(58) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ

(58) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ

(۵۸) و بارانى [از سجيل] بر ايشان فرو باريديم و باران هشدار داده‏ شدگان چه بد باراني بود

 

مراد از (مطر) در اينجا سنگريزه اي از سجيل است، زيرا در جاى ديگر فرموده : (و امطرنا عليهم حجارة من سجيل ) و اگر كلمه (مطرا) - بارانى، را نكره آورد كه نوعيت را مى رساند، براى اين است كه بفهماند بارانى بر آنان بارانديم كه داستانى عظيم داشت.

 در سورهٴ مباركهٴ «حجر» بخشي از اين جريان آمده است فرمود: ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ اينها مستانه, نابينايانه حركت مي‌كنند ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ پس به هنگام طلوع آفتاب فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت  ٭ فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِن سِجِّيلٍو آن [شهر] را زير و زبر كرديم و بر آنان سنگهايى از سنگ گل بارانديم ٭ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ و در این عذاب هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است. ٭ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ﴾[22] و ويرانه‏ هاي سرزمين آنها بر سر راه (كاروانها) همواره ثابت و برقرار است.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AF%D9%88%D9%85_%D9%88_%D8%B9%D9%85%D9%88%D8%B1%D9%87

 

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=11&ayat=69&user=far&lang=far&tran=1

سرانجام خداوند از آنها با عذابهای سه گانه صیحه وحشتناک، زیر و رو شدن کامل شهر و بارانى از سنگ انتقام گرفت و مجازات کرد.

 

قـانـون خـلقـت جـاذبـه جـنـسـى را - بـه عـنـوان عـامـل بـقـاى نـسـل انـسـان و آرامـش روح او - ميان دو جـنـس مخالف قرار داده ، و تغيير مسير آن به سوى هـمـجـنس گرائى هم آرامش روحى را بر هم میزند، و هم آرامش اجتماعى را. و جاي تـعـجب نيست كه سائر قوانين خلقت نيز درباره اين قوم دگرگون گردد، و بجاى بـارانـى از آب حيات بخش ، بارانى از سنگ بر سر آنان فرود آيد، و سرزمين آرامشان با زلزله ها زير و رو گردد..

(57) فَأنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ

(57) فَأنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ

(۵۷) پس او و خانواده‏ اش را نجات داديم جز زنش را كه مقدر كرديم از باقى‏ ماندگان [در خاكستر آتش] باشد

مراد از كلمه (اهله ) اهل بيت لوط است، چون در سوره ذاريات فرموده : (فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين ) پس قهرا اهل لوط منحصر در همان اهل خانه اش مى شود و اينكه درباره همسر او فرمود: (قدرناها من الغابرين ) معنايش اين است كه : ما او را از جمله باقی ماندگان در عذاب قرار داديم.

 

نکته ای که لازم به ذکر است این است که لزوما این بدان معنا  نیست که همه قوم لوط  آن عمل فاحشه را انجام میدادند بلکه هر کس که نسبت به عمل آنها مشوق یا بی تفاوت باشد نیز جزو نجات یافتگان نخواهد بود.

 

اين همان خداست طولي نمي‌كشد بالأخره يا اينها اصلاح مي‌شوند توبه مي‌كنند يا بساطشان برچيده مي‌شود اين طور نيست كه جهان همين طور رها بشود اينها با همين وضع رژه بروند!

 

It has been cited in narrations that Lot taught those people for about thirty years but none believed in him except his household, (and among them even his wife had the creed of pagans).16

The Arabic word /qabirin/, which means: ‘those that tarried and were annihilated’, has been used seven times in the Qur’an and all of them are about Lot’s wife.

 (56) فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُم

 (56) فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ

(۵۶) و[لى] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمى هستند كه به پاكى تظاهر مى ‏نمايند

يعنى قوم لوط جوابى نداشتند جز اينكه گفتند: خاندان لوط را از شهر خود بيرون كنيد، چون آنان مردمى هستند كه مى خواهند از اين عمل منزه باشند، البته معلوم است كه اين كه گفتند: (مى خواهند منزه باشند) به عنوان مسخره گفتند وگرنه عمل خود را زشت نمی دانستند، تا دورى از آن نزاهت باشد.

 

اينها مقدس‌مآب هستند اينها را بگذاريد كنار به عنوان استهزا اين حرف را زدند

 

آنها گفتند اگر راست مي‌گويي عذاب الهي بياور و شما مقدس‌مآب ايد ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ آن‌گاه وجود مبارك لوط عرض كرد: ﴿رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ﴾[16] در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» اين بود.

 

 In the environment of the polluted ones, chastity is a crime and a defect. Lot’s household must be banished, but the people of Lot can live in peace in their city freely.

 

This is the clear example of the word of Qur’an where it says about the wrong doers that their hearts were sealed because of their deeds and their eyes were veiled and their ears had heaviness.

 

And it is not surprising that, as the result of getting accustomed to a shameful action, the sense of recognition of a person changes. The famous story of a tanner, who was constantly with the purified skins and his sense of smell had got accustomed to that bad smell, is well known.

این دعا و مناجات در بیان رسول گرامی و بیان بعضی از ائمه علیهم السلام با کمی تفاوت چنین آمده است: «اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِیَ؛ خداوندا! امور را آن گونه که هست، به من نشان بده.» [۱]امام سجاد علیه السلام. دریکی دعاها: اللهم‌ ارنی‌ الاشیاء کما هی‌، ثم‌ ارنی‌ الحق‌ حقاً و ارزقنی‌ اتباعه‌ و ارنی‌ الباطل‌ باطلا و ارزقنی‌ اجتنابه‌ . خدایا چیزها را همانگونه‌ که‌ هستند، به‌ من‌ بنما. پس‌ حقیقت‌ را نشانم‌ بده‌ و آنگاه‌ (توفیق‌) پیروی‌ از آن‌ و باطل‌ را بر من‌ بنما و سپس‌ دوری‌ از آن‌ رانصیبم‌ کن ‌.و در قسمتی از دعای بعد از نماز عشاء نیز که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، چنین آمده، «اللَّهُمَّ ... أَرِنِی الْحَقَّ حَقّا حَتَّی أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّی أَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَیَّ مُتَشَابِهَیْنِ فَأَتَّبِعَ هَوَایَ بِغَیْرِ هُدًی مِنْکَ؛[۲] خداوندا! واقعیت و حق را به من نشان بده تا از آن پیروی کنم و باطل را به من بنمایان تا از آن دوری کنم و حق و باطل را برای من مبهم و نامشخص نکن که در نتیجه از هوای نفس خود به دور از راه هدایت تو پیروی کنم.»

(55) أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون

(55) أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ

(۵۵) آيا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مى ‏آميزيد [نه] بلكه شما مردمى جهالت ‏پيشه‏ ايد

 

اين استفهام ( پرسش . سؤال کردن) براى انكار است و اگر دو تا از ادوات تأكيد - ان و لام - را بر سر جمله استفهاميه آورده، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مضمون جمله در تعجب و استبعاد به حدى است كه احدى آن را نمى پذيرد و تصديق نمى كند. و جمله مزبور به هر حال به منزله تفسيرى است براى فحشاء.

(بل انتم قوم تجهلون ) - يعنى اين توبيخ ما فايدهاى ندارد، چون شما مردمى هستيد كه مى خواهيد هميشه جاهل بمانيد و با اين توبيخ و انكار و استبعاد ما متنبه نمى شويد.

