﴿۷۰﴾ إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِم
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مى كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است
در جريان توبه فرمود: ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً﴾ اگر گرفتار شرك بود توبهاش به اين است كه ايمان بياورد عمل صالح انجام بدهد
پيچيدهترين مطلبي كه در اين بخش است مسئله تبديل سيّئه به حسنه است خدا سيّئه را به حسنه تبديل ميكند يعني چه؟ بدي را به خوبي تبديل ميكند يعني چه؟ افرادي نظير جناب زمخشري در كشّاف و همفكرانشان اينها اين آيه را به محو و اثبات برگرداندند[9] در بخشي از آيات است كه ﴿يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ﴾
سوره ۱۳: الرعد - جزء ۱۳ - ترجمه فولادوند
يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ﴿۳۹﴾
خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى كند و اصل كتاب نزد اوست (۳۹)
خدا بعضي چيزها را محو ميكند بعضي چيزها را ثابت نگه ميدارد اين تبديل سيّئه به حسنه به صورت محو و اثبات تفسير شده است يعني سيّئات اينها را محو ميكند حسنات اينها را اثبات ميكند اين معني تبديل سيّئه به حسنه است خب ولي اين تصرّف در ظاهر است اين بر خلاف ظاهر عمل كردن است آيا تنها راه اين است كه ما تبديل سيّئه به حسنه را به محو و اثبات برگردانيم يا راه ديگري دارد اينكه فرمود: ﴿فأولئكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ سيّئه را حسنه ميكند اين يعني چه؟
يك وقت ميخواهيم معناي تبديل را حفظ بكنيم اگر خواستيم معناي تبديل را حفظ بكنيم اگر گفتيم الف تبديل ميشود به باء بايد يك وجه مشتركي باشد اگر الف كلاً از بين برود باء پديد بيايد ميگويند «زال الألف و حَدَث الباء» نميگويند «تبدّل الألف بالباء» تبديل جايي است كه ماده مشترك محفوظ باشد اگر مادّه مشترك محفوظ نباشد اوّلي از بين برود دومي پديد بيايد ميگويند زوال اوّلي به حدوث دومي در تبديل الاّ ولابد مادّه مشترك معتبر است.
تعبيري كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارند اين است كه ما چيزي به عنوان سيّئه در خارج كه يك وجود خارجي داشته باشد نداريم در خارج هر چه هست افعالي است حركاتي است مشترك بين حلال و حرام اين خوردن غذا يا نشستن روي فرش يك فعل خارجي است اگر اين غذا حلال بود اين فرش طيّب و طاهر بود اين ميشود طاعت اما اگر غصب بود ميشود معصيت در خارج, معصيت و طاعت, سيّئه و حسنه يك وجود خارجي جدا داشته باشند نيست يك فعل مشتركي است كه اين فعل اگر موافق با قانون الهي باشد ميشود حسنه, مخالف قانون الهي باشد ميشود سيّئه كسي دارد يك نان حرامي را ميخورد همه كارهاي فيزيكي خوردن نان حرام با كسي كه دارد نان حلال ميخورد يكي است گرفتن است جويدن است بلع كردن است هضم كردن است اينها در هر دو يكي است اينچنين نيست كه يكي به نام سيئه ديگري به نام حسنه غير از اين حركات خارجي يك چيزي ما داشته باشيم يكي از اينها موافق با قانون است ديگري مخالف با قانون الهي آنكه موافق با قانون الهي است ميشود طاعت و حسنه آنكه مخالف قانون الهي است ميشود سيّئه.
