﴿۴۳﴾ أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلً
آيا ديدي كسي را كه هواي نفس خويش را معبود خود برگزيده است ؟ آيا تو ميتواني او را هدايت كني ؟ يا به دفاع از او برخيزي ؟
كلمه (هوى ) به معناى ميل نفس به سوى شهوت است، بدون اينكه آن شهوات را با عقل خود تعديل كرده باشد، و مراد از معبود گرفتن هواى نفس اطاعت و پيروى كردن آن است، بدون اينكه خدا را رعايت كند و خداى تعالى در كلام خود مكرر پيروى هوى را مذمت كرده و اطاعت از هر چيزى را عبادت آن چيز خوانده و فرموده :
(الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى ).
Another example
سوره ۹: التوبة - جزء ۱۰ - ترجمه مکارم شیرازی
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۳۱﴾
(آنها) دانشمندان و راهبان (تاركان دنيا) را معبودهائي در برابر خدا قرار دادند و (همچنين) مسيح فرزند مريم را، در حالي كه جز به عبادت معبود واحدي كه هيچ معبودي جز او نيست دستور نداشتند، پاك و منزه است از آنچه شريك وي قرار ميدهند. (۳۱)
------------------------------------------
بعد ميفرمايد منشأ همه اينها هواست هوا يك زعيم جاهلي است كه نه خودش حرفي براي گفتن دارد نه صاحب خودش را به كسي كه حرفي براي گفتن دارد دعوت ميكند. اگر كسي گرفتار هوا و هوس شد اين هوا او را كوركورانه به خودش دعوت ميكند ولي اگر كسي اهل درايت و عقل بود اين عقل دو كار ميكند اگر خودش چيزي را بلد است كه كاملاً راهنمايي ميكند اگر چيزي را بلد نيست و مستقل نيست
ميفهمد كه مستقل نيست و بلد نيست (يك ميفهمد كه علم نزد چه كسي است دو شخص را به
آن طرف هدايت ميكند اين كار عقل است عقل در مستقلاّتش چيزهايي كه ميفهمد فتوا ميدهد در امور نقلي در امور غيبي در امور ماوراي طبيعت در امور بعد از مرگ در احكام و شريعت در خيلي از چيزها كه نميداند ميگويد من نميدانم (يك) كسي هست كه ميداند به نام پيامبر (دو) بايد به او مراجعه كني (سه) هيچ نعمتي بالاتر از عقل نيست اين يك چراغ است اين چراغ تا آنجا كه فضا را روشن ميكند راهي را هدايت ميكند آنجا كه روشن نيست به اين راهي ميگويد از چراغ ديگر كمك بگير
بالأخره انسان بايد از قانوني پيروي كند ديگر, نظمي قانوني يك حساب و كتابي بايد باشد آن حساب و كتاب يا هواي خودشان است يا هواي ديگري اين حكومت استبدادي اين است كه انسان ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ حكومت مردم بر مردم هم [يعني انسان] «إتّخذ» اهواي ديگران را آلهه خود اما حكومت الله بر مردم «اتخذ الله ربّه» اينچنين نيست كه انسان بدون قانون بتواند زندگي كند بدون نظم زندگي كند اين نظم را يا ميل و هوا و خواسته خود شخص تنظيم ميكند اين ميشود حكومت استبدادي حالا يا در درون فرد و خانواده يا در درون جامعه فرق نميكند يا شورايي زندگي ميكند كه «اتخذ اله أهواء عِدّةٍ» كه هر چه اين گروه گفتند ما عمل ميكنيم اين در داخلهٴ منزل باشد به اين وضع است در داخلهٴ قبيله باشد كه نظام سابق نظام قبيلگي بود به اين سبك است يا نظام كنوني در كشورهاي غير الهي باشد حكومت مردم بر مردم حكومت مردمسالاري باشد از همين قبيل است اما اگر نظام اسلامي شد حكومت الله است و اگر گفته شد مردمسالاري يعني مردمسالاري ديني مردمي كه قرآن و عترت را قبول كردند فتواي قرآن و عترت بر آنها ميشود حاكم هيچ كسي بياله نيست براي اينكه بالأخره تابع چيزي بايد باشد ديگر ولو تابع مِيل خودش اينكه ميگويد ما هر چه بخواهيم ميكنيم اين همين است من هر چه دلم بخواهد ميگويم و ميكنم اين ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ بدون اله نميشود يعني بدون نظم و قانون نميشود.
فرمود اينها وضعشان اين است اينها نظمي دارند قانوني دارند يا مستبدّند يا دموكراسي غير ديني بالأخره اله اينها يا هواي خود شخص واحد است يا اهواي جمع, همين!
