(25) قُل لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ
(25) قُل لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ
(۲۵) بگو شما از گناهي كه ما كرده ايم سئوال نخواهيد شد (همانگونه كه) ما در برابر اعمال شما مسئول نيستيم.
اين براي اينكه خُلق حَسن داشته باشد و بتواند جامعه را به اين لطافت جذب كند هم در تعبير آيه 24 آن ادب مناظره را رعايت كرد فرمود: ﴿وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ هم آيه 25 فرمود: ﴿قُل لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا﴾ ﴿وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾
آيه اشاره لطيفى به اين نكته نيز دارد كه اگر ما اصرار به راهنمائى شما داريم نه به خاطر اين است كه گناه شما را پاى ما مينويسند و يا شرك شما ضررى به ما ميزند، ما روى دلسوزى و حق جوئى و حق طلبى بر اين كار اصرار مى ورزيم .
مگر ميشود موجودي در عالَم محقق باشد و به هيچ جا مرتبط نباشد. تنها جايي كه عمل به آن مرتبط است و آن را رها نميكند عامل اوست كه ﴿لَيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي براى انسان هيچ چيز نيست مگر آنچه كوشيده است﴾ [17] اين حصر است هيچ ممكن نيست عملي كه ما بيست سال قبل، ده سال قبل انجام داديم ما را رها بكند ممكن است ما يادمان برود ولي آن عمل ما را رها نميكند براي اينكه نه نظام، نظام رهاست نه اين عمل، عاملش را رها ميكند. لذا انسان درگير عمل خودش است ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ هر کس در گرو اعمال خويش است﴾، [18] ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ هر كسى در گرو عملی است که انجام داده است.﴾ [19] و مانند آن.
توبه، عمل را تبديل ميكند (از بین نمی برد) شما ميبينيد در نظام احسن، ذات اقدس الهي اين كودِ بدبو را به صورت ياس در ميآورد. ما تا زندهايم جا براي تغيير و تبديل و تحوّل هست. اين عمل زشت را ذات اقدس الهي ﴿يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ خداوند گناهان شان را به نيكيها تبديل مى كند﴾. هر روز اين كودها را خداي سبحان دارد به صورت عطر ياس در ميآورد. اين كارِ توبه ما هم همينطور است. اين قاذورات (پلیدیها ونجاستها) هم همينطور است. اين سيّئات بدبو هم همينطور است. همين تحول كه در نظام خارج هست در نظام اعمال و اخلاق و عقايد ما هم هست اين كارِ توبه است. توبه عمل ما را از بين نميبرد آن را تبديل ميكند آن وقت انسان ميشود طيّب و طاهر.
آنقدر خدا مهربان و لطيف است كاري ميكند كه از غير او ابدا ساخته نيست. الآن اگر كسي نسبت به ما جفا بكند حداكثر كاري كه ما ميتوانيم بكنيم چيست، اين است كه به رخ او نكشيم (يك) براي كسي هم نگوييم (دو) هر وقت او را ديديم نسبت به او احسان بكنيم (سه) ديگر بيش از اين مقدور ما نيست اما او هر وقت يادش است كه نسبت به ما بد كرده شرمنده است. ما بخواهيم آن شرم دروني او را برطرف بكنيم مقدور ما نيست چه كار بكنيم، اما خدا اين كار را ميكند اصلاً حُرّ(سلام الله عليه) در بهشت يادش نيست كه با پسر پيغمبر چه كرد، اگر باشد كه هميشه در عذاب است اصلاً انسان تائب يادش نيست بد كرده تا خجل بشود اگر آن رنج و درد و خجالت در بهشت باشد كه جاي عذاب است چه عذابي بدتر از عذاب دروني، تمام اين تائبان، تمام اين مشركاني كه عمري را به شرك گذراندند [و بعد اسلام آوردند] اينها اصلاً يادشان نيست مشرك بودند خب سلمانها، اباذرها اينها عمري را قبل از اسلام به دين ديگر گذراندند اينها بعد آمدند موحد شدند و پذيرفتند [22] حالا اگر يادشان باشد كه ساليان متمادي در برابر بت سجده ميكردند براي آنها شرمي بود، اصلاً تائب در ذهنش نيست كه بد كرده اين فقط از خدا برميآيد.
طرز برخورد با طرف مقابل بايد با اصولى از نظر اخلاق و روان توام باشد تا جنبه هاى منفى را در طرف مقابل تحريك نكند، و او را به لجاج و عناد وادار نسازد، بلكه به عكس وجدان او را بيدار كرده و روح حق طلبى و حق جوئى را در او زنده كند.
انسان تنها انديشه و خرد نيست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسليم گردد، بلكه علاوه بر آن مجموعه اى از عواطف و احساسات گوناگون كه بخش مهمى از روح او را تشكيل ميدهد در وجود او نهفته است كه بايد آنها را به طرز صحيح و معقولى اشباع كرد.
سوره 3: آل عمران
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ﴿۱۵۹﴾
به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سختدل بودی مردم از گِرد تو متفرق میشدند، پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و در کارِ (جنگ) با آنها مشورت نما، لیکن آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد.
