(52) وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّي لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ
(52) وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّي لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ
(۵۲) و (در آن حال) ميگويند ايمان آورديم، ولي چگونه ميتوانند از فاصله دور به آن دسترسي پيدا كنند؟!
در آيه بعد وضع حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بيان كرده ، مى فرمايد: (آنها مى گويند ما به آن (قرآن و آورنده اش و مبداء و معاد ) ايمان آورديم ) (و قالوا آمنا به ).
(ولى چگونه آنها مى توانند از آن فاصله دور, دسترسى به آن پيدا كنند)؟! (و انى لهم التناوش من مكان بعيد).
آرى با فرا رسيدن مرگ و عذاب استيصال درهاى بازگشت به كلى بسته مى شود، و ميان انسان و جبران خلافكاريهاى گذشته, گوئى سد محكمى ايجاد مى گردد، به همين دليل اظهار ايمان در آن هنگام گوئى از نقطه دور دستى انجام مى گيرد.
اصولا چنين ايمانى كه جنبه اضطرارى دارد، و به خاطر وحشت فوق العاده از عذابى است كه با چشم مشاهده مى كنند ارزشى ندارد، و لذا در آيات ديگر قرآن مى خوانيم (اينها دروغ مى گويند، اگر باز گردند همان برنامه ها را تكرار مى كنند) (انعام - 28).
(تناوش ) از ماده نوش (بر وزن خوف ) به معنى بر گرفتن چيزى است ، و بعضى آن را به معنى گرفتن با سهولت دانسته اند، يعنى آنها چگونه مى توانند به آسانى به چنين هدف دور دستى راه يابند؟
اين ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ اگر به مرجع نزديك مراجعه كنيم كه ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ منظور قرآن كريم است كه سيدناالاستاد به آن اشاره كردند كه ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ يعني بالقرآن [17] و اگر درباره آن محور اصلي بحث كه وجود مبارك پيغمبر است كه فرمود: ﴿مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ﴾, ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ يعني آمنّا بصاحب يعني پيامبر, آن هم صحيح است چون ايمان به قرآن ايمان به پيغمبر است, ايمان به پيغمبر ايمان به قرآن است بالأخره من به قرآن و وحي ايمان آوردم ﴿وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ﴾.
انسان مادامي كه زنده است بين او و ايمان و كفر, اراده فاصله است ميخواهد ايمان بياورد ميخواهد كفر بورزد بين او و كارهاي اختياري, ايمان فاصله است اما وقتي كه حال احتضار پيش آمد اين اراده رخت برميبندد از انسان به هيچ وجه كارِ ارادي ساخته نيست تكامل عملي ممكن نيست, ممكن نيست او كاري بكند كه گناه باشد ممكن نيست كاري انجام بدهد كه ثواب بشود اين اراده و عزم و نيّت از او گرفته ميشود. در بخشهاي انديشه و علم راهش باز است خيلي از چيزها را كه انسان در دنيا نميفهميد هنگام مرگ ميفهمد در برزخ ميفهمد, تكامل علمي فراوان است اما تكامل عملي يعني كاري بكند كه ثواب ببرد يا كاري بكند كه عِقاب داشته باشد اين ديگر از او گرفته شده مسئله اراده, تصميم, عزم, نيّت كه اينها كار عقل عملي است كلاً با مرگ از كار ميافتد انسان است با همان اعمال قبلي خودش (يك) دروغي كه ميگويد ظهور ملكات كذب است نه اينكه گناهي كرده باشد اينكه در سوره مباركه انعام گذشت آن مشركان ميگفتند: ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ [18] ما شرك نورزيديم خداي سبحان فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ [19] اين ظهور همان ملكات دنياست مثل آدم دروغگو كه در خواب هم وقتي حرف ميزند دروغ ميگويد, انسان مكّار وقتي در خواب هم حرف ميزند دارد نقشه ميكشد اين نقشه كشيدن يا دروغ گفتن نائم در خواب, معصيت نيست ظهور ملكات اوست وگرنه در آنجا كذب ممكن نيست, كفر ممكن نيست, ايمان ممكن نيست, اگر ايمان ممكن باشد يعني در آنجا ممكن باشد كسي ايمان بياورد آنجا احتياج به شريعت دارد آن هم تشريع است وجوب و حرمت دارد معصيت و اطاعت دارد لازم است آنجا وحي و نبوّتي هم باشد آنجا ديگر ميشود دنيا ديگر آخرت نيست; لذا اينكه ميگويند: ﴿آمَنَّا﴾ ظهور ملكاتشان است. در دنيا, وقتي گرفتار ميشدند دروغ ميگفتند كه ما قبول داريم, الآن همان دروغ دارد ظهور ميكند وگرنه ايمان آوردن ممكن نيست ﴿وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ﴾.
