(35) إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً

(۳۵) مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زناني كه از فرمان خدا اطاعت مي‏كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زناني كه روزه مي‏دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي به بيعفتي حفظ مي‏كنند و زناني كه پاكدامنند، و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي‏كنند، خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است.

Ref:

http://www.aviny.com/quran/tasnim/jeld-7/tasnim-09.aspx#152

ياد حق همان‌گونه كه خطر معصيت را از انسان دور مي‌سازد، او را از خطرهاي ديگر نيز مي‌رهاند، چنان‌كه راز نجات حضرت يونس(عليه‌السلام) از خطر ماندن در شكم ماهي تا قيامت اين بود كه وي اهل تسبيح و جزو مسبّحان بود:

فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ﴿۱۴۳﴾

و اگر او از تسبيح كنندگان نبود… (۱۴۳)

لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۴۴﴾

تا روز قيامت در شكم ماهي مي‏ماند. (۱۴۴)

تسبيح همچون تحميد و تكبير و تهليل از مصاديق ذكر خداست. ذكر حضرت يونس(عليه‌السلام) در حدّ يك تسبيح است كه در آن به حسب ظاهر هيچ مسئلتي نيست:

سوره 21: الأنبياء

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۸۷﴾

و ذا النون (يونس ) را (به ياد آور )، در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت ، و چـنـيـن مـى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ، (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفـت ) در آن ظـلمـتها فرياد زد خداوندا! جز تو معبودى نيست ، منزهى تو، من از ستمكاران بودم .(۸۷)

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ﴿۸۸﴾

پس [دعاى] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مى‏ دهيم (۸۸)

------------

لفظ«نقدر علیه»

http://www.parsquran.com/data/showall.php?sura=21&ayat=87&user=far&l

ang=far

لفظ«نقدر علیه»به معنی «تنگ گرفتن»است و نه به معنی«قادر بودن.» 4 مهم‏ترین شاهدی که بر این مدعا می‏توان اقامه کرد، آیه 16 سوره فجر است که می‏فرماید، «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ. فولادوند:و اما چون وى را مى ‏آزمايد و روزى‏ اش را بر او تنگ مى‏ گرداند مى‏ گويد پروردگارم مرا خوار كرده است (۱۶)

-------------

ظاهراً دعا نيست تا مشمول آيه شريفه ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم) بوده، خداوند آن را مستجاب كند؛ ولي دعاي به معناي عام هست و مسئلت ضمني را دربر دارد و ذكر و ياد حق و خواندن اوست؛ نه صرف خواستن.

استجابتِ ذكر، غير از استجابت دعا و از باب ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم﴾ است. اگر عبد به ياد مولا باشد، به يقين خداي سبحان هم به ياد اوست.

ادب عبد، ذاكر خدا بودن است. اگر كسي تأدباً به ياد حق بود و بر اثر مناجات و انس با خدا و لذت ياد حق، نياز خود را از ياد برد و از خدا چيزي نخواست، خداي سبحان نياز او را برآورده مي‌كند، زيرا خداوند حاجت همگان را مي‌داند و هرگز آن را از ياد نمي‌برد: ﴿وما كان ربّك نسيّاً)

حضرت يونس(عليه‌السلام) نيازمند نجات بود؛ اما جز تسبيح چيزي نگفت. او خداوند را منزّه از نقص دانست و به نقص خود اعتراف كرد: ﴿لاإله إلاّ أنت سبحنك إنّي كنت من الظلمين) 3 و اگر موجود نيازمند فقط به ذكر خدا پرداخت، بي ‏آنكه چيزي بخواهد، خداي سبحان بالاترين اجابتها را درباره او دارد.

به قول فروغی بسطامی :

گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند

گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

 

مشابه این را در ماجرای حضرت ایوب نیز داریم

سوره ۲۱: الأنبياء

وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿۸۳﴾

و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان (۸۳)

این بیان یک مقدار قابل تعمیم  در مورد پیامبران دیگر در قرآن نیست. شاید  از جهت فضیلت برخی بر برخی دیگر باشد.  و حتی مولوی نیز خلاف این را بیان میکند. یا منظور آقای جوادی آملی  این است که در هنگام ذکر وارد درخواست نشویم 

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh3

البته برای گفته مولوی دلیلی پیدا نکردم

 

https://www.youtube.com/watch?v=1WO-XosEeCQ&t=1593s&ab_channel=mehdis128

23:58-26:38

﴿فاستجبنا له ونجّينه من الغمّ) 4 اين استجابت، به انبيا(عليهم‌السلام) اختصاص نداشته و مختص ابتلاي به گرفتاري و خطر خاصّي هم نيست، بلكه طبق وعده الهي هر مؤمني كه با ذكر مجرّب [ م ُ ج َرْ رَ آزموده و تجربه شده ] يونسي به ياد خدا باشد از اندوه نجات مي‌يابد: ﴿وكذلك ننجي المؤمنين) 5

 ذکر یونسیه از آیت الله جوادی آملی

https://www.youtube.com/watch?v=YdQ4zclwGuQ&ab_channel=SeyyedMohammadMahdiHosseini

 

7. تأثير ياد حق در قلب

مركز اصلي ذكر و ياد حق، قلب انسان است.

تپش و آرامش دل، دو تأثير متفاوت از ذكر خدا در قلب است. توضيح اينكه يكي از اوصاف مؤمنان حقيقي و راستين اين است كه هرگاه نام و ياد خدا مطرح شود قلبهاشان مي‌تپد:

سوره ۸: الأنفال

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۲﴾

مؤمنان همان كسانى‏ اند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى كنند (۲)

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳﴾

همانان كه نماز را به پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ ايم انفاق مى كنند (۳)

 أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۴﴾

آنان هستند كه حقا مؤمنند براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (۴)

 

بنابراين، اگر نام خدا مطرح شد و چنين حالت و احساسي در قلب پديد نيامد، يعني نه ياد خدا و نه خوف از جهنم يا شوق به بهشت در آن هيچ اثر نگذارد، اين نشان آن است كه صاحب آن حتي در طليعه ايمان حقيقي نيز نيست. شاید بتوان گفت که فقط یک مسلمان است

تأثير ديگر ذكر خدا در قلب، كه ممكن است پس از مرحله ياد شده باشد، آرامش است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ  آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام‌بخش دلهاست.) 3 آيه شريفه با كلمه «ألا» ... به اين مطلب مهم هشدار مي‌دهد كه آگاه باشيد كه تنها عامل و راه آرامش قلب، ياد خداست. خداي سبحان نفرمود: «تطمئنّ القلوب بذكر الله»، بلكه فرمود: دل فقط به يك چيز مي‌آرمد و آن ياد حق است. راز اين ‏مطلب آن است كه خداوند به ما از خود ما نزديك‌تر است: ﴿واعلموا أنّ الله يحول بين المرء وقلبه) 1 و دلها هم فقط به دست اوست و مقلّب‏القلوب و تسلّي‌دهنده آنها تنها اوست، بنابراين، كسي كه خواهان آرامش و آسايش در زندگي است پيوسته بايد به ياد خدا باشد. در اين حال نه فقدان چيزي او را نگران مي‌كند و نه برخورداري و وِجدان (یافتن) چيزي او را به وجد مي‌آورد: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر فخرفروشي را دوست ندارد) و آنچه از امام سجّاد(عليه‌السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي رسيده است: ﴿مَوْلاي بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبي مولاي من به ياد تو دلم زنده است) 3 ناظر به همين است؛ يعني معيشت سعيدانه دل در ظلّ ياد تو تأمين است.

https://www.aparat.com/v/aiDTQ/

 

8. دنياطلبي مانع ياد خدا

تنها مانع ياد حق دنياطلبي است: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا پس از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است روى برتاب) 4 مطابق اين آيه شريفه، سرّ غفلت از ياد خدا چيزي جز دنياخواهي نيست. مستفاد ([ م ُ ت َ ] چنین برمی آید.) از اين مقابله آن است كه دنياطلبي با ياد حق جمع نمي‌شود.

عدّه ای از جوانان خدمت حضرت علّامه حسن زاده آملی رسیدند و از ایشان خواستند که آن ها را نصیحتی بفرماید. علّامه فرمودند : سعی کنید با نامحرم رابطه نداشته باشید ، چه زن باشد چه مرد!! گفتند : آقا مگر مرد هم نامحرم می شود؟ علّامه فرمودند : هر کس با خدا ارتباط ندارد نامحرم است

از آيه مزبور استفاده مي‌شود كه دنيا چيزي جز غفلت از حق نيست و هرچه انسان را از ياد خدا بازدارد دنياست. مراد از اين دنيا، آسمان و زمين و دريا و صحرا و مانند آن نيست كه خداي سبحان از آنها به عنوان آياتِ طبيعي خود به نيكي و عظمت ياد مي‌كند. دنيا همان شئون اعتباري، مانند تفاخر و تكاثر در اموال و اولاد است، چنان‌كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ  بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي، و تجمل پرستي و تفاخر در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است)

 

هواپرستي را مانع ديگرِ ياد خدا گفته‌اند؛ ولي اين نيز به دنياخواهي و دنياگرايي بازمي‌گردد. خداي سبحان در سفارش رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به سازگاري و همراهي با ذاكران و نهي از پذيرش و همگامي وي با غافلانِ هوامدار چنين مي‌فرمايد:

سوره ۱۸: الكهف

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿۲۸﴾

با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي‏خوانند، و تنها ذات او را مي طلبند، هرگز چشمهاي خود را، بخاطر زينتهاي دنيا، از آنها برمگير، و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همانها كه پيروي هواي نفس كردند، و كارهايشان افراطي است. (۲۸)

