(50) فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ

(۵۰) (چنان غافلگير ميشوند كه حتي) نمي‏توانند وصيتي كنند، يا به سوي خانواده خود مراجعت نمايند!

يعنى نتيجه چنين صيحه اى كه به ناگهانى مى رسد و مهلتشان نمى دهد، اين است كه همگى فورا بميرند، در نتيجه ديگر نه مى توانند سفارشى بكنند - چون مرگشان عمومى است، در نتيجه ديگر كسى نمى ماند تا رفتگان به ماندگان سفارشى كنند - و نه مى توانند به اهل خود برگردند؛ چون بر فرض كه مرگشان در بيرون خانه برسد باز به اهلشان برنمى گردند.

… مى گويد: اين مساله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كه حتى توانائى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پيدا نميكنند.

معمولا هنگامى كه حادثه اى به انسان دست ميدهد و انسان احساس ميكند پايان عمرش نزديك شده، سعى ميكند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خويش برساند، و در ميان همسر و فرزندانش قرار گيرد، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طريق وصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند.

اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال ميدهد؟ و يا به فرض اينكه مجالى باشد مگر كسى زنده ميماند كه توصيه هاى انسان را بشنود؟ ...

و اينكه مى بينيم (توصيه) به صورت نكره آمده اشاره به اين است كه حتى مجال يك توصيه و سفارش كوچك را نيز پيدا نميكنند.

اينها اگر مرگ فردي را بخواهند لحاظ كنند يك حكم دارد, مرگ جمعي را بخواهند لحاظ كنند كه يك دفعه مي‌ميرند يك لحاظ دارد؛ در مرگ فردي، چون ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ و چون اجلشان فرا رسد ساعتى آن را پس و پيش نمى‏ توانند افكنند﴾،[20] اگر در خانه‌شان دارند مي‌ميرند، فرصت وصيّت كردن ندارند, اگر بيرون هستند و دارند مي‌ميرند فرصت برگشت به خانه را ندارند … ولي اگر مرگ عمومي باشد كه همگان مي‌ميرند… خانه‌اي و اهلي نيست كه اينها به اهلشان برگردند. به هر تقدير نه راه براي توصيه و وصيت كردن و امثال ذلك است و نه راه براي بازگشت به اهل ….