قطع تکامل عملی انسان با مرگ از ديدگاه علی (عليه السلام)
اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ كه در نهجالبلاغه هم هست [25] ـ اين است كه «فانكم اليوم في دار عملٍ و لا حساب و انتم غداً في دار حسابٍ و لا عمل» [26]
خطبه 42 نهج البلاغه
اى مردم، آنچه بيش از هر چيز ديگر مى ترسم كه بدان گرفتار آييد، دو چيز است، از هوا و هوس پيروى كردن و آرزوهاى دراز در دل پروردن. پيروى هوا و هوس از حق منحرف مى كند و آرزوهاى دراز، آخرت را از ياد مى برد.
بدانيد كه دنيا پشت كرده و شتابان مى گذرد. و از آن جز، ته مانده اى چون ته مانده آبى در ته ظرفى، كه آب آن ريخته باشند، باقى نمانده است. بدانيد، كه آخرت روى آورده است و هر يك از آن دو را فرزندانى است. شما فرزندان آخرت باشيد نه فرزندان دنيا. زيرا هر فردى در روز قيامت به پدرش مى پيوندد. امروز روز عمل است نه حساب و فردا، روز حساب است نه عمل.
فردا به هيچ وجه روز عمل نيست يعني انسان وقتي كه ميميرد رابطه او با عمل بالكل به نحو سالبه كليه قطع ميشود هيچ اطاعتي, هيچ عصياني از او ساخته نيست كاري بكند كه معصيت باشد نيست, كاري بكند كه اطاعت باشد نيست تكامل عملي نيست محصول كار خودش را ميبرد.
بازگشت آثار عمل انسان به انسان و عدم انحصار آن
طبق اين آيه سوره مباركه «يس» كه ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار آنها را ثبت می کنیم﴾ [27] محصول كار خودش را ميبرد اگر كتابي نوشته, سنّتي گذاشته, روشي را در جامعه منتشر كرده تا آن روش هست و كتاب هست و آن فكر هست اثر عمل خود اوست. ذات اقدس الهي ميفرمايد ما اثر عمل او را به او ميدهيم اين ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ يك اصل كلي است آنگاه در روايات ما آمده, «اذا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ ، الَّا فِي ثَلَاثٍ ، صَدَقَةُ جَارِيَةٍ ، أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ ، أَوْ وَلَدُ صَالِحُ يَدْعُو لَهُ هر گاه فرزند آدم بميرد عمل او قطع مي شود مگر از سه چيز: صدقه ي جاريه (وقف به عنوان نمونه اي از صدقه جاريه)، علمي که از آن سود برده شود يا فرزند صالحي که براي او دعا کند.» [28] اين روايت درصدد حصر نيست هر عملي كه از انسان بماند و براي جامعه سودمند باشد الي يوم القيامه در نامه عملش نوشته ميشود چون محصول كار اوست.
اينها نهايت بيادبي را داشتند نسبت به بعضي انبيا, بالصراحه می گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ [19] نسبت به بعضي از انبيا داشتند ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾ [20] آنها هم در كمال بزرگواري ميگفتند: ﴿لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾, [21] ﴿لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ﴾ [22] ما گمراه نيستيم, ما سفيه نيستيم.
همينهايي كه به انبيايشان آن حرفهاي بيادبي را ميزدند الآن كه به فزع افتادند ميگويند ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ پاسخ اينها اين است كه شما چگونه ميتوانيد به ايمان دسترسي پيدا كنيد در حالي كه فاصله بين شما و ايمان خيلي است ﴿وَأَنَّي لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ شما در تَه جهنم هستيد ﴿فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ در فروترين درجات دوزخند﴾ [23] هستيد اين در قلّه بهشت است چگونه شما ميتوانيد ايمان بياوريد آن روزي كه بايد ايمان بياوريد كه به پيامبرتان بالصراحه ميگفتيد ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾,﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾ الآن ميخواهيد بگوييد ﴿آمَنَّا بِهِ﴾, ﴿وَأَنَّي لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾.
ميفرمايد: ﴿وَأَنَّي لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ فاصله بين اينها و قرآن, فاصله بين اينها و بين پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) زياد است چگونه اينها ميتوانند تناوش داشته باشند تناوش شبيه تناول است منتها اين است كه انسان چيز آساني را از نزديك بردارد اين را ميگويند تناوش…. فرمود اينها به ايمان دسترسي ندارند كه ايمان بياورند, ايمان در يك قلّه بالاست اينها در حضيضاند در درك اسفل من النار هستند دسترسي به ايمان ندارند اينها چگونه ميخواهند ايمان بياورند آن روز كه ميخواستند ايمان بياورند كه نياوردند امروز كه بين اينها و ايمان فاصله است ميخواهند ايمان بياورند اين شدني نيست … چرا؟ ﴿مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ اگر فاصله زياد است تناوش ممكن نيست الآن كسي اينجاست چيزي هم روي قلّه دماوند است خب در دسترس او نيست تا او تناوش كند او تناول كند …. در حالي كه آن وقت كه قريب بود نزديك بود كفر ورزيدند ﴿وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ﴾.