(4) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ شَفِيعٍ أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ
(۴) خداوند كسي است كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در شش روز (دوران) آفريده سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت، هيچ ولي و شفاعت كننده اي براي شما جز او نيست، آيا متذكر نميشويد؟
فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ
خب عرش چيست، استواي علي العرش چيست، آن ستّة أيام چيست، اينها آياتي نيست كه دركش براي همه بلاواسطه آسان باشد. به اندازهاي كه به وسيله روايات به ما رسيده است ما ميفهميم. منتها، متأسفانه كساني در صدر اسلام نبودند كه پيگير اين گونه از مسائل باشند و متأسفانه درِ آن مدينه علم بسته بود.
اين ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ را به معناي تطوّرات ششگانه بايد معنا كرد. يوم به معناي تطور است به معناي سير مادي اين مواد است تا به صورت زمين در بيايد حالا ممكن است كه اين بخواهد به زبان تاريخ دربيايد ممكن است ده سال باشد ده ميليون سال باشد ده ميليارد سال باشد سال شمسي و قمري باشد يا سال نوري باشد.
روشن نيست كه كه حالا اين تطور چند روز طول كشيد چند سال طول كشيد چند سال نوري طول كشيد ولي زمان به اين صورت تاريخ نبود ولي يقينا زمان بود هر جا حركت هست زمان هست حركت در لا زمان ممكن نيست اما تاريخ برنميدارد كه يك سيري باشد زميني به دور آفتابي بگردد ليل و نهاري پديد بيايد.
اين ديگر به عهده علوم تجربي و كيهانشناسي و نجومشناسي و اينهاست كه اينها بايد تلاش و كوشش كنند اين ادوار ششگانه را به دست بياورند
حالا آن شش روز به معناي شش مرحله است چگونه مراحل به شش قسمت تقسيم شد؟
بعضي از آيات ميفرمايد آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد بعضي از آيات ميفرمايد كه آسمان و زمين و آنچه بين السماء و الارض است اين مجموعه در شش روز خلق شد
http://tanzil.net/#search/quran/%D8%B3%D9%90%D8%AA%D9%91%D9%8E%D8%A9%D9%90
اين معلوم ميشود كه آن طايفه از آياتي كه ميفرمايد آسمان و زمين در شش روز خلق شد يعني آسمانها و زمين و آنچه بين السماء و الارض است مثل هوا يا لايههاي ازن و چيزهاي ديگري كه يكي پس از ديگري كشف ميشود اين مجموعه در شش روز خلق شد
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=41&ayat=9&user=far&lang=far&tran=2
يك طايفه ميفرمايد كه آسمانها را خدا در دو روز خلق كرد
سوره ۴۱: فصلت
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ …. ﴿۱۲﴾
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت
يك طايفه آياتي است كه ميفرمايد زمين را در دو روز خلق كرد
سوره ۴۱: فصلت
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ….. ﴿۹﴾
بگو آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد كفر مى ورزيد
خب اين شش روز اگر مال مجموعه آسمانها و زمين و آنچه بين الارض و السماء است اين چهار روز كه از آن شش روز منها بشود قهرا نتيجهاش اين خواهد بود كه بين الارض و السماء آنچه هم كه بنام هوا و مانند آن است آن هم در دو روز خلق شد اين يك نحوه تفسير قرآن به قرآن است. ديگر آيهاي نيست كه دلالت بكند بر اينكه اين بين الارض و السماء هم در دو روز خلق شد آن را ديگر به اجتهاد مستنبط تفسير ميشود.
باید توجه کنیم که این شش روز لزوما لازم نیست که با هم مساوی باشند.که سوال شود که چگونه خداوند زمین را در دو روز و هفت آسمان را در دو روز خلق کرده است. و البته اگر هم مساوی باشند باز مشکلی ایجاد نمیکند
أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ:
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾
او در زمين كوههائي قرار داد، و بركاتي در آن آفريد، و مواد غذائي مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان! (۱۰)
اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ هيچ ارتباطي با آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ ندارد اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ يعني فصول چهارگانه اين مربوط به خصوص زمين است ما زمين را آفريديم و زندگي مردم را در چهار فصل قرار داديم ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا﴾. پس تأمين ارزاق به فصول چهارگانه است اين چهار روز به آن شش روز هيچ ارتباطي ندارد.
حلّ تنافي آفرينش با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ و ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾
ذات اقدس الهي درباره مجرّدات وقتي كه بخواهد چيزي را بيافريند ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ است وگرنه درباره ماديات زمانبردار است ميبينيد در جريان حضرت عيسي فرمود: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ در واقع مثل عيسى نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [كه] او را از خاك آفريد سپس بدو گفت باش پس وجود يافت ﴾[27] آن ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ چقدر طول كشيد ما نميدانيم اما روح كه مطرح است كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[28]، ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ است.
خداوند متزمّن را با زمان اداره ميكنند مجرّد را با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾.
اينجا كه زمانبردار است و مكانبردار است ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾, اگر بخواهد معجزه انجام بدهد بله گاهي با طيّالأرض گاهي با ﴿أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[29] و امثال ذلك انجام ميدهد اما آن ديگر معجزه است به نحو عادي نيست.
بديهى است قدرت بى انتهاى پروردگار براى ايجاد تمام اين جهان در يك لحظه كوتاه و كمتر از آن كافى است ، ولى اين نظام تدريجى بهتر مى تواند بيانگر عظمت خدا و علم و تدبير او در تمام مراحل باشد.
فى المثل اگر (جنين ) در يك لحظه تمام دوران تكامل خود را طى مى كرد و متولد مى شد شگفتيهاى آن از نظر انسان دور مى ماند، اما هنگامى كه مى بينيم هر روز و هر هفته در طول اين نه ماه شكل و شرائط شگرف تازه اى به خود مى گيرد و مراحل گوناگون عجيبى را يكى بعد از ديگرى پشت سر مى گذارد به عظمت آفريدگار بهتر آشنا مى شويم .
عرش:
http://www.wikifeqh.ir/%D8%B9%D8%B1%D8%B4#foot-main27
https://makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=3739&catid=6505&pid=61782
در آیات قرآن مجید حدود بیست مرتبه به عرش الهى اشاره شده است اکنون این سؤال مطرح که منظور از عرش خدا چیست؟
عرش در اصل به شیء سقف دار گفته میشود. و به معنای تخت پادشاهی نیز آمده است. محل جلوس سلطان به اعتبار علوّ، عرش نامیده شده.
در معنای کلمه عرش، تعاریف مختلفی ارائه شده است که به مهمترین آنها اشاره میشود:
۱- عرش به معنای کل نظام هستی
خداوند میفرماید: ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش.در این معنا عرش به معنای کل نظام هستی است و استوای خداوند بر آن به عنوان استیلا و چیرگی حق بر کل نظام مخلوقات عنوان شده است. علامه طباطبایی میفرماید: «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» کنایه است از استیلا و تسلط خداوند بر ملک خود و قیام به تدبیر امور آن، به طوری که هیچ موجود کوچک و بزرگی از قلمرو تدبیرش ساقط نمیشود، و در تحت نظامی دقیق، هر موجودی را به کمال واقعیش رسانیده حاجت هر صاحب حاجتی را میدهد، و لذا در سوره یونس آیه۳ پس از ذکر «استواء»، تدبیر خود را ذکر میکند و میفرماید: «یدَبِّرُ الْأَمْرَ»
سوره ۱۰: يونس
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۳﴾
پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت و به تدبير كار (جهان) پرداخت، هيچ شفاعت كننده اي جز به اذن او وجود ندارد، اين است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش كنيد، آيا متذكر نميشويد؟! (۳)
این تفسیر برای عرش درست نیست. آنچه در وهله اول به ذهن خواننده می رسد این است که خداوند مثل کسی است که چیرگی و تسلطی بر ملک خود نداشته و پس از خلق آنها و تسلطش، به تدبیر امور میپردازد، در حالی که شایسته است بگوییم: چیرگی و تسلّط حق دائمی است، به دلیل آنکه قدرت او که ما فوق قدرت همه ممکنات است، دائمی بوده و صفتی است که ذاتی اوست؛ پس تسلط او همیشگی و مربوط به زمان خاصی نمیشود. اگر استوا را به معنای چیرگی بگوییم با لفظ ثمّ به معنای سپس، همین معنایی که گفته شد به ذهن خطور میکند. یعنی تسلّط خداوند بعد از یک دورهای ظاهر میشود.
