(21) وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَربُّكَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَفِيظٌ

(۲۱) او سلطه بر آنها نداشت (و آنها را بر پيروي خود مجبور نساخت) و هدف از آزادي شيطان در وسوسه‏ هايش اين بود كه مومنان به آخرت از آنها كه در شك هستند شناخته شوند و پروردگار تو حافظ و نگاهبان همه چيز است.

در آيه بعد در رابطه با وسوسه هاى ابليس و كسانى كه در حوزه نفوذ او قرار مى گيرند، و آنها كه بيرون از اين حوزه اند، به دو مطلب اشاره مى كند: نخست مى گويد: شيطان سلطه اى بر آنها نداشت و كسى را به پيروى خود مجبور نمى كند (و ما كان له عليهم من سلطان ).

اين ما هستيم كه اجازه ورود به او مى دهيم و پروانه عبورش را از مرزهاى كشور تن به درون قلبمان صادر مى كنيم !

اين همان است كه قرآن در جاى ديگر از گفتار خود شيطان نقل مى كند: وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي : (من سلطه اى بر شما نداشتم جز اينكه شما را دعوت كردم و شما هم دعوت مرا اجابت نموديد) (ابراهيم - 22).

ولى پيدا است بعد از اجابت دعوت او از ناحيه افراد بى ايمان و هواپرست او آرام نمى نشيند و پايه هاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحكم مى كند.

از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از اين آيه اين است كه شيطان ايشان را مجبور به گمراهى نكرد، كه به اجبار او را پيروى كنند تا در نتيجه معذور باشند، بلكه خود آنان به سوء اختيارشان شيطان را پيروى كردند، و اين خودشان بودند كه پيروى او را اختيار نموده، او هم بر آنان مسلط گرديد، نه اينكه اول او بر ايشان مسلط شده، و آنان به حكم اجبار پيرويش كرده باشند. همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند) و نيز از ابليس حكايت كرده كه در قيامت مى گويد: (وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ ).

و منشا پيرويشان از شيطان شكى است كه درباره مساله آخرت دارند، و آثارش كه همان پيروى شيطان است ظاهر مى شود. پس ‍ اينكه خداى تعالى به ابليس اجازه داد تا به اين مقدار، يعنى به مقدارى كه پاى جبر در كار نيايد، بر ابناى بشر مسلط شود، براى همين بود كه اهل شك از اهل ايمان متمايز و جدا شوند، و معلومشان شود چه كسى به روز جزا ايمان دارد، و چه كسى ندارد، و اين باعث سلب مسووليتشان در پيروى شيطان نمى شود، چون اگر پيروى كردند به اختيار خود كردند، نه به اجبار كسى.

پس اينكه كلمه (مِنْ ) بر سر سلطان آورد، و فرمود: (و ما كان له عليهم من سلطان ) براى اين است كه تمامى سلطانها را سلب كند. (الا لنعلم ) منظور از اين علم، رفع جهل نيست، كه بگويى در خدا محال است، بلكه منظور متمايز كردن است و معنايش اين است كه : (اين كار را كرديم تا فلان و بهمان را از هم جدا كنيم ). (الا لنعلم من يومن بالاخره ممن هو منها فى شك ) - شاهد اين كه گفتيم جمله (نعلم ) به معناى (تمييز) است، كلمه (ممن - از كسى كه ) مى باشد، چون اگر (نعلم ) به معناى علم متعارف بود، احتياج به اين كلمه نبود، و چون آورده معنايش اين است كه : (مگر آنكه مشخص و جدا كنيم، كسى را كه ايمان به آخرت دارد، از كسى كه از آن در شك است ).

و اين جمله استثناء از سلطان (سلطنت) ابليس بر بندگان، و پيروى اختيارى آنان از وى است، مى فرمايد: (ابليس بر بندگان سلطنت نداشته، مگر سلطنت از طريق پيروى اختيارى)، چيزى كه هست، مستثنى يعنى (سلطنت از طريق پيروى اختيارى ) از جمله برداشته شده، و در جايش غرض حاصل از آن نهاده شده، و آن (تمييز فلان از بهمان است ).

و در پايان آيه به عنوان يك هشدار به همه بندگان مى گويد: و پروردگار تو حافظ همه چيز و نگاهبان آن است (و ربك على كل شى ء حفيظ). تا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مى رود يا خداوند آن را فراموش مى كند، نه ، هرگز، بلكه خداوند همه را براى روز جزا نگهدارى و حفظ مى نمايد.

