(۱۵) لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ
(۱۵) لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ
(۱۵) براي قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اي (از قدرت الهي) بود، دو باغ (عظيم و گسترده) از راست و چپ (با ميوه هاي فراوان، به آنها گفتيم) از روزي پروردگارتان بخوريد و شكر او را بجا آوريد، شهري است پاك و پاكيزه و پروردگاري آمرزنده (و مهربان).
بعد از بيان نعمتهاى مهمى كه خداوند به داود و سليمان ارزانى داشت ، و قيام اين دو پيامبر به وظيفه شكرگزارى ، سخن از قوم ديگرى به ميان مى آورد كه در نقطه مقابل آنها قرار داشتند، و شايد در همان زمان و يا كمى بعد از آن مى زيستند، قومى بودند كه خدا انواع نعمتها را به آنها بخشيد، ولى راه كفران را در پيش گرفتند، و خدا نعمتهاى خود را از آنها سلب كرد، و چنان پراكنده و در بدر شدند كه ماجراى زندگى آنها درس عبرت شد و آنها (قوم سبا) بودند.
قرآن مجيد سرگذشت عبرت انگيز آنها را ضمن پنج آيه بيان كرده ، و به قسمت مهمى از جزئيات و خصوصيات زندگى آنها در همين پنج آيه مختصر اشاره كرده است :
نخست مى گويد: (براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى از قدرت الهى بود) (لقد كان لسبا فى مسكنهم آية ).
به طورى كه خواهيم ديد اين آيت بزرگ الهى از اينجا سرچشمه مى گرفت كه قوم سبا با استفاده از شرائط خاص مكانى و چگونگى كوههاى اطراف آن منطقه و هوش سرشار خدا داد، توانستند سيلابهايى را كه جز ويرانى نتيجه اى نداشت ، در پشت سدى نيرومند متمركز كنند، و به وسيله آن كشورى بسيار آباد بسازند.
در اينكه (سبا) (بر وزن سبد) نام كيست ؟ و چيست ؟ در ميان مورخان گفتگوست ولى معروف اين است كه (سبا) نام پدر اعراب يمن است ، و طبق روايتى كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده مردى بود بنام (سبا) كه ده فرزند از او متولد شد، و از هر كدام از آنها قبيله اى از قبائل عرب در آن سامان به وجود آمدند.
بعضى (سبا) را نام سرزمين يمن يا منطقه اى از آن دانسته اند، ظاهر قرآن مجيد در داستان (سليمان ) و (هدهد) در سوره (نمل ) نيز نشان مى دهد كه سبا نام مكانى بوده است ، آنجا كه مى گويد و جئتك من سبا بنبا يقين : (من از سرزمين سبا خبر قاطعى براى تو آوردم ) (نمل - 22).
در حالى كه ظاهر آيه مورد بحث اين است كه سبا قومى بوده اند كه در آن منطقه ميزيسته اند، زيرا ضمير جمع مذكر (هم ) به آنها باز گشته است .
ولى منافاتى ميان اين دو تفسير نيست ، زيرا ممكن است سبا در ابتدا نام كسى بوده ، سپس تمام فرزندان و قوم او به آن نام ناميده شده اند، و بعد اين اسم به سرزمين آنها نيز منتقل گرديده .
سپس قرآن به شرح اين آيت الهى كه در اختيار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنين مى گويد: دو باغ (بزرگ ) بود از طرف راست و چپ (جنتان عن يمين و شمال ).
ماجرا چنين بود كه قوم سبا توانستند با سد عظيمى كه در ميان كوههاى مهم آن ناحيه بر پا ساختند سيلابهاى فراوانى را كه موجب ويرانى مى گشت يا لااقل در بيابانها بيهوده تلف مى شد، در پشت آن سد عظيم ذخيره كنند، و با ايجاد دريچه هائى در سد استفاده از آن مخزن عظيم آب را تحت كنترل خود قرار دهند و به اين ترتيب سرزمينهاى وسيع و گسترده اى را زير كشت در آورند.
اشكالى را كه فخر رازى در اينجا نقل كرده كه وجود دو باغ چيز مهمى نيست كه به عنوان آيه از آن ياد شود، و سپس به پاسخ آن پرداخته ، به نظر ما اساسا قابل طرح نيست ، چرا كه آنها دو باغ ساده معمولى نبودند، بلكه يك رشته باغهاى به هم پيوسته در دو طرف نهر عظيمى بود كه از آن سد بزرگ آبيارى مى شد، و به قدرى پر بركت بود كه در تواريخ آمده اگر كسى سبدى بر روى سر مى گذاشت و در فصل ميوه از زير درختان عبور مى كرد آنقدر ميوه در آن مى ريخت كه بعد از مدت كوتاهى سبد پر مى شد!
علاوه بر همه اينها امنيت فوق العاده اى بر آن سرزمين سايه افكن بود كه آن خود نيز از آيات حق محسوب مى شد، چنانكه قرآن بعد به آن اشاره خواهد كرد.
سپس مى افزايد: ما به آنها گفتيم از اين روزى فراوان پروردگارتان بخوريد و شكر او را بجا آوريد (كلوا من رزق ربكم و اشكروا له ).
(شهرى است پاكيزه و پروردگارى آمرزنده مهربان ) (بلدة طيبة و رب غفور).
اين جمله كوتاه مجموعه نعمتهاى مادى و معنوى را به زيباترين وجهى منعكس ساخته از نظر نعمتهاى مادى سرزمين پاك و پاكيزه داشتند، پاك از آلودگيهاى گوناگون ، از دزدان و ظالمان ، از آفات و بلاها، از خشكسالى و قحطى ، از ناامنى و وحشت ، و حتى گفته مى شود از حشرات موذى نيز پاك بود.
هوائى پاك و نسيمى فرح افزا داشت ، و سرزمينى حاصلخيز و درختانى پر بار و اما از نظر نعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنها بود، از تقصير و كوتاهى آنها صرفنظر مى كرد، و آنها را مشمول عذاب و سرزمينشان را گرفتار بلا نمى ساخت .
بعد از جریان شکر آلداوود میرسیم به جریان کفر ورزیدن قوم سَبأ، سَبأ اسم یک سرزمین است اما سبإٍ که در قرآن دو جا ذکر شده یکی در ماجرای بلقیس [۲۴] و یکی هم اینجا که هر دو مربوط به جریان سلیمان (سلاماللهعلیه) است اسم یک قبیله است مثل قبیله بنیتمیم، قبیله کذا. آن نام آن بزرگ قبیله و بزرگ خاندان بود او را میگفتند سبأ, لذا تنوینبردار است بر خلاف آن سبأ که اسم مکان است و به فتح خوانده میشود. ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ﴾ معلوم میشود قبیلهاند پس سبأ مکان و شهر و کشور نیست قبیله است. فرمود مسکن این قبیله، جایی بود که ذات اقدس الهی همه نعمتها را در آنجا به وفور آفریده ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ﴾ این علامت الهی بود آن علامت الهی این بود که وقتی وارد این قبیله میشدی که در اینجا زندگی میکردند دو طرفش باغی بود پربرکت ﴿آيَةٌ﴾ این آیت الهی بود که خدای سبحان این منطقه را از هر نظر متنعّم کرد ﴿جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ﴾ یکی طرف راست و یکی طرف چپ.
