﴿۱۲۷﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ

﴿۱۲۷﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ 

من هيچ اجر و پاداشي در برابر اين دعوت از شما نمي‏طلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است. 

 

﴿۱۲۶﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ

﴿۱۲۶﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ 

تقوي الهي پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد. 

 

﴿۱۲۵﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ

﴿۱۲۵﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ 

من براي شما فرستاده اميني هستم. 

بعضى از مفسرين گفته اند كه : اگر داستان اين پنج نفر از انبياء را با ذكر مسأله امانت رسولان و مزد نخواستن آنان و دستورشان به تقوا و اطاعت آغاز كرده براى اين بوده كه بفهماند مبناى مسأله بعثت همانا دعوت به معرفت حق و اطاعت دستوراتى است كه اگر مردم در آن دستورات پيغمبر خود را اطاعت كنند به ثواب نزديك و از عقاب دور مى شوند و انبياء همگى بر اين معنا متفقند، هر چند كه از نظر بعضى از فروع دين، آن هم به خاطر اختلافى كه در اعصار هست مختلف بوده باشند، و همگى يك هدف را دنبال مى كنند و همگى از طمع مال دنياى مردم منزهند.

﴿۱۲۴﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ

﴿۱۲۴﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ 

هنگامي كه برادرشان هود گفت: آيا تقوي پيشه نمي‏كنيد؟ 

 وجود مبارك هود برادر قبيلگي اينها بود نه برادر ديني اينها اخوّتي كه قرآن كريم اسناد مي‌دهد يا اخوّت نسبي است كه دو نفر برادرند از يك پدر و مادرند مثلاً يا اخوّت قبيله‌اي است مثل اينكه در همين‌جا دارد هود را ما به برادرشان عاد فرستاديم يا اخوّت ايماني است نظير ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[3] يا اخوّت انساني است نظير لوط خودش كه از قوم آنها نبود آن قوم نه با لوط برادر نسبي بودند نه برادر ديني بودند همان برادر انساني بودند كه «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو كَرِهَ» اگر سندي براي اين پيدا بشود از آن جوامع‌الكلم است كه بشريّت را به برادري دعوت مي‌كند «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو كَرِهَ»

در كتاب كمال الدين و روضه كافى، با ذكر سند روايتى از ابو حمزه ثمالى از ابى جعفر محمد بن على باقر (عليه السلام) آورده، كه در ضمن آن فرموده : نوح (عليه السلام) خبر داده بود كه خداى تعالى پيامبرى مبعوث مى فرمايد به نام هود و او قوم خود را به سوى خداى عزوجل مى خواند و مردم او را تكذيب مى كنند، و خداى تعالى ايشان را به وسيله باد هلاك مى كند، پس زنهار كه هر يك از شما او را درك كرد از تكذيبش بپرهيزد و به وى ايمان آورد و حتما پيرويش كند، چون خداى تعالى او را از عذاب باد نجات مى دهد.

نوح (عليه السلام) به فرزندش (سام ) سفارش كرد كه با اين وصيت در رأ س هر سالى تجديد عهد كند، سام اين كار را مى كرد، و آن روز را در هر سال عيد مى گرفتند و آن روز را در انتظار روزى كه هود مبعوث شود به سر مى بردند.

همين كه خداى تبارك و تعالى هود را مبعوث فرمود، به علم و ايمان و ميراث علمى گذشتگان و نيز به اسم اكبر و آثار علم نبوت، كه نزدشان بود نگريستند و ديدند كه هود پيغمبر است و پدر بزرگشان نوح (عليه السلام) به آمدن وى بشارتشان داده، پس به وى ايمان آورده و تصديقش نموده پيرويش كردند و از عذاب باد نجات يافتند

کَمالُ الدّین و تَمامُ النّعْمَة یا اِکْمالُ الدّین و اِتْمامُ النّعمَة، کتابی به زبان عربی تألیف عالم شیعه محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق). وی در‌ این کتاب به موضوع غیبت و ظهور امام زمان(عج) می‌پردازد. شیخ صدوق، نمونه‌های فراوانی از غیبت پیامبران الهی را آورده و به بررسی کامل امامت حضرت مهدی(ع)، تولد، روایات پیامبر و ائمه(ع) درباره ظهور آن حضرت، کسانی که به خدمت آن حضرت رسیده‌اند و شرایط دوران ظهور ایشان پرداخته است.

