﴿۴۴﴾ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ب
آيا گمان ميبري اكثر آنها ميشنوند يا ميفهمند؟ آنها فقط همچون چهارپايانند بلكه گمراه تر!
ترديد ميان گوش و عقل از اين نظر است كه وسيله آدمى به سوى سعادت يكى از اين دو طريق است، يا اينكه خودش تعقل كند و حق را تشخيص داده پيرويش نمايد، يا از كسى كه مى تواند تعقل كند و خيرخواه هم هست بشنود و پيروى كند، در نتيجه پس طريق به سوى رشد يا سمع است و يا عقل، و دليل اين راه يا عقل است يا نقل. پس آيه شريفه در معناى آيه (و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير) است.
سوره ۶۷: الملك - جزء ۲۹ - ترجمه فولادوند
وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴿۱۰﴾
و گويند اگر شنيده بوديم يا تعقل كرده بوديم در دوزخيان نبوديم (۱۰)
(بل هم اضل سبيلا) - يعنى اينها از چارپايان هم گمراه ترند براى اينكه چارپايان هرگز به ضرر خود اقدام نمى كنند ولى اينها ضرر خود را بر نفع خود ترجيح مى دهند، علاوه بر اين، چارپايان اگر راه را گم كنند، مجهز به اسبابى نيستند كه به سوى راه حق هدايتشان كند و اگر گمراه شدند تقصيرى ندارند به خلاف اين انسانها كه مجهز به اسباب هدايت هستند و در عين حال باز گمراهند.
بعضى از مفسرين به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه : چارپايان علم و اطلاعى از پروردگار خود ندارند. ولى اين استدلال غلط است و اين آيه اصل علم را نه از حيوانات نفى مى كند و نه از كفار، بلكه از كفار پىروى از حق را به خاطر اينكه عقل فطرى انسانيشان به وسيله پيروى هوى تيره و محجوب شده نفى مى كند و ايشان را به چارپايان تشبيه مى كند كه مجهز به اين فطرت و اين نحوه ادراك نيستند.
نقل در قبال عقل است اما نه همتاي عقل.
شما ميبينيد خداي سبحان ميفرمايد يا سمع يا عقل[7] نميفرمايد يا عقل يا شرع, عقل در مقابل شرع نيست عقل در مقابل سمع است و سمع را هم خود عقل رهبري ميكند
اما همين عقل دو مطلب دارد يكي اينكه من نميفهمم يكي اينكه ميفهمم كه به كجا بايد مراجعه كرد اين است كه هيچ نعمتي بالاتر از عقل نيست و هيچ فيضي بالاتر از عقل نيست دو فتواي خوب ميدهد تا آنجا كه مستقلاّت عقلي اوست با برهان سخن ميگويد, ميگويد حرف اين است از آن محدوده گذشته كه به جزئيات برميگردد يا به غيب برميگردد دو فتواي شفاف و روشن دارد ميگويد من نميدانم, كسي هست كه ميداند و بايد به او مراجعه كرد و آن وحي است حتماً هست بدون ترديد هست چون ضرورت وحي را عقل ثابت ميكند ديگر, لذا عقل در مقابل سمع است نه در مقابل شرع, آن شريعت را گاهي ما با عقل كشف ميكنيم گاهي با نقل كشف ميكنيم نه اينكه عقل ـ معاذ الله ـ در قبال شريعت باشد بگوييم عقلاً و شرعاً يا ـ معاذ الله ـ در قبال وحي باشد بگوييم بالوحي است يا بالعقل است عقل هرگز آن صلاحيّت را ندارد كه در برابر شريعت باشد يا در برابر وحي باشد عقل مثل روايت معتبر زيرمجموعه وحي است و كاشف شريعت.
اما درباره عقل و نقل قرآن كريم گاهي سمع را بر قلب مقدّم ميدارد[5] گاهي به عكس,[6] گاهي سمع را بر عقل مقدّم ميدارد[7] نظير اين گونه از موارد كه تقديم لفظي است گاهي هم قلب را بر سمع مقدّم ميدارد ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾[8] كه در آن گونه از آيات قلب بر سمع مقدّم است اين تقديمِ لفظي به لحاظ خصوصيتهاي موردي است نه براي آن است كه سمع مقدّم بر عقل است.
مطلب ديگر آن است كه پشتوانه سمع, عقل است چرا سمع حجّت است چرا قول پيامبر حجّت است براي اينكه ما برهان عقلي داريم
پشتوانه نقل, عقل است كه به دليل عقل, سمع ميشود حجّت
در نظام تكوين حيوان هزار سال قبل با حيوان هزار سال بعد يكي است اين ديگر بخواهد ترقّي كند و مقصدي داشته باشد راهي را طي كند استدلالي داشته باشد نيست وضعش همين است بعضيها هم در تمام مدّت عمر حيات حيواني دارند اگر سنّشان به هفتاد سال رسيد يك كودك هفتاد ساله هستند الآن هم كه حرف ميزنند همان حرف كودكانه است فقط از خوردن و خوابيدن و مانند آن سخن ميگويند خب اين از حيوان گمراهتر است براي اينكه حيوان دليل عقلي و نقلي براي تكامل نداشت ولي انسان با داشتن دليل عقلي و نقلي ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[10] كردند.
سوره ۳: آل عمران - جزء ۴ - ترجمه فولادوند
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ﴿۱۸۷﴾
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده پيمان گرفت كه حتما بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نماييد و كتمانش مكنيد پس آن [عهد] را پشت سر خود انداختند و در برابر آن بهايى ناچيز به دست آوردند و چه بد معامله اى كردند (۱۸۷)