﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾

ما چون زبان آنها را نمي‌دانيم همه اينها را حمل بر تشبيه مي‌كنيم اين طور نيست

 اگر ما يقين داشته باشيم اينها حرف نمي‌زنند اينها نمي‌فهمند بله مي‌گوييم اين تشبيه است اما وقتي صريح قرآن كريم اين است ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ  و برخى از سنگها از بيم خدا فرو مى ‏ريزد﴾ چه كار كنيم؟ چه دليلي است بر اينكه بگوييم تشبيه است تنزيل بكنيم؟ <خويش را تأويل كن نِي ذكر را>[11]

کرده‌ای تاویل حرف بکر را

خویش را تاویل کن نِي ذکر را

بر هوا تاویل قرآن می‌کنی

پست و کژ شد از تو معنی سنی

 ما خودمان بايد بالا بياييم نه قرآن را پايين بكشيم فرمود بعضي از سنگها از ترس خدا پايين مي‌آيند اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[12] وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود سنگي است كه قبل از اينكه من به مقام رسالت برسم هر وقت مرا مي‌ديد سلام مي‌كرد «إنّي لأعرفه الآن»[ الامالي(شيخ طوسي)، ص341.  http://lib.eshia.ir/27725/1/341/%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%B6] الآن هم من آن سنگ را مي‌شناسم خب ما كه از اوضاع عالم خبر نداريم اگر براي ما يقين بود كه آنها نمي‌فهمند مي‌گفتيم اين كار هدهد معجزه است.

 

 

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh150/

https://didarejan.com/%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D8%A8-%D9%88%D8%AD%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A8%D8%A8/#link_acc-1-65-d

3275) سَر از آن رُو می نهم من بر زمین / تا گواهِ من بُوَد در یَومِ دین

3276) یَومِ دین که زُلزِلَت زِلزالَ ها / این زمین باشد گُواهِ حالِ ما

3277) کو تُحَدّث جَهرةََ اَخبارَها / در سخن آید زمین و خارها

3278) فلسفی ، مُنکِر شود در فکر و ظَن / گو : برو ، سَر را بر این دیوار زن

فلسفی بر اساسِ گمان و فکرِ قاصر خود ، این حقایق را انکار می کند . یعنی او نطق و گویایی جامدات را انکار می کند . پس به شخص بگو : برو سرت را به دیوار بزن . [ فلسفی در این مقام به حسب دریافت عقل ، چیزها می گوید در حالیکه عقل را در نهانخانه اسرار راه نیست . ( شرح مثنوی ولی محمداکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 256 ) . مراد از «فلسفی» در مثنوی ، کسی است که به موشکافی های سطحی عقل جزیی دل خوش داشته و از لایه های روبین هستی فراتر نرفته است .

3279) نطقِ آب و نطقِ خاک و نطقِ گِل / هست محسوسِ حواسِ اهلِ دل

3280) فلسفی ، کو مُنکِرِ حنّانه است / از حواسِ اولیاء بیگانه است

3281) گوید او که : پرتوِ سودایِ خلق / بس خیالات آوَرَد در رایِ خلق

شخصِ سطحی اندیش می گوید : تاثیر خیالات و آرزوهای بشری است که موجب پندارها و نظریات بی اساس می شود که برخی گمان می دارند که ستون مسجد هم می تواند ناله کند و در فراق پیامبر (ص) فغان سر دهد و یا جمادات هم نطق و سخن دارند .

3282) بلکه عکسِ آن فَساد و کفرِ او / این خیالِ مُنکری را زد بر او

ولی او نمی داند که تباهی و کفر درونی اوست که او را به مرتبۀ نفی و انکار حقایق رسانده است .

3283) فلسفی ، مر دیو را مُنکِر شود / در همان دَم سُخرۀ دیوی بُوَد

3284) گر ندیدی دیو را ، خود را ببین / بی جنون نَبوَد کبودی در جَبین

اگر تو ای فلسفی ، دیو را ندیده ای . پس به خود نگاه کن . زیرا اگر کسی پیشانی اش ، کبودی باشد . یعنی لکه ای از جراحت بر پیشانی اش نقش بسته باشد . نشان می دهد که او دچار صرع و غش شده و سرش را بر سنگ کوفته است . ( جبین = پیشانی ) [ کبودی در جبین ، کنایه از آثار کفر و انکار است که در سیمای فلسفی نمایان می شود . ( شرح مثنوی ولی محمداکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 257 ) ]

 

3285) هر که را در دل شک و پیچانی است /  در جهان ، او فلسفی پنهانی است

هر کس در دلش شک و تردید است . چنین شخصی در این جهان ، نهانی فلسفی است . [ کسی که در سخنان اسرار و معارف به مرتبۀ یقین نرسیده است و از ورود اعتراضات و شکوک و شبهات راه خلاص ندیده ، در باطن ، فلسفی و مُنکر است . اگر چه به ظاهر مومن و معتقد بُوَد . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 257 ) . پیچانی = اعتراض ، شک و تردید ]

3286) می نماید اعتقاد و گاه گاه / آن رَگِ فَلسَف کُند رویش سیاه

شخصِ فلسفی ، ممکن است گاه گاهی ، عقیده ای موافق اهلِ دل بر زبان آورد . ولی بالاخره رگِ فلسفی او به جنبش درمی آید و او را رسوا و سیه رو می سازد .

3287) الحَذَر ای مومنان کآن در شماست / در شما بس عالَمِ بی مُنتهاست

ای مومنان حذر کنید که خوی فلسفی در شما وجود دارد . یعنی زمینه روحی و فکری تفلسف و قیاسات عقلی و استدلالات نظری در شما هست ولی این نکته را نیز توجه داشته باشید که در وجود شما عالمی بس بزرگ و بیکران وجود دارد . [ مصراع دوم اشاره است به این فرمایش منسوب به امیر مومنان (ع) « آیا پنداشته ای که تو کالبُدی خُردی ، چنین نیست بلکه در وجود به ظاهر ناچیز تو جهان بزرگ منطوی شده است » ]

3288) جمله هفتاد و دو ملت ، در تو است / وه که روزی ، آن برآرد از تو دست

همه هفتاد و دو ملت در وجودِ توست . یعنی نتیجه اختلافات و ستیزه های فرقه ای در همگان وجود دارد . و بترس از اینکه این زمینه ها روزی در تو ظاهر شود و به فعلیت برسد . [ اکبرآبادی در باره مصراع دوم گوید : بترس از اینکه شک و شبهه و اعتراض بیجا در امری از امور معارف بر تو وارد شود . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 258 ) . مصراع اوّل نیز اشاره به حدیث تفرقه دارد . سند این حدیث با اختلافِ روایات به ابوهُریره می رسد . این حدیث را از پیامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود « امّتِ من به هفتاد و دو فرقه تقسیم می شوند » ذکر عدد هفتاد در این حدیث دلالت بر کثرت و مبالغه دارد و منظور اینست که پس از آن حضرت ، مسلمانان به فرقه ها و دسته های بسیاری تقسیم می شوند نه فقط هفتاد و دو فرقه . ( توضیح بیشتر پیرامون این حدیث در کتاب تاریخ شیعه و فرقه های اسلام ، ص 17 تا 20 ) ]

*********************

شمس گوید : از سخن گفتن جمادات و افعال جمادات می گویم ، حُکما این را منکر می شوند . اکنون این دیده خود را چه کنم . ( مقالات شمس تبریزی ، ص 115 )

 

عجیب است کسی که مقام شهود را درک و تجربه نکرده است به کسی که آن را تجربه کرده است بگوید که تو چه چیزی میبینی و آن دیدن از چه نوعی و چگونه است

حسن زاده أملي

https://www.youtube.com/watch?v=CmGm5YuKPlY

 

