لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ ﴿۶۱﴾
لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ ﴿۶۱﴾
آري براي مثل اين پاداش تلاشگران بايد بكوشند. (۶۱)
(لمثل هذا فليعمل العاملون ) - از ظاهر سياق (جریان و پیوستگی معنایی آیات, یعنی بررسی آیات قبل و بعد برای درک بهتر معنای آیه مورد نظر) برمى آيد كه اين جمله نيز تتمه كلام همان گوينده باشد. و مـشـار اليـه بـه اشـاره (هـذا) هـمـان فـوز عظيم و يا ثواب است و معنايش اين است كه: بـراى مـثـل ايـن رسـتـگـارى و يـا مـثـل چـنـيـن ثـوابـى بـايـد عـامـلان عمل كنند و در دنيا كه دار تكليف است سعى نمايند.
بعضى از مفسرين گفته اند: (اين جمله كلام خداى سبحان است). و بعضى ديگر گفته اند: (كلام اهل بهشت است نه گوينده).
بـه طـور كـلى بايد دانست كه: مفسرين در بيشتر جملات سابق و اينكه هر يك حكايت كلام چـه كـسـى اسـت، مـثـلا فـلان جـمـله كـلام مـلائكـه اسـت، و يـا كـلام اهل بهشت و يا كلام همان گوينده ؟ اختلاف كرده اند و آنچه ما اختيار كرديم، وجهى بود كه سياق آيات با آن مساعدت داشت.
و سرانجام خداوند بزرگ با يك جمله كوتاه و بيدار كننده و پر معنى به اين بحث خاتمه داده، مـى فـرمـايـد: بـراى مـثل اين, مردم عمل كنند و به خاطر اين مواهب تلاشگران بكوشند (لمثل هذا فليعمل العاملون).
ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران احتمال داده اند كه آيه اخير نيز از گفته هاى بهشتيان باشد بـسـيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه در آن روز ديگر عملى در كار نيست، و به تعبير ديگر در آن روز برنامه عمل وجود ندارد كه با اين عبارت بخواهند افراد را به آن تشويق كـنـنـد، در حالى كه ظاهر آيه نشان مى دهد هدف اين است كه از تمام آيات گذشته با ذكر ايـن جـمـله نـتـيـجـه گـيـرى گـردد و مـردم بـه سـوى ايـمـان و عـمـل سـوق داده شـونـد، لذا مـنـاسـب ايـن اسـت كه اين سخن خداوند در پايان اين بحث بوده باشد.
… حالا در اينجا سخن فرشتههاست, سخن خداست, سخن همين شخص است بين اهل تفسير اختلاف نظر است؛ ولي همه آن حق است؛ اگر كلام خدا باشد كه حق است, اگر كلام ملائكه باشد حق است, اگر كلام اين شخص باشد، چون خدا به زبان تصديق دارد نقل ميكند حق است؛ اينطور نيست كه قرآن حرفي را نقل كند و آن حرف ـ معاذ الله ـ باطل باشد و قرآن آن را رد نكند؛ اين سخن, سخن هر كه هست حق است…
﴿لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾ هر كه ميخواهد كاري انجام دهد به روش بندگان «مخلَص» كار انجام دهد، براي اينكه پاداش او چنين حياتي است كه مسكن خاص دارد, خوراك مخصوص دارد, برخورد خاص دارد, نوشاك (نوشیدنی) مخصوص دارد, گفتمان خاص دارد و سعادت ابد او را همراهي ميكند …
اينكه ميبينيد گاهي در تعبيرات ائمه(عليهم السلام) براي كساني كه با اين اسباببازيها دارند سرگرم ميشوند تعبير به جنون ميكنند[19] همين است. انسان آن عالَم ابد را ـ معاذ الله ـ از دست ميدهد براي چهار سرگرمی و بازي؟! اينكه ميفرمايد دنيا را طلاق دادم؛ يعني اين بيان سوره مباركه «حديد» هست كه ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي، و تجمل پرستي و تفاخر در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است﴾[20]
https://www.aparat.com/v/LGVv4
https://www.instagram.com/reel/DCTdhyEovx8/
در اين مقاطع پنجگانه, اين بازي و بازيگری و بازيچه قرار دادن دنيا اين است که اين را وجود مبارك حضرت امير فرمود: «غُرِّي غَيْرِي برو و دیگری را بفریب»[21] (حکمت 77 نهج البلاغه)
نقل کردهاند که ضِرَارِ (صحابی امام علی (ع)) بر معاویه وارد شد، در حالی که معاویه به او گفت: «ای ضرار، علی را برای من توصیف کن.»
ضرار گفت: «آیا مرا از این کار معاف نمیداری؟» معاویه گفت: «نه، باید او را برای من وصف کنی.» جواب داد: باشد می گویم! پس به حرف هایم به خوبی گوش بده.
