(37) وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَصِيرٍ

(۳۷) آنها در دوزخ فرياد مي‏زنند پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالح بجا آوريم غير از آنچه انجام مي‏داديم! (در پاسخ به آنها گفته مي‏شود) آيا شما را به اندازه‏ اي كه انسان در آن متذكر مي‏شود عمر نداديم؟ و انذار كننده (الهي) به سراغ شما نيامد؟ سپس بچشيد كه براي ظالمان هيچ ياوري نيست!

تعبير به (صالحا) (به صورت نكره ) اشاره به اين است كه ما كمترين عمل صالحى انجام نداديم … بنابراين انجام پاره اى از اعمال صالح نيز ممكن است مايه نجات گردد. این آیه نشان میدهد که ایمان به تنهایی کفایت نمی کند, عمل صالح نیز نیاز می باشد.

بعضى از مفسران گفته اند: توصيف (صالح ) به جمله (كنا نعمل ) نكته لطيفى در بر دارد، و آن اينكه ما اعمال زشت خود را بر اثر تزيين هواى نفس و شيطان اعمال صالح مى پنداشتيم ، الان تصميم داريم برگرديم و اعمال صالح واقعى غير از آنچه داشتيم بجا آوريم .

آرى گناهكار در آغاز كار, طبق فطرت پاك انسانى, زشتى اعمال خود را درك مى كند، ولى كم كم به آن خو مى گيرد و قبح آن در نظرش كاسته مى شود. كم كم از اين فراتر مى رود، و در نظرش خوب جلوه مى كند، چنانكه قرآن مى گويد:

(زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ) اعمال زشتشان در نظرشان زينت داده شده است (توبه - 37).

و گاه مى گويد:

وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا: (آنها چنين مى پندارند كه عمل نيكى انجام مى دهند) (كهف - 104).

به هر حال در برابر اين تقاضا يك پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مى شود، مى فرمايد: آيا به شما به مقدار كافى براى بيدارى و تذكر عمر نداديم ؟! (أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ).(و آيا بيم دهنده الهى به سراغ شما نيامد)؟! (وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ).

اكنون كه چنين است و تمام وسائل نجات در اختيارتان بوده و از آن بهره نگرفتيد بايد در همين جا گرفتار باشيد. پس بچشيد كه براى ستمگران يار و ياورى نيست ! (فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ).

اين آيه با صراحت مى گويد: شما چيزى كم نداشتيد، زيرا به اندازه كافى فرصت در اختيارتان بود، و به مقدار لازم انذار كننده الهى به سراغ شما آمد، و اين دو ركن بيدارى و نجات حاصل گشت ، بنابراين عذر و بهانه اى براى شما وجود ندارد، اگر مهلت كافى نداشتيد عذرى بود، و اگر مهلت داشتيد و معلم و مربى و رهبر و هادى به سراغ شما نمى آمد باز عذرى ، اما با وجود اين دو ديگر چه عذر و بهانه اى؟!

(نذير) (بيم دهنده) معمولا در آيات قرآن اشاره به وجود انبياء مخصوصا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، ولى بعضى از مفسران در اينجا معنى گسترده ترى براى آن ذكر كرده اند كه هم پيامبران را شامل ميشود و هم كتب آسمانى و هم حوادث بيدار كننده همچون مرگ دوستان و نزديكان و پيرى و ناتوانى ، بخصوص كه در اشعار عرب كلمه (نذير) در معنى پيرى بسيار به كار رفته است مانند شعر زير:

راءيت الشيب من نذر المنايا

لصاحبه و حسبك من نذير!:

(من موى سپيد پيرى را از انذار كنندگان مرگ براى صاحبش ديدم و همين نذير براى تو كافى است ).

اين نكته نيز شايان توجه است كه در روايات اسلامى در باره حدى از عمر كه براى بيدارى و تذكر انسان كافى است تعبيرات گوناگونى وارد شده است : در بعضى به شصت سال تفسير شده ، چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : من عمره الله ستين سنة فقد اعذر اليه : (كسى را كه خدا شصت سال عمر به او داده راه عذر را بر او بسته ).

همين معنى از امير مؤ منان على (عليهالسلام ) نيز نقل شده است .

حکمت 326 نهج البلاغه

الْعُمُرُ الَّذِي أَعْذَرَ اللَّهُ فِيهِ إِلَى ابْنِ آدَمَ، سِتُّونَ سَنَة.

