﴿۴﴾ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُ

﴿۴﴾ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا

مطلب بعدي آن است كه اينها براي اهانت به قرآن كريم ـ معاذ الله ـ تعبير به كتاب و قرآن و امثال ذلك نمي‌كنند مي‌گويند ﴿إِنْ هذَا﴾ بر اساس تحقيري كه داشتند

﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ اينها از عدل و عقل فاصله گرفتند گرفتار زور و باطل شدند

﴿وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ يك عدّه هم دورش جمع شدند از اين پابرهنه‌ها كمكش كردن

***

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين سخن گذشت كه آن حرفهايي كه شما به او نسبت مي‌دهيد كه از جاي ديگر آمدند و حرفها را به پيامبر مي‌گويند آنها عرب‌زبان نيستند عربي نمي‌دانند و اين كتاب عربيِ مبين است; آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ شما مي‌گوييد كه ديگران املاء كردند ديگر, خب ديگران كه عربي مبين نمي‌دانند اين عربي مبين است ﴿يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ﴾ در خود مكّه كه كسي نيست اين حرفها را بداند و آنها اهل سواد و اينها نبودند شما مي‌گوييد اين قصّه‌ها را ديگري از جاي ديگر آمده به پيامبر گفته خب بيگانه كه از كشور ديگر آمده كه عرب‌زبان نيست و اينها عربي است ﴿وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾.

﴿۳﴾ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ ل

﴿۳﴾ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ مستحضريد كه ادبيات اقتضا مي‌كند بالأخره يك ضمير مرجعش ذكر بشود مرجعي كه اصلاً ذكر نشده اين ضمير به چه كسي برمي‌گردد ولي گاهي براي بي‌اعتنايي كه اصلاً اينها قابل ذكر نيستند يك ضمير بي‌مرجع ذكر مي‌شود گاهي هم بر اساس شهرت و عظمت و جلال و شكوه مي‌گويند نيازي به ذكر مرجع نيست.

گاهي بر اساس عظمت نام مرجع برده نمي‌شود و ضمير بي‌مرجع كار خودش را حل مي‌كند نظير ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا ٭ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾[14] نهار جلّي چه چيزي را؟ شما كه اشياء را قبلاً ذكر نكرديد گفتيد ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا ٭ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ آن «ها» به چه كسي برمي‌گردد اين مخلوقات الهي اين مظاهر الهي ديگر همه آيات الهي‌اند ديگر روشن است لذا فرمود: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾.a

اين آلهه ﴿لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً﴾ است (يك) ﴿وَهُمْ يُخْلَقُونَ﴾ است (دو) ﴿وَلاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً﴾ است (سه) ﴿وَلاَ نَفْعاً﴾ است (چهار) ﴿وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً﴾ (پنج) ﴿وَلاَ حَيَاةً﴾ (شش) ﴿وَلاَ نُشُوراً﴾ (هفت) هفت برهان است 

در جريان توحيد فرمود شما كسي را كه عبادت مي‌كنيد يا بايد براي اين باشد كه از خيرِ او طرْفي ببنديد يا از شرّ او در امان باشيد

******

شما اين ربّ را مي‌گوييد يك دانه «راء» است و يك «باء» مشدّد اين لفظ را مي‌گوييد اين معنا را در ذهن داريد ولي زيرش خالي است

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴿۲۳﴾
[اين بتان] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‏ ايد [و] خدا بر [حقانيت] آنها هيچ دليلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى كنند با آنكه قطعا از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است (۲۳)
*****
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿۷۳﴾
اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كسانى را كه جز خدا مى‏ خوانيد هرگز [حتى] مگسى نمى ‏آفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمى‏ توانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (۷۳)
****

قرآن مي‌فرمايد غير از خالق كسي نمي‌تواند ربّ باشد اگر كسي خواست مدبر موجودي به نام الف باشد ربّ او باشد او را تربيب كند و در كنار تربيب, تربيت كند بايد از او آگاهي داشته باشد ديگر خب كسي كه الف را نيافريده چه مي‌داند گوهر الف چيست خواسته الف چيست الف كجا آمده كجا مي‌خواهد برود راهش چيست كمالش چيست بر اساس اين تلازم حتماً ربّ بايد خالق باشد كسي كه خالق نيست كاري از او ساخته نيست

﴿۲﴾ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيك

﴿۲﴾ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا 

 