﴿۱۲۳﴾ كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ

﴿۱۲۳﴾ كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ 

قوم عاد رسولان (خدا) را تكذيب كردند. 

قوم عاد مردمى از عرب بسيار قديم و عرب اوائل (يعنى اوائل پيدايش اين نژاد) بودند، كه در احقاف از جزيرة العرب زندگى مى كردند و داراى تمدنى مترقى و سرزمينهايى خرم و ديارى معمور بودند، به جرم اينكه پيامبران را تكذيب كرده، به نعمتهاى الهى كفران ورزيده و طغيان كردند، خداى تعالى به وسيله بادى عقيم هلاكشان ساخته و ديارشان را ويران و دودمانشان را خراب كرد.

و به طورى كه مى گويند عاد اسم پدر بزرگ ايشان بوده و اگر خود آنان را عاد خوانده اند، از قبيل تسميه قوم به اسم پدر بزرگ است، همچنان كه بنى تميم و بنى بكر و بنى تغلب، را تميم و بكر و تغلب، مى نامند.

 

وفی عاد اذ ارسلنا علیهم الریح العقیم• ما تذر من شیء اتت علیه الا جعلته کالرمیم. «و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتی است) در آن هنگام که تندبادی بی باران بر آنها فرستادیم، که بر هیچ چیز نمی‌ گذشت مگر اینکه آن را همچون استخوانهای پوسیده می‌ساخت.» («الریح العقیم» می‌تواند به معنای فاعل، یعنی بادی که هیچ ابر و درختی را باردار نمی‌کند و نیز می‌تواند به معنای مفعول، یعنی بادی که هیچ اثر خیری را نمی‌پذیرد، باشد.)

 

‘Ad was the name of the great grandfather of the people of Hud, and that group of people were known by the name of their ancestor. ’Ad People were a tribe from Arabs who were living in the good climate land of Yaman located in a region near the sea by the name of ‘’Ahqaf’.

As was mentioned before; the People of ‘Ad were a tribe who lived in ’Ahqaf, in the area of ‘Hidir Mut’, a part of Yemen, located in the south of Arabia.

Their country was flourishing and habitable. Those people used to live in cities and Hud was their prophet. Their name has been mentioned in 24 occurrences of the Qur’an. In the Qur’an, there is a Surah called Al-Ahqaf and another Surah named Hud.

برخي از آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» آمده در سورهٴ «شعراء» مطرح شد لكن آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» و سورهٴ «شعراء» مطرح است

 عاد هم ريشه عربي دارد در جزيرةالعرب به سر مي‌بردند و لذا منصرف است و تنوين قبول كرد

 

1- اسم منصرفی اسمی است که تنوین در آخرش ظاهر شود و حرکات مختلف اعراب را بپذیرد.

2- اسم غیرمنصرف اسمی است که تنوین و کسره نمی گیرد.

آن‌گاه وجود مبارك هود(سلام الله عليه) فرمود قبل از شما قوم نوح بودند قبل از من خود نوح(سلام الله عليه) بود شما جانشينان قوم نوح هستيد و اگر بيراهه رفتيد به همان خطر گرفتار خواهيد شد ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾[12] شما امكاناتي را داريد كه قوم نوح نداشت.

سوره ۷: الأعراف

أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۶۹﴾

آيا تعجب كرده‏ ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردي از ميان شما به شما برسد تا (از مجازات الهي) بيمتان دهد، و به ياد آوريد هنگامي شما را جانشينان قوم نوح قرار داد، و شما را از جهت خلقت گسترش داد (و به نيروي بدني قوي مجهز ساخت) پس نعمتهاي خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد. (۶۹)

فرمود ما براي قوم عاد, هود را فرستاديم اين عاد چون منظور امّت است فعل، مؤنث شد ﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ﴾

اگر دقت کنیم میبینیم تاپیک سنتنس در کل تمام داستانها تکذیب پیامبران است یعنی خلاصه داستان اینه. بعد شروع میکنه به تفصیل بیان کردن داستان.  سوره شعرا هم مقدمه اش این بود که ای پیامبر داری جانت رو به خاطر اینها از دست میدهی.بعد این اقوام رو به عنوان نمونه بیان میکند.

﴿۱۲۲﴾ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

﴿۱۲۲﴾ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ 

و پروردگار تو عزيز و رحيم است. 

