت و غضب را روي عقل ريختند و عقل را دفن كردند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ انبيا كه معدنشناساند آمدند اين غرايز و اغراض را كنار ببرند اين معدن را در بياورند بگويند حقيقت شما اين عقل است «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» ثوره يعني انقلاب، اِثاره كردن يعني شكوفا كردن و شيار كردن و انقلاب كردن، انبيا براي انقلاب فرهنگي آمدند كه اين خاكهاي اغراض و غرايز را كنار ببرند اين شهوت و غضب را كنار ببرند اين وهم و خيال را كنار ببرند آن عقل ناب انديشهاي آن عقل ناب انگيزهاي كه «عُبد به الرحمن» را نشان بدهند بگويند سرمايه شما اين است «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» خب اينها زيرمجموعه ميثاق الهي است.
پس يك ميثاق عمومي است كه ميثاق فطرت است كه خود انبيا(عليهم السلام) به آن ميثاق وفادارند و ديگران را هم متذكّر ميكنند كه به آن ميثاق وفادار باشند. يك ميثاق خاصّ خود انبياست كه وحي را خوب تلقّي كنند باور كنند عمل كنند منتشر كنند و اين دو عنصر محوري توحيد و وحدت را هم جزء مواصي خود بدانند يعني توحيدِ اعتقادي كه غير از ذات اقدس الهي احدي در جهان خالق و مدير و مدبّر نيست و وحدت جهانشمولي جهان اسلام كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» به انبيا ميفرمايد اينها امّت شما هستند ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ﴾.
غالباً ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي از وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) يا به عنوان ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾ [23] يا به عنوان ﴿عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ﴾ نام ميبرد كه معلوم بشود او فرزند پدري نبود فقط فرزند مادر است اصرار قرآن كريم به اينكه او يا ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾ يا ﴿عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ﴾ براي همين نكته است.
یا تاکید بر این نکته که حضرت عیسی پسر خدا نیست بلکه پسر حضرت مریم می باشند.
لكل نبي وصي ووارث، وإن وصيي ووارثي عليّ بن أبي طالب
تمام پيامبران داراي وصي و وارث بودند : « لكلّ نبيّ وصيّ ووارث » تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والرياض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبي ، ص71 ؛ المناقب للخوارمي ص 42 و 85
بر طبق منابع تاریخ اسلام و کتب دینی گذشتگان، تمامی پیامبران الهی از آدم تا خاتم دارای وصی بوده اند. نام وصی آدم، هبة الله بود که به زبان عبرانی، شیث است. وصی ابراهیم اسماعیل، وصی یعقوب یوسف، و وصی موسی یوشع بن نون می باشد که همسر موسی بر ضد او شورش نمود. وصی عیسی نیز شمعون نام داشت. یعقوبی یکی از مورخین بزرگ اسلامی، درباره وصیت آدم به شیث می گوید: هنگامی که مرگ آدم فرارسید، شیث را وصی خود گردانید. طبری (صاحب تاریخ الرسل و الملوک) نیز می گوید: هبة الله یا به زبان عبرانی شیث، وصی آدم بود و وصیت او را نوشت و او در آنچه گذشت، وصی پدرش آدم بود.(2) ابن اثیر و ابن کثیر نیز در عباراتی مجزا می گویند: تفسیر شیث، هبة الله است که وصی آدم بود و چون وفات آدم فرا رسید، شیث را وصی خود قرار داد .(3)همانگونه که ذکر گردید، وصی عیسی، شمعون نام داشت. شمعون در تورات با نام سمعون آمده و در انجیل متی، باب 10، درباره او می گوید: سپس 12 شاگرد خود را طلبید و ایشان را بر ارواح پلید، قدرت داد که آنها را بیرون کنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند. نامهای 12 رسول چنین اند: اول شمعون معروف به پطرس . . .در انجیل یوحنا، باب 21، شماره 18 – 15، آمده است که عیسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: گوسفندانم را شبانی کن، کنایه از اینکه مؤمنان مرا، سرپرستی نما.
و در قاموس کتاب مقدس نیز آمده که : مسیح او را برای هدایت کنیسه (عبادتگاه مسیحیان)، تعیین نمود.
اما یوشع بن نون(4) که وصی موسی است. در ماده یوشع قاموس کتاب مقدس به نقل از تورات گوید: یوشع بن نون با موسی در کوه سینا بود و به عبادت گوساله در عهد هارون(5) آلوده نگردید. حتی جالب تر آنست که نص داستان تعیین و معرفی او بوسیله موسی در باب 27 سـِفـر اعداد کتاب مقدس این چنین آمده است:
و موسی به خداوند عرض کرده گفت: ● ملتمس اینکه یهوه، خدای ارواح تمامی بشر، کسی را بر این جماعت بگمارد ● که پیش روی ایشان بیرون رود و پیش روی ایشان داخل شود و ایشان را بیرون برد و ایشان را درآورد تا جماعت خداوند، مثل گوسفندان بی شبان نباشند. ● و خداوند به موسی گفت: یوشع بن نون را که مردی صاحب روح است، گرفته، دست خود را بر او بگذار ● و او را به حضور العازار کاهن(6) و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ایشان به وی وصیت نما ● و از عزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائیل او را اطاعت نمایند. ● و او به حضور العازار کاهن بایستد تا از برای او به حکم اوریم(7)، به حضور خداوند سؤال نماید و به فرمان وی، او و تمامی بنی اسرائیل با وی و تمامی جماعت بیرون روند و به فرمان وی داخل شوند. ● پس موسی به نوعی که خداوند او را امر فرموده بود، عمل نموده یوشع را گرفت و او را به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت بر پا داشت ● و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری که خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود.(8)