  «إنّ» و «لام» براي تأكيد قبح اين كار است ﴿أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾

مسئله ديگر كه فرمود: ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ برخي‌ها گرفتار جهل علمي‌اند برخي گرفتار جهالت عملي‌اند گاهي نمي‌دانند گاهي مي‌دانند و عمل نمي‌كنند آن گروه كه نمي‌دانند خب بايد آنها را تعليم داد آنهايي كه مي‌‌دانند و عمل نمي‌كنند با تزكيه بايد حل بشود يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»[20] علم‌تان را جهل قرار ندهيد وقتي علم به عمل نرسد كالجهل است. يقين وقتي به عمل نرسد كالشك است.

 فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ»[21] اين از بيانات نوراني همان حضرت است. فرمود برخي از علما هستند كه كُشته جهل‌اند يعني علم نظري دارند كه چه چيزي بد است چه چيزي خوب ولي عقل عملي كه آن علم را اجرا بكند ندارند وقتي آن عقل عملي را نداشت جهالت جاي آن را مي‌گيرد اين عقل نظري را دارد لذا عالِم است كه چه چيزي بد است چه چيزي خوب است ولي علم تا به عزم نرسد اجرايي نمي‌شود آن كه حرف اول را در بخش عمل مي‌زند همين عقل عملي است.

(54) وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ

(54) وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ

(۵۴) و [ياد كن] لوط را كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مى ‏شويد

حضرت لوط(ع)از خویشان حضرت ابراهیم(ع) بود، مطابق پاره‌ای از روایات، برادرزاده یا پسر خاله ابراهیم(ع)بود، و طبق بعضی از روایات، برادر حضرت ساره(ع) همسر ابراهیم(ع)بود.

 

اين آيه بطورى كه بعضى گفته اند: عطف است بر محل جمله (ارسلنا) در داستان سابق به فعلى كه در تقدير است و تقدير آن چنين است (و لقد ارسلنا لوطا) همچنان كه در داستان قبلى فرمود: (و لقد ارسلنا الى ثمود...)

ممكن هم هست بگوييم عطف است بر اصل داستان، آن وقت فعل (اذكر) را در تقدير بگيريم، يعنى (و به ياد آر لوط را كه...) و كلمه (فاحشة ) به معناى خصلتى است كه بى نهايت شنيع و زشت باشد، كه در اينجا مراد عمل زشت لواط است.

حضرت لوط فرمود: اين كار, فاحشه است چون فحشاي اين كار و زشتي اين كار خيلي آشکار است. «تاء» مبالغه روي آن آمده شده فاحشه وگرنه اين‌چنين نيست كه تأنیث باشد اين خيلي زشت است.

 

 ﴿وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾:

 يا به معناي اين است كه شما اين كار را زشت مي‌دانيد و انجام مي‌دهيد

 يا به اين معناست كه, در حضور يكديگر انجام مي‌دهيد

آنچه معناي دوم را تأييد مي‌كند اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود شما در محافل رسمي‌تان در مهماني‌هاي خودتان همين كارها را مي‌كنيد؛ در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود:

 

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿۲۸﴾

و لوط را فرستاديم هنگامي كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار زشتي انجام مي‏دهيد كه احدي از مردم جهان قبل از شما آن را انجام نداده! (۲۸)

 أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۲۹﴾

آيا شما به سراغ مردان مي‏رويد، و راه تداوم نسل انسان را قطع مي‏كنيد، و در مجلستان اعمال منكر انجام مي‏دهيد؟!، اما پاسخ قومش جز اين چيزي نبود كه گفتند: اگر راست مي‏گوئي عذاب الهي را براي ما بياور! (۲۹)

 نادي يعني محفل همين پارتي‌هاي شبانه همين مهماني‌ها در حضور يكديگر اين كار را مي‌كنيد اگر معناي ﴿وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ﴾ اين باشد كه شما مي‌دانيد اين كار بد است انجام مي‌دهيد آن وقت با آن شدّت و حِدّتي كه اينها داشتند و وجود مبارك لوط و هم‌فكرانش را مثلاً تقبيح مي‌كردند سازگار نيست اينها اين كار را حلال مي‌دانستند پاك مي‌دانستند بعد درباره حضرت لوط و چند نفري هم كه مثلاً از خانواده او بودند الاّ همسرش مي‌گفتند اينها آدم‌هاي مقدسي‌اند اينها عقب‌افتاده‌اند اينها مرتجع‌اند ﴿إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾ اينها خشك مقدس‌اند اين چه كاري است چه عقب‌افتادگي است

شما در همين روزهاي اخير شنيديد در آذربايجان متاسفانه عدّه‌اي از همين گروه رژه رفتند خب الآن عصر علم است. در چنين عصري يك عدّه كار قوم لوط را جشن مي‌گيرند و رژه مي‌روند اين براي چيست؟! قرآن كريم اين را خوب تبيين مي‌كند مي‌فرمايد بالأخره شما فقهي داريد اخلاقي داريد حقوقي داريد قانوني داريد اينها سه بخش دارد (موادّ حقوقي،مباني،منابع) شما دو بخش آن را گرفتيد (موادّ حقوقي،مباني) يك بخش آن را نگرفتید به هيچ وجه به مقصد نمي‌رسيد

اينها يك موادّ حقوقي موادّ قانوني موادّ اخلاقي موادّ كذا و كذا دارند اين مواد از مباني گرفته مي‌شود مباني هم مثل استقلال مثل حريّت مثل آزادي مثل امنيّت مثل امانت است كه از اين مباني آن مواد استنباط مي‌شود اين حق است مهم‌ترين مبنا در بين اين مباني مسئله عدل است عدل يك امر جهان‌گير و جهان‌شمول و جهاني است همه معناي عدل را مي‌شناسند همه هم عدل را قبول دارند عدل يعني «وضع كلّ شيء في موضعه» تا اينجا درست است اما جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست چه كسي بايد مصداق عدل را مشخص كند آيا كلب و خنزير با گوسفند يكي است آيا شراب و سركه يكي است آيا زن و مرد يكي است آيا نكاح و سفاح (زنا) يكي است چون منبع يعني وحي ندارند كتاب و سنّت ندارند به نظر خود بر اساس ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[13] عدل را معنا كردند خب نكاح بايد بر اساس عدل باشد يا نه.  از مواد به مباني مي‌آيند ولي از مباني نمي‌روند به سراغ منابع.

 فرمود آن كه زن را آفريد مرد را آفريد، نكاح را براي زن و مرد قرار داد نه زن‌ها با هم و نه مردها با هم. اينها صريحاً مي‌خواهند بگويند كه اين قانوني است بعد بگويند شما عقب‌افتاده‌ايد خداي سبحان كه «بالعدل قامت السماوات والأرض» نظام را اين‌چنين قرار داده

 

Al-R ā z ī points out that part of their sin was that they were open about their illicit activity and did not seek to keep it from view.

 

This subject has repeatedly been referred to in the former Suras of the Qur’an, such as Al-Hijr, Hud, Ash-Shu‘ara, and Al-’A‘raf, where some matters have been mentioned in this ground.

This repetition, and the like of it, is for the fact that the Qur’an is not a book of history in which an event may be wholly explained for one time and it usually does not refer to that event again.

But Qur’an is a book of education for training good men, and we know that in educational themes sometimes the conditions require that an incident should be repeated again and again, in order that it could be reminded and be dealt with from different dimensions

(53) وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ

(53) وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ

(۵۳) و كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم

اما در اين ميان خشك و تر با هم نسوختند و بى گناه به آتش گنه كار نسوخت ما كسانى را كه ايمان آورده ، و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم و آنها هرگز به سرنوشت شوم بدكاران گرفتار نشدند

 

Some commentators say that those who were saved with Ṣā li ḥ settled in Ramallah in Palestine ( Ṭ ) , while others say that the saved, numbering some four thousand, went to Ḥaḍramawt , where Ṣā li ḥ died. It is said that the place is called Ḥaḍramawt because it is where he died, since the word can mean “death has come” (Q), but this is one of several legendary etymologies for this place-name.

