رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ ﴿۵﴾

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرقها! (۵)

و مـنـظـور از كـلمـه (مـشـارق ) نـقـطـه هـايـى از افـق هـايـى اسـت كـه خـورشـيـد در فـصـول چـهـارگـانـه از آن نـقـطـه هـا طـلوع مـى كـنـد،

https://blog.faradars.org/sunrises-around-the-year/

البـتـه احـتـمـال ايـن مـعـنـى هـسـت كه مراد از (مشارق) مشرقهاى خصوص خورشيد نباشد، بلكه مـشـرقـهـاى مطلق ستارگان و يا مطلق مشارق باشد. و اگر نامى از مغربها نياورد و تنها مـشـرقـها را نام برد، به خاطر مناسبتى بود كه مشرق با طلوع وحى از آسمان به وسيله مـلائكـه داشـت، هـمـچنان كه در جاى ديگر وحى را به طلوع تشبيه كرده، و فرموده: (وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ او رسول الهي (جبرئيل) را در افق روشن مشاهده كرد.) و نيز فرموده: (وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى در حالي كه در افق اعلي قرار داشت).

…. مشارق خواه اشاره به مـشـرقها و خاستگاههاى خورشيد در ايام سال بوده باشد، و يا مشرقهاى ستارگان مختلف آسمان، همه داراى نظم و برنامه خاصى است كه نظام آنها علاوه بر نظام آسمانها و زمين قدرت و علم بى پايان آفريننده و مدبر آنها است.

… يكى ديگر از معانى مشارق اين است كه زمين به خاطر كـروى بـودن هـر نـقـطه اى از آن نسبت به نقطه ديگر مشرق يا مغرب محسوب مى شود، و به اين ترتيب آيه فوق ما را به كرويت زمين و مشرقها و مغربهاى آن توجه مى دهد (اراده هر دو معنى از آيه نيز بى مانع است).

…سـؤ ال …: چرا در مقابل مشارق سخن از مغارب به ميان نيامده همانگونه كه در آيـه 40 سـوره مـعـارج آمـده اسـت : فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ : سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم

پاسخ اين است كه گاه بخشى از كلام را به قرينه بخش ديگر حذف مى كنند، و گاه هر دو را با هم مى آورند، و در اينجا ذكر مشارق قرينه اى است بر مغارب و اين تنوع در بيان از فنون فصاحت محسوب مى شود.

و بـه گـفـتـه بـعـضى از مفسران اين نكته نيز قابل توجه است كه ذكر مشارق متناسب با طـلوع وحـى است كه به وسيله فرشتگان تَّالِيَاتِ ذِكْرًا بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل گرديد.

در يك آيه, دو بار نام مبارك «الله» را مي‌برد: ﴿رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما﴾, يك; ﴿وَ رَبُّ الْمَشارِقِ﴾, دو; اگر اين بار دوم, «رب» را تكرار نمي‌فرمود مطلب حل بود؛ ولي براي اهميت مطلب دو بار مسئله توحيد را ذكر مي‌كند، براي اينكه اين نظمي كه شما مي‌بينيد ناظمي دارد. ما الآن به بعضی از افراد مي‌گوييم فرهيخته و دانشمند, چرا؟ چون يك هزارم گوشه زمين را فهميده که چه خبر است حالا يا كشاورزي را يا نفت و گاز را, وقتی يك گوشه از اسرار را فهميد به او عالِم مي‌گوييم. برهان قرآن كريم اين است ﴿أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ آيا كسى كه آفريده است، علم ندارد؟﴾؛ كسي که چنين نظم «محيّر العقول» را آفريد كه جوامع بشري تاكنون يك هزارم آن را كشف كردند او عالِم نيست؟ ﴿أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ آيا كسى كه آفريده است، علم ندارد؟ در حالي كه او از اسرار دقيق با خبر، و نسبت به همه چيز عالم است.﴾،[14] پس خالق اوست, عالِم اوست, مدير اوست, مربّي اوست, همه اوصاف كمالي در اختيار اوست.

در سوره مباركه «ملك» فرمود: ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَري‌ مِنْ فُطُورٍ﴾[18]

سوره ۶۷: الملك

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ﴿۳﴾

همان كسي كه هفت آسمان را بر روي يكديگر آفريد، در آفرينش ‍ خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبي نمي‏بيني، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللي مشاهده مي‏كني؟ (۳)

دو بار, سه بار, صد بار در عالم نگاه كنيد بي‌نظمي نمي‌بينيد،… براساس همان برهان …, مي‌فرمايد او واحد است و آن واحد پروردگار آسمان‌هاست …; پروردگار زمين است… پروردگار آنچه بين آسمان و زمين است… اينها را با هم هماهنگ مي‌كند… و پروردگار مشرق‌هاست …

…. مغرب يك امر اضافي است؛ اين آفتاب كه هر لحظه به جايي مي‌رسد، همان لحظه جايي را ترك مي‌كند، آن‌جا كه ترك كرده مي‌شود مغرب که به آن مناسبت فرمود: ﴿بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ﴾؛[19] ولي «عند التحليل» يك كار بيش نيست، چون اين مرتب در شروق و اشراق و افاضه و نور دادن است، اين دارد حركت مي‌كند و مغرب بودنش به قياس و اضافه است؛ لذا فرمود «عندالتحليل» ما مغربي نداريم، اگر مغربي هست امر اضافي و قياسي است؛ اين نيّر چون حركت مي‌كند دائماً در اشراق است، براي شمس غروبي در كار نيست و هيچ وقت شمس غروب ندارد، آن دائماً دارد نورافشاني مي‌كند.