ای معاویه، به خداوند قسم علی بلند همت، نیرومند و بسیار ژرف اندیش بود، او سخن حق بر زبان جاری می کرد و عادلانه حکم می نمود. عِلم از تمامی وجودش می جوشید و حکمت و دانش از کل وجود او تراوش می کرد. علی از دنیا و زرق و برقش بیم داشت و با شب و تنهایی مانوس بود. اشکش روان بود و فکر و اندیشه او فراوان و طولانی بود.
ای معاویه! علی بن ابی طالب, جامه کوتاه و خوراک خشک و خشن را نکو می داشت و در بین ما همچون یکی از ما بود. هر زمان از او سوال می کردیم جواب می داد و چون فتوایی از او می خواستیم ما را آگاه می نمود. قسم به خداوند با همه قربتی که به ما داشت و محشور بودنش با ما، باز به خاطر هیبتی که داشت نمی توانستیم سخن بگوییم.
آری، علی اهل دین را بزرگ می داشت و فقیران و مساکین را به خویش نزدیک می کرد و هیچ گاه اهل قدرت, از سمت او نمی توانستند به خواسته های باطل خود دست پیدا کنند و در این میان هیچ ناتوانی از عدل او مایوس نمی گشت.
ای معاویه! شهادت می دهم در یکی از شب ها آن زمان که نیمی از شب گذشته بود و ستاره ها در حال پایین آمدن بودند علی را در محراب عبادتش مشاهده کردم که محاسن شریف خود را در دست گرفته و همانند فردی که مار او را گزیده است به خود می پیچد و مثل انسان هایی که به آن ها مصیبتی وارد شده گریه می کرد و می گفت: ای دنیا! از من دور شو، آیا خویش را به من عرضه می کنی یا به من دل بسته ای؟! هرگز؛ هرگز. برو و دیگران را فریب ده که من تو را سه طلاقه نمودم و در آن اجازه بازگشت نیست؛ فریبت را نمی خورم که عمر تو کوتاه است و و ارزش تو کم. آه از کمی توشه، دوری مسیر، طول سفر و راه ترسناک و مهیب.
… ضرار که به این جای صحبت خود رسید دید که معاویه گریست. معاویه همانطور که در حال گریه بود گفت: خداوند ابو حسن را رحمت کند قسم به خداوند او چنین بود. سپس رو به ضرار کرد و گفت: ای ضرار! حزن و اندوه تو برای علی چطور است؟
ضرار آهی کشید و گفت: اندوهم برای علی همچون مادری است که تنها فرزند او را در دامنش سر بریده باشند.
اين به صورت حصر در سوره «حديد» آمده است ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا﴾اين است اين حصر در پنج ضلع, در بعضي از آيات در دو جزء منحصر شده ﴿إَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾؛[22]
سوره ۶: الأنعام
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۳۲﴾
و زندگي دنيا چيزي جز بازي و سرگرمي نيست، و سراي آخرت براي آنها كه پرهيزگارند بهتر است آيا نمي انديشيد. (۳۲)
يعني آن تفاخر كُرسي و ميز که هست آن هم لهو و لعب است، آن تكاثر در ثروت كه هست آن هم لهو و لعب است. براي اينكه اين اجمال و تفصيل هم هستند نه اينكه معارض هم باشند؛ اينطور نيست كه آنكه در سوره «حديد» فرمود دنيا در پنج بخش است که لهو و لعب را اول و دوم قرار داد، زينت و تفاخر و تكاثر را سوم و چهارم و پنجم قرار داد با آن طايفه از آياتي كه كلّ دنيا را در دو بخش خلاصه كرد و فرمود: ﴿إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ مخالف باشد، چون يكي اجمال است يكي تفصيل؛ يعني آن زينت و تكاثر و تفاخر هم برميگردد به همين لهو و لعب كه من اينقدر موجودي در بانك دارم, اينقدر صفر اضافه دارم و مانند آن، اين ميشود متاع غرور و حضرت هم اين متاع را فرمود که من را نميتواني فريب بدهي.
نكته ها:
1 - ارتباط بهشتيان با دوزخيان
از آيات فوق برمى آيد كه گاه نوعى ارتباط ميان بهشتيان و دوزخيان برقرار مى شود، گـويـى بـهـشـتـيـان كـه در بـالا قـرار دارند به دوزخيان كه در پائين هستند مى نگرند و وضـع حـال آنـهـا را مـى بينند (اين معنى از تعبير فاطلع كه به معنى اشراف از بالا است استفاده مى شود).
البته اين دليل بر آن نيست كه فاصله بهشت و دوزخ كم است، بلكه در آن شرائط قدرت ديـد فـوق العـاده اى بـه آنـهـا داده مى شود كه مساءله فاصله و مكان در برابر آن مطرح نيست ….