امام عليه السلام فرمود: عمرى كه خداوند نسبت به فرزندان آدم در آن اتمام حجت مى كند شصت سال است. (بعد از آن عذرى پذيرفته نيست).

در حديث ديگرى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : اذا كان يوم القيامة نودى (اين ) ابناء الستين ؟ و هو العمر الذى قال الله فيه : او لم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر:

(هنگامى كه روز قيامت شود منادى ندا كند انسانهاى شصت ساله كجا هستند؟ اين همان عمرى است كه خداوند در باره آن فرموده : آيا ما شما را به مقدارى كه افراد متذكر شوند عمر نداديم )؟!.

ولى در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مقدار آن فقط هيجده سال تعيين شده است .

البته ممكن است روايت اخير اشاره به حداقل ، و روايات قبل اشاره به حداكثر باشد، بنا بر اين منافاتى ميان اين روايات نيست ، حتى بر سنين ديگر نيز - به تفاوت افراد - قابل تطبيق است ، و به هر حال گسترده گى مفهوم آيه محفوظ خواهد بود.

—----

همين معنى در آيات 107 و 108 سوره مؤ منون به گونه اى ديگر آمده است : ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون قال اخسئوا فيها و لا تكلمون : پروردگارا ما را از دوزخ خارج كن اگر ما باز گشتيم (و همان اعمال را تكرار كرديم ) ما ستمكاريم در پاسخ آنها ميفرمايد: دور شويد و سخن مگوئيد!

آنها كه ذرّه‌اي از علاقه به خدا در آنها هست يا عقيده به خدا در آنها هست يعني علم دارند ولو ايمان نداشتند اينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا﴾ آنهايي كه ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ﴾[16] نمي‌گويند «ربّنا» اينها به مالك دوزخ(سلام الله عليه) مي‌گويند: ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[17]

سوره 43: الزخرف

وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ ﴿۷۷﴾

و فریاد می زنند: ای مالکِ [دوزخ! بگو:] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید.

تو از خداي خودت بخواه كه جان ما را بگيرد اينها ديگر نمي‌گويند: «ربّنا اقضِ علينا» پس آنها كه در جهنم‌اند بعضي‌ها در درك اسفل‌اند بعضي در دركات مياني, آنها كه در دركات مياني‌اند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ آنها كه ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ﴾با لجاجت ديني مُرده‌اند آنها اصلاً حاضر نيستند بگويند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا﴾ اينها به مالك دوزخ(سلام الله عليه) مي‌گويند …. از خداي خودت بخواه جان ما را بگيرد ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾.

﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ بارها ملاحظه فرموديد قيامت ظرف علم است, ظرف تكامل علم است و مانند آن, به هيچ وجه ظرف عمل نيست و تكامل عملي در قيامت نيست… تمام مشكل اين است كه انسان حق را مي‌فهمد و نمي‌تواند ايمان بياورد… بين انسان و عمل صالح كاملاً رابطه قطع است كه «إنّ اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[19]به هيچ وجه بعد از مرگ, تكامل عملي نيست كه كسي كاري بكند به كمالي برسد اما تكامل علمي فراوان است خيلي از چيزها را كه نمي‌فهميد, مي‌بيند, مي‌شنود مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا پروردگارا! آنچه وعده كرده بودي ديديم و شنيديم﴾ اما ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[20]اينجا جواب مي‌آيد كه هرگز جا براي رجوع نيست.

در جريان عذاب, اگر خيلي تبهكار باشد خيلي از دركات عذاب را به او نشان مي‌دهند. آتش قيامت را كاملاً درك مي‌كند چون صدر و ساقه قيامت همه‌اش ادراك است ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾[21] زنده است. جهنم ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ وقتي كفّار را مي‌بيند ﴿سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً خشم و خروشى از آن مى ‏شنوند[22] اين رؤيت را به نارِ جهنم اسناد مي‌دهد اگر آتش جهنم، كفار را از فاصله دور ببيند نعره مي‌زند نه «إذا رأوها» ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾.

سوره ۲۵: الفرقان

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا ﴿۱۱﴾

بلكه آنها قيامت را تكذيب كرده‏ اند و ما براي كسي كه قيامت را انكار كند آتش سوزاني مهيا كرده‏ ايم. (۱۱)

إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا ﴿۱۲﴾

هنگامي كه اين آتش آنها را از دور مي‏بيند. صداي وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مي ‏شنوند. (۱۲)

اما بهشتي‌ها ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ آنها صداي آتش دوزخ را نمي‏شنوند و در آنچه دلشان بخواهد جاودانه متنعم هستند﴾.