۲- عرش به معنای محل صدور اوامر الهی
در این معنا، عرش محل صدور فرامین و اوامر الهی و ملائکه گرد آمده حول آن، اجراکننده این اوامر هستند. علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه ۷۵ سوره زمر
سوره ۳۹: الزمر
وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۷۵﴾
(در آن روز) فرشتگان را ميبيني كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند (و حمد او ميگويند) و در ميان بندگان به حق داوري ميشود و (سرانجام) گفته ميشود حمد مخصوص پروردگار جهانيان است. (۷۵)
میفرماید: «کلمه عرش عبارت است از آن مقامی که فرامین و اوامر الهی از آن مقام صادر میشود، فرامینی که با آن امر عالم را تدبیر میکند. و ملائکه مجریان مشیت الهی و عاملان به اوامر او هستند. و دیدن ملائکه به این حال کنایه است از اینکه بعد از درهم پیچیده شدن آسمانها، ملائکه را به این صورت و حال میبینی.
همچنین در برخی تفاسیر، عرش به معنای جایگاه فرشتگان، و ملائکه مستقر در آن آماده برای اجرای اوامر حق تعالی هستند.
اشکال موجود در این معنا، آن است که برای عرش یک معنای کنایی بیان شده، در حالی که بنا به نص آیات قرآن، عرش دارای یک معنای حقیقی است.
۳- عرش به معنای احاطه پروردگار
برای توضیح به عنوان تشبیه معقول به محسوس، وقتی میگوییم: فلانی بر تخت نشست، منظورمان آن است که حکومت و پادشاهی را به دست گرفت؛ به همین ترتیب در مورد خداوند وقتی میگوییم مستوی بر عرش شد، یعنی حکومت و تدبیر عالم را به دست گرفته و بر همه قدرت یافت.
بر اساس این تعریف، برای عرش واقعیتی جز یک معنای کنایی نیست که همان سلطه بر عالم و استیلا و غلبه بر وجود است و به عبارت دیگر این نظریه مبتنی بر این امر است که عرش امری اعتباری و استیلا امری حقیقی باشد که در این صورت با آیاتی از قرآن که میفرماید: برای عرش حملهای است یا صفت عظیم را برای عرش معرفی میکند مخالف است.
سوره ۴۰: غافر
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿۷﴾
كسانى كه عرش [خدا] را حمل مى كنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مى گويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه گرويده اند طلب آمرزش مى كنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چيز احاطه دارد كسانى را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كرده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار (۷)
سوره ۲۳: المؤمنون
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۸۶﴾
بگو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست (۸۶)
سوره ۲۷: النمل
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۲۶﴾
خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست پروردگار عرش بزرگ است (۲۶)
۴- عرش به معنای علم خداوند
در تعریف دیگر، عرش مرتبه علم فعلی حق بوده که حق تعالی از آن مقام، بر همه عوالم و ممکنات، احاطه علمی دارد و احکامی که از آن صادر میکند، ناشی از علم او در همین مرتبه است. موید این قول روایاتی است که از ائمه معصوم وارد شده، از آن جمله از عبدالله بن سنان در تفسیر قول خداوند که می فرماید: وسع کرسیه السموات و الارض از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: آسمانها و زمین و آنچه مابین آنهاست در کرسی است و اما عرش علمی است که احدی اندازه و مقدار آن را نمیداند.[۳۰]
با تطبیق با آیات قرآن این معنا برای عرش درست درنمیآید، هر چند که می توان علم را یکی از مصادیق عرش به حساب آورد.
۵- عرش به معنای هر یک از صفات الهی
و گاه به معنى هریک از صفات کمالیه و جلالیه او، چرا که هر یک از این اوصاف بیانگر عظمت مقام او مى باشد، همانگونه که تخت سلاطین نشانه عظمت آنها است.
آرى خداوند داراى عرش علم، و عرش قدرت، و عرش رحمانیت و عرش رحیمیت است.
۶- عرش به معنای قلب انسان مؤمن
برخی از حکمای متأله و عرفای بزرگ (مرحوم دوانی نفس انسان کامل را عرش الرحمن معرفی می کند که در معنا تفاوتی با قول عرفا مبنی بر اینکه عرش، قلب انسان کامل است، ندارد.) [۳۶]، مانند مرحوم محی الدین عربی(ره)، قلب انسان کامل را، عرش الرحمن معرفی میکنند.[۳۷]
او میگوید:حدیث قدسی است که خداوند فرمود: ما وسعنی ارضی و لا سمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن. آسمان و زمینم گنجایش مرا ندارند ولی قلب بنده مومنم گنجایش مرا دارد.[۳۸] (به این معنا که قلب بنده مومن، گنجایش و ظرفیت پذیرش همه اسماء را دارد.)
در حدیث آمده است: ان قلب المؤمن عرش الرحمن: «قلب مؤمن عرش خدا است»
مرحوم صدرالمتالهین در بیان حقیقت عرش در کتاب اسرار الآیات می گوید: برخی از ارباب قلوب میگویند: عرش، قلب انسان کامل و کرسی، سینه اوست و این صحیحترین و محکمترین اقوال در باب عرش و کرسی است.[۳۹]
این معنا نزدیکترین معنا به حقیقت عرش الهی و مورد قبول جمیع محققان عرفا بوده و تاکنون بر آن اشکالی وارد نشده است. انسان کامل، واسطه در نزول فیض و تجلی الهی به مخلوقات[۴۰]، و قلب او مظهر جمیع اسماء و صفات الهی است.و به فرموده حضرت امام خمینی(ره) هیچ موجودی آینه جمال محبوب نیست مگر قلب مومن. متصرف در قلب مومن فقط حق است نه نفس. قلب مومن خودسر و هرزه نیست دست حق در مملکت قلب او متصرف است تقلیب و تقلب او با خود حق تعالی است.[۴۳]
مکارم شیرازی :
براى درک حقیقت معنى عرش بهترین راه این است که موارد استعمال آن را در قرآن مجید دقیقاً مورد بررسى قرار دهیم.
در آیات زیادى از قرآن این تعبیر به چشم مى خورد : ثم استوى على العرش «خداوند (بعد از پایان گرفتن خلقت جهان) بر عرش تسلط یافت».
و در بعضى از آیات، پشت سر این تعبیر جمله «یدبر الامر» و یا تعبیراتى که حاکى از علم و تدبیر پروردگار است دیده مى شود.
در بعضى دیگر از آیات قرآن توصیف هائى براى عرش دیده مى شود مانند توصیف به «عظیم» آنجا که مى فرماید: وهو رب العرش العظیم (توبه ـ 129).
گاه سخن از حاملان عرش است.
و گاه سخن از ملائکه اى است که گرداگرد عرش را گرفته اند وترى الملائکة حافین من حول العرش (زمر ـ 57).
و گاه مى گوید «عرش خدا روى آب قرار گرفته» وکان عرشه على الماء.
از مجموع این تعبیرات و تعبیرات دیگرى که در روایات اسلامى وارد شده به خوبى مى توان نتیجه گرفت که عرش بر معانى مختلفى اطلاق شده هر چند ریشه مشترکى دارد.
یکى از معانى عرش همان مقام «حکومت و مالکیت و تدبیر عالم هستى» است. دیگر از معانى عرش «مجموعه عالم هستى» است، چرا که همگى نشانه عظمت او است و گاه «عرش» به معنى «عالم بالا» و «کرسى» به معنى عالم پائین به کار مى رود. و گاه «عرش» به معنى «عالم ماوراء طبیعت» و کرسى به معنى مجموع عالم ماده اعم از زمین و آسمان استعمال مى شود چنانکه در آیة الکرسى آمده است وسع کرسیه السموات والارض. و از آنجا که مخلوقات و معلومات خداوند از ذات پاک او جدا نیستند گاهى عرش بر «علم خدا» اطلاق شده است. و اگر به قلب پاک بندگان با ایمان «عرش الرحمان» گفته شده به خاطر این است که جایگاه معرفت ذات پاک او و نشانه اى از نشانه هاى عظمت و قدرت او است.
بنابراین در هر مورد باید از قرائن فهمید که منظوراز عرش کدامیک از معانى آن است، ولى در هر حال همگى در این امر مشتر کند که عرش بیانگر بزرگى و عظمت خداوند است.
عرش آن مقام و منزلت فرمانروايي است مقام تدبير الهي است عرش جزء آسمانها نيست.
تعبير به استواء در عرش كنايه است از مقام تدبير موجودات، و به نظام در آوردن آنهاست، و به همين جهت در اغلب مواردى كه اين تعبير آمده، دنبالش يكى از تدبيرها را به عنوان نمونه ذكر كرده، مثلا يك جا فرموده : (ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ سپس بر عرش استيلا يافت روز را به شب كه شتابان آن را مى طلبد مى پوشاند)، و در جاى ديگر فرموده : (ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ سپس بر عرش استيلا يافت كار [آفرينش] را تدبير مى كند) و جاى ديگر فرموده : (ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا آنگاه بر عرش استيلا يافت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود [همه را] مى داند) و نيز فرموده : (ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ صاحب ارجمند عرش. هر چه را بخواهد انجام مى دهد).