 

در اين آيه مؤمنين را بشارت به نجات مى دهد و اگر در رديف آن فرمود (و كانوا يتقون ) براى اين است كه تقوا مانند سپر است براى ايمان و نمى گذارد ايمان لطمه بخورد.

تقوا

  • این کلمه معادل دقیقی در فارسی ندارد و کلمه‌های معادل هر کدام جنبه‌ای از معنای آن را منتقل می‌کنند ولی بیشتر آن را معادل واژه «پرهیزکاری» دانسته‌اند.
  • در قرآن کریم واژه «تقوا» ۱۷ بار و مشتقات آن بیش از ۲۰۰ بار آمده است.
  •  تکرار پُرشمار این واژه در قرآن و روایات از جایگاه بالای آن حکایت می‌کند.
  • تقوا درجات مختلفی دارد و ملاک برتری انسانها نزد خدا نیز همین درجات است
  • از مهم‌ترین مفاهیم خویشاوند و هم‌ردیف با تقوا در قرآن، ایمان است. هم‌نشینی این دو واژه در بسیاری از آیات،[۱۴] از استلزام میان این دو مفهوم حکایت می‌کند و نشان می‌دهد که تقوا از لوازم ایمان است.

 

  • قرآن تقوا را:
    • ملاک ارزش انسانها نزد خدا «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقاکُم » یعنی این نظام ارزشی حاکم بر ما دو روز دیگر فرو می ریزد سفید و سیاه, پولدار و بی پول, دانشمند و بی سواد ,.....
    •  شرط نجات از آتش جهنم , فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
    • موجب نزول برکات بر شخص و رهایی او از گرفتاری‌ها در دنیا وَمَن یتَّقِ اللَّـهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَ‌جًا وَیرْ‌زُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ، «و مَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مِن اَمرِهِ یُسرا» [۱۸۴]
    •  شرط قبولی اعمال  «اِنَّما یتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقین»
    •  بهترین توشه «تَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی واتَّقونِ یا أولِی الاَلباب»
    • هدایت یابی هُدًى لِلْمُتَّقِينَ،  وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ ، «اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانـًا»

 متقین مشمول دو گونه هدایت‌اند: هدایت قبل از تقوا که محصول فطرت سلیم است و بر اثر آن انسان به تقوا روی می‌آورد و هدایت بعد از تقوا که هدایتی است به واسطه تبعیت از قرآن و وعده خداوند و پاداشی از جانب او.

---------

در حدیثی از امام صادق(ع) مراتب سه‌گانه تقوا اینگونه بیان شده است:

  • تقوای عام یعنی ترک محرمات که ناشی از خوف عذاب جهنم است؛
  • تقوای خاص یا «تَقْوی مِنَ اللّه» که عبارت است از اینکه شخص نه تنها محرّمات بلکه شُبَهات(کاری که احتمال حرام بودن دارد) را نیز ترک کند؛
  • تقوای خاص الخاص یا «تَقْوی بِاللّهِ فی اللّه»، مرتبه‌ای است که شخص نه تنها شبهات بلکه (بعضی از) امور حلال را نیز ترک می‌کند.[۳۸]

علاوه بر احادیث فراوانی که به این موضوع پرداخته‌اند، خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه مشهور به خطبه همام به اوصاف متقین اختصاص دارد.

در این خطبه یکی از یاران حضرت، به نام هَمّام، از ایشان خواست که متقین را چنان برایش وصف کند که گویی آنها را می‌بیند. امام ابتدا در دادن پاسخ درنگ کرد و همّام را به تقوا و احسان سفارش فرمود، اما نهایتاً با اصرار او به بیان احوال و اوصاف متقین پرداخت: متقین در دنیا اهل فضیلت‌اند، سخن به صواب می‌گویند، شیوه‌شان اعتدال و مشی آنان تواضع است، دیده بر حرام می‌بندند و گوش به علم سودمند می‌سپارند، در سختی و بلا چنان‌اند که در آسایش و راحتی، خدا چنان در نظرشان بزرگ است که غیر او را کوچک می‌بینند، تَنِشان نحیف و نیازهایشان اندک و نفْسشان عَفیف است، بیننده آنان را بیمار و دیوانه می‌پندارد و حال آنکه بیمار یا دیوانه نیستند بلکه امر عظیمی با جانشان آمیخته و عقل و هوش از ایشان ربوده است، از اعمال اندک خویش خرسند نیستند و عمل بسیار خود را بسیار نمی‌پندارند، نفس را متهم می‌دارند و به رغم نیکوکاری شان نگران اعمال خویشند، اگر در ستایش ایشان چیزی گفته شود از آن سخن می‌ترسند و با خود می‌گویند «من به خویش از دیگری آگاه ترم و خداوند به من از من آگاه تر است»، به آنچه باقی و زوال‌ناپذیر است امیدوارند و از آنچه فانی است دل بریده‌اند، آرزوهایشان کوتاه و خطاهایشان اندک و نفسشان قانع و خوراکشان مختصر و خشمشان خاموش و شهوتشان مرده است، بی‌تکلف و آسان گیرند. به سبب دشمنی با کسی ستم و به سبب دوستی با دیگری گناه نمی‌کنند، از دست خویش در رنج و مردم از ایشان آسوده‌اند، اگر از کسی دوری کنند از سر کبر نیست و اگر به کسی رو کنند از روی مکر و خدعه نیست.

https://www.youtube.com/watch?v=p3D3VYvpZBo&list=PL5QIQXFnlAE-Eza-5-VzPLDtGC4rKb3g7&index=5&ab_channel=MizanInstitute

مراتب تقوا در عرفان

مراتب تقوا در نظر ابن عربی، تقوای عام، پرهیز از محرمات و مکروهات است و تقوای خاص، پرهیز از اینکه سالِک اعمالش را به خویش نسبت دهد و تقوای اخص، آن است که در کنار وجود حق از وجود غیر سخن نگوید.

برای تقوا انواعی نیز ذکر شده است:

  • تقوای زبان که پرداختن به ذکر پروردگار و رها کردن مدح غیر اوست؛
  • تقوای ارکان که انتخاب اطاعت خداوند بر خدمت هرچه فناپذیر است؛
  • تقوای جَنان ( قلب) که اختیار محبت خداست و دل نبستن به هر آنچه و هر آنکه زوال یابنده است.

 

روزه داری سبب تقویت اراده، مقاومت در برابر شهوات و فروکش کردن هواهای نفسانی و در نهایت، رسیدن به تقواست: [۱۴۴]

 «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون» [۱۴۵]

 

https://www.youtube.com/watch?v=UxPCYvRPeuY&ab_channel=%D9%85%D9%86%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C

 

https://ana.press/fa/news/60/503649/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%82%D9%88%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85

(52) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ

(52) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ

(۵۲) اين خانه‏ هاي آنهاست كه به خاطر ظلم و ستم شان خالي مانده، و در اين نشانه روشني است براي كساني كه آگاهند.

كلمه (خاويه ) به معناى خالى است از ماده (خوى ) به معناى خالى بودن، و بقيه الفاظ آيه روشن است.

 

در قرآن لفظ آیه بسیار به کار رفته است حتی در رابطه با معجزات .

نکته قابل توجه این که در قرآن کلمه «‌معجزه» استعمال نشده است و به جای آن اصطلاح «‌آیه» و «‌بینه‌» به کار رفته است[۲۶]و اصطلاح «‌معجزه‌» را غالباً متکلمان به کار برده‌اند.[۲۷]

شاید بتوان گفت هر چیزی که توجه  انسان را از این عالم مادی قطع  بکند و متوجه عالم  دیگر نمیاد یک آیه ای از آیات پروردگار میباشد یا به عبارت دیگر نشانه ای از آن گمگشته واقعی انسان باشد

(51)  فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ

(51)  فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ

(۵۱) بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد؟ كه ما آنها و قومشان را همگي نابود كرديم!

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق نقل برخي از مفسّران وقتي از آن منطقه گذشتند فرمودند اين چاه, چاه آنها بود از اين آب نخوريد [23] سرّ اينكه داستان انبياي خاوردور و باختردور را نقل نمي‌كنند براي اينكه ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ﴾ در آن نيست يعني مقدور نيست كه بفرمايد برويد نزديك تحقيق كنيد ولي اينجا از نزديك وجود مبارك پيغمبر نشانشان داد

History announces that there was a mountain in a side of the city and it had a slit where the temple of Saleh was. Sometimes Saleh (as) went there at night in order to worship.

They decided to lie in ambush there and when Saleh came over there they would kill him, and then, after his martyrdom, they would attack his home by the same night and kill his household, too, and return to their houses; and when they were questioned about it, they would say they knew nothing.

But Allah nullified their plots surprisingly and their plans remained invalid.

When they were lying in ambush in a corner of the mountain, some pieces of the mountain fall and a huge rock from upward of it came down over them and destroyed them in a short moment.

 

Not only those people, but also their adherents were destroyed.

The means of annihilation of the people of Thamud has been referred to in several occurrences of the Qur’an with different explanations:

1) By earthquake:

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۷۷﴾

پس آن ماده‏ شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند اى صالح اگر از پيامبرانى آنچه را به ما وعده مى‏ دهى براى ما بياور (۷۷)

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿۷۸﴾

آنگاه زمين ‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند (۷۸)

 

2) By thunderbolt:

وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ ﴿۴۳﴾

و در [ماجراى] ثمود [نيز عبرتى بود] آنگاه كه به ايشان گفته شد تا چندى برخوردار شويد (۴۳)

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ ﴿۴۴﴾

تا [آنكه] از فرمان پروردگار خود سر برتافتند و در حالى كه آنها مى ‏نگريستند آذرخش آنان را فرو گرفت (۴۴)

 فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِيَامٍ وَمَا كَانُوا مُنْتَصِرِينَ ﴿۴۵﴾

در نتيجه نه توانستند به پاى خيزند و نه طلب يارى كنند (۴۵)

 

3) By Mighty Blast:

فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ ﴿۶۵﴾

(اما) آنها آن را از پاي در آوردند و او به آنها گفت (مهلت شما تمام شده) سه روز در خانه‏ هاتان متمتع گرديد (و بعد از آن عذاب الهي فرا خواهد رسيد) اين وعده‏ اي است كه دروغ نخواهد بود. (۶۵)

 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ ﴿۶۶﴾

هنگامي كه فرمان ما (دائر به مجازات اين قوم) فرا رسيد صالح و كساني را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوائي آن روز رهائي بخشيديم چرا كه پروردگارت قوي و شكست ناپذير است. (۶۶)

 وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿۶۷﴾

و آنها را كه ستم كرده بودند صيحه (آسماني) فرو گرفت و در خانه‏ هايشان به روي افتادند و مردند! (۶۷)

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Sonic_weapon

It does not matter, of course, that these three punishments might have occurred simultaneously.

------------

One of the aspects of the device of Allah is giving respite and bounty to the sinners, so that they be busy with them, and when their time is over they are suddenly involved in the chastisement of Allah.

Asking how people fared in the end is a common refrain in the Quran, an invitation to meditate upon the ultimate downfall of previous peoples who were wicked (cf. 12:109 ; 30:9 , 42 ; 35:44 ; 40:21 , 82 ; 47:10 ).

(50) وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ

(50) وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ

(۵۰) آنها نقشه مهمي كشيدند و ما هم نقشه مهمي در حالي كه آنها خبر نداشتند.

 

The Qur’anic term /makr/, in the Arabic literature, means any ‘application of a remedy’, and it does not pertain exclusively to satanic and harmful plans that is used in the Persian language today. Thus, it is used in both harmful plans and good devices.

Raqib in Mufradat says:

/makr/ (device) is that which hinders one to reach his goal.”

Therefore, when this word is used about Allah, it means: ‘nullification of harmful plots’; and when it is used about mischief mongers, it means: ‘impedimental acts against correctional programs’.

اما (مكر قوم صالح ) اين بود كه - بنا بر شهادت سياق قبلى - بر قصد سوء و كشتن صالح و اهل او تواطى و اتفاق كنند و سوگند بخورند و اما مكر خداى تعالى اين بود كه - به شهادت سياق لا حق - هلاكت همه آنان را تقدير كند.

 

 درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ «انفال» است كه قصّه مكر و نقشه كشيدن عليه آن حضرت است آيه سي سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است:

وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴿۳۰﴾

و [ياد كن] هنگامى را كه كافران در باره تو نيرنگ میکردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا [از مكه] اخراج كنند و نيرنگ مى‏ زدند و خدا تدبير میکرد و خدا بهترين تدبيركنندگان است (۳۰)

 

 آن كاري كه درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشتند مشابه همان كاري بود كه درباره حضرت صالح داشتند لذا قصّه حضرت صالح را و موفق نشدن ماكران را و تَدمير الهي را كه در قصّه حضرت صالح اتفاق افتاده بود بازگو فرمود.

 

ذات اقدس الهي اين داستان را نقل مي‌كند مي‌فرمايد اينها نمي‌دانستند كه ما اينها را با دست خود اينها داريم مي‌گيريم اينها ﴿مَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ﴾ اگر خدا بخواهد كسي را بگيرد در برخی موارد با دست او مي‌گيرد با توطئه او مي‌گيرد با نقشه او مي‌گيرد فرمود اينها قصد كردند كه صالح(سلام الله عليه) و همراهانش را بكشند ولي ما همه اينها را به هلاكت گرفتار كرديم.

اين كارشان توطئه دشوار و سختي است كه جهات فراواني بايد آن را همراهي بكند لذا با تنوين تفخيم و تعظيم از اين مكر ياد شد ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً﴾ كه اين تنوين براي تفخيم است بعد فرمود ما هم ﴿مَكَرْنَا مَكْراً﴾ اين هم براي تفخيم است اما اين مكر ما درون همان مكر آنها بود يعني ما خواستيم آنها را بگيريم با دست آنها گرفتيم ديگر ذات اقدس الهي از جاي ديگر سربازكِشي نمي‌كند يك وقت است كه نظير ﴿أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ [18] است ﴿تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّيلٍ [19] است بله از جاي ديگر سربازكشي مي‌كند ولي يك وقت اگر خواست يك سلسله طاغيان را بگيرد با دست آنها, آنها را مي‌گيرد اين بيان نوراني حضرت امير كه بارها خوانده شد فرمود: «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ‌» [20] دست و پاي شما سربازان خدا هستند اگر بنا شد خدا كسي را بگيرد با دست او با زبان او با پاي او، او را مي‌گيرد حرفي مي‌زند رسوا مي‌شود اين معنايش اين است كه ذات اقدس الهي به اين شخص مهلت داد ديد او اصلاح‌شدني نيست با زبانِ او, او را گرفت جايي را امضا مي‌كند جايي مي‌رود حرفي را مي‌زند جايي شركت مي‌كند رسوا مي‌شود فرمود اين طور نيست كه اگر خدا خواست كسي را بگيرد هميشه از جاي ديگر سربازكِشي كند خب اگر كسي دست و پاي او سرباز خدا باشد بايد خيلي احتياط بكند ديگر فرمود هميشه اين طور نيست كه ﴿أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ﴾ باشد يك وقت امضايي مي‌كند رسوا مي‌شود اين معني‌اش اين است كه با دستِ او, او را گرفته اينجا فرمود آنها مكر كردند ما هم مكر كرديم كلّ اوضاع را به هم زديم ببينيم چه كسي پيروز شده

 

خيلي‌ها نمي‌دانند كه الآن در دستِ سياست الهي‌اند كه با دستِ او خدا دارد او را مي‌گيرد خيلي‌ها اين غفلت را دارند دفعتاً مي‌بينند گُم شدند اين است كه مي‌گويند آدم هر لحظه خودش را بايد به خدا بسپارد

 

 

 

In related passages, God is described as best of plotters ( 3:54 ; 8:30 ),

 

وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴿۵۴﴾

و (يهود و دشمنان مسيح، براي نابودي او و آيينش،) نقشه كشيدند، و خداوند (بر حفظ او و آيينش،) چاره جويي كرد، و خداوند، بهترين چاره جويان است. (۵۴)

 

 and elsewhere it is said that unto God belongs plotting altogether ( 13:42 ; cf. 14:46 ).

وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۴۲﴾

كساني كه پيش از آنها طرحها و نقشه‏ ها كشيدند ولي تمام طرحها و نقشه‏ ها از آن خداست از كار هر كس ‍ آگاه است و به زودي كفار مي‏دانند سرانجام (نيك و بد) در سراي ديگر از آن كيست! (۴۲)

(49) قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَ

(49) قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ

(۴۹) آنها گفتند: بيائيد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او (صالح) و خانواده‏ اش شبيخون مي‏زنيم و آنها را به قتل مي‏رسانيم سپس به ولي دم او مي‏گوئيم ما هرگز از هلاكت خانواده او خبر نداشتيم و در اين گفتار خود صادق هستيم!

 

 

كلمه (اهل ) به معناى آن كسى است كه : يك خانه، او و مثل او را در خود جمع مى كند و يا خويشاوندى و يا دين آنان را جمع مى نمايد، (پس اهل خانه و اهل دين و اهل بيت، به معناى كسانى است كه يك خانه و يك دين و يك دودمان آنها را با هم جمع كند).

 

 شايد مراد از (اهله ) در آيه مورد بحث، همسر و فرزندان باشد، به قرينه اينكه بعد از آن مى فرمايد: (ثم نقول لوليه ما شهدنا - آنگاه به وليش مى گوييم ما ناظر نبوديم )

 

در گفتمان دینی قرآن لزوما کلمه اهل به معنی اعضا یک خانواده نیست مثل ماجرای حضرت نوح

 

و معناى آيه اين است كه : آن جمعيتى كه فساد مى كردند به خدا سوگند خوردند و گفتند: ما شبانه او و اهل او را مى كشيم، آنگاه صاحب خون آنان را اگر به خونخواهى برخاست و ما را تعقيب كرد، مى گوييم كه ما حاضر و ناظر در هلاكت اهل او نبوده ايم و ما راست مى گوييم، و معلوم است كه اگر شاهد و ناظر هلاكت اهل او نباشند، شاهد هلاكت خود او هم نيستند، حالا يا به ملازمه و يا به قول بعضى به اولويت.

شاید علت اینکه آن ۹ نفر از این می ترسیدند که قوم حضرت صالح  آنها را بازخواست کنند این باشد که همگان می دیدند که اینها با حضرت صالح بیشترین درگیری را داشتند و اینان بودند که ناقه را پی کردند  بنابراین اولین مظنونان این ماجرا اینها خواهند بود

 

خب اينها چه كار مي‌كردند؟ اينها ديدند كه وحي و نبوّت اين پيغمبر به نام صالح(سلام الله عليه) دارد فراگير مي‌شود اينها تصميم قتل گرفتند تبييت كردند گفتند ما شبانه حمل مي‌كنيم او و مؤمنين را مي‌كشيم بعد به دوستان و بازماندگانشان مي‌گوييم ما نبوديم و بساطش را برمي‌چينيم

 

تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ:

اينها با اينكه مشرك بودند اينها با اينكه درصدد ترور و توطئه عليه پيامبرشان بودند به الله هم‌قسم شدند گفتند: ﴿تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ﴾ پس مشرك, خدا را به عنوان واجب‌الوجود قبول داشت و ‌«لا شريك له‌», به عنوان خالق كل قبول داشت ‌«لا شريك له‌», به عنوان ربّ‌الأرباب و اله‌الآلهه قبول داشت ‌«لا شريك له‌» ولي امور جزئيه را به ارباب متفرّقه مي‌سپردند نشانه‌اش همين قوم ثمودند كه به الله قسم خوردند و هم‌قسم شدند تا جريان صالح(سلام الله عليه) را بَركَنند.

﴿قَالُوا تَقَاسَمُوا﴾ نه اينكه اين ﴿تَقَاسَمُوا﴾ فعل ماضي باشد كه اينها ﴿قَالُوا﴾ كه قبلاً قسم خوردند نه خير اين امر است يعني فعلاً هم‌قسم بشويد به الله كارتان هم اين باشد ما صالح را ترور مي‌كنيم همراهانش را ترور مي‌كنيم بعد هم اعلام مي‌كنيم كه ما نبوديم اين ترور را به عهده نمي‌گيريم

 

 بيتوته كردن يعني شب را به روز آوردن يا در شب تصميم گرفتن در سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين مسئله گذشت كه ﴿إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ آن گاه که در جلسه مخفی شبانه، درباره طرح و نقشه و سخنی که خدا به آن رضایت نداشت، چاره اندیشی می کردند [21] اينها تَبييت مي‌كنند بيتوته مي‌كنند تصميم‌هاي شبانه دارند در سيره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است كه «ما بَيَّتَ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قوماً قطُّ» هرگز شبانه پيغمبر كسي را مورد حمله قرار نداد اين جزء سنن حضرت است جزء سيره‌هاي حضرت است اينها گفتند ما تبييت مي‌كنيم شبانه مي‌كشيم ترور مي‌كنيم

 

جريان قوم صالح تناسبي با قصّه وجود مبارك پيغمبر داشت در جريان صالح عدّه‌اي مكر كردند كه حضرت را از پا در بياورند (يك) و گروهي پيشنهاد تَبييت و بيتوته و شبيخون زدن دادند (دو)

 

 اين مكرها و اين تبييت كه براي صالح پيغمبر(عليه الصلاة و عليه السلام) رخ داد براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بود تناسبي كه بين جريان صالح و جريان پيغمبر(عليهما الصلاة) دارد باعث شد كه [جريان حضرت صالح(عليه السلام)] در سورهٴ «نمل» كه در مكه نازل شد و در فضايي كه فضاي توطئه و تبييت بود ذكر شود.

