روش تفسیری علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی
بررسی انتقادی روش تفسیری علامه طباطبایی
https://www.youtube.com/watch?v=jm1eITnUJpo
روش تفسیری آیت الله جوادی آملی
قرآن کریم، اولین منبع معرفت دینی و بر اساس رهنمود معصومین علیهم السلام "ثقل اکبر" و پشتوانه حجیت روایات است و سخنان عترت طاهرین که "ثقل اصغر" هستند، در اصل حجیت و در تأیید محتوا، متکی به قرآن کریم است و باید بر آن عرضه و با آن ارزیابی شود.
عرضۀ روایت بر قرآن، برای آن است که مضمون آن رودرروی قرآن نبوده، اختلاف تباینی با آن نداشته باشد وگرنه تقییدِ مطلق، تخصیصِ عام، تبیین کلی، تحدید و تفصیل اجمال، مخالفت محسوب نمی شود.
تباین:
اگر دو مفهومی در هیچ یک از مصادیق با یکدیگر جمع نشوند و همانند دو خط موازی باشند که هیچگاه یکدیگر را قطع نمیکنند، نسبت میان آنها را تباین مینامند
روایتی که با قرآن کریم اختلاف تباینی نداشته باشد در دامنۀ قرآن قرار می گیرد و حجت و قابل استناد است. از سوی دیگر، چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عهده دار تبیین جزئیات و تفصیل کلیات شریعت و معلم الهی قرآن کریم است: (و أنزلنا إلیک الذکر لتبین ما نُزّل إلیهم)1 و آن حضرت نیز به موجب حدیث متواتر ثقلین همین سمتها را به جانشینان خود سپرده است:
"إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ. .. و هو کتاب الله. .. و عترتی أهل بیتی لن یفترقا"2، تبیین حدود و جزئیات معارف و احکام کلی قرآنی بر عهده معصومین علیهم السلام است و سخنان آنان عمومات قرآنی را تخصیص و مطلقات آن را تقیید می کند. بنابراین، استناد به قرآن برای معتقد شدن به "اصول اعتقادی" و عمل کردن به "فروع عملی" بدون رجوع به روایات بی ارزش است و در حقیقت، سخن "مجموع ثقلین"، سخن اسلام است، نه سخن "یکی از دو ثقل" به تنهایی. بر اساس مباحث گذشته، در تفسیر هر یک از آیات قرآنی این مراحل را باید پیمود:
در تفسیر هر یک از آیات قرآنی این مراحل را باید پیمود:
1. مفاد آیۀ مورد نظر را با قطع نظر از سایر آیات قرآن باید فهمید، ولی در این مرحله نمی توان گفت نظر قرآن چنین است، بلکه می توان گفت مفاد این "آیه" با قطع نظر از آیات دیگر، چنین است.
2. چون آیات قرآن کریم مفسر و مصدق یکدیگر است: " إن القرآنِ لم يَنزِل ليكذِّبَ بعضُه بعضاً و لكن نَزَل لِيصدِّقَ بعضُه بعضاً و به راستى كه قرآن نازل نشد تا بعضى از آن برخى ديگر را تكذيب كند، بلكه نزول آن بدان جهت بود كه بعضى از آن برخى ديگر را تصديق كند"وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْض بعضی از آیات تفسیر بعض دیگر، و برخی گواه برخی دیگر است"4 با استفاده از سایر آیات قرآن باید آیه مورد نظر تفسیر شود در این مرحله حاصل معنای آیه را که ثمرۀ تفسیر قرآن به قرآن است، می توان به "قرآن" اسناد داد، ولی قابل اسناد به "اسلام" نیست و به عنوان پیام دین و سخن اسلام تلقی نمی شود و از این رو، پذیرش و عمل به آن، مصداق "حَسْبُنَا كِتَابُ الله" خواهد بود؛ که چنین گفتار یا رفتاری مخالف سنت قطعی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که قرآن نیز آن را منبع مبانی و ادله دین قرار داده است.
حَسْبُنَا كِتَابُ الله (بهمعنای «کتاب خدا ما را بس است») سخنی است از عمر بن خطاب در مخالفت با دستور پیامبر اسلام(ص) در ماجرای قلم و دوات.
3. باید همۀ روایاتی که در شأن نزول، تطبیق و یا تفسیر آیه مورد بحث آمده و همچنین روایاتی که به گونه ای با معنای آیه مزبور مرتبط است با یکدیگر جمع بندی شود تا در محدودۀ سخنان ثقل اصغر نیز مقیدها، مخصصها و سایر قراین یافت شده، پیام "ثقل اصغر" به روشنی دریافت شود.
4. پس از جمع بندی روایات مزبور حاصل و عصارۀ آنها را بر قرآن کریم عرضه کنیم تا در صورت نداشتن مخالفت تباینی با قرآن، به عنوان مقید، مخصِّص، قرینه و شارح در دامنه قرآن کریم قرار گیرد.
5. در صورت هماهنگی پیام ثقل اصغر با سخن ثقل اکبر، جمع بندی نهایی کرده، آنگاه این مجموعۀ هماهنگ را پیام و سخن اسلام بدانیم.
سر این که در مراحل پنج گانۀ مزبور ابتدا بحث قرآنی و سپس بحث روایی مطرح می شود، همان است که در تبیین معارف دین، قرآن کریم اولین پایگاه بوده، پشتوانه حجیت روایات است و با داشتن چنین پایگاهی که سند و همچنین دلالت آن بر اصول و خطوط کلی دین، هر دو قطعی است، می توان روایات را حجت دانست و از آن بهره جست وگرنه پیش از دریافت پیام ثقل اکبر، تبیین مفهوم آیه به وسیلۀ روایت مستلزم دور است.
روایات، چه از نظر سند و چه از نظر متن تابع قرآن کریم است و مفسر تا بحث قرآنی را سامان ندهد و خطوط اصلی معارف آیه را در نیابد و از بحث قرآنی فراغت نیابد، هرگز نمی تواند به سراغ روایات برود؛ زیرا اعتبار روایات، پس از عرضه آنها بر قرآن و کشف عدم مخالفت آن با قرآن است.