 همان‌گونه كه پيش از اين اشاره شد، اساس مهمّ در اين مطلب ، ذكرِ قلب است، زيرا اگر قلب متذكر خدا باشد همه اعضا و جوارح، كه زبان از جمله آنهاست، متذكر خدا خواهد بود، بر همين اساس، در اين آيه نيز نفرمود: كسي را كه زبانش به ياد ما گويا نيست نپذير، بلكه فرمود: از كسي كه «قلبش» را، بر اثر استمرار دنياطلبي او، از ياد خودمان غافل كرديم پيروي نكن: ﴿وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾، پس همان‌گونه كه ياد خدا مانعِ هواپرستی است، ميل به هوا نيز مانع ياد خداست و انسان هواپرست، كه به شهادت صدر آيه اهل دنياست، به ياد خدا نيست و اين طرد دو جانبه اثر تضادي است كه بين هوا و هُداست.

 

9. كيفر غفلت از ياد خدا

غفلت از ياد حق، داراي آثار شوم و پيامدهاي زيانبار و تلخ است:

الف. يكي از نتايج تلخ غفلت نابينايي دل است؛ يعني همان‌گونه كه اثر ياد خدا بصيرت و بينش دل است، نسيان خدا نيز با كوري همراه است، چنان‌كه خداي سبحان مي‌فرمايد:

ديدگان آنها ياد مرا نمي‌بيند: ﴿أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِي سوره 18: الكهف) اين كوري در قيامت كه ظرف ظهور حقايق است نمايان مي‌شود:

سوره ۲۰: طه

وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴﴾

و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى ‏كنيم (۱۲۴)

اگر كسي ياد خدا را با قلب نديد، نام خدا را هم بر زبان نمي‌آورد، زيرا كسي كه قلب او نابيناست به دام شيطان مي‌افتد و شيطان بر روي او خيمه زده، روپوشي مي‌گذارد كه همه مجاري ادراكي و تحريكي او را زير پوشش شيطنت قرار مي‌دهد، چنان‌كه خداي سبحان فرمود: ياد خدا سراسر عالم را فراگرفته و كيفر كسي كه خود را به كوري زده، خفاش صفت، خورشيد ياد خدا را نبيند اين است كه او را تحت پوشش شيطان قرار مي‌دهيم:

وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿۳۶﴾

و هر كس از ياد [خداى] رحمان دل بگرداند، بر او شيطانى مى‏ گماريم تا براى وى دمسازي باشد (۳۶)

مطابق اين آيه شريفه، خداي سبحان به عنوان كيفر تعامي عمدي، شيطان را به صورت پوست غليظ روكش و غلافي قوي قرار مي‌دهد كه همه هستي انسان غافل را در پوشش خود مي‌گيرد، بنابراين، هر كس ياد خدا را نبيند مصدود شيطان و محصور شيطنت است و شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي او راه دارد و او را رها نمي‌كند.

اگر كسي ياد حق را عمداً فراموش كرد اين خطر هست كه خداي سبحان چندين شيطان را به صورت قرين سوء براي او «تقييض» كند: ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ  و براى آنان دمسازانى  (از شیاطین) گذاشتيم و آنچه در دسترس ايشان و آنچه در پى آنان بود در نظرشان زيبا جلوه دادند) 4 بنابراين، برخي افراد چندين پوششِ در طول هم يا در عرض هم دارند. برخي شياطين، زمام مجاري ادراكي او و بعضي ديگر زمام مجاري تحريكي وي را بر عهده دارند و چنين شخص مبتلايي بايد از شرّ چندين شيطان رهايي پيدا كند.

آنان كه ياد خدا را عمداً فراموش كرده و اين نسيانْ آنها را در حصار شيطان قرار داد، در قيامت مي‌فهمند كه گرفتار قرين سوء بوده‌اند و آن روز آرزوي بيجا دارند: اي كاش بين ما و تو فاصله شرق و غرب بود و تو قرين بدي هستي: ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ تا آنگاه كه او [با دمسازش] به حضور ما آيد [خطاب به شيطان] گويد اى كاش ميان من و تو فاصله خاور و باختر بود كه چه بد دمسازى هستى) 1

اميرمؤمنان، حضرت امام علي(عليه‌السلام) درباره نفوذ شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي انسانِ غافل مي‌فرمايد: شيطان به درون عده‌اي راه پيدا كرده و چون آن را جاي امني يافته، در آنجا آشيان گزيده، تخم‌گذاري كرده و جوجه‌هايي رويانده و پرورانده است، از آن پس شيطان با چشم اين انسان مي‌نگرد و با زبان او سخن مي‌گويد، اگرچه به ظاهرْ ناظر و ناطق خود اين شخص است: « فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، خطبه 7» 2