 

 جريان تبييت همان قصّه ليلةالمبيت است كه وجود مبارك حضرت امير جاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوابيد تا آن حادثه رخ ندهد كه آيه 207 سورهٴ مباركهٴ «بقره» در اين زمينه نازل شد[8] آيه 207 سورهٴ مباركهٴ بقره اين است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏ فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است (۲۰۷)

 

 

مرحوم كاشف‌الغطاء در كتاب شريف كشف‌الغطاء [مي‌فرمايد اميرمؤمنان شجاع‌تر از امام حسين است] گرچه همه ائمه(عليهم السلام) از لحاظ واجد بودن شرايط امامت همه آنان به نصاب لازم رسيده‌اند لكن برخي‌ها در بعضي از امور ممكن است كه مظهريّتشان بيشتر باشد بر اساس آن برنامه‌هايي كه دارند آن زمان و زمين اين اقتضا را دارد. وجود مبارك حضرت امير طبق نظر ايشان اشجع از حسين بن علي (عليهما السلام) بود فرمايش ايشان در كشف‌الغطاء اين است كه سيّدالشهداء(سلام الله عليه) مسلّح بود شمشير در دست داشت كُشت و شربت شهادت نوشيد اما وجود مبارك حضرت امير بدون سلاح در بستر حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آرميد تا چهل شمشيردار از چهل قبيله بريزند او را ارباً اربا كنند[9].(این استدلال خیلی ضعیف و بر اساس منطق نادرست است. این استدلال زمانی میتواند درست باشد که امام حسین در شرایطی مثل امام علی قرار گرفته باشند و از این امر سر باز بزنند. بر پایه این استدلال نادرست میتوان گفت حتی ساحران زمان حضرت موسی شجاع تر از امام حسین بودند. چون بدون شمشیر ایستادند که فرعون آنها را تکه تکه کند )

 

 

The Qur’anic word /lanubayyitannahu/ (surely we will make a sudden attack on him) is derived from /tabyit/ which means ‘to surprise and to attack suddenly by night’. The application of this meaning here shows that, in the meanwhile, they were afraid of the adherents of Saleh and his tribe.

According to some, this plot took place three days after they had hamstrung the she-camel ( 7:77 ; 11:65 ; 26:157 ; 54:29 ; 91:14 ) and Ṣā li ḥ had informed them of their impending doom; various versions of how their plot was foiled and they came to their death are given in various commentaries, but none are definitive (Q).

(48) وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ

(48) وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ

(۴۸) در آن شهر نه گروهک بودند كه فساد در زمين مي‏كردند و مصلح نبودند.

 

﴿وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ﴾ جناب زمخشري در كشّاف دارد كه منظور از اين مدينه همان شهر حِجر است[23] كه ﴿لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ﴾ سوره ۱۵: الحجر

در سرزمين حجر نُه گروه بودند كه اينها نه تنها فاسد و مفسد بودند بلكه مفسد محض بودند برخي افرادند كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً [17] برخي‌ها هستند كه فاسد محض و مفسد صِرف‌اند اين نُه گروه از همين قبيل بودند. لذا ذات اقدس الهي درباره اين نُه گروه فرمود: ﴿وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ﴾ كه ﴿يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ﴾ (يك) ﴿وَلاَ يُصْلِحُونَ﴾ (دو) از قبيل ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ نيستند كه يك نقطه مثبت داشته باشند. همه نقاطشان تاريك است چنين جمعيتي كه ﴿يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ﴾ ـ ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ نه يعني كلّ زمين يعني در همان منطقه حجر منطقه‌اي كه در قلمرو رسالت وجود مبارك صالح بود ـ ﴿وَلاَ يُصْلِحُونَ﴾ يعني مفسد محض بودند هيچ اميدي براي اصلاح اينها نيست

 

 

راغب مى گويد كلمه (رهط) به معناى خويشاوندان كمتر از ده نفر است. و بعضى گفته اند تا چهل نفر را هم شامل مى شود.

و اما اينكه مراد از رهط چيست ؟ بعضى گفته اند: يعنى اشخاص و لذا تمييز براى عدد نه واقع شده، چون معناى جمع را مى داده، پس ‍ معلوم مى شود آنهايى كه بر سر سوگند اختلاف داشته اند نه نفر مرد بوده اند.

شاید حرف علامه طباطبایی درست باشد با توجه به این آیاتی که در سوره شعرا آمده است که حضرت صالح  از قوم  خودش میخواهد که از امر مسرفین پیروی نکنند. پس یک عده ای مسرفین بودند یعنی فساد میکردند در زمین و اصلاح نمیکردند وعده دیگر پیروی می کردند   

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=26&ayat=141&user=far&lang=far&tran=2

 

These nine people are singled out because they were those who worked together to hamstring the she-camel and conspired to assassinate Ṣā li ḥ ( Ṭ ).They were among the notables of the city, and their evils included, according to some, corrupt lending practices and a habit of dishonoring and humiliating people (Q).

(47) قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ

(47) قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ

(۴۷) آنها گفتند: ما تو و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفتيم (صالح) گفت: فال بد (و نيك) نزد خداست (و همه مقدراتتان به قدرت او تعيين مي‏گردد) شما گروهي هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته‏ ايد.

 

تطير به معناى فال بد زدن به چيزى و شوم دانستن آن است

 چون مردم غالبا با مرغ فال مى زدند و لذا شوم دانستن چيزى را تطير خواندند و همچنين به طورى كه گفته اند بهره هر كسى را از شر، طائر او ناميدند.

 

The Arabic word /tatayyur/ is derived from /tayr/ which means ‘a bird’. Some Arabs used to leave a bird at the time when they wanted to travel. If it went to the right direction they would start their traveling, and if it flew to the left (they augured ill and) they would suspend their traveling. In Islam auguring ill has been considered disbelief. To augur ill leads to leaving the main reasons and going toward superstitions.

 

There are many occurrences in the Qur’an which indicate that the Divine prophets had been augured ill.

 

The people of Pharaoh thought that their afflictions had come because of Moses (as). The Qur’an says:

سوره ۷: الأعراف

فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۳۱﴾

پس هنگامى كه نيكى [و نعمت] به آنان روى مى ‏آورد مى گفتند اين براى [شايستگى] خود ماست و چون گزندى به آنان مى ‏رسيد به موسى و همراهانش شگون بد مى‏ زدند آگاه باشيد كه [سرچشمه] بدشگونى آنان تنها نزد خداست [كه آنان را به بدى اعمالشان كيفر مى‏ دهد] ليكن بيشترشان نمى‏ دانستند (۱۳۱)

 

 

Or:

سوره ۳۶: يس

قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۸﴾

آنها گفتند ما شما را به فال بد گرفته‏ ايم (و وجود شما شوم است) و اگر از اين سخنان دست بر نداريد شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكي از ما به شما خواهد رسيد. (۱۸)

 قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۱۹﴾

گفتند شومي شما از خودتان است اگر درست بينديشيد! بلكه شما گروهي اسرافكاريد. (۱۹

 

 

پس اينكه مردم به صالح خطاب كردند كه (ما به تو تطير مى زنيم و به هر كس كه با توست ) معنايش اين است كه : تو و هم مسلكانت را شوم ميدانيم، چون مى بينيم از روزى كه تو قيام به دعوت خود كردى ما گرفتار محنتها و بلاها شديم، پس هرگز به تو ايمان نمى آوريم.

 

صالح در پاسخ تطير آنان فرمود: (طائرتان نزد خداست ) يعنى بهره تان از شر، و آن عذابى كه اعمال شما مستوجب آن است نزد خداست. بلكه شما مردمى هستيد كه در حال آزمايشيد، يعنى خداوند شما را با خير و شر مي آزمايد، تا مومن شما از كافرتان و مطيع شما از عاصيتان، متمايز و جدا گردد.