﴿۱۲۱﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ

﴿۱۲۱﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ 

در اين ماجرا نشانه روشني است، اما اكثر آنها ايمان نياوردند. 

﴿۱۲۰﴾ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ

﴿۱۲۰﴾ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ 

سپس بقيه را غرق كرديم. 

 

﴿۱۱۹﴾ فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ

﴿۱۱۹﴾ فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ 

ما، او و كساني را كه با او بودند در كشتي كه مملو (از انسان و انواع حيوانات) بود رهائي بخشيديم. 

آن‌گاه خدا مي‌فرمايد ما اين دعاي او را مستجاب كرديم ﴿فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «هود» و مانند آن جريان كشتي و ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾ و اينها گذشت. [42] فرمود ما در كشتيِ مشحون اينها را حفظ كرديم مشحون به معني پُر است اما اينجا اين مشحون از شَحْنه است نه يعني تنها پر از جمعيّت است يعني جاي خالي براي بيگانه نيست شَحنه را شحنه مي‌گويند براي اينكه اين جاي خالي نمي‌گذارد نه اينكه كوچه و پَس‌كوچه پر از نيروست اگر جالي خالي و حاشيه امن براي بيگانه نباشد اين پليس مي‌شود شحنه وگرنه اگر اين پليس يك گوشه است آن سارق هم يك گوشه ديگر است اينكه شحنه نيست اين كجا را پر كرده امنيت را بايد پر كرد تا بشود شحنه نه اينكه يك كوچه گشتي داشته باشد كه اوّلش گشت است آخرش سرقت اين را نمي‌گويند شحنه, [بلکه] شحنه به آن گشتي مي‌گويند كه حاشيه امن نگذارد (يك) آن منطقه را پر از امنيت كند (دو) ذات اقدس الهي فرمود كشتي نوح كشتي شحنه بود جا براي غرق نبود جاي امني بود نه اينكه حالا جمعيّت زياد بودند مگر چقدر در كشتي جمع شدند اما اين كشتي, كشتي شحنه بود يعني جاي امن بود بيگانه احتمال خطر, احتمال غرق, احتمال ناامنيهاي ديگر در هيچ گوشه اين كشتي پيدا نمي‌شد ﴿فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾ اينها را ما در كشتي كه جاي امن بود نگه داشتيم

و نيز در همان كتاب و در روايت ابى الجارود، از امام باقر (عليه السلام) آمده كه در ذيل جمله (الفلك المشحون ) فرمودند: يعنى مجهز، كه همه كارهايش تمام شده بود، و ديگر هيچ كارى نداشت، جز اينكه روى آب بيفتد.

The objective of the Qur’anic phrase /alfulkil mašhun/ is that Noah (as) put whatever was needed in the Ark.

Ali (as) said:

“There were 90 places built in that ship (Noah’s Ark) for the animals

 

The Arabic word /mašhun/ is derived from /šahn/ which means ‘to fill’, and sometimes it has been used in the sense of ‘to equip'. The Arabic word /šahna’/ is used for the means and tools which fill all parts of a person, and the purpose here is that the Ark was full of individuals and all means so that there was not any deficiency.

﴿۱۱۸﴾ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

﴿۱۱۸﴾ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

اكنون ميان من و اينها جدائي بيفكن (و داوري كن). 

فافتح بينى و بينهم فتحا) كنايه است از راندن قضاء ميان آن جناب و قومش

درست است كه شخص حضرت نوح را تهديد كردند ولي مؤمنين هم در امان نبودند

﴿۱۱۷﴾ قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ

﴿۱۱۷﴾ قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ 

گفت: پروردگارا: قوم من، مرا تكذيب كردند. 

سخن در اين نيست كه مي‌خواهند مرا سنگسار كنند سخن آن است كه اينها حرف مرا گوش نمي‌دهند محور نيايش و شكواي وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) آن است كه من پيام شما را آوردم اينها تكذيب كردند نه اينكه اينها مرا تهديد كردند به رجم

It is true that Allah is aware of everything, but at the time of complaint and as a preparation for his next request, Noah expressed that statement.

It is noteworthy that Noah did not complain about the afflictions and tragedies he had got, but he was inconvenient only for matter that those people had rejected him and had not accepted the message of Allah.

﴿۱۱۶﴾ قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ

﴿۱۱۶﴾ قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ 

گفتند: اي نوح اگر خودداري نكني، سنگباران خواهي شد. 

The act of stoning is one of the oldest kinