طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ ﴿۶۵﴾

شكوفه آن مانند كله‏ هاي شياطين است. (۶۵)

سپس مى افزايد: شكوفه آن مانند كله هاى شياطين است ! (طلعها كانه رؤ س الشياطين ).

طلع معمولا به شكوفه خرما گفته مى شود كه داراى پوسته سبز رنگى اسـت و در درون آن رشـتـه هـاى سـفـيـدى اسـت كـه بـعـدا تـبـديل به خوشه خرما مى شود، واژه طلع از ماده طلوع به اين مناسبت است كه نخستين ميوه اى است كه بر درخت ظاهر مى شود و طلوع مى كند.

https://www.instagram.com/p/CU4_BmnsMQM/

در ايـنـجـا ايـن سـؤ ال پـيـش مـى آيد كه مگر مردم كله هاى شياطين را ديده بودند كه قرآن شكوفه هاى زقوم را به آن تشبيه مى كند؟

مفسران در اينجا پاسخ ‌هاى متعددى ذكر كرده اند:

بـعـضى گفته اند: يكى از معانى شيطان يك نوع مار بد منظر است كه شكوفه زقوم به آن تشبيه شده است .

و بـعـضـى گـفـتـه اند: يك نوع گياه بد چهره است چنانكه در كتاب مُنتَهَی الاَرَب آمده است : رأس الشيطان يا روس الشياطين گياهى است.

ولى آنـچـه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه اين تشبيه براى بيان نهايت زشتى و چهره تنفرآميز آن است، زيرا انسان از چيزى كه متنفر باشد در ذهن خود براى آن قيافه اى زشـت و وحـشـتـنـاك ترسيم مى كند، و به هر چه علاقه مند است براى آن قيافه اى زيبا و دوست داشتنى .

لذا در عـكسهائى كه مردم براى فرشتگان مى كشند زيباترين چهره ها را ترسيم مى كنند و به عكس براى شياطين و ديوان بدترين چهره ها را، در حالى كه نه فرشته را ديده اند و نه ديو را.

در تـعـبـيـرات روزمره بسيار ديده مى شود كه مى گويند: فلان كس مانند عفريت است، يا قيافه ديو دارد!

ايـنـهـا همه تشبيهاتى است بر اساس انعكاسات ذهنى انسانها از مفاهيم مختلف، تشبيهاتى است لطيف و گويا.

(طلعها كانه روس الشياطين) - كلمه (طلع) به معناى شكوفه ميوه اى است كه در اوليـن بـار در درخـت خـرمـا يـا در هـر درخـت مـيـوه ديگر پيدا مى شود. در اين آيه ميوه درخت (زقـوم) را بـه سـر شـيـطـانـهـا تـشـبيه كرده و اين بدان عنايت است كه: عوام از مردم شيطان را در زشت ترين صورتها تصوير مى كنند، همچنان كه وقتى بخواهند عكسى از فرشته اى بكشند، او را در زيباترين صورت ترسيم مـى كـنـنـد، و هـر زيباى ديگر را به فرشته تشبيه مى نمايند، همچنان كه زنان دربارى مصر وقتى يوسف را ديدند گفتند: (مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ)

سوره ۱۲: يوسف

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ﴿۳۱﴾

هنگامي كه (همسر عزيز) از فكر آنها باخبر شد به سراغ آنها فرستاد (و از آنها دعوت كرد) و براي آنها پشتي هاي گرانقيمتي فراهم ساخت، و بدست هر كدام چاقوئي (براي بريدن ميوه) داد و در اين موقع (به يوسف) گفت وارد مجلس آنان شو، هنگامي كه چشمشان به او افتاد در تعجب فرو رفتند و (بي اختيار) دستهاي خود را بريدند! و گفتند منزه است خدا اين بشر نيست، اين يك فرشته بزرگوار است! (۳۱)

با اين بيان ديگر جـايـى بـراى ايـن اشـكـال نـمـى ماند كه در تشبيه هر چيز اين معنا لازم است كه به چيزى تشبيه شود كه شنونده آن را بشناسد، و مردم سر شيطانها را نديده اند و نمى شناسند.

﴿طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ﴾گرچه اينها شيطان را نديدند، اما شيطان به عنوان يك موجودِ منحوس بدچهره شناخته‌شده است …

… نه شيطان را كسي ديد, نه فرشته را; ولي معقول را گاهي به محسوس تشبيه مي‌كنند و گاهي به «متخيَّل»؛ گاهي به محسوس تشبيه مي‌كنند و مي‌گويند فلان شيء مثل آفتاب است, مثل ماه است, مثل ستاره است که اين تشبيه معقول به محسوس است و گاهي معقول را به «متخيَّل» تشبيه مي‌‌كنند؛ مثل اينكه درباره يوسف(سلام الله عليه) گفتند: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ﴾؛[19] اين شبيه فرشته است، فرشته را كه نديدند يا در اين‌جا مي‌فرمايد: ﴿كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ﴾ شيطان را كه نديدند، او «متخيّل» است؛ تصويري كه انسان از شيطان دارد چهره بد است و تصويري كه انسان از فرشته دارد چهره خوب است. آنچه ما از فرشته در ذهن داريم «متخيّل» ماست و آنچه ما از شيطان در ذهن داريم «متخيّل» ماست؛ تشبيه آن درخت به شيطان, تشبيه معقول به «متخيّل» است نه محسوس, يا تشبيه وجود مبارك يوسف به فرشته, تشبيه محسوس به متخيّل است نه به محسوس ديگر؛ براي اينكه آنچه در خاطره بشر از شيطان هست زشتي است و آنچه در خاطره بشر از فرشته هست زيبايي و نيكي است؛ ﴿طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ﴾.