(30) قُل لَكُم ميعَادُ يَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ
(30) قُل لَكُم ميعَادُ يَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ
(۳۰) بگو: وعده شما روزي خواهد بود كه نه ساعتي از آن تاخير ميكنيد و نه (بر آن) پيشي خواهيد گرفت.
دستورى است از خداى تعالى به رسول گرامى اش، به اينكه پاسخشان دهد به اينكه : ميعادى حتمى و معين دارند، كه ممكن نيست تخلف بپذيرد، بلكه قطعا واقع خواهد شد، به اين معنا كه خدا به آمدن آن وعده اى داده كه خلف آن نمى كند، چيزى كه هست وقت وقوع آن پوشيده است، و كسى جز خود او از آن خبر ندارد.
و اينكه بعضى مفسرين گفته اند: مراد از ميعاد، روز مرگ است، صحيح نيست، چون مشركين از روز مرگ سوال نكرده بودند، زيرا قبلا هم وعده مرگ به ايشان نداده بود، تا بپرسند روز مرگ چه روزى است، بلكه وعده جمع و فتح داده بود، كه از خصائص معاد است، نه روز مرگ.
قرآن همواره از پاسخ صريح به اين مطلب و تعيين زمان وقوع رستاخيز خوددارى ميكند و تاكيد ميكند اين از امورى است كه علم آن مخصوص خدا است ، و احدى جز او از آن آگاه نيست.
اين مخفى ماندن تاريخ قيام قيامت (حتى بر شخص پيامبر اسلام) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم به خاطر آن است كه خداوند ميخواهد مردم يكنوع آزادى عمل توام با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا كه اگر تاريخ قيامت تعيين ميشد هر گاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بيخبرى فرو ميرفتند، و هر گاه زمانش نزديك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پيدا كند، و در هر دو صورت هدفهاى تربيتى انسان عقيم ميماند، به همين دليل تاريخ قيامت از همه مكتوم است، همانگونه كه تاريخ شب قدر همان شبى كه فضيلت هزار ماه دارد، و يا تاريخ قيام حضرت مهدى (عليه السلام).
تعبيرى كه در آيه 15 سوره طه آمده: إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى : رستاخيز به طور يقين خواهد آمد، من ميخواهم آن را مخفى دارم ، تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود جزا داده شود اشاره لطيفى به همين معنى دارد.
در ضمن اينكه آنها تصور ميكردند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه از رستاخيز خبر ميدهد اگر راست مى گويد بايد تاريخ دقيق آن را نيز بداند اين نهايت اشتباه است، و دليل بر عدم آگاهى آنها از وظيفه نبوت است، او تنها مامور ابلاغ بود و بشارت و انذار، اما مساله قيامت مربوط به خدا است و او است كه از تمام جزئيات آن آگاه است و آن قسمتى را كه براى مسائل تربيتى لازم ديده در اختيار پيامبرش گذارده است.
در اينجا سوالى مطرح است و آن اينكه قرآن در مقام تهديد مخالفان مى گويد: لحظه اى از موعد مقرر قيامت تاخير نخواهيد كرد (لا تستاخرون ) اما چرا مى گويد لحظه اى نيز مقدم نميشود اين چه تاثيرى در هدف قرآن دارد؟
در پاسخ بايد به دو نكته توجه داشت : نخست اينكه ذكر اين دو با هم هميشه اشاره به قطعى بودن و دقيق بودن تاريخ چيزى است ، درست همانگونه كه ميگوئيم فلان مطلب دير و زود ندارد، و موعدش قطعى است .
ديگر اينكه جمعى از كفار لجوج پيوسته به پيامبران فشار مى آوردند كه چرا اين قيامت نمى آيد و به تعبير ديگر براى آن عجله داشتند خواه به عنوان استهزاء يا غير استهزاء قرآن به آنها مى گويد عجله نكنيد تاريخش همان است كه خدا مقرر داشته .
يك مقطع خاصّي است كه تقدّمش محال، تأخّرش محال، شما ميعادي داريد كه آن ﴿لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً﴾ يعني يك لحظه كه اگر بگوييد «أَخِّرْنَا مهلت بخش» فرصت بدهيد ما توبه كنيم جا براي تأخير و فرصت نيست جا براي اِمهال (مهلت و فرصت دادن) نيست چه اينكه جا براي اِعجال هم نيست ﴿لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾.
در جريان اَجل هم همينطور است ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ ولی آن گاه که اجل آنها در رسید دیگر یک لحظه پس و پیش نخواهند شد کما اینکه در مورد حضرت سلیمان داشتیم که با آن جلال و شکوهی که داشتند هنگامی که عجلشان فرا رسید در همان حال تکیه به عصا از دنیا رفتند﴾ [12]
اين مسئله معاد, آيه قبل مربوط به مسئله وحي و نبوت بود آيه اسبق هم مربوط به مسئله توحيد بود. توحيد و وحي و نبوّت و معاد اين اصول سهگانه دين محلّ ابتلاي مردم مكه بود. اين آيات درباره اين سه اصل سخن ميگويد و اگر ذات اقدس الهي مسئله توحيد را براي آنها تبيين ميكند آن وقت ربوبيّت، آن دو مسئله را هم به همراه دارد.
اگر خدا رب است بايد بپروراند، پرورش انسان به قانون است انسان را با چه چيزي بپروراند، جز قانون، جز احكام، جز آداب، جز سنن چيز ديگري عامل پرورش انسان نيست. دام را يك نحو ميپرورانند، طيور را نحو ديگر ميپرورانند، درختان را يك نحو ديگر ميپرورانند، انسان را از راه قانون ميپرورانند. قانون الهي همان دين است و وحي و نبوّت است اگر او رب است كه است، اگر او بايد بپروراند كه ميپروراند، تدبير انسان و پرورش انسان فقط از راه دين است آن وقت وحي و نبوّت ميشود حق، وحي و نبوّت كه حق شد يك پاداش و كيفري هم دارد دنيا جاي پاداش و كيفر نيست دنيا جاي آزمون است و امتحان الهي.