ذات اقدس الهي مي‌فرمايد غير از خدا احدي مالك ذرّه‌اي از موجودات جهان امكان نيست ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ يعني موجودي پيدا بشود فرشته يا غير فرشته كه ذرّه‌اي را در عالَم بالاستقلال مالك باشد اين نيست

حتي آن مِلكهاي تكويني كه انسان دارد نسبت به اعضا و جوارح اين نسبت به خودمان در يك محدوده خاصّي به عنوان امانت به ما دادند وگرنه فرمود اين چشم شما هم مِلك من است اين گوش شما هم مِلك من است اين «أم», «أم» منقطعه است ﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾[9] لذا گاهي اجازه نمي‌دهد كه انسان چشم را ببندد با همان چشم باز مي‌ميرد اين طور نيست كه حالا انسان مالك تكويني باشد نسبت به اعضا و جوارح خودش نسبت به اعضا و جوارح خودش هم مالك نيست پس ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾

(اين يك) ﴿وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ﴾ هيچ كسي شريك خدا هم نيست كه مثلاً اگر بالاستقلال مالك نيست بالاشتراك مالك باشد (اين دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ﴾ ظهير و پشتيبان و دستيار خدا هم نيست زيرا او مستقل است و غنيّ محض است 

ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[11] 

﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾[12] خب آن غني كه كافي است انسان به دنبال چه كسي برود؟! اگر ما احساس بكنيم كه فقير الي الله هستيم خدا هم كه كافي است بنابراين نه به خودمان متّكي هستيم نه به غير خدا تكيه مي‌كنيم نه سرگردان و شناوريم

﴿۱﴾ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا

﴿۱﴾ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا 

كلمه (فرقان ) به معناى فرق است، و اگر قرآن كريم را فرقان ناميد از آن جهت بوده كه آياتش بين حق و باطل جدايى مى اندازد، و يا از اين جهت بوده كه آياتش جدا جدا نازل شده. مؤيد معناى اول اين است كه اين كلمه در قرآن كريم بر تورات هم اطلاق شده، با اينكه تورات يكباره نازل شد.

 سوره 21, آیه 48
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ 

 سوره 2, آیه 53
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ 

بحث روايتى (دو روايت درباره مقصود از تسميه قرآن به (فرقان))  

در كافى به سند خود از ابن سنان، از شخصى كه نامش را برده روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) معناى قرآن و فرقان را پرسيدم كه آيا دو چيزند يا يك چيز؟ فرمود: (به يك اعتبار دو چيزند، و به اعتبارى ديگر يك چيز)، قرآن مجموع آيات است، و فرقان تنها آن آيات محكمى است كه مربوط به دستور العمل ها است.

و در اختصاص مفيد در حديث عبداللّه بن سلام كه حاكى از گفتگوى او با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است آمده (كه مى گويد به حضرت ) عرضه داشتم : آيا خداوند كتابى بر تو نازل كرده ؟ فرمود: بله. گفتم : آن كتاب كدام است، فرمود فرقان است. پرسيدم : چرا پروردگارت آن را فرقان ناميد؟ فرمود: براى اينكه آيات و سوره هاى اين كتاب جداى از هم است، مانند تورات، و مانند انجيل و زبور در الواح و صحف نازل نشد، به خلاف آنها كه در الواح و اوراق و يك مرتبه نازل شدند، گفتم : درست فرمودى يا محمد.

مؤلف: هر يك از دو روايت ناظر به يكى از دو معناى فرقان است كه گذشت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اين سوره به شهادت سياق عمومى آيات آن در مكه نازل شده، جز اينكه چه بسا بعضى از مفسرين سه آيه آن را استثناء كرده، گفته اند كه : در مدينه نازل شده است، و آن سه آيه عبارت است از آيه (و الّذين يدعون مع اللّه الها آخر... غفورا رحيما.

 

و شايد وجه در آن اين باشد كه در اين سه آيه مسأله حرمت زنا مطرح شده، ولى شما خواننده عزيز به خاطر داريد كه در تفسير آيه خمر از سوره مائده آنجا كه اخبار را نقل كرديم، گفتيم كه : حرمت زنا و شراب از اول ظهور دعوت اسلامى معروف بوده، كه يكى از احكام اين دين است.

و عجيب از بعضى از مفسرين است كه گفته اند: همه سوره مدنى است، مگر سه آيه از آن كه اولش :(تبارك الذى ) و آخرش كلمه (نشورا) است.

کلید واژه های سوره فرقان

۱- سبیل

۲- الرحمن