و اگر بعد از خلقت آسمانها و زمين، مساله استواء بر عرش را ذكر كرده براى اين است كه سخن در اختصاص ربوبيت و الوهيت به خداى يگانه است، و در چنين مقامى صرف استناد خلقت به خداى تعالى، در باطل كردن عقيده بت پرستان كافى نبود، چون آنها منكر اين استناد نيستند، بلكه منكر استناد تدبير به خدا هستند، مى گويند تدبير عالم كه همان ربوبيت بوده باشد، كار خدايان ماست، در نتيجه الوهيت (استحقاق پرستش ) نيز مختص به آن خدايان است، و براى خدا تنها اين مى ماند كه رب آن ارباب و معبود آن معبودهاست. لذا لازم بود بعد از مساله خلقت، استواء بر عرش را هم بياورد، چون بين خلقت و تدبير ملازمه هست، يعنى يكى از ديگرى جدايى پذير نيست، لذا در آيه مورد بحث هر دو را ذكر كرد تا بفهماند پديد آرنده موجودات همان كسى است كه مدبر آنها است، پس همو به تنهايى رب و اله است، همچنان كه به تنهايى خالق است.
فرمود آنكه خالق كل است بايد ربّ كل هم باشد. يعني آنكه آفريد, ميپروراند. اگر كسي بخواهد اين عالَم را بپروراند بايد از درون آن با خبر باشد از نيازهاي آن مطّلع باشد اگر كسي اين عالَم را نيافريد چگونه ميتواند بپروراند. ربّ همان است كه خالق است و غير از او, هيچ كاري از احدي ساخته نيست نه ولايت از ديگري ساخته است نه شفاعت.
برهاني هم كه در اين مسئله ذكر ميكند اين است فرمود: ﴿الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ بعد وقتي آفريد دارد ميپروراند عرش مقام فرمانروايي, مقام تدبير الهي است ﴿ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ﴾. پس خدا اوست, آفريدگار اوست, خالق اوست, ربّ هم اوست ﴿ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ﴾ اله و معبود هم بايد او باشد.
مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ:
در حقيقت مراحل سه گانه توحيد كه در آيه فوق منعكس است هر كدام دليلى بر ديگرى محسوب مى شود، توحيد خالقيت دليل بر توحيد حاكميت است و توحيد حاكميت دليل بر توحيد ولى و شفيع و معبود.
انسان خردسال وليّ ميطلبد چون هيچ كاري از او ساخته نيست يك نوزاد يك كودك شيري اين الاّ ولابد با ولايت پدر و مادر بايد تدبير بشود وقتي نوجوان شد جوان شد بخشي از كارها را خودش ميتواند انجام بدهد اين نياز به ناصر دارد ناصر آن است كه مكمّل كارهاي انسان باشد متمّم كارهاي انسان باشد بخشي از كارها را خودش انجام ميدهد بخشي از كارها را با كمك دستيار و معين.
در وقتي كه هيچ كاري از شما ساخته نيست مانند حالت اضطرار, وليّ اوست آن وقتي هم كه به حسب ظاهر بخشي از كارها را شما انجام ميدهيد ناصر اوست كه در آيه 107 سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿مَا لَكُم مِن دُونِ اللهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾.
كشاف و امثال كشاف اصرار دارند كه اينجا شفيع را به معني ناصر معنا كنند[30] مثل همين آيه 107 سورهٴ «بقره» ﴿مَا لَكُم مِن دُونِ اللهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾ شما نه وليّ داريد نه ناصر. اما لازم نيست كه ما شفيع را به معني ناصر بگيريم شفيع معناي خاصّ خودش را دارد.
آيا ممكن است كسى نزد خودش شفاعت كند؟!
اما شفيع ميتواند معناي خودش را داشته باشد كسي كه مُذنب است به محكمه قضا ميرود اين اگر تنها برود محكوم ميشود اما اگر با شفيع برود اميد بخشش هست. شفيع آن است كه كنار كسي به محكمه برود درباره انبيا و اوليا درست است كه اينها در محكمه الهي به اذن خدا شفاعت ميكنند ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[31] اما «آخر من يشفع هو ارحم الراحمين».[32]
ما يك محكمه ديگري نداريم كه خدا ـ معاذ الله ـ همراه اين مُذنب به آن محكمه بيايد نزد آن قاضي شفاعت كند.
اين ﴿ثُمَّ﴾, «ثمّ» تراخي زماني نيست.
Some maintain that then, here rendering thumma, can be understood to mean “and” (Q), which would appear to contest the interpretation that God mounted the Throne on the seventh day.
http://www.shiadars.ir/fa/node/48206
ترتیب آفرینش آسمان و زمین
در بین آیاتی که بیانگر ترتیب آفرینش آسمان و زمین است دو دسته آیات وجود دارد:
دسته اول :
آیاتی که آفرینش آسمان را پس از آفرینش زمین میدانند و آن را با «ثم» به زمین عطف کردهاند:
(هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ)[۱]؛
«او کسی است که همه آنچه در زمین است را برای شما آفرید، سپس به آسمان پرداخت و آنها را [به صورت] هفت آسمان مرتب نمود»،
(الَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ... ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ)[۲]؛
«کسی که زمین را در دو روز [و دو دوره] آفرید... سپس به آفرینش آسمان پرداخت... و [کار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز [و دو دوره] تمام کرد».
دسته دوم ـ آیاتی که آفرینش آسمان را مقدم میدانند. در آیات ۲۷ـ۳۲ سوره نازعات کلمه «بعد» ترتیب آفرینش زمین و آسمان را نشان میدهد:
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=79&ayat=%DB%B2%DB%B7&user=far&lang=far&tran=2
(ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِالسَّماءُ بَنَاهَا... وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَاهَا أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا)؛ «آیا آفرینش شما سختتر است یا آسمان، که [خدا] آنرا بنا کرد... و بعد از آن زمین را گسترش داد. آبش و گیاهش را از آن بیرون آورد و کوهها را استوار ساخت».
بنابراین باید گفت که، ظاهر ابتدایی برخی آیات پیرامون خلقت آسمان و زمین، باعث اختلاف دیدگاهها درباره ترتیب آفرینش آسمان و زمین شده است. مفسران و اندیشمندان، با استناد به برخی واژههایی که به کار رفته در آیات و ترتیب زمانی که فهمیده می شود، دیدگاههای متفاوتی را بیان کردهاند که به صورت زیر قابل تقسیمبندی است:
الف) آفرینش آسمان در دو مرحله
برخی از مفسران تعارض میان آیه سوره فصلت و آیات سوره نازعات را این گونه برطرف میکنند.
«آسمان پس از مرحله دخان دو بنا داشتهاند، بنای اوّل همان است که در آیات ۲۸ـ۲۹ نازعات آمده است. (رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لیلها وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا) و بنای دوم، هفتگانه کردن آن بوده است. پس آیات سوره نازعات بنای اول را بیان میکند؛ زیرا هفتگانه کردن در آنها نیامده است و آیات سوره فصلت هر دو را بیان میکند. گسترش زمین [دحو الارض] و اخراج آب و چراگاه و إرساء کوهها در فاصله دو بنای آسمان صورت گرفته است.»(۶)
ب) آفرینش زمین در دو مرحله
جمعی از مفسران به نوعی دیگر آیات را با هم جمع کرده و نوشتهاند:
«خداوند جرم زمین را پیش از آسمان خلق کرد ولی آن را گسترش نداد سپس آسمان را آفرید و پس از آن زمین را گسترش داد.»(۷)
شاید بتوانیم از دیدگاه اول و دوم، دو روز یا دو مرحله خلق شدن آسمان و زمین را از همین آیات در آوریم
ج) خلقت آسمان سپس خلقتزمین با حمل «ثمّ» بر بَعدیت ذکری
علامه طباطبایی آفرینش زمین [دحو الارض] را که در این آیات به آن اشاره شده است، از آفرینش آن به شکل کروی، جدا نمیدانند و این عقیده را دارند که خلقت و گسترش، یکی بوده و پس از خلقت آسمان صورت گرفته است. ایشان واژه «ثم» در آیات سوره فصلت را ظاهر در بعدیّتِ در ذکر و خبر میدانند، نه بعدیت در زمان.
د) آیات گویای ترتیب نیست
برخی دیگر با بررسی آیات، به این نتیجه رسیدهاند که این آیات هیچگونه ترتیبی را در مورد خلقت آسمان و زمین بیان نمیکند و کاربرد واژههای «و»، «ثمّ» و «بعد»، هنگام بیان آفرینش آسمان و زمین فقط برای ارتباط کلام و جملههاست نه برای بیان ترتیب در آفرینش آنها(۸)