فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ (19)

(سليمان) از سخن او تبسمي كرد و خنديد و گفت: پروردگارا! شكر نعمتهائي را كه بر من و پدر و مادرم ارزاني داشته‏ اي به من الهام فرما و توفيق مرحمت كن تا عمل صالحي كه موجب رضاي تو گردد انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما. (۱۹)

تبسم، كمترين حد خنده و ضحك خنده معمولى است و اگر در جمله مورد بحث هر دو كلمه را به كار برده مى فهماند تبسم آن جناب نزديك به خنده بوده است.

 

از قدرتي كه خدا به او داد از آگاهي از حرف مور, شاكرانه لبخند زد اين ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِن قَوْلِهَا﴾ اين خنده شكر است خدا را شاكريم كه به اينجا رسيديم كه اگر موري از حكومت ما بخواهد گلايه‌اي داشته باشد ما آن گلايه‌اش را مي‌شنويم (يك) و حكومت ما هم طوري است كه به موري هم آسيب نمي‌رسد و نمي‌رساند عالماً عامداً (اين دو) و اگر هم آسيبي به مور برسد در اثر غفلت است در اثر ﴿لاَ يَشْعُرُونَ﴾ است (اين سه) از اين مجموعه وجود مبارك سليمان خوشحال شد اين ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً﴾ يعني همان لبخند ظريف كه نشانه از شكر بود.

 

One of the principles and conditions of leadership and administration is tolerance. Solomon (as) heard that the ant said about him and his troops that they were unaware, but he (as) did not show it and he only smiled.

 

 

 

وجود مبارك سليمان عرض كرد ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ﴾ اين نعمت را تو به ما دادي ما از جايي كسب نكرديم مقدور ما هم نيست اگر هم خواستي مي‌گيري ﴿نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ﴾ از يك بيت كريم و شريفي من تربيت شدم توفيق بده كه ما شكرگزار باشيم

 

و از همين كلام آن جناب معلوم مى شود كه مادرش نيز از اهل صراط مستقيم بوده است، آن اهلى كه خدا به ايشان انعام كرده، پس ‍ ساحت او مقدس و مبرا است از آنچه تورات به وى نسبت داده، - البته نه تورات نازل بر موسى بلكه توراتى كه فعلا موجود است - و مى گويد: مادر سليمان زن اورياء بوده، كه داوود با او زنا كرد و آنگاه نقشه كشتن اوريا را كشيد و او را به بعضى جنگها فرستاد تا كشته شد و همسر او را جزو زنان خود در آورد و سليمان از او پديد آمد.

 

محمد علی انصاری :

امام صادق بيان مي كند كه ِهرگاه نعمتي به سمت تو آمد فاصله ات از خدا زياد شد نقمت است اگر فاصله ات نزديك شد نعمت است

خروجي شكر عمل صالح است . عمل صالحي كه مورد رضاي تو باشد.

 

 

 ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾ عمل صالحي كه تو بپسندي ممكن است يك عمل صالحي باشد كه ديگران خوششان بيايد راضي باشند اما آن جوهره صلاح و فلاح را نداشته باشد عمل صالحي كه خداپسند باشد

 

 قبلاً هم گذشت كه صالح (عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ ) غير از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ [19] است كساني كه كارهاي خوب مي‌كنند اين صَلاح براي آنها يا حال است يا مَلكه اما طوري كه مُقوِّم وجودي آنها بشود و گوهر هستي آنها صالح بشود اين زمان مي‌برد صالحين غير از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ناظر به مقام فعل و حدّاكثر وصف است اما صالحين حدّاكثرش و اوجش راجع به هويّت است كه اصلاً گوهر ذات اينها صالح است اين هم درجات و مراتبي دارد با اينكه خداي سبحان در سورهٴ «انعام» اينها را جزء صالحين معرّفي كرد ﴿كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ

 

(و ادخلنى برحمتك فى عبادك الصالحين ) - يعنى خدايا مرا از بندگان صالح خود قرار ده و اين صلاح از آنجا كه در كلام آن جناب مقيد به عمل نشده تا مراد، تنها عمل صالح باشد، لذا اطلاقش حمل مى شود بر صلاح نفس در جوهره ذاتش، تا در نتيجه نفس ‍ مستعد شود براى قبول هر نوع كرامت الهى.

و معلوم است كه صلاح ذات، قدر و منزلتش بالاتر از صلاح عمل است و چون چنين است پس اينكه اول درخواست كرد كه موفق به عمل صالح شود و سپس درخواست كرد كه صلاح ذاتيش دهد، در حقيقت درخواستهاى خود را درجه بندى كرد و از پايين گرفته به سوى بالاترين درخواستها رفت.

