(50) قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَي نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ

(۵۰) بگو: اگر من گمراه شوم از ناحيه خود گمراه مي‏شوم، و اگر هدايت يابم به وسيله آنچه پروردگارم به من وحي مي‏كند هدايت مي‏يابم، او شنوا و نزديك است.

در ابطال جبر… فرمود: ﴿قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَي نَفْسِي﴾ بگو اگر من ـ معاذ الله ـ گمراه شدم به ضرر خود من است. مبادا بگويي كه من در گمراهي مجبور بودم. جبر را با اين راه ابطال كرده است. اگر كسي گمراه شد بعد از تبيّن حق از باطل, تبيّن رشد (هدایت شدن) و غيّ (گمراه گشتن) اين گرفتار مي‌شود.

﴿قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَي نَفْسِي﴾ دو مطلب است: يكي اينكه من خودم گمراه مي‌شوم نه كسي مرا گمراه كند دوم اين است كه به زيان خود من است.

اگر هدايت شدم من هدايت شدم من مبدأ قابلي هستم ولي راهنما دارم براي اينكه در اين حوادث من نمي‌دانم از كجا آمدم به كجا دارم مي‌روم با اين اسرار جهان آشنا نيستم چگونه با اينها معامله كنم چگونه با مردم معامله كنم من هستم و انباري از جهالات. كدام حيوان حلال است, كدام حيوان حرام است, كدام شيء پاك است, كدام شيء نجس است اينها را من چه مي‌دانم, اگر هدايت شدم درست است من هدايت شدم, جبر نيست اما بالأخره كسي ما را راهنمايي كرده ﴿وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي﴾ چون ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ [24].

عقل و فطرت چراغي است دست ما, عقل سراج است و نه صراط; عقل كه دين نيست عقل كه راه‌ساز نيست مهندس نيست عقل چراغ است راه را نشان مي‌دهد.

مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين ﴿إِن ضَلَلْتُ﴾ را مي‌گويد اين دليل است بر نفي جبر [6]. حضرت از طرف انسان دارد سخن مي‌گويد وگرنه خودش بالصراحه مي‌گويد: ﴿إِنِّي عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي من دليل روشني از پروردگارم دارم [7] و خداي سبحان هم بالصراحه فرمود: ﴿إِنَّكَ عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [8] هم خدا فرمود تو در متن صراط مستقيم هستي هم خودش فرمود: ﴿إِنِّي عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي﴾ هيچ ترديدي نيست. ولي به عنوان يك انسان من از آن نظر كه انسانم و صرف‌نظر از اينكه سوابقي دارم اگر ـ معاذ الله ـ گمراه شدم با سوء اختيار خود من است ﴿فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَي نَفْسِي﴾.

… نه اينكه حرف‌هاي من حق است و شما كاري به فعل من نداشته باشيد كاري به حرف من داشته باشيد حرفي كه قرطبي از بعضي‌ها نقل مي‌كند… اين است كه اگر من گمراه شدم اين دليل بطلان حجّت من نيست شما آن حجّت را نگاه كنيد. خب اين حرفي است كه يك عالِم عادي ممكن است بگويد, شما بگوييد شما حرف من را نگاه كنيد فعل مرا نگاه نكنيد اما كسي كه فعلش و قولش حجّت خداست اگر حرف او حجّت الهي است حجّت الهي را آورده چگونه بر خلاف آن عمل مي‌كند چگونه يك پيامبر مي‌تواند بگويد من اگر بيراهه رفتم دليل بطلان حرف من نيست, خب اگر شما بيراهه رفتيد معلوم مي‌شود پيامبر نيستيد…. يك عالِم عادي مي‌تواند بگويد كه شما حرف ما را بگيريد و كاري نداشته باشيد… كه ما عمل نكرديم حرف ما را بگيريد اين را يك آدم عادي ممكن است بزند اما يك پيامبر كه حجّت خداست چگونه مي‌تواند بگويد من اگر عمل نكردم و گمراه شدم اين باعث بطلان حجّت من نيست حرفِ من حجّت است خب اگر حرف تو حجّت است تو حجّةالله هستي چگونه ممكن است گمراه بشوي؟!

(و در پايان آيه مى افزايد: او شنوا و نزديك است ) (انه سميع قريب ).

مبادا فكر كنيد سخنان ما و شما را نمى شنود، و يا مى شنود اما از ما دور است نه او هم شنواست و هم نزديك. بنابراين ذره اى از گفتگوها و خواسته هاى ما از او مخفى نمى ماند.

تبيين معنای ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ بودن خداوند

او سميع است و نزديك هم است شنواست اين سميع است قبلاً هم ملاحظه فرموديد به اين معنا نيست كه خدا مي‌شنود خب البته خدا هم غيبت را مي‌شنود هم تهمت را مي‌شنود هم فحش را مي‌شنود هم سبّ و لعن را مي‌شنود هم دعا را. سميع دو قسم است: يك سمع عادي است كه مي‌گوييم مي‌شنود خب ما حرف‌هاي ديگران را هم مي‌شنويم, يك سمع است كه ترتيب اثر مي‌دهد مثلاً ما مي‌گوييم فلان كس حرف ما را نمي‌شنود يعني ترتيب اثر نمي‌دهد ما مي‌گوييم پروردگارا ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ [14] هستي تو دعا را گوش مي‌دهي يعني چه؟ يعني دعا را مي‌شنوي خب غيبت را هم مي‌شنود فحش را هم مي‌شنود اين ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ به آن معنا نيست كه مي‌شنوي اين ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ يعني حرف ما را قبول مي‌كني اگر ما مي‌گوييم فلان شخص حرف ما را گوش مي‌دهد يعني مي‌پذيرد و مطابق حرف ما عمل مي‌كند, فلان كس حرف ما را نمي‌شنود يعني حرف ما را عمل نمي‌كند اينكه مي‌گوييم ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾, يعني عمل مي‌كني نه مي‌شنوي, مي‌شنوي خب همه چيز را مي‌شنود.