حالا اين قضية في واقعة داستاني است مربوط به يمن يا نه، يك اصل كلي است. فرمود يك اصل كلي است اختصاصي به يمن و غير يمن ندارد آن اصل كلي اين است كه شيطان در اين جهان نقشي دارد و آن دعوت كردن و وسوسه كردن است. كار حرامي است که او دارد مي‌كند ولي اختيار را از هيچ كسي سلب نمي‌كند اينكه شيطان وسوسه مي‌كند معصيت است خلاف شرع است مثل اينكه كسي مركز فساد داير مي‌كند خب كسي كه مركز فساد داير مي‌كند هيچ جواني را مجبور نمي‌كند ولي زمينه گناه را فراهم مي‌كند. اين وسوسه كردن، تبليغ گناه كردن، ترويج گناه كردن اين معصيت است شيطان هم همين كار را مي‌كند اما كسي را مجبور نمي‌كند كارش در همين حد است فرمود آنچه دامنگير مردم سبأ شد همان است كه دامنگير مردم منطقه ديگر هم مي‌شود اصل كلي اين است كه شيطان عده‌اي را تبليغ مي‌كند به طرف گناه، برخي‌ها مي‌پذيرند برخي‌ها نمي‌پذيرند. شيطان گفت من اينها را اغوا مي‌كنم اينكه مي‌گويند دشمن قسم‌خورده منظورش شيطان است شيطان سوگند ياد كرد گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ [16] اين دشمني است كه سوگند ياد كرده است عرض كرد خدايا! به عزّت تو قسم من اينها را گمراه مي‌كنم گمراهي‌اش هم در حدّ وسوسه است. وسوسه كردن، او را به جهنم مي‌برد چون معصيت كرده تشويق كرد و وسيله گناه را فراهم كرد، اما بار تبهكاران را كم نمي‌كند لذا در سوره مباركه «ابراهيم»(سلام الله عليه) كه قبلاً گذشت فرمود وقتي در صحنه قيامت كه يوم الاحتجاج است طرفين، حجّت اقامه مي‌كنند شيطان مي‌گويد من دعوت‌نامه نوشتم خب مي‌خواستيد نياييد عقل و فطرت از درون، شما را به حق دعوت كرده است انبيا و اوليا(عليهم السلام) از بيرون شما را به حق دعوت كردند، آنها كه بزرگ و مقدس‌تر و محترم‌تر بودند آنها كه معصوم بودند آنها كه بيشتر بودند خب مي‌خواستي حرف آنها را گوش بدهي چرا حرف مرا گوش دادي مي‌خواستي نيايي همين حرفي كه در سوره مباركه «ابراهيم» آيه 22 مطرح است همان حرف در سوره مباركه «سبأ» هم طرح مي‌شود در آيه 22 سوره مباركه «ابراهيم» اين است كه ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ به تبهكاران مي‌گويد ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ﴾ (يك) ﴿وَوَعَدتُّكُمْ﴾ (دو) من وعده دادم خدا هم وعده داد من خُلف وعده كردم من به شما وعده دادم كه اگر اينجا بياييد تمدّن هست، مدنيّت هست، آزادي هست، دروغ گفتم، ذات اقدس الهي به شما وعده داد و درست گفت، خدا وعده داد ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ﴾ من وعده‌ دروغي دادم خدا وعده راست داد خب مي‌خواستيد آنجا برويد ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ﴾ من كه مسلّط نبودم من يك مركز فساد باز كردم همين! خودم گناه كردم گناه هست بايد جهنم بروم خب درست است اما من شما را مجبور نكردم، همين! ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ﴾ من هيچ سلطنتي نداشتم. ﴿فَاسْتَجَبْتُمْ لِي﴾ شما دعوت مرا اجابت كرديد خب مي‌خواستيد نكنيد ﴿فَلاَ تَلُومُونِي﴾ مرا ملامت نكنيد ﴿وَلُومُوا أَنفُسَكُم﴾ خودتان را ملامت كنيد. ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ﴾ من امروز مشكل شما را حل نمي‌كنم مُصرِخ يعني كسي كه نالهٴ ديگري را شنيد به صَريخ و ناله ديگري پاسخ مثبت بدهد مي‌گويم از من برنمي‌آيد كه مشكل شما را حل كنم ﴿وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾ من هم صريخ و ناله و فرياد دارم شما هم مشكل مرا حل نمي‌كنيد.

﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِن سُلْطَانٍ﴾ اين‌چنين نيست كه كسي بگويد شيطان مقصّر بود ما مجبور بوديم، جبري در كار نيست چون اگر يك وقت كسي در اثر اضطرار، الجاء، اجبار، خطا، سهو، نسيان دست به خلافي زد كه اينها مطابق حديث رفع [25] اصلاً معصيت نيست اگر كسي سهواً كاري كرد، نسياناً كاري كرد، غفلتاً كاري كرد، الجائاً كاري كرد، اجباراً كاري كرد، اضطراراً كاري كرد اينها كه معصيت نيست حالا حكم وضعي‌اش سر جايش محفوظ است اگر كسي عالماً عامداً خلاف كرد بله اين معصيت است خب اين عالماً عامداً معنايش اين است كه اختيار محفوظ است فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِن سُلْطَانٍ﴾ هيچ سلطنتي، سيطره‌اي شيطان نسبت به تبهكاران نداشت و ندارد.

همين حد بود كه فقط دعوت كرد ما هم مي‌خواستيم افراد را امتحان بكنيم، اگر امتحان نباشد كه درون افراد ظاهر و مشخص نمي‌شود استعدادها هم شكوفا نمي‌شود امتحان از بهترين بركات الهي است ﴿إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ﴾.

﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ﴾ ابليس گمانش اين بود ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ همه آنان را گمراه می کنم﴾ گمانش اين بود كه ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت ﴾. اين را با گمان خود حرف زد برهاني نداشت براي اينكه اين گمان خودش را صادق كند ثابت كند شروع به وسوسه كرد و فعاليت كرد و او و قوم او، مردم را به پيروي از خودشان دعوت كردند با وسوسه، با اضلال، با تَمنيه، با ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ و آنها را گمراه ميكنم و به آرزوها سرگرم مي‏سازم و به آنها دستور مي‏دهم كه (اعمال خرافي انجام دهند)﴾، [9] با ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ من نعمتهاي مادي را در زمين در نظر آنها تزيين مي‏دهم [10] با اين مجاري ادراكي و تحريكي آن گمانِ خود را كه ظاهراً كاذب بود صادق قرار داد.

بنابراين نه جبري در كار است نه الجايي در كار است و انسان كاملاً مختارانه به طرف عصيان حركت مي‌كند و انتقال اين قصه از جزئي به كلي، از قوم سبأ به جامعه بشري به وسيله همين آيه بيست است كه فرمود اين جريان كه براي قوم سبأ اتفاق افتاده است جرياني است كلي كه همواره ابليس در كمين است تا با كمندش اينها را گرفتار كند و خيلي‌ها به كمند او مي‌افتند مگر بندگان مخلَص.

كلام فخررازي در چگونگي تصديق گمان ابليس و ناتمامي آن

برخي‌ها مثل فخررازي و ديگران يك احتمال جديدي هم مطرح كردند گفتند اين ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ﴾ ناظر به آن مطلب ديگري است كه ابليس گفته، ابليس گفته: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ [11] گمانش اين بود كه او از انسان بهتر است اين گمان را با وسوسه تبليغ كرد و تصديق كرد و آنها را به پيروي خودش كشاند خب هر متبوعي بهتر از تابع است [12] اين سخن كه جناب فخررازي نقل كردند نمي‌تواند تام باشد براي اينكه آن ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ با اين ﴿صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ﴾ فرق دارد. در غالب مواردي كه سخن از پيروي ابليس است استثنايي دارد ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ و مانند آن. در جريان ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ هيچ استثنايي نيست. او با اينكه با مخلَصين روبه‌رو بود و آن وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) بود كه از علوم اسماي الهي برخوردار بود ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾ [13] بود اين درباره آدم گفت ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ او كه كسي را استثنا نكرده برهان مسئله هم اين است كه ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ [14] اين ديگر مخلَص و غير مخلَص را استثنا نمي‌كند، پس اينكه ابليس گفت: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ اين استثناپذير نيست و اين ﴿صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ﴾ نمي‌تواند ناظر به اين مطلب باشد چون آن بدون استثناست.

اگر آن ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ معيار بود ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ هيچ استثنا نداشت. ديگر اين‌چنين نيست كه نسبت به بعضي‌ها بهترند نسبت به بعضي‌ها بهتر نيستم. اين ﴿لأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ است كه استثنا دارد ﴿وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ٭ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ [15] در اين‌گونه از موارد هم خداي سبحان مي‌فرمايد ابليس بر كسي مسلّط نيست مگر اينكه عده‌اي او را بر خودشان سلطان قرار بدهند. پس اين احتمال دوم جناب فخررازي نمي‌تواند تام باشد.

فرمود اين اختصاصي به يمن و قوم سبأ و امثال ذلك ندارد شيطان همه را وسوسه مي‌كند نسبت به عده‌اي اصلاً دسترسي ندارد سرّ اينكه نسبت به مخلَصين دسترسي ندارد ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ نه اين است كه نسبت به آنها احترام مي‌كند. براي اينكه آنها به چيزي دل بستند كه ابليس نه خود آن را دارد نه بدلي آن را. ابزار حيله ابليس چيزهايي است كه اينها رويش پا گذاشتند. خب اگر كلّ خاورميانه در زمان حكومت حضرت امير در اختيار حكومت مركزي حضرت امير(سلام الله عليه) بود وقتي حضرت اين حكومت وسيع را مي‌گويد عَفْطَةِ عَنْزٍ( عطسه ماده بزى) است [16] آن‌وقت شيطان با چه وسيله‌اي مي‌خواهد او را فريب بدهد.

ترجمه خطبه 3 نهج البلاغه (شقشقیه)

… بدانيد، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده، كه اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران، حجت را بر من تمام نمى كرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند، افسارش (شتر خلافت ) را بر گردنش مى افكندم و رهايش مى كردم و در پايان با آن همان مى كردم كه در آغاز كرده بودم. و مى ديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم كم ارج تر است.

آنكه وجود مبارك حضرت امير و ساير بندگان مخلَص مي‌طلبند آن را شيطان اصلاً درك نمي‌كند تا بدليِ آن را بسازد. آنكه بدلي‌اش در اختيار شيطان است اينها به اصلش اعتنا ندارند چه رسد به بدلي. شيطان مقدورش نيست كه به حريم آنها راه پيدا بكند آنها را فريب بدهد. آنها هميشه در روشناني هستند كه اگر ببينند حرامي‌اي، احرام بسته بخواهد وارد حوزه قلبشان بشود فوراً از همان بيرون اينها رمي مي‌كنند اين ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند. [17] اينها هميشه از دور مواظب‌اند بنابراين ابليس نسبت به آنها راه ندارد.

اينكه مي‌گويند مراقبت بكنيد براي همين جهت است اينكه مي‌گويند هر كاري مي‌كنيد «بسم الله الرحمن الرحيم» بگوييد اين ادب بسيار خوبي است راهنمايي بسيار خوبي است اين «بسم الله» گفتن البته يك ثواب لفظي و عبادي هم دارد ذكر است و ثواب دارد. اما جنبه تربيتي‌اش اين است كه اين «بسم الله» يك قرنطينه است اينكه به ما مي‌گويند هر حرفي مي‌زنيد، هر كاري مي‌كنيد، هر نوشته‌اي داريد، هر سخني مي‌گوييد، هر جايي مي‌خواهيد برويد، هر جايي مي‌خواهيد بنشينيد اول بگوييد «بسم الله الرحمن الرحيم» خب يعني آدم بايد اين كار را رويش بشود بگويد خدايا به نام تو، اين كار بالأخره يا واجب است يا مستحب، كارهاي مشكوك، تهمت، خيانت، دروغ، اينها را كه نمي‌شود گفت خدايا به نام تو، جاي مشكوك، خوردن غذاي مشكوك آنجا كه نمي‌شود گفت خدايا به نام تو. اين «بسم الله» كه به ما گفتند اين يك قرنطينه است اين راه ورودي به بهشت است هر كاري كه ما مي‌كنيم بايد بتوانيم بگوييم خدايا به نام تو، اين يك مراقبت بسيار خوبي است. فرمود آنها كه مؤمن هستند اين كار را مي‌كنند. اين ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرً اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد خدا را بسيار ياد كنيد. [18] براي همين است آن عبادات و امثال ذلك مرز خاصّي دارد ولي نام خدا و ياد خدا كه مرز خاص ندارد. خب گاهي انسان غافل است اگر سهو و غفلت و نسيان گاهي تاري ایجاد کرد خداي سبحان مي‌بخشد ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم اگر از گناهان بزرگي كه از آن نهي شده‏ ايد اجتناب كنيد گناهان كوچك شما را مي‏پوشانيم [19] آن لغزش‌هاي ريز را ذات اقدس الهي مي‌بخشد اما به ما گفتند شما مراقب باشيد هر حرفي مي‌زنيد هر كاري كه مي‌كنيد بگوييد خدايا به نام تو، اين زمينه اخلاص را فراهم مي‌كند.