 کربلایی کاظم

https://www.youtube.com/watch?v=HkPKun8B3Vw

https://www.youtube.com/watch?v=N8yMyIRxkKY&list=PLmGRrR06NVWkdlKm3Vmri7nt5b9-21rDx&index=7

https://www.youtube.com/watch?v=pxLGw9b0SuQ&list=PLmGRrR06NVWkdlKm3Vmri7nt5b9-21rDx&index=3

https://www.youtube.com/watch?v=nnVSF3Ea6UU&list=PLmGRrR06NVWkdlKm3Vmri7nt5b9-21rDx&index=2

 

 

فرق بین یک عالمی  که به مقامات میرسد و شهود میکند با یک انسان بیسواد در چیست؟

فرق در این است که انسان عالم میتواند شهود خود را در قالبی بیان نماید و شاگرد پرورش دهد ولی یک انسان بیسواد نمیتواند این کار را انجام دهد. 

 

 

أيا خداوند خالق ناموفقی بوده است که بیشتر مردم نمیفهمند؟

 

اگر خداوند در کارهایش هدفی دنبال میکرد و هدفی داشت  بله ناموفق بوده است ولی خداوند در کارهایش هدفی دنبال نمیکند و هدفی ندارد بنابراین این واژگان کاربردش برای موجودی که هدف ندارد بدون معنا هست. چگونه میتواند موجودی هدف نداشته باشد و لفظ موفقیت و شکست را برای او به کار برد.  مخلوقات اوهستند که هدف دارند نه او.آنها هستند که میتوانند موفق بشوند یا شکست بخورند.

******

از نظر معرفت‌شناسي، كفِ دانش, تجربه است يعني ما علمي پايين‌تر از علوم تجربي مثل فيزيك شيمي  كشاورزي دامداري نداريم از اين علم پايين‌تر ما علمي نداريم براي اينكه اينها با تجربه است تجربه هم با شصت درصد هفتاد درصد هشتاد درصد كارش پيش مي‌رود زندگي ما هم با همينها تأمين مي‌شود اما اينها علم نيست علم در سطح رياضيات به بعد است كه با صد درصد كار دارد.

اگر نیم نگاهی‌ به تاریخ دانش بیندازیم می توانیم نتیجه بگیریم که دانش امر مقدس و معصومی نیست و با گذر زمان فهم ما نسبت به آن تغییر و در بعضی‌ موارد تکمیل و در پاره ای از موارد  کاملا دگرگون میشود. دانش نمی‌تواند عدم وجود چیزی، شی‌ یا امری  را لزوما اثبات کند فقط شاید بتواند وجود آن را ثابت کند. بسیاری از اموری که امروز جز ملزومات جدا نشدنی و حیاتی زندگی ماست نظیر انتقال صدا و تصویر از یک طرف کره زمین به سمت دیگر, سوار شدن بر تکه ای فلز و در اوج آسمان ساعتها پرواز کردن  در گذشته امری کاملا غیر علمی و امکان ناپذیر بود و گوینده این کلمات را انسان مجنون مینامیدند. چگونه ما میتوانیم مبنای فکری خود را بر روی این خشت سست پایه گذاری کنیم و با کوچکترین عدم همخوانی مطلبی با دانش کنونی آن را منکر یا در صدد تغییر معنا آن برآییم 

دانستن زبان حیوانات توسط سلیمان, آوردن تخت بلقیس توسط مشاور او به ما به عنوان انسان این رو اضافه میکند که قابلیت های ما به عنوان خلیفه خدا بر زمین بالاتر از این چیزی هست که میبینیم‌. و آسمان و زمین در تسخیر ماست. یعنی ای کسی که این آیات را میخوانی  تو میتونی‌ با حیوانات صحبت کنی‌ تو میتونی‌ تخت بلقیس رو از یک کشوری به یک کشور دیگر ببری ، تو میتونی‌ به معراج بروی ، تو میتونی‌ در خیبر را از جا بکنی....