در قوانين كشورها هم همين طور است آن موادّ قانوني كشورها را كه مجلس آنها تصويب ميكند از يك مباني گرفته شده آن مباني, قانون اساسي آنهاست از آن مباني به عنوان اصول ياد ميشود عمده آن است كه آن مباني را از كجا ميگيريد آنها دستشان خالي است اما كسي كه اسلامي فكر ميكند دستش پر است ميگويد من مواد را از مباني ميگيرم مباني را از منبع, من از وحي و قرآن و عترت ميگيرم اين دستش پر است آن كه ما را آفريد عالم را آفريد ربط ما و عالم را آفريد دستوري داد ما از اين منابع, مباني را استنباط ميكنيم از اين مباني, مواد را استخراج ميكنيم و عمل ميكنيم و به ديگران ميگوييم
اين موادّ حقوقي رايج حقوق بشر را از يك سلسله مباني ميگيرند مثل آزادي, عدالت, امنيت اجتماعي, امانت, حُسن تفاهم, زندگي مسالمتآميز, رعايت كنوانسيون بينالملل, ميثاق بينالملل, حقوق متقابل, احترام متقابل اينها مباني است از اين مباني, موادّ حقوقي را استنباط ميكنند اينها درست است اما مهمترين اين مباني مسئله عدل است كه عدل, شاخصِ اينهاست و شاهكليد است عدل مفهومش هم خيلي شفاف و روشن است عدل يعني «وضع كلّ شيءٍ في موضعه» اينجا هم حرفي نيست اما جاي اشياء كجاست جاي اشخاص كجاست زن جايش كجاست مرد جايش كجاست شراب جايش كجاست سركه جايش كجاست گوسفند جايش كجاست خوك جايش كجاست دستشان خالي است درست است كه شما از عدل گرفتيد درست است كه عدل «وضع كلّ شيء في موضعه» معنايش همين است ما هم چيز ديگر نميگوييم اما اشياء جايشان كجاست اشخاص جايشان كجاست اين است كه ميشود ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هر جا كه خودشان خواستند ميگويند جاي اشياء اين است لذا اگر دفاع را گفتند ترور ميشود ترور, اگر مدافعين و مجاهدين را گفتند تروريست ميشوند تروريست! دستشان خالي است اين حقوق بشر غربي به هيچ وجه پايه علمي ندارد
معناي اين آيه كه فرمود: ﴿أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً﴾ مشابه آيه 45 سورهٴ «ق» است كه ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ﴾ كه بتواني با جبر, اينها را به راه بياوري اين طور نيست اينها آزادند ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[17] بشر آزاد خلق شده است نه ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ معنايش اين است كه كسي امر به معروف نكند نهي از منكر نكند وگرنه آن ميشود ـ معاذ الله ـ اباحيگري يعني بشر در نظام تكوين آزاد است و گذشته از اين, دين كه امر قلبي است اجبارپذير نيست اما در مقام عمل بالأخره امر به معروف است نهي از منكر است حدّ است تعزير است و مانند آن. مردم طبعاً آزادند نميشود جلوي آزادي را گرفت اما تشريعاً بنده خدايند اگر ـ معاذ الله ـ تشريعاً هم كسي بگويد ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ اين ميشود اباحيگري اين ميشود هرج و مرج فرمود شما جبّار نيستيد كه به زور, اينها را به اسلام دعوت كنيد چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «غاشيه» به اين صورت بيان فرمود: ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ ٭ لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ﴾[18] تو صيطره نداري كه به اجبار اينها را مسلمان بكني شما ميگويي فرمود: ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾[19] حالا يا قبول ميكنند يا نكول, اين راه تربيت صحيح است كه ذات اقدس الهي اين راه را براي همه مشخص فرمود اينجا هم فرمود: ﴿أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً﴾.
و جمله (افانت تكون عليه وكيلا) استفهامى است انكارى و معنايش اين است كه تو وكيل و سرپرست او و قائم به امور او نيستى تا به دلخواه خود به سوى راه رشد هدايتش كنى، پس تو چنين قدرتى ندارى كه با اينكه خدا گمراهش كرده و اسباب هدايتش را از او قطع نموده، تو هدايتش كنى، و در همين معنا فرموده :
(انك لا تهدى من احببت
و نيز فرموده
سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲ - ترجمه فولادوند
وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ ﴿۲۲﴾
و زندگان و مردگان يكسان نيستند خداست كه هر كه را بخواهد شنوا مى گرداند و تو كسانى را كه در
گورهايند نمى توانى شنوا سازى (۲۲
و نيز فرموده
سوره ۴۵: الجاثية - جزء ۲۵ - ترجمه مکارم شیرازی
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾
آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده ؟ و خداوند او را با آگاهي (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته، و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده اي افكنده، با اينحال چه كسي ميتواند غير از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكر نميشويد؟! (۲۳)
در الدرالمنثور است كه طبرانى از ابى امامه در تفسير آيه (ارايت من اتخذ الهه هويه ) نقل كرده كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرمود: در زير سايه آسمان هيچ معبودى دروغين نزد خدا بزرگتر از هواى نفس و پيروى آن نيست