سوره 20: طه
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى
و با او با کمال آرامی و نرمی سخن گویید، باشد که متذکر شود یا (از خدا) بترسد
شرط نفوذ کلام اينست كه طرف مقابل احساس كند گوينده واجد اوصاف زير است :
- به گفته هاى خود ايمان دارد، و آنچه را كه مى گويد از اعماق جانش برمي خيزد.
- هدفش از بحث ، حق جوئى و حق طلبى است ، نه برتري جوئى و تفوق طلبى .
- او هرگز نميخواهد طرف را تحقير كند و خود را بزرگ نمايد.
- او آنچه مى گويد از طريق دلسوزى مى گويد و منافع شخصى و خصوصى در اين كار ندارد.
- او براى طرف مقابل احترام قائل است و به همين دليل در تعبيرات خود نزاكت در بحث را فراموش نمي كند.
- او منصف است و جانب انصاف را هرگز از دست نميدهد، هر چند طرف مقابل اين اصول را رعايت نكند.
- او نميخواهد افكار خود را بر ديگران تحميل كند، بلكه علاقه دارد جوششى در ديگران ايجاد كند تا در عين آزادى ، اين خود جوشى آنها را به حقيقت برساند.
دقت در آيات فوق طرز بر خورد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) - به فرمان خدا - با مخالفان كه توام با ريزه كاريهاى جالبى بود گواه بسيار زنده اى بر بحثهاى بالاست .
او گاه تا اينجا پيش ميرود كه حتى دقيقا تعيين نميكند كه ما در طريق هدايتيم و شما در طريق گمراهى ، بلكه مى گويد: ما يا شما در طريق هدايتيم يا در ضلالت, تا در فكر فرو روند, كه نشانه هاى هدايت و ضلالت در كدامين گروه است ؟
و يا اينكه مى گويد: روز قيامت خداوند در ميان همه ما داورى ميكند و هر كس را به آنچه لايق است جزا مى دهد.
بررسى طرز بحثهاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امامان (عليهم السلام ) با مخالفانشان الگوى بسيار زنده اى براى اين مبحث است ، به عنوان نمونه به آنچه از امام صادق (عليه السلام ) در اين زمينه در كتب حديث ثبت است توجه كنيد:
در مقدمه حديث معروف توحيد مُفضّل بن عمر چنين ميخوانيم : او مى گويد من در كنار قبر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودم و در عظمت مقام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) انديشه ميكردم ، ناگهان ديدم ابن ابى العوجاء (مرد مادى معروف ) وارد شد و در گوشه اى نشست به طورى كه سخنش را مى شنيدم ، هنگامى كه دوستانش اطراف او جمع شدند شروع به سخنان كفر آميزى كرد كه نتيجه آن انكار نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و از آن بالاتر انكار خداوند تبارك و تعالى بود، بسيار شيطنت آميز و حساب شده بيان مى كرد.
من از شنيدن سخنان او سخت خشمگين و ناراحت شدم ، برخاستم و فرياد زدم اى دشمن خدا! راه الحاد پيش گرفتى ؟ و خداوندى كه تو را در بهترين صورت آفريد انكار كردى ؟...
(ابن ابى العوجاء) رو به من كرد و گفت : تو كيستى اگر از دانشمندان علم كلامى دليل بياور تا از تو پيروى كنيم ، و اگر نيستى سخن مگو، و اگر از پيروان جعفر بن محمد صادق هستى او اين چنين با ما سخن نميگويد، و مانند برخورد تو, برخورد نميكند.
او از اين بالاتر از ما شنيده است هرگز به ما فحش و ناسزا نگفته ، و در پاسخ ما راه خشونت و تعدى نپيموده ، او مرد برد بار عاقل هوشيار و متينى است ، كه هرگز سبكسرى دامن گيرش نميشود، او به خوبى به سخنان ما گوش فرا ميدهد، حرفهاى ما را ميشنود، و از دلائل ما آگاه ميشود، هنگامى كه تمام حرف خود را زديم و گمان كرديم كه ما بر او پيروز شديم با متانت شروع به سخن ميكند، با جمله هاى كوتاه و سخنانى فشرده تمام دلائل ما را پاسخ مى گويد، و بهانه هاى ما را قطع ميكند، آنچنانكه قدرت بر پاسخ گفتن نداريم ، تو اگر از ياران او هستى اينچنين با ما سخن بگو.
من از نزد آنها خارج شدم و به نزد امام صادق(ع) رفتم و ماجرا را برای آن حضرت تعریف کردم. آن حضرت فرمود: فردا صبح به نزد من بیا و قلم و کاغذی نیز بیاور تا برای تو از حکمت خداوند متعال در آفرینش جهان سخن بگویم. من هم فردا صبح به نزد آن حضرت رفتم و ایشان نیز طی چهار جلسه حدیثی را فرمودند و من آن را املاء کردم.
امام صادق(ع) کتاب را در چهار جلسه و در چهار روز، از صبح تا ظهر بر مفضل املا کرده است. آن حضرت در این کتاب با بیان شگفتیهای آفرینش، به اثبات آفریدگار حکیم و دانا پرداخته است.
البته انكار نميتوان كرد كه اينها همه در مورد كسانى است كه اميد هدايت آنها باشد، و الا با دشمنان لجوج و ستمگر و بى رحم كه اميدى به پذيرش آنها نيست قرآن طور ديگرى برخورد ميكند. (برای آنها تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ بريده باد هر دو دست ابولهب, است)