در قيامت دو نفر كنار هم هستند يكي فضاي خيلي روشن و شفافي دارد يكي در تاريكي است آنجا كه نورش نور آفتاب و ماه نيست برق نيست هر كسي نور را به همراه خودش مي‌برد ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ كساني را كه با او ايمان آوردند, نور آنها از پيشاپيش آنها و از سوي راستشان در حركت است[23] لذا در قيامت يك نفر فضاي روشني دارد ايستاده همه جا را هم مي‌بيند, كسي در دو قدمي او, يك قدمي او, كنار او ايستاده است هيچ جا را نمي‌بيند.

سوره ۵۷: الحديد

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾

روزي كه مردان و زنان منافق به مؤ منان مي‏گويند: نظري به ما بيفكنيد تا از نور شما شعله‏ اي برگيريم، به آنها گفته مي‏شود: به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!، در اين هنگام ديواري ميان آنها زده مي‏شود كه دري دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب! (۱۳)

يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۱۴﴾

آنها را صدا مي‏زنند كه مگر ما با شما نبوديم؟! مي‏گويند: آري، ولي شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار كشيديد، و (در همه چيز) شك و ترديد داشتيد، و آرزوهاي دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرارسيد، و شيطان شما را در برابر خداوند فريب داد. (۱۴)

پاسخي كه از طرف ذات اقدس الهي به اين گروه داده مي‌شود اين است كه ﴿أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مِن تذكّر﴾ ما عمر طولاني به شما داديم, اگر يك بار, ده بار, سهو و نسيان كرديد آن‌قدر به شما عمر داديم كه جا براي تذكره بود, تذكّر بود, يادآوري بود به اندازه‌اي كه شما يادتان بيايد ما به شما عمر داديم اين يكي, ما چون حقايق را در درون شما گذاشتيم شما مي‌توانستيد متذكّر بشويد از طرفي هم از بيرون هم نذير آمد ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ همين علما, همين روحانيون اينهايي كه در مسجدها, در حسينيه‌ها براي شما گفتند اينها نذير ما هستند حالا اگر توفيقي داشتيد محضر امام(سلام الله عليه) محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را درك كرديد خب آنها هم نذيرهاي الهي‌اند ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾[25] اما مطابق آيه سوره «توبه» كه ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[26] همين است اين‌چنين نيست كه به افراد بگويند مگر پيغمبر به تو نگفت, مگر امام به تو نگفت, مي‌گويند مگر اين روحاني محل به شما نگفت, مگر در حسينيه آن آقا به شما نگفت, حرف‌هاي ما را به شما گفت, مگر ﴿جَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ همه حرف پيغمبر را از نزديك شنيدند يا همه حرف امام را از نزديك شنيدند اين‌طور كه نيست. فرمود: ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ اين روحانيون شما, اين پيش‌نمازان شما, اين علماي شما اين احكام را براي شما گفتند. خب پس تذكّر هست در درون, ﴿جَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ هست در بيرون, هم حجّت دروني است هم حجّت بيروني، امروز ناله‌تان اثر ندارد.

مسئله بعدي در جريان ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم﴾ اين احتجاج، اختصاصي به معمّرين (مُ عَ مَّ) ندارد. منتها توبيخ در معمّرين بيش از توبيخ در ميانسال است وگرنه منظور حجّت الهي است. ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾[4] حرف اول و آخر را مي‌زند… اينكه فرمود: ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾[5] معيار است هر كسي حجّت خدا بر او تمام شد اين در قيامت مسئول است و اعتراض قيامت متوجه اوست چه معمّر چه غير معمّر; ولي براي معمّرين، حجّت خدا بالغ‌تر است از اين جهت فرمود: ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ﴾[6].

