(53) وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ
(53) وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ
(۵۳) آنها پيش از اين (كه در نهايت آزادي بودند) به آن كافر شدند (و نسبتهاي ناروا به آن ميدادند) و از مكان دور دستي به جهان غيب پرتاب ميشدند (بي مطالعه در باره آن قضاوت ميكردند).
مراد از جمله (و يقذفون بالغيب من مكان بعيد) اين است كه از عالم دنيا درباره عالم آخرت نسبتهاى نسنجيده مى دهند، با اينكه به غير از پندار و مظنه دليلى ندارند، و با اينكه اصلا آخرت غايب از حواس اينهاست، و با اين حال چگونه مى گويند بعثى و بهشتى و دوزخى نيست ؟ ….
عنايت در اين آيه همه در اين است كه دنيا نسبت به آخرت مكانى است بعيد، همچنان كه در جمله قبل آخرت را نسبت به دنيا مكانى بعيد مى خواند.
و معناى هر دو آيه با هم اين است كه : مشركين وقتى گرفتار مى شوند، مى گويند: ما به حق كه همان قرآن است ايمان آورديم، و كجا و كى مى توانند ايمان به قرآن را تناول كنند، و بگيرند، - ايمانى كه فايده نجات داشته باشد - براى اينكه در مكانى دور از دنيا گرفتار شده اند، و حال آنكه آنها در دنيا بدان كفر ورزيدند، و آخرت را با ظنون و اوهام و از مكانى بسيار دور انكار مى كردند.
آنها چگونه مى توانند در اين لحظه اى كه همه چيز پايان گرفته در مقام جبران خطاهاى خويش بر آيند و ايمان بياورند (در حالى كه پيش از آن - در همان حالتى كه در نهايت اختيار و آزادى اراده بودند - به آن كافر شدند)؟! (و قد كفروا به من قبل ).
نه تنها كافر شدند بلكه انواع اتهامات را به پيامبر اسلام و تعليمات او بستند و (درباره جهان غيب - عالم ماوراء طبيعت ، و قيامت و نبوت پيامبر - داوريهاى نادرستى مى كردند و از نقطه دور دستى نسبتهائى به آن مى دادند) (و يقذفون بالغيب من مكان بعيد).
(قذف ) چنانكه گفتيم به معنى پرتاب كردن چيزى است ، و (غيب ) جهان ماوراء حس است ، و (مكان بعيد) به معنى نقطه دور دست است ، و مجموعا كنايه لطيفى است از كسى كه بدون آگاهى و اطلاع در باره جهان ماوراء طبيعت قضاوت مى كند، همانگونه كه پرتاب كردن چيزى از نقطه دور دست كمتر به هدف مى خورد اين ظن و گمان و داورى آنها نيز به هدف اصابت نمى كند.
گاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را (ساحر) مى خواندند، گاه (مجنون )، گاه (كذاب) و گاه قرآن را ساخته فكر بشر مى دانستند، و گاه بهشت و دوزخ و قيامت را به كلى انكار مى كردند، تمام اينها يكنوع رجم به غيب و تير در تاريكى و قذف من مكان بعيد بود.
اينها دو رَجم به غيب دارند, قذف به غيب… دارند. در دنيا رجم به غيب داشتند ميگفتند ـ معاذ الله ـ اين رهاورد اوست, سِحر است, يا شعر است ,يا كهانت است. خودش ـ معاذ الله ـ يا مجنون است يا ساحر است يا شاعر است يا كاهن است و مانند آن, اين رجم به غيب بود يعني در تاريكي تير پرتاپ كردن به غيب ارجاع دادن و از غيب سخن گفتن اين ميشود رجم به غيب, در آخرت هم رجم به غيب دارند براي اينكه ايمان رفته آن بالا در دسترس اينها نيست مقدور اينها نيست حالا ميگويند: ﴿آمَنَّا﴾ پس هم در دنيا قذف به غيب داشتند رجماً بالغيب سخن ميگفتند هم در آخرت رجماً بالغيب و قذفاً بالغيب سخن ميگويند ﴿وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ﴾ اينجا ديگر فعل مضارع است كارشان رجم به غيب است.
فرمود ديروز رجم به غيب ميكرديد امروز هم رجم به غيب ميكنيد, ديروز كه دين در دسترستان بود انكار كرديد و جاهلانه رجم به غيب ميكرديد امروز كه دين از دست شما پر كشيده فاصله دارد [هم رجم به غيب ميكنيد].