(48) وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ
(48) وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً
(۴۸) و از كافران و منافقان اطاعت مكن، و به آزارهاي آنها اعتنا منما، بر خدا توكل كن، و همين بس كه خدا حامي و مدافع (تو) باشد.
بدون شك رسول خدا (ص) هرگز اطاعتى از كافران و منافقان نداشت ، اما اهميت موضوع به قدرى است كه به عنوان تاكيد براى شخص پيامبر (ص) و هشدار و سرمشقى براى ديگران ، روى اين موضوع مخصوصا تكيه كند، چه اينكه از خطرات مهمى كه بر سر راه رهبران راستين قرار دارد به سازش و تسليم كشيدن در اثناء مسير است كه گاه از طريق تهديد، و گاه از طريق دادن امتيازات ، زمينه هاى آن فراهم مى شود، تا آنجا كه گاهى انسان به اشتباه مى افتد و گمان مى كند راه وصول به هدف تن دادن به چنين سازش و تسليمى است ، همان سازش و تسليمى كه نتيجه اش عقيم ماندن همه تلاشها و كوششها و خنثى شدن همه مجاهدات است .
تاريخ اسلام نشان مى دهد كه بارها كافران و يا گروه هائى از منافقان كوشيدند پيامبر اسلام (ص) را به چنين موضعى بكشانند، گاه پيشنهاد كردند اجازه ده يكسال معبود تو را بپرستيم و يكسال هم تو معبودان ما را پرستش كن و گاه مى گفتند به ما مهلت ده تا يكسال ديگر به برنامه هاى خود ادامه دهيم و بعد ايمان بياوريم ، گاه پيشنهاد كردند تهيدستان و مؤ منان فقير را از گرد خود دور كن تا ما ثروتمندان متنفذ با تو همصدا شويم ، و گاه اعلام آمادگى براى دادن امتيازات مالى و پست و مقام حساس و زنان زيبا و مانند آن كردند!
مسلم است همه اينها دامهاى خطرناكى بود بر سر راه پيشرفت سريع اسلام و ريشه كن شدن كفر و نفاق، و اگر پيامبر (ص) در برابر يكى از اين پيشنهادها انعطاف و نرمشى به خرج مى داد پايه هاى انقلاب اسلامى فرو مى ريخت و تلاشها هرگز به نتيجه نمى رسيد.
سپس در چهارمين و پنجمين دستور چنين مى گويد: اعتنائى به آزارهاى آنها مكن ، بر خدا توكل نما و همين بس كه خدا حامى و مدافع تو است (و دع اذاهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا).
اين قسمت از آيه نشان مى دهد كه آنها براى تسليم ساختن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طريق زخم زبان و بدگوئى و جسارت ، و چه از طريق آزار بدنى ، و چه محاصره اقتصادى نسبت به او و يارانش روا مى داشتند، البته در دوران مكه به صورتى ، و در دوران مدينه به صورت ديگر، زيرا اذى واژه اى است كه همه انواع آزار را شامل مى شود.
(راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (اذى به معنى هر گونه ضررى است كه به يك موجود زنده برسد، چه در جان ، يا در جسم ، يا وابستگان به او، خواه دنيوى يا اخروى ).
البته اين كلمه گاه در آيات قرآن در خصوص ايذاء زبانى به كار رفته ، مانند آيه 61 سوره توبه وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ : (بعضى از آنها پيامبر را ايذاء مى كنند و مى گويند او آدم خوش باورى است و به حرف هر كس گوش مى دهد).
ولى در آيات ديگر در مورد آزار بدنى نيز به كار رفته ، مانند آيه 16 سوره نساء وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا: (مردان و زنانى كه اقدام به ارتكاب آن عمل زشت (زنا) مى كنند آنها را آزار دهيد (و حد شرعى را بر آنها جارى نمائيد) ).
تاريخ مى گويد پيامبر (ص) و مؤ منان نخستين همچون كوه در مقابل انواع آزارها ايستادگى به خرج دادند و هرگز ننگ تسليم و شكست را نپذيرفتند، و سرانجام در اهداف خود پيروز شدند.
دليل اين مقاومت و پيروزى همان توكل بر خدا و اعتماد بر ذات پاك او بود، خدائى كه همه مشكلات در برابر اراده اش سهل و آسان است ، آرى كافى است كه پشتيبان و پناهگاه انسان چنين خدائى باشد.
از آنچه گفتيم اين حقيقت روشن شد اين حكمى است براى همه اعصار و قرون كه پيشوايان الهى نيروهاى زنده خود را صرف اعتنا به اعمال ايذائى مخالفان نكنند كه اگر اعتنا كنند و نيروهاى فعال خود را صرف مقابله با اين امور نمايند دشمن به هدف خود رسيده ، چرا كه او مى خواهد فكر طرف را به خود مشغول دارد و نيروهاى او را از اين طريق به هدر دهد، اينجا است كه بى اعتنائى و فرمان (ودع اذاهم ) تنها راه حل است .
اين نيز قابل توجه است كه دستورات پنجگانه فوق كه در دو آيه اخير آمده مكمل يكديگر و مربوط به هم هستند، بشارت دادن به مؤ منان براى جذب نيروهاى با ايمان ، عدم سازش و تسليم در مقابل كفار و در برابر منافقان ، بى اعتنائى به آزارهاى آنها، و توكل بر خدا مجموعه اى را تشكيل مى دهد كه راه وصول به مقصد در آن نهفته است و دستور العمل جامعى براى همه رهروان راه حق است .
(ودع اذاهم ) يعنى آنچه به تو آزار مى رسانند رها كن، و در مقام پى گيرى آن برميا، و خود را مشغول بدان مساز
اين ﴿وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ مطابق همان آيهاي است كه در صدر سورهٴ مباركهٴ «احزاب» گذشت فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ پيشنهادهايي كه آنها ميدادند اين پيشنهادها همچنان روزانه طرح ميشد لذا اين جمله هم تكرار شد كه پيشنهادهاي اينها را اصلاً بها نده.
يعني يك انسان متوكل سلیمان وار ميگويد قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي نه قارون وار هنگامی که به او بگویند وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَالْآخِرَةَ بگوید قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي. خود را جنود الله ميداند.
- https://www.aparat.com/v/Gkze9
مثال دیگر از این انحراف مساله ان شاءالله است که وقتی کاری می خواهیم نکنیم میگویم ان شاءالله.
لزوم توكل انسان بر خدا و فرق آن با وكالت فقهي
فرمود: ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾ بالأخره انساني كه آشنا نيست نميتواند خودش را اداره كند از گذشته بيخبر است از آينده بيخبر است بايد وكيل بگيرد فرمود خدا وكيل خوبي است و به او توكّل كن اين با وكالتهاي فقهي ما يك فرق جوهري دارد در وكالتهاي فقهي، موكّل اصل است و وكيل، فرع اما اينجا اين توكّل به ولايت برميگردد به تولّي برميگردد روح اين وكالت، ولايت است كه انسان خدا را وكيل قرار ميدهد يعني در تحت ولايت او قرار ميگيرد كارها را به او تفويض ميكند اينچنين نيست كه نظير وكالتهاي فقهي باشد كه موكّل اصل باشد و وكيل فرع باشد.