مهم‌ترين كاري كه شيطان كه در درون نفس با ما درگير مي‌شود اين است كه در بخش انديشه، ما را گرفتار اين مغالطات سيزده‌گانه يا كمتر و بيشتر بكند كه ما موضوعي را به جاي موضوع ديگر, محمولي را به جاي محمول ديگر و مانند آن قرار بدهيم در استنباط‌ها و استدلال‌ها اشتباه بكنيم و به غلط بيفتيم اين همان ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ شياطين به دوستان خود مطالبي مخفيانه القا مي‏كنند تا با شما به مجادله برخيزند[8] همه مغالطات فكري در اثر وسوسه‌هاي علمي شيطان است اين با بخش انديشه ما كار دارد. در جهاد نفس كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «كَم مِن عقل أسير تحت هوي أمير» [9]هوس و هوا را مي‌شوراند تا عليه اين عقلي كه «عُبِدَ به الرحمن و اكتسب به الجنان» درگير بشوند اگر درگير شدند ـ خداي ناكرده ـ اين عقل را فلج كردند ديگر در تصميم و اراده و نيّت و اينها يا انسان اهل اراده و نيّت نيست يا ـ خداي ناكرده ـ گرفتار اراده مشركانه و رياكارانه و اينها مي‌شود.

ممكن است كسي كه اين‌جا هست جهنم را آن‌جا ببيند جهنم بالفعل موجود است ولو معاد هنوز مستقر نشده اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است فرمود از ما نيست كسي كه بگويد جهنم و بهشت الآن موجود نيست[12] جهنم و بهشت موجود است منتها صحنه قيامت بعداً تشكيل مي‌شود. انسان ممكن است حقيقت بهشت را ببيند نه تنها صورتش را, حقيقت جهنم را ببيند و مانند آن.

—--

هر كسي عمل صالحي كرد تا اين عمل زنده است و سر پاست براي او ثواب مي‌نويسند «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»[19]

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ: إلاّ مِن صَدَقَةٍ جاريَةٍ أو عِلمٍ يُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صالِحٍ يَدعُو لَهُ؛

با مرگ انسان، رشته عملش قطع مى شود، مگر از سه چيز: صدقه جارى (و ماندگار)، دانشى كه مردم از آن بهره مند شوند، و فرزند نيكوكارى كه برايش دعا كند.

تمثيل است تعيين نيست حصر نيست گاهي ممكن است انسان صدتا كار بكند سدسازي كرده, جبهه رفته, كمك كرده, مدرسه ساخته, پل ساخته, راه ساخته, درختكاري كرده, شاگرد تربيت كرده, كتاب نوشته صدتا كار خير كرد همه اين كارهاي صدگانه تا هست براي او ثواب مي‌نويسند چون كار خودش است. همه اعمالي كه در دنيا انجام داد تا اثر آن عمل هست در نامه عمل او ثواب مي‌نويسند جامع همه اينها همان آيه سوره مباركه «يس» است فرمود: ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ آنچه را از پيش فرستاده‏ اند و تمام آثار آنها را مي‏نويسيم[20]. حالا آن روايت معروف، سدسازي و اختراع فلان موشك و اينها را نداشت الآن اين‌طور است. خدا غريق رحمت كند امام را كه فرمود زمان و مكان در اجتهاد دخيل است, زمان و مكان هم در تفسير دخيل است, در فقه دخيل است, در اصول دخيل است آن روز ديگر ساختن موشك و امثال موشك مطرح نبود حالا كسي موشك بسازد براي حفظ يك نظام الهي, تا اين روش هست در نامه عمل او ثواب مي‌نويسند.

هر عمل خيري, هر سنّت حسنه‌اي كسي كه قرض‌الحسنه را رايج كرده, وام دادن را رايج كرده, تسهيل ازدواج را رايج كرده كسي سنّتي گذاشته هيئت امنايي درست كرده كه ازدواج جوانها را تسهيل كنند تا اين فكر هست در نامه عمل او ثواب مي‌نويسند براي اينكه اثر آن است.

اما كاري در برزخ بكند كه اين كار, كار جديد باشد با اين كار ثواب ببرد اين‌چنين نيست.

اين آثار، اثر خير را شامل مي‌شود اثر بد را هم شامل مي‌شود كسي كه بدآموزي كرده تا اين سنّت سيّئه هست در نامه عمل او سيّئه مي‌نويسند اين ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ همين است اثر چه حسنه باشد چه سيّئه باشد. تا چهارشنبه سوري هست براي كسي كه اين سنّت سيّئه را گذاشته سيّئه مي‌نويسند هر كسي كه سنّتي گذاشته اگر حسنه باشد حسنه مي‌نويسند, سيّئه باشد سيّئه مي‌نويسند.