ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ (25)
ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ (25)
شما چرا از هم ياري نميطلبيد. (۲۵)
بـه هر حال اين دوزخيان بينوا هنگامى كه به مسير جهنم هدايت مى شوند دستشان از همه جا بريده و كوتاه مى گردد، به آنها گفته مى شود شما كه در دنيا در مشكلات به هم پناه مـى بـرديد، و از يكديگر كمك مى گرفتيد چرا در اينجا از هم يارى نمى طلبيد؟! (ما لكم لا تناصرون)
آرى تـمـام تـكيه گاههائى كه در دنيا براى خود مى پنداشتيد همه در اينجا ويران گشته اسـت، نـه از يـكـديـگـر مـى تـوانـيـد كـمـك بـگيريد، و نه معبودهايتان به يارى شما مى شتابند، كه آنها خود نيز بيچاره و گرفتارند.
مـى گويند ابوجهل روز بدر صدا زد نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِر: ما همگى به يارى هم بر مسلمانان پـيـروز خـواهـيـم شـد كه قرآن مجيد سخن او را در آيه 44 سوره قمر بازگو كرده است ام يـقـولون نـحـن جـمـيـع مـنـتـصـر
سوره ۵۴: القمر
أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ ﴿۴۴﴾
يا ميگويند: ما جماعتي متحد و نيرومند و پيروزيم؟ (۴۴)
سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ ﴿۴۵﴾
(ولي بدانند) جمعشان به زودي شكست ميخورد و پا به فرار ميگذارند. (۴۵)
بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ ﴿۴۶﴾
(علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنها است و مجازات قيامت هولناكتر و تلختر است. (۴۶)
ولى در قـيـامـت از ابـوجـهـل هـا و ابوجهل صفتان سؤال مى شود چرا به يارى هم قيام نمى كنيد؟ اما آنها پاسخى براى اين سؤ ال ندارند و جز سكوت ذلت بار كارى انجام نمى دهند.
تحقير و تعذيب بودن سؤال از علت عدم ياري يکديگر
بخشي از آن اموري كه مورد مسئوليت (سؤال) است، اين است كه ميگويند: ﴿ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ﴾؛ شما در دنيا كه بوديد «الكُفر ملِّة واحِدة»[27]همه به فكر كمك يكديگر بوديد، هر كدامتان مشكل داشتيد عدّهاي به نصرت شما برميخاستند الآن چطور است كه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ﴾،[28]چرا «تناصر» نداريد؟
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=80&ayat=33&user=far&lang=far&tran=2
چرا يكديگر را ياري نميكنيد؟! اين سؤال تقريباً يك نحوه تعذيب است؛ اينها از قبر تا دوزخ بروند در همه اين مقاطع رنج ميبرند، چون حرفي براي گفتن ندارند ﴿مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾[29]هم كه هست. از اين سؤالها معلوم ميشود كه يك نحوه تحقير و تعذيبي است كه فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ در حالي كه خوار و كوچك خواهيد بود﴾؛ «داخر» يعني «صاغر»، يعني ذليل، يعني فرومايه، با اين وضع ميآييد. در اينجا حالا كه اينها را دارند ميبرند، از آنها سؤال ميكند ﴿ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ﴾؛ چرا كمك يكديگر نيستيد؟ شما همه ازواجتان كه اينجا جمع هستيد؟! در دنيا كه «الكُفر ملِّة واحِدة» هركدام مشكلي داشتند مشكل آنها را ديگري سعي ميكرد حل كند، اما الآن چطور اينطور نيستيد و از هيچ كدامتان كاري ساخته نيست؟
… در قيامت روز جمع است نه روز اجتماع, درست است كه در سوره مباركه «واقعه» فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ بگو در حقيقت اولين و آخرين ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ همگي در موعد روز معيني جمع ميشوند.﴾[30]و در سوره مباركه «هود» هم فرمود: ﴿يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ همان روزي است كه مردم در آن جمع ميشوند، و روزي كه همه آنرا مشاهده ميكنند﴾،[31] جمع است؛ ولي زندگي اجتماعي نيست و هيچ كسي مشكل ديگري را نميتواند حل كند، اگر با هم بودند معناي آن اين نيست كه زندگي اجتماعي هم دارند كه از آنها حلّ مشكل ديگري ساخته است همهشان بي هم هستند; لذا مؤمن در آن صحنه و ساهره قيامت فضاي روشني دارد، جاي خودش را ميبيند، راه خودش را ميبيند و هر جا هم بخواهد برود روشن و مشخص است، آن كافري كه كنارش ايستاده است جايش تاريك است، چون نور آنجا كه از شمس و قمر نيست، بساط شمس و قمر برچيده ميشود ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود﴾[32]شد، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ و در آن هنگام كه ستارگان بيفروغ شوند﴾[33]شد؛ نور را انسان با خودش ميبرد، چون با خودش ميبرد؛ لذا ذيل و فضاي مومن روشن است، اما كافري كه كنار او ايستاده جاي پاي خودش را هم نميبيند. بنابراين زندگي قيامت جمعي است؛ ولي اجتماعي نيست؛ لذا اصلاً تناصر مطرح نيست.
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=57&ayat=10&user=far&lang=far&tran=2
سؤال از علت عدم نصرت با توجه به ناصر بودن در دنيا
اما آنچه در سوره مباركه «صافات» محلّ بحث است اين است: از آنها سؤال ميكنند كه شما در دنيا هميشه به فكر يكديگر بوديد؛ شعار رسمي جاهليت اين بود «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً» به فكر برادرت, به فكر قبيلهات, به فكر باندت, به فكر حزبت, به فكر همفكرت باش چه ظالم چه مظلوم, اين شعار رسمي جاهليّت بود «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً». وقتي اسلام آمد وجود مبارك حضرت اين شعار رسمی را به دو صورت تغيير داد و فرمود نگوييد «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»، بلکه بگوييد «انْصُرْ المَظلُوم سَواءٌ كَانَ أخَاكَ أَوْ غيرِ أخَاك»؛ به داد مظلوم برسيد چه برادرتان باشد و چه برادرتان نباشد و اگر خواستيد همين شعار را بدهيد بگوييد «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»[15]معنايش را عوض كنيد؛ يعني به فكر برادرت باش برادرت را كمك كن؛ برادرت, همحزبت, هم قبيلهات را كمك كن اگر مظلوم است به داد او برس و اگر ظالم است دستش را بگير كه ظلم نكند، اين كمك به اوست. اينطور پيغمبر شعار را عوض كرد، فرمود يا الفاظتان را عوض كنيد يا معاني را عوض كنيد يا بگوييد «انْصُرْ المَظلُوم» چه برادر چه غير برادر, يا بگوييد «انْصُرْ أَخَاك» برادرت را كمك كن، اگر مظلوم است دستگيري كن و اگر ظالم است دستش را بگير كه ظلم نكند «أحد الأمرين» را وجود مبارك پيغمبر دستور داد كه انجام دهيد. اينجا فرمود: ﴿ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ﴾.