 

نكته ديگرى كه در كلام آن جناب هست اين است كه : صلاح ذات را ممكن بود به طور صريح سوال كند، و بگويد: (و مرا صالح گردان )، ولى چنين نكرد بلكه درخواست كرد كه (از زمره عباد صالح قرارش دهد)، تا اشاره كرده باشد به اينكه من هر چند همه مواهبى كه به عباد صالحين دادى مى خواهم، اما از همه آن مواهب بيشتر اين موهبت را در نظر دارم كه : آنان را عباد خود قرار دادى، و مقام عبوديتشان، ارزانى داشتى، و به همين جهت است كه خداى تعالى همين سليمان (عليه السلام) را به وصف عبوديت ستوده، و فرموده است : (نعم العبد انه اواب ).

 

 

 عرض كرد خدايا بخش نظر را تأمين كردي ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ﴾ بخشهاي حكومت و سياست و اداره جامعه را هم تأمين كردي ﴿وَأُوِتِينَا مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ اما آن بخش عمل را كه عقل عملي مسئول آن است ـ كه فرمود عقل يعني «ما عُبد به الرّحمن و اكْتُسِبَ به الجِنان»[8] ـ آن را هم تأمين كن لطفي عطا كن كه دستگاه اراده و عزم و تصميم و نيّت و اخلاص و قصد فعّال باشد ﴿أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ﴾ اين ﴿أَوْزِعْنِي﴾ غير از «عَلِّمني» است «علّمني» تمام شد

كلمه (اوزعنى ) به معناى الهام.

 عرض كرد خدايا آنچه مربوط به علم بود كه دادي وحي علمي را عطا كردي يك وحي عملي يك الهام عملي هم عطا بكنيد ﴿قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي﴾ يعني الهام بكن كه من جاي شكر فراموشم نشود جاي ايمان فراموشم نشود جاي حق‌شناسي فراموشم نشود در بحثهاي قبل گذشت كه وحي يك قِسمش وحي علمي است مثل اينكه به انبيا و اوليا(عليهم السلام) وحي درباره علوم غيب است وحي درباره احكام و شرايع است كه چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است گاهي هم درباره اصول دين است گاهي درباره فروع دين اين علمي است اما وحيِ عملي اين است كه انسان دفعتاً گرايشي به يك طرف پيدا مي‌كند اينكه مي‌بينيد مِيلي به يك طرف پيدا مي‌كند گرايشي به يك طرف پيدا مي‌كند مصداق ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ است كاري به علم ندارد فرمود ما گرايش به خير را در درونشان قرار داديم اين وحيِ فعل است گاهي انسان مي‌بيند كه مصمّم مي‌شود فلان كار خير را انجام بدهد اين ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[11] اين كاري به علم ندارد قبلاً هم اين مطلب را مي‌دانست فلان كار, كار خيري است ده بار خودش هم به ديگران گفته اما تصميم بر اينكه مثلاً در اعتكاف شركت بكند نداشت خودش چندين بار درس گفته بحث گفته سخنراني كرده اما مي‌بينيد دفعتاً بدون اينكه كسي به او پيشنهاد بدهد وقتي اينجا نشسته تصميم مي‌گيرد در اعتكاف شركت كند خب اين كار عملي است اينكه علم نيست ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ﴾[12] اينها به عزم برمي‌گردد دفعتاً به اين سمت گرايش پيدا مي‌كند اين بركت الهي است وجود مبارك سليمان عرض كرد خدايا چنين چيزي هم نصيب ما بكن

 

 به من و خاندان من نعمتهاي فراواني دادي ما جزء خواصّ از اين قوافل بشري هستيم. وجود مبارك سليمان عرض كرد خدايا من پدرم مادرم اينها در اين قافله‌ايم ﴿أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ﴾ خب آنها كه مُنعم‌عليه‌اند چه كساني‌اند همان چهار گروه‌اند ديگر خود من پدرم مادرم اينها اعضاي اين كاروانيم كه شما فرموديد: ﴿مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ﴾ ما اينهاييم پس آن توفيق را بده آن لطف را بكن كه ما اين را حفظ بكنيم ما هم در نماز همين را مي‌خواهيم مي‌گوييم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[15] خدايا راه اينها را به ما نشان بده خب راه اينها را كه به ما نشان داد كه اينكه ما در نماز از ذات اقدس الهي مي‌خواهيم آن عنايتهاي عملي را مي‌خواهيم وگرنه عنايتهاي علمي را كه خب به ما نشان داد فرموده ديگر در آيات هست در روايات هست در ادعيه هست در مناجات هست ما از ذات اقدس الهي اين گرايش را در نماز مسئلت مي‌كنيم مي‌گوييم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾, ﴿أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ هم در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص شد سليمان(سلام الله عليه) عرض مي‌كند كه من پدرم مادرم اينها در همين قافله‌ايم ما اعضاي اين قافله‌ايم آن توفيق را بده كه ما شكرگزار باشيم حدوثاً و بقائاً اين راه را ادامه بدهيم ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾ حدوثاً و بقائاً اينها را عطا بكن ﴿وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾

 

سوره ۴: النساء

وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا ﴿۶۹﴾

و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كساني خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده؛ از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان، و آنها رفيقهاي خوبي هستند! (۶۹)