میدانید راست و چپ برای خود زمین و امثال ذلک نیست به لحاظ خود انسان است میگویند چهار جهت اعتباری است دو جهت طبیعی است اعتباری نیست. یعنی یمین و یسار و امام و خلف اعتباری است هیچ درختی دست راست و چپ ندارد هیچ خانهای دست راست و چپ ندارد هیچ زمینی دست راست و چپ ندارد این چپ و راست و جلو و دنبال به لحاظ خود آدم است. انسان وقتی جایی ایستاده است یمینی دارد و یساری، اَمامی دارد و خلفی، وقتی که برگشت کاملاً این جهات چهار گانه برمیگردد اما فوق و تحت برنمیگردد اگر کسی هم بالانس بزند سرش را بگذارد زمین پایش را بگذارد هوا اینطور نیست که فوق و تحت عوض بشود بالا و پایین عوض بشود میگویند پایش به طرف بالاست سرش به طرف پایین است آن جهات چهار گانه را میگویند اعتباری است اما این دو جهت را میگویند طبیعی. فرمود دست راست آن هم باغ پربرکتی است دست چپ آن هم باغ پربرکتی است و خدای سبحان هم به اینها حالا به وسیله انبیا یا هر که بود. فرمود اینها برکات الهی است رزق ربّ شماست اینها را بهجا مصرف کنید و صرف نعمت در جای خودش این شکر است شکرِ عملی است و عرض ارادت به پیشگاه ذات اقدس الهی و اطاعت از دستورهای او هم شکر قولی و عملی است ﴿وَاشْكُرُوا لَهُ﴾.
اين دو باغ البته نه اينكه دو باغ بود حالا يا مثلاً رودخانهاي در شهر هست كه شرقش يك طرف غربش يك طرف يا يمينش يك طرف يسارش يك طرف يا نه، درّهاي هست كه بالأخره يميني دارد و شمالي دارد يك گروه بودند و يمين و شمال داشتند يا دو گروه بودند در دو قسمت شهر مينشستند بالأخره باغهاي فراواني بود نعمتهاي فراواني داشت.
﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ طیّب بودن گاهی به لحاظ معنویت است نظیر ﴿كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است﴾ [۲۵] که این ناظر به آن طهارت و طِیب معنوی است اما اینکه فرمود: ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ یعنی فضای سالم، هوای سالم، محیط سالم نه حیوانات گزنده و درندهای در آن هست نه حشرات موذی هست نه سرمای زیاد هست نه گرمای زیاد هست برای پرورش گیاهان و گلها و میوهها آماده است این طیّب بودن ظاهری است بر خلاف آنکه ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ آن چیز دیگر است. ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ و پروردگار شما هم که غفور است اگر استغفار کنید میبخشد اگر عبادت کنید پاداش میدهد پس نعمت را خدا داد که فرمود: ﴿كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ﴾ این آیت هم آیت الهی است که این را از هر گزندی حفظ کرده از شما خواسته که این نعمت را بجا مصرف کنید بیهوده نروید و اگر هم لغزش دارید از پروردگار غفورتان طلب مغفرت کنید.
مسئله حمد در اين بخش از سوره خيلي چشمگير است.
(بلده طيبه و رب غفور) شهرى پاكيزه و ملايم طبع، و حاصلخيز، و پروردگارى آمرزنده، كه بسيار مى آمرزد، و با يك گناه و دو گناه و ده گناه بنده خود را مواخذه نمى نمايد.
و در مجمع البيان در حديثى از فروه بن مسيك آمده، كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدم : سبا مرد بوده يا زن ؟ فرمود مردى از عرب بود كه ده فرزند داشت، كه شش تن از آنان تيامن كردند، (يعنى در يمن سكونت نمودند)، و چهار تن ديگر تشاوم كردند، (يعنى در سرزمين شام منزل گزيدند)، اما آن شش نفر كه در يمن منزل كردند، ازد، كنده، مذحج، اشعرون، انمار، و حمير بودند، در اين جا مردى پرسيد انمار چيست ؟ فرمود: قومى بودند كه خثعم و بجيله از ايشان اند، و اما آن چهارتنى كه در شام منزل گزيدند، عامله، خدام، لخم، و غسان بودند.
مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از عده اى از صاحبان جوامع و سنن از آن جناب روايت كرده.