از آيـات سـوره اعـراف نـيـز بـه خـوبـى ايـن ارتباط روشن مى شود، آنجا كه مى گويد: بـهـشـتـيان دوزخيان را بانگ مى زنند و مى گويند ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود حقا يافتيم، آيا شما هم آنچه را پروردگارتان وعده داده بود به حق يافتيد؟ مى گويند آرى ! و در ايـن هـنـگـام كـسى در ميان آنها بانگ برمى آورد كه لعنت خدا بر ستمگران باد!
سوره ۷: الأعراف
وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿۴۴﴾
و بهشتيان به دوزخيان صدا ميزنند كه ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود همه را حق يافتيم، آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟! در اين هنگام ندا دهنده اي در ميان آنها ندا ميدهد كه لعنت خدا بر ستمگران باد! (۴۴)
از آيـه 46 هـمـان سـوره اعـراف نـيـز اسـتـفـاده مـى شـود كـه در مـيـان اهل بهشت و دوزخ حجابى برقرار است وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ.
تعبير به نادى كه معمولا در موارد سخن گفتن از دور به كار مى رود نشانه بعد مكانى يا مـقـامـى ايـن دو گـروه اسـت، امـا بـه هـر حـال هـمـانـگـونـه كـه بارها گفته ايم شرائط و احـوال روز قـيـامـت بـا وضع اين جهان بسيار متفاوت است و ما نمى توانيم با معيارهاى اين جهان آنها را ارزيابى كنيم.
2 - اين آيات درباره چه كسى نازل شده ؟
بـعـضـى از مـفـسـران شـان نـزول هايى بـراى آيـات فـوق نـقـل كـرده انـد كـه مـطابق آنها اين آيات اشاره به آن دو نفر مى كند كه در سوره كهف به عـنوان يك مثال مطرح شده است آنجا كه مى فرمايد: وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا... براى آنها مثالى بيان كن : داستان آن دو مـرد را كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم، و در گرداگرد آن درختان نخل، و در ميان اين دو زراعتى پر بركت ... (آيات 32 تا 43 سوره كهف).
در اين آيات آمده است كه يكى از آن دو نفر فردى بود بسيار خودخواه و مغرور و كم ظرفيت و منكر معاد و ديگرى مومن و معتقد به قيامت و سرانجام آن مرد بى ايمان مغرور در همين جهان نيز به مجازات الهى گرفتار شد و تمام اموال و ثروتش بر باد رفت.
ولى لحـن آيـات مـورد بـحـث بـا آيـات سـوره كهف چندان هماهنگ نيست و حكايت از دو داستان جداگانه مى كند.
بعضى ديگر از مفسران آن را ناظر به دو نفر شريك يا رفيق مى دانند كه ثروت زيادى داشـتـنـد، يـكـى انـفـاق هـاى زيادى كرد، و ديگرى كه به اين امور اعتقادى نداشت خوددارى نـمـود، بـعـد از مـدتـى انفاق كننده نيازمند شد و مورد سرزنش رفيقش قرار گرفت، و با استهزاء به او گفت : أَإِنَّكَ لمن المصدقين : آيا تو در راه خدا انفاق مى كنى.
امـا ايـن شـان نـزول مـتـوقف بر اين است كه مصدقين را در آيات مورد بحث با تشديد صاد بخوانيم كه مربوط به انفاق و صدقه دادن بوده باشد.
در حـالى كـه در قـرائت مـشـهـور مـصـدقـيـن بـدون تـشـديـد صـاد اسـت بـنـابـرايـن شـان نزول مزبور با قرائت مشهور سازگار نيست.
3 - براى چنين مواهبى بايد تلاش كرد
آيـا سـزاوار اسـت انـسـان سـرمـايـه گـرانبهاى عمر و استعدادهاى خلاق خداداد را در امورى مـصـرف كـنـد كه همانند حباب بر روى آب ناپايدار است؟ متاعى است كم ارزش و بي دوام، متاعى است پرآفت و پر دردسر. و يا اين نيروهاى پر ارزش را در مسيرى به كار گيرد كه نتيجه آن حيات جاويدان و مواهب بى پايان و خشنودى پروردگار است؟
قـرآن در آيـات فـوق چـه تعبير زيبائى دارد مى گويد تلاشگران براى اين چنين هدفى بـايـد تـلاش كـنـنـد (لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ)، بـراى بهشتى مملو از لذات روحانى، و پر از نعمتهاى جسمانى كه شراب طهورش انسان را در نشئه اى ملكوتى فرو مى برد، و همنشينى دوستان با صفايش غـمـى بـر دل نـمـى گـذارد، نـه مـحـدوديـتـى در آن اسـت و نـه مـمـنـوعـيـتـى، نـه انـدوه زوال در آن راه دارد و نه دردسر حفظ و نگهدارى . آرى براى مثل اين بايد سعى و عمل كرد.