خب قدري جلوتر ميرويم ميبينيم كه اينها از يك نفس طيّب و طاهر برنميخيزد اينها از دو نفر برميخيزد يا از يك شخص در دو حالت طيّب و خبيث برميخيزد يعني يك منشأ نفساني دارد اين شخص شقيّ سعي ميكند غصب بكند و حرام بخورد آن شخص سعيد سعي ميكند كار بكند و حلال بخورد پس سيّئه و حسنه كه وصف اين فعلاند وجود خارجي ندارند از انطباق و عدم انطباق اين فعل به قانون شرع انتزاع ميشوند منشأ پيدايش چنين كاري هم خصوصيتهاي گوناگون نفس است و اين نفس هم كاملاً قابل تغيير و تبديل است. در عالم طبيعت مادامي كه انسان در محدوده دنيا زندگي ميكند قابل تغيير و تبديل است بد خوب ميشود خوب بد ميشود يك كود بدبويي ميشود گل ياس همين گل ياس امروز كه معطّر است و دماغپرور است بعد از اينكه پوسيده شد بدبو ميشود گاهي بدبو خوشبو ميشود گاهي خوشبو بدبو ميشود اين دنيا جاي تغيير و تبديل است اگر يك كود بدبو شده ميوه شيرين يا ياس معطّر يك انسان بدنيّتي بد ارادهاي با توبه, طيّب و طاهر ميشود يا ـ معاذ الله ـ انسان بدعاقبت مثل اين ميوهاي است كه ميپوسد و متعفّن ميشود تبديل در نظام خلقت وقتي به روح و نفس و وجودات خارجي برگردد كار روزانه عالم هستي است اگر كسي خود را به باغبان خوب بسپارد و هو الله بر اساس ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[15] او يك خبيثي را طيّب ميكند و همين طور نگه ميدارد اما اگر خود را به خبيث بسپارد به نام شيطان ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ اوليايشان شيطان است ﴿يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ﴾[16] اين يك ميوه معطّر و شيريني را يك گل ياس دماغپروري را به صورتي بدبو در ميآورد نفس, قابل تغيير است اين نفس و اين اراده كه تغييرپذير شد منشأ تبدّل و گوناگوني افعال است وگرنه ما فعلي داشته باشيم در خارج به نام سيّئه نيست فعلي داشته باشيم به نام حسنه نيست اين كسي كه دارد غذاي حلال ميخورد آن كسي كه دارد غذاي حرام ميخورد كارهاي طبيعي و وجود خارجي هر دو يكي است منتها يك كار موافق با شريعت است كه از آن حسنه انتزاع ميشود يك كار مخالف شريعت است كه از آن سيّئه انتزاع ميشود منشأ اين وفاق و خلاف هم آن اراده خوب و بد است منشأ اراده خوب و بد آن خصوصيّت نفساني است كه يا طيّب است يا خبيث او اگر اصلاح بشود ارادهها اصلاح ميشود ارادهها كه اصلاح شد افعال اصلاح ميشود اين نظر سيدناالاستاد(رضوان الله تعالي عليه) است.[17]
چندين روايت در تفسير شريف كنزالدقائق هست كه مربوط به همين تبديل سيّئه به حسنه است[4] ولي هيچ كدام از آنها اين مشكل را حل نميكند. مسئله محو سيّئات و اثبات حسنات يك چيز آساني است قابل درك است در روايات آن باب آمده است كه خداوند در قيامت تبهكاراني كه توبه كردهاند به جاي سيّئات پاداش حسنات به آنها ميدهد اين تعويض است نه تبديل يعني سيّئات را رها كردن و عوض سيّئات, پاداش حسنات دادن است اين يك چيز روشن و سهلالتناولي است اما تبديل سيّئه به حسنه يك مادّه مشترك ميخواهد خود سيّئه با حسنه مادّه مشترك ندارند مگر در فضاي نفس, نفسي كه گاهي عصيان دارد گاهي اطاعت
اين ممكن است خود حسنه و سيّئه به لحاظ مبدأ فاعلي يك مبدأ مشتركي دارند اما شرك و توحيد اينها يك مبدأ مشتركي ندارند كه نميشود شرك را به توحيد تبديل كرد حرام را به حلال تبديل كرد مگر به لحاظ آن مبدأ قابلي يعني نفس كه اين نفس مادامي كه در دنياست قابل تغيير و تحوّل و تكامل و صعود و نزول است تبديلپذير است تغييرپذير است و مانند آن اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[5] همين طور است انسان ميتواند عوض بشود تبديل بشود البته خود اين تبديل چون فضيلت و نعمت است بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6] به فيض الهي وابسته است.
آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بود كه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ نفرمود ما خوفشان را امن ميكنيم اگر آنجا اين طور ميفرمود باز هم ميگفتيم نميفهميم اين يعني چه؟! خوف قبل از هجرت را چگونه به امن بعد از هجرت تبديل كرديد آن خوف كه زمان قبل بود و گذشت الآن يك زمان امن است آن خوف كه به اين امن تبديل نشد نفرمود ما خوفشان را به امن تبديل ميكنيم فرمود ما خائفان را به صورت آمنان در ميآوريم فرمود: ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ يعني «نُزيل منهم الخوف و نعطيهم الأمن» اينها يك مادّه مشترك دارند و آن نفس اينهاست اما اگر ما چنين تعبيري ميداشتيم اينجا هم مثل آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «نور» شفاف بود اما اينجا دارد كه سيّئه را به حسنه تبديل ميكنيم اين سيّئه به حسنه تبديل بشود توجيه ميخواهد وگرنه به نار ميفرمايد: ﴿كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً﴾[25] آسان است به چوب بفرمايد اژدها بشو آسان است به سنگ بفرمايد حركت بكن اينجا چشمه بشو آسان است به آب بفرمايد نيا بايست آسان است, آسان است يعني دركش آسان است چون ماده مشترك دارند و مقدور هم هست اما چيزي كه مادّه مشترك ندارد شما هر كاري بكنيد ميبينيد اين سر جايش محفوظ است اين را چطوري تبديل ميكنند بنابراين اگر راهي براي او نبود آن وقت اين تبديل ميشود تعويض ميشود عفو ميشود محو ميشود مغفرت و مانند آن اگر خواستيم يك راهحلّي پيدا كنيم بله اين راه كه سيدناالاستاد طي كردند[26] نظير آنچه در آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «نور» گذشت قابل حل است
ولي اگر گفتيم تبديل كلّ شيء بحسبه در تبديل, مادّه مشترك وقتي لازم است كه طرفين تبديل مادّي باشند شما در همين قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» چطور توجيه ميكنيد آيه 181 سورهٴ مباركهٴ «بقره» درباره تبديل وصيّت است كسي وصيّتنامه نوشته وصيّت كرده كه اين خانه براي ايتام باشد اين وصيّت كرده كسي آمده غصب كرده ايتام را راه نداده يا بيرون كرده خودش رفته آنجا نشسته اگر اين كار را كرد ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾ اين وصيّت را تبديل كرد, اين وصيّت را تبديل كرده يعني چه؟ خانه كه همان خانه است آن كاغذ هم كه همان كاغذ است آن مركّب كه همان مركّب است اين عناوين اعتباري كه تبديلپذير نيست چه چيزي را به چه چيزي تبديل كرده ميگوييم وصيّت را تبديل كرده يعني به وصيّت عمل نكرده اگر شما تبديل را در قرآن در اين گونه از معاني هم داريد كه ميگويند وصيّت را تبديل كرده وقف را تبديل كرده در پايان اين وقفنامهها هم مينويسند ديگر همين كه درباره وصيّت است در وقف هم مينويسند ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾ پس تبديل كلّ شيء بحسبه حالا يا مجاز است قرآن هم استعمال كرده يا نه حقيقت است بر اساس اينكه تبديل كلّ شيء بحسبه اگر گفتيم تبديل كلّ شيء بحسبه اين ديگر مجاز نيست اگر گفتيم مجاز است دليل اين تجوّز را هم داريم چون خود قرآن استعمال كرده قرآني كه ميگويد اينها كه به وصيّت عمل نكردند وصيّت را تبديل كردند يعني چه؟ چه چيزي به چه چيزي تبديل شد؟ چه چيزي بدل چيز ديگر شد اينكه عناوين اعتباري است وصيّت كه امر اعتباري است وجود خارجي ندارد آنكه وجود خارجي دارد يك سوادٌ علي بياضٍ است يك كاغذ سفيد است و چند جمله خط