مهم‌ترين راه نفوذ شيطان, مجاري ادراكي انسان است يعني شيطان در مجراي انديشه اثر مي‌گذارد وقتي در مجراي انديشه اثر گذاشت او باور مي‌كند وقتي باور كرد مطابق باورش كار مي‌كند اين براي يك گروه. گروه ديگر كساني‌اند كه شيطان در مجاري انگيزه آنها و نه انديشه, اثر مي‌كند وقتي اينها به چيزي انگيزه‌مند شدند همان راه را ادامه مي‌دهند اين دو گروه. گروه سوم كساني‌اند كه شيطان هم در بخش انديشه آنها اثر مي‌گذارد هم در بخش انگيزه آنها. براي كساني كه مشكل علمي دارند اين معارف را فرا نگرفتند با خرافات و امثال خرافات در بخش انديشه آنها اثر مي‌گذارد آنها را به امور باطلي باورمند مي‌كند. آنها كه مشكل علمي ندارند شيطان در انگيزه آنها وسوسه مي‌كند شهوت آنها را تحريك مي‌كند, غضب آنها را تحريك مي‌كند كه اينها مي‌شوند عالِم بي‌عمل. گروهي كه از هر دو فضيلت محروم‌اند شيطان هم در بخش انديشه آ‌نها, آنها را خرافات‌زده مي‌كند هم در بخش انگيزه آنها, آنها را با شهوت و غضب انگيزه‌مند مي‌كند.

اينكه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ آيا انسان مي‏پندارد كه استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟ آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم [1] خيال مي‌كند كه ما استخوان‌هاي او را نمي‌توانيم جمع بكنيم مي‌گويد: ﴿مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ چه كسي اين استخوانها را زنده ميكند در حالي كه پوسيده است؟ [2] غافل از اينكه ما نه تنها استخوان‌هاي او را كه اعضاي درشت بدن او هستند, خطوط ريز سرانگشتان او را به حالت اوّلي برمي‌گردانيم. بعد مي‌فرمايد آنها مشكل علمي ندارند شبهه علمي ندارند شهوت عملي دارند ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ بلکه انسان می خواهد [با دست و پا زدن در شک و تردید] فرارویش را [از اعتقاد به قیامت که بازدارنده ای قوی است] باز کند [تا برای ارتکاب هر گناهی آزاد باشد!]﴾ اين مشكل علمي ندارد اين مي‌خواهد جلويش باز باشد. اين گروه, شبهه علمي براي آنها مطرح نيست مشكل علمي ندارند اما شهوت عملي دارند مي‌خواهند جلويشان باز باشد. آنها كه مشكل علمي ندارند شهوت و غضبِ اينها را بر عقل عملي پيروز مي‌كند, چيره مي‌كند اينها يا به سمت شهوت حركت مي‌كنند يا به سمت غضب.

عده‌اي گرفتار جهل علمي‌اند شيطان از راه شبهات علميه كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ قطعاً شیاطین [شبهات ناروایی را به ضد احکام خدا] به دوستانشان القاء می کنند تا با شما [درباره احکام خدا] مجادله و ستیزه کنند [3] اين مغالطات را در قلب اينها القا مي‌كند اينها به جاي اينكه برهاني فكر كنند مغالطي فكر مي‌كنند. اين مغالطاتي كه به وسيله ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ﴾ در قلب اينها القا شد اينها باور مي‌كنند به خرافاتي دل مي‌سپارند.

گروهي كه گرفتار هر دو نقص‌اند شيطان گاهي در بخش انديشه و علم، گاهي در بخش انگيزه و عمل، اينها را به دام مي‌اندازد.