 

 

و چه بسا بعضى گفته اند كه : طائر به معناى شر نيست، بلكه به معناى آن علتى است كه يا به انسان خير برساند يا شر، چون قوم صالح يا همه عرب همانطور كه با طير فال بد مى زدند، با طير نيز فال خوب مى زدند، و همانطور كه بعضى مرغها را نحس مى دانستند، بعضى ديگر را نيز داراى ميمنت مى پنداشتند، پس طائر در نزد عرب به معناى هر چيزى است كه دنبالش يا خير بياورد يا شر، همچنان كه در قرآن كريم نامه اعمال را كه يا خير است يا شر طائر خوانده و فرموده : (وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا اعمال هر انساني را به گردنش قرار داده‏ ايم، و روز قيامت كتابي براي او بيرون مي‏آوريم كه آنرا در برابر خود گشوده مي‏بيند. ).

بعضى گفته اند: معناى جمله (بل انتم قوم تفتنون ) اين است كه شما مردمى هستيد كه عذاب خواهيد شد، ليكن آن معنا كه ما براى جمله مذكور كرديم مناسبتر است.

 

 

اما آن مشركيني كه بت‌پرستي داشتند و آن را بر توحيد مقدّم داشتند حرفشان چه بود؟ اگر كسي توحيد را نپذيرد خدايي را قبول نداشته باشد ناچار است به وثنيّت و صنميّت و خرافات بسنده كند اين مسئله شانس اين مسئله بخت اين مسئله صبر و جَخد(دو بار عطسه پیاپی) اين مسئله عدد سيزده اينها همه‌شان خرافات است براي پر كردن آن خلأ فكري. انسان بالأخره احتياج دارد خودش را محتاج مي‌بيند و اين احتياج حق است محتاج بودن او حق است اما نمي‌داند به چه كسي محتاج است به چه چيزي محتاج است اگر به آن حق تكيه نكند ناچار به خرافات مراجعه خواهد كرد اين گروه به خرافات به نام شانس به نام بخت به نام تَطيّر, تَشئُّم معتقد بودند مي‌گفتند فلان مرغ آمد خواند بد قدم است اين شُئومت, شئامت, زشتي را به خواندن اين مرغها اسناد مي‌دادند لذا از تشئّم (نحس) به تطّير تعبير مي‌كردند چون اين شئامت را با طيور و پرنده‌ها و پر كشيدن طيرها بر اساس آن آداب جاهلي تطبيق مي‌كردند لذا از تشئّم به تطيّر ياد مي‌شد خب اگر كسي موحّد نباشد ناچار است به بخت و شانس تكيه كند وجود مبارك صالح فرمود اين چه خرافاتي است كه دامنگير شما شده آنها گفتند شما باعث فقر و فلاكت و عقب افتادگي ما شديد ﴿قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ﴾ فرمود: ﴿طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «يس» هم خواهد آمد كه ﴿طَائِرُكُم مَعَكُمْ﴾[14] نحس خود شما هستيد يك آدم جاهل نحس است ديگر اينكه فرمود: ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ و از پليدى دور شو ﴾[15] يا فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[16] يعني نحس است ديگر يعني پليد است اين انسان بدفكر انسان بدعقيده انسان بدباطن, نحس است فرمود نحس خودتان هستيد شما منحوسانه فكر مي‌كنيد كژ‌روي داريد وگرنه از طرف ذات اقدس الهي جز مهرباني و رحمت چيز ديگر مقرّر نشده.

 آن بيان نوراني حضرت هادي(سلام الله عليه) كه صاحب تحف‌العقول نقل كرده است آن از غرر روايات ماست كه حسن بن مسعود خدمت حضرت رفته عرض كرد كه چه روز نحسي بود حضرت فرمود زمان, ظرف حوادث است مگر ظرف, بدي و خوبي دارد اين عمل را شما در اين ظرف ريختي اين عمل, تلخ و بد است شما را تلخكام كرده حالا مي‌خواهي ظرف را بشكني[19] حوادث در ظرف زمان اتفاق مي‌افتد.

نحس و سعد براي آ‌ن متزمّن است نه براي زمان براي آن متمكّن است نه براي مكان.

حسن بن مسعود مي‌گويد «دخلتُ علي أبي الحسن علي بن محمد(عليهما السلام)» خدمت حضرت هادي رسيدم «و قد نُكِبت اصبعي و تلقّاني راكبٌ و صُدِمَ كِتفي و دخلتُ في زحمة» من انگشتم آسيب ديد سواري به من تَنه زد دوشم مصدوم شد من هم در زحمت و فشار بودم «فخرقوا عليّ بعض ثيابي» در اين فشار و هجوم بعضي از لباسهاي من هم پاره شد «فقلتُ كفاني الله شرّك مِن يومٍ فما ايشمك» اين را در محضر وجود مبارك امام هادي گفت. «فقال(عليه السلام) يا حسن» به حسن بن مسعود فرمود «هذا و أنت تغشانا» اين حرف را مي‌زني در حالي كه با ما رابطه داري شاگرد ما محسوب مي‌شوي اين جريان نحس چيست كه مي‌گويي؟! «تَرمي بذنبك مَن لا ذنب له» گناهت را به گردن روز گذاشتي گفتي روز, روز نحس است «قال الحسن فأثاب إليّ عقلي و تبيّنتُ خطئي» عقلم سر جا آمد و فهميدم اشتباه كردم به حضرت عرض كردم «يا مولاي استغفر الله» من اينكه روز را نحس دانستم استغفار مي‌كنم «فقال يا حسن ما ذَنبُ الأيّام» زمان چه تقصيري دارد زمان ظرفي است اگر آن مظروف پربركت بود آن روز را پربركت مي‌كند

 

 اگر ولايت بود روز هجده ذيحجّه را پربركت مي‌كند اگر مباهله بود آن روز را پر برکت مي‌كند و اگر نزول آيه تطهير بود آن روز را پر بركت مي‌كند اين متزمّن‌ها اين حوادث‌اند كه زمان را پر بركت مي‌كنند زمين هم همين طور است اگر سرزمين وحي بود اين طور است و اگر خاك كربلا بود اين طور است به وسيله آن حوادث متمكّن‌ها يا متزمّن‌ها آن زمان و مكان مشرّف مي‌شوند.

 

‌«فقال يا حسن ما ذَنب الأيّام حتي صَرتم تَتشاٴّمون بها إذا جوزيتم بأعمالكم فيها» اگر مشكلي داشتي خداي سبحان به شما در يك روز گوشمالي داد چرا آن را به حساب زمان مي‌آوري؟!

 

 مي‌دانيد شبي در تمام ايام سال به عظمت شب قدر نيست شب مباركي است براي مؤمن هيچ شبي به اندازه شب قدر پربركت نيست اما براي يك انسان تبهكار در تمام مدّت سال شبي بدتر از شب قدر نيست كسي ـ معاذ الله ـ آن شب را به آلودگي گذراند آيا با شب‌هاي ديگر فرق نمي‌كند؟! هيچ شبي براي انسان معصيت كار بدتر از شب قدر نيست گوشه‌هايي از آن در آثار فقهي آمده چرا ديه در شهور محرّم بيشتر مي‌شود به همين مناسبت است ديگر, اگر كسي تبهكاري كرد كيفرش ده تازيانه است اگر در شب قدر بكند صد تازيانه است بنابراين همين شب قدر كه منشأ رحمت است ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ [24] براي تبهكاران «شرٌّ مِن ألف شهر».

