(36) وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً

(۳۶)هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پیامبرش امري را لازم بدانند اختياري از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد، و هر كس ‍ نافرماني خدا و رسولش را كند به گمراهي آشكاري گرفتار شده است.

 

 تسليم در برابر حق روح اسلام است

بدون شك استقلال فكرى و روحى انسان اجازه نمى دهد كه بى قيد و شرط تسليم كسى شود، چرا كه او هم انسانى است مثل خودش ، و ممكن است در مسائلى اشتباهاتى داشته باشد.

اما هنگامى كه مساله به خداوند عالم و حكيم و پيامبرى كه از او سخن مى گويد و به فرمان او گام بر مى دارد مى رسد تسليم مطلق نبودن دليل بر گمراهى است ، چرا كه فرمانش كمترين خطا و اشتباهى ندارد.

و از اين گذشته فرمان او حافظ منافع خود انسان است ، و چيزى نيست كه به ذات پاك خدا برگردد، آيا ممكن است هيچ انسان عاقلى با تشخيص اين حقيقت مصالح خود را زير پا بگذارد؟

از همه اينها گذشته ما از آن او هستيم ، و هر چه داريم از او است ، و جز تسليم در برابر او كارى نمى توانيم داشته باشيم .

به قول مولوی:

عاقلانش بندگان بندی‌اند

 عاشقانش شکری و قندی‌اند

 ائتیا کرها مهار عاقلان

 ائتیا طوعا بهار بی‌دلان

سوره 41: فصلت

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾

 آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود،، پس به آسمان و زمین فرمود که همه به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید (​​به وجود آئيد و شكل گيريد). آنها عرضه داشتند: ما با کمال شوق و میل می‌شتابیم.

 

لذا در سراسر قرآن آيات فراوانى ديده مى شود كه به اين مساله اشاره مى كند:

گاه مى گويد: پيروان واقعى انبيا كسانى هستند كه در برابر حكم خدا و رسولش مى گويند شنيديم و اطاعت كرديم

سوره ۲۴: النور

إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵۱﴾

سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و پیامبرش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند، تنها (و در هر حال) این است که مى گویند شنیدیم و اطاعت کردیم. و اینها همان رستگاران (واقعى) هستند. (۵۱)

و گاه مى گويد:

فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (نساء - 65).

((سوگند به پروردگارت آنها به حقيقت ايمان نمى رسند تا زمانى كه تو را در اختلافاتشان حكم سازند، و سپس در دل خود از داورى تو كوچكترين ناراحتى نداشته باشند و كاملا تسليم شوند))

و در جاى ديگر مى گويد:

وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ

((چه كسى آئينش بهتر است از آن كس كه با تمام وجود خود تسليم پروردگار شده و نيكوكار است ))؟ (نساء - 125).

اصولا ((اسلام )) از ماده ((تسليم )) گرفته شده ، و به همين حقيقت اشاره مى كند، بنابر اين هر انسانى به مقدار تسليمش در برابر حق، از روح اسلام برخوردار است .

مردم در اين زمينه چند گروهند: گروهى تنها در مواردى تسليم فرمان حقند كه با منافعشان تطبيق كند، اينها در حقيقت مشركانى هستند كه نام ((مسلم )) بر خود گذارده اند، و كارشان تجزيه احكام الهى به مصداق (( نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ )) است حتى در آنجا كه ايمان مى آورند در حقيقت به منافعشان ايمان آورده اند نه به حكم خدا!.

گروه ديگرى آنها هستند كه اراده و خواستشان تحت الشعاع اراده و خواست خدا است ، و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق از آن چشم مى پوشند و تسليم فرمان خدا مى شوند، اينها مؤ منان و مسلمانان راستينند.

گروه سومى از اين هم برترند، و اصولا جز آنچه خدا اراده كند اراده اى ندارند، و جز آنچه او مى خواهد خواسته اى در دل آنها نيست ، آنها به جائى رسيده اند كه فقط چيزى را دوست مى دارند كه او دوست دارد، و از چيزى متنفرند كه او نمى خواهد.

اينها خاصان و مخلصان و مقربان درگاه او هستند كه تمام وجودشان به رنگ توحيد در آمده و غرق محبت و محو جمال اويند.

 

 

​​http://aqa.blogfa.com/post/39

 اثبات ولايت فقيه

برهان عقلي بر ضرورت ولايت فقيه در عصر غيبت ، نظير برهان بر نبوت و امامت است ؛ زيرا آنچه که اثبات کننده ي نبوت عامه است ، يکي نياز بشري به قوانين الهي است و ديگر نياز به وجود فردي است که به دليل مسانخت و هم جنسي با انسان ها ، ضمن اسوه بودن توان تدبير و اجراي همه قوانين الهي را داشته باشد.

اثبات امامت عامه نيز با همان دو اصل ، يعني احتياج انسان به قوانين الهي و نياز به رهبري اجتماعي است، زيرا هر چند که با رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم تشريع قوانين الهي به اتمام مي رسد ، ليکن بسياري از عمومات و اطلاقات ، تخصيص و يا تقييد يافته و علم به آنها در نزد کسي است که به منزله جان نبي در ارتباط باطني با نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد. از اين رو بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم نياز به شخصي است که هم آگاه به قوانين اسلامي باشد و هم عهده دار ولايت و سرپرستي اجتماع باشد ، اما در زمان غيبت بعد از آن که بيان مقيدات و مخصصات [ م ُ خ َص ْ ص ِ ] شريعت نبوي به حد نصاب رسيد، ديگر کمبودي در بخش قوانين احساس نمي شود، ليکن اين مقدار ، جوامع انساني را از انسان قانون شناس و اميني که عهده دار سرپرستي و اجراي قوانين باشد ، بي نياز نمي کند . اين نياز همان امري است که ضرورت ولايت فقيه عادل و مدير مدبر را در زمان غيبت امام زمان (عج) اثبات مي کند. (5)

 

تعطيل نمودن اسلام در عصر غيبت و عدم اجراي احکام و حدود آن، سد از سبيل خدا و مخالفت با ابديت اسلام در همه شئون و عقايد و اخلاق و اعمال است و از اين جهت هرگز نمي توان در دوران غيبت که ممکن است معاذ الله هزاران سال بينجامد ، بحث علم احکام اسلامي را به دست نسيان سپرد.

تاسيس نظام اسلامي و اجراي احکام و حدود آن و دفاع از کيان دين و حراست از آن در برابر مهاجمان ، چيزي نيست که در مطلوبيت و ضرورت آن بتوان ترديد کرد.

 بررسي احکام سياسي و اجتماعي اسلام، گوياي اين مطلب است که بدون زعامت فقيه جامع الشرايط ، تحقق اين احکام امکان پذير نيست و عقل با نظر نمودن به اين موارد ، حکم مي کند که خداوند يقينا اسلام و مسلمانان را در عصر غيبت بي سرپرست رها نکرده و براي آنان ، واليان جانشين معصوم تعيين فرموده است . (6)

--------------------

 پرسش: حضرت امام فرمودند پيرو ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملكت نرسد.

 پاسخ: يعني ولايت فقه، خود امام(رضوان الله عليه) فرمود من اگر ذرّه‌اي تخلّف بكنم مشكل پيدا مي‌كنم اين را هم فرمود.

 پرسش: در معصومين دين حاكم است يا معصوم حاكم است؟

 پاسخ: براي همه معصومين، دين حاكم است آنها هم مي‌گويند: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ جز آنچه را كه به من وحى مى ‏شود پيروى نمى ‏كنم﴾. [19]

—----------------

 اين حكم اول بود كه كسي حقّ تخلّف ندارد حكم بعدي همان را تأكيد كرد كه اگر كسي خدا را معصيت كند و رسول خدا را معصيت كند ضلالت و گمراهيِ روشني دامنگير او شده است.

 

 مطلب ديگر اينكه در آيه 36 فرمود هيچ مرد باايمان و هيچ زن باايمان حق ندارد در برابر حكم خدا و پيامبر، اِعمال اختيار كند بعد نفرمود «و من يعصهما» بلكه فرمود: ﴿وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اگر ضمير مي‌آورد كار اسم ظاهر را مي‌كرد براي اينكه در جمله قبل فرمود: ﴿إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ در جمله بعد فرمود: ﴿وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اگر مي‌فرمود «و من يعصهما» كافي بود اما براي عظمت و اهميت مسئله عصيان، اسم خدا و پيامبر را بالصراحه برد.

 پرسش: شأن نزول اين آيهٴ 36 چيست؟

 پاسخ: هم بخشي مربوط به جريان احزاب است هم بخشي پيش‌درآمد است براي همين جريان زيد براي طرد سنّت جاهلي كه فرمود وقتي خدا سبحان پسرخوانده را پسر نمي‌داند و ازدواج با همسر پسرخوانده را [پس از جدايي آن زن از پسرخوانده] جايز مي‌داند ديگر كسي حقّ اعتراض ندارد.