اگر انسان به وسيله شيطان وسوسه بشود چه به وسيله شيطان جن، چه به وسيله شيطان انس، هرگز مجبور به گناه نيست. صريح قرآن كريم اين است كه هيچ كسي بر انسان مسلّط نيست انسان تا آخر عمر آزاد است. اين جريان اينكه شيطان مسلّط نيست در چند آيه بود در سوره «حجر» بود [7] در سوره «ابراهيم» بود [8] كه هر دو را خوانديم.

سوره 15: الحجر

إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿۴۲﴾

كه بر بندگانم تسلط نخواهي يافت مگر گمراهاني كه از تو پيروي مي‏كنند.

اما آنچه مربوط به انسان‌هاي عادي است يعني مستكبراني كه مستضعفان را به دام كشيدند آن را در سوره مباركه «صافات» مي‌فرمايد اينها هم در قيامت مي‌گويند ما بر شما مسلّط نبوديم ما مركز فساد داير كرديم بله، ما ماهواره داشتيم بله، اما شما مي‌خواستيد نياييد اين همه صداي قرآن و عترت و دعاي كميل و دعاي توسل و امثال ذلك هست شما چرا اينجا آمديد؟! در سوره «صافات» آيه سي اين است وقتي مستكبران و مستضعفان اينها در قيامت با يكديگر گفتگو مي‌كنند حرف مستكبران اين است كه:

سوره 37: الصافات

وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِينَ ﴿۳۰﴾

ما هيچگونه سلطه‏ اي بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومي طغيانگر و سرکش بوديد!

﴿وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ﴾ ما مسلّط نبوديم ما مركز فساد داير كرديم بله، خودمان هم داريم مي‌سوزيم اما نمي‌شود گفت چون شما مركز فساد درست كرديد تبليغ سوء درست كرديد ما مجبور شديم، هيچ كسي بر انسان مسلط نيست نه شيطان بر انسان مسلط است نه انساني كه جزء شياطين الانس است.

پس اين بيان نوراني آيه 21 سوره «سبأ» كه فرمود هيچ سلطنتي ندارند ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِن سُلْطَانٍ﴾ يك اصل كلي است. نه شيطان جنّي نه شيطان انسي نه هر دو با هماهنگي يكديگر هرگز بر انسان مسلط نيستند. البته راه فساد را درست كردند، مركز فساد درست كردند، خودشان هم به عذاب اليم گرفتار مي‌شوند، اينها هست، اما اين‌طور نيست كه حالا كسي ماهواره درست كرده مركز فساد درست كرده انسان به جهنم برود براي اينكه آنها آدم را در وسوسه انداختند.

اهمیت قیامت

آن‌گاه فرمود كسي كه درباره قيامت شك دارد, مشكل جدّي دارد. قسمت مهمّ مشكلات ما مربوط به مسئله قيامت است كه همان آيه سوره مباركه «ص» نشان داد كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابی سخت دارند. [24] ممكن است كسي خيلي توحيدش تام باشد ادب مع الله داشته باشد (عالم را محضر خدا بداند) با ياد خدا به سر ببرد و خلاف نكند اما اكثري مردم كه خلاف نمي‌كنند براي پرهيز از مسئوليت يوم القيامه است. اگر مسئله يوم القيامه مشكوك بشود يا منسي [ م َ سی ی / م َ فراموش شده ] بشود خطر، دامنگير است. در جاهليت مهم‌ترين مشكلشان همان انكار قيامت بود اگر كسي روز حساب و كتاب را فراموش كند, خود را رها مي‌بيند وقتي خود را رها ديد به هر كاري تن در مي‌دهد لذا فرمود: ﴿مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَربُّكَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَفِيظٌ﴾.

شكّ در آخرت مثل يقين به عدم آخرت ـ معاذ الله ـ منشأ فساد است درست است كه اعتقاد به توحيد بركات فراواني دارد اما سهم محوري اخلاق و حقوق را اعتقاد به قيامت تأمين مي‌كند. اثر علميِ اعتقاد به مبدأ فراوان است اما اثر عمليِ اعتقاد به معاد فراوان است.

تنها چيزي كه جلوي انسان را مي‌گيرد مسئله مسئوليت است اگر خداي ناكرده اين مسئله مسئوليت و يوم المعاد به صورت مقطوع‌العدم يا مشكوك الوجود باشد انسان دست به هر كاري مي‌زند. فرمود لازم نيست كه اينها يقين داشته باشند كه قيامتي نيست اگر ـ معاذ الله ـ شكّ در قيامت داشته باشند دست به هر كاري مي‌زنند.