 

حضرت فرمود: مگر نمي‌داني بالأخره كيفر به دست اوست حالا گاهي زود گوشمالي مي‌دهد گاهي دير حالا حوادث گذشته و سوابق گذشته يادت رفته امروز چهارتا گوشمالي شدي به حساب روز مي‌گذاري

 

 

 «قلتُ بليٰ يا مولاي قال(عليه السلام) لا تعد» ديگر برنگرد اين حرفها را نزن «و لا تجعل للأيّام صُنعاً في حُكم الله» نعم

تحف العقول، ص 482

 

خير و شرّ را فرمود با صدقه حل مي‌شود «سِيرُوا عَلَي اسْمِ اللَّهِ»[20] حتي در قمر در عقرب, قمر در عقرب كاري به زمان ندارد ما بالأخره يك موجودات گسسته از موجودات سمايي كه نيستيم اين اجرام آسماني در ما اثر دارد چه اثر دارد آن را اهل بيت بايد بگويند فرمودند قمر در عقرب باشد شما عقد بكنيد مشكل دارد سفر بكنيد مشكل دارد يعني اگر قمر محاذي (رویاروی) برجي بشود كه در آن برج چند ستاره است به صورت عقرب در اين محدوده اگر كسي نكاح كند سفر كند خير نمي‌بيند در همين محدوده هم فرمودند: «سيروا علي اسم الله» صدقه بدهيد اين‌چنين نيست كه مسافرت حرام باشد اين يك واقعيّت خارجيه است اين كاري به زمان ندارد. يك حادثه آسماني يك موجود واقعي است آن را نمي‌شود انكار كرد كه بگوييم حالا اگر قمر در برج عقرب بود ما نكاح كرديم يا نكرديم فرق نمي‌كند نه خير آن كه از كلّ اوضاع باخبر است مي‌گويد فرق مي‌كند و همان او فرمود: «سيروا علي اسم الله» صدقه بدهيد با فلان دعا اين كار را انجام بدهيد عيب ندارد خود زمان بما أنّه زمان نحس نيست آن مظروف است كه اين زمان را اين ظرف را پراثر يا كم‌اثر, بداثر يا خوش‌اثر مي‌كند براي آن مظروف است نه براي اين ظرف.

[20]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 79.

 

https://www.mehrnews.com/news/4529075/%D8%A7%D9%85%D8%B4%D8%A8-%D9%82%D9%85%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%82%D8%B1%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

 

https://www.youtube.com/watch?v=UrZ40h3959Y&t=434s

 

 اما يك زماني يك روزي هيچ حادثه‌اي اتفاق نيفتاده كسي در اثر بدرفتاري‌اش چهارتا مشكلي ديد همان روز يك عدّه در اثر خوش‌رفتاري چهارتا خوبي ديدند خب به چه دليل شما مي‌گوييد امروز روز بدي بود پس اگر متزمّن‌هايي داشته باشيم متمكّن‌هايي داشته باشيم هم راه علمي داريم عقلي داريم نقلي داريم كه اثر دارد راهش هم به ما نشان دادند

 

 

پرسش: ﴿فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ﴾.

 

فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ﴿۱۵﴾

 

و اما عاديان به ناحق در زمين سر برافراشتند و گفتند از ما نيرومندتر كيست آيا ندانسته‏ اند كه آن خدايى كه خلقشان كرده خود از ايشان نيرومندتر است و در نتيجه آيات ما را انكار میکردند (۱۵)

 

 فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ ﴿۱۶﴾

 

پس بر آنان تندبادى توفنده در روزهايى شوم فرستاديم تا در زندگى دنيا عذاب رسوايى را بدانان بچشانيم و قطعا عذاب آخرت رسواكننده‏ تر است و آنان يارى نخواهند شد (۱۶)

 

 

پاسخ: بله ايامي است براي آنها نحسات بود فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[21] همان روزي كه براي اين گروه نحس است براي مؤمنين و انبيا سَعد است براي اينكه عذاب آمده بساط اينها را بر چيده وگرنه اگر خود اين روز ذاتاً نحس باشد براي هر دو گروه نحس است در حالي كه همين ﴿فِي يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾ همين روز «يوم سعد مستمرّ للنبيّ و قومه» آنجا هم كه ﴿فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ﴾[22] است براي پيغمبر و مؤمنين «أيّام سعدات» است اين‌چنين نيست كه اگر براي او نحس بود كلّ زمان نحس است براي همه نحس است

 

فرمود: ﴿قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ اين قضا و قدر است كه عند الله تنظيم كرده شما چطور مي‌خواهيد حركت كنيد راه خوب برويد نتيجه‌اش خوب است راه بد برويد نتيجه‌اش بد است اين زمان, ظرف است تقصيري ندارد ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾ شما هستيد كه در معرض آزمون هستيد (اولاً) اگر اين آزمون را بد عمل كرديد گرفتار فتنه مي‌شويد (ثانياً) حدوثاً اين افتنان به معناي آزمون است بقائاً اين افتنان به معناي همان فتنه است در اثر ﴿طَائِرُكُم مَعَكُمْ﴾ اين براي اين.

(46) قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ

(46) قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَرْحَمُونَ

(۴۶) (صالح) گفت: اي قوم من! چرا براي بدي قبل از نيكي عجله مي‏كنيد؟ (و عذاب الهي را مي‏طلبيد نه رحمت او را) چرا از خداوند تقاضاي آمرزش نمي‏كنيد شايد مشمول رحمت شويد؟

وجود مبارك صالح به اينها فرمود شما دو راه داريد يك راه طيّب و طاهر راه حَسنه است كه راه سعادت است يك راه خبيث و رِجس كه راه سيّئه و الحاد و شرك و بت‌پرستي است چرا عجله داريد كه اين راه (سيّئه) را برويد. خب آن راه كه برايتان باز است آن راه عبادت آن راه حَسنه آن راه فيض كه باز است

 

﴿لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ﴾ شما از شرك و بت‌پرستي اگر توبه كرديد خدا مي‌پذيرد راه حسنه هميشه براي شما باز است

 ﴿لَعَلَّكُمْ تَرْحَمُونَ﴾ اين ﴿لَعَلَّكُمْ﴾ در همه موارد هست براي اينكه معلوم نيست انسان عاقبت به خير مي‌شود يا نمي‌شود حتي در جريان صوم كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ در كنارش ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[12] است اين‌چنين نيست كه اگر كسي روزه گرفت يا نماز خواند الاّ ولابد به بهشت مي‌رود.  فراز و فرود كم نيست لذا در همه موارد با «لعلّ» ذكر مي‌شود ﴿لَعَلَّكُمْ تَرْحَمُونَ﴾.

سوره ۱۲: يوسف

رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿۱۰۱﴾

پروردگارا! بخشي از حكومت به من بخشيدي و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختي، توئي آفريننده آسمانها و زمين، و تو سرپرست من در دنيا و آخرت هستي، مرا مسلمان بميران. و به صالحان ملحق فرما! (۱۰۱)

 

معناى (استعجال به سيئه قبل از حسنه )، اين است كه : قبل از رحمت الهى كه سببش ايمان و استغفار است به درخواست عذاب مبادرت كنند. و با اين معنا روشن مى شود كه صالح اين توبيخ را وقتى كرد كه ايشان ناقه را كشته و به وى گفته بودند: (يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ).

بنابراين، جمله (لو لا تستغفرون اللّه لعلكم ترحمون ) تحريك و تشويق به ايمان و توبه است، تا شايد خدا به ايشان رحم كند و عذابى كه به ايشان وعده داده به وعده اي كه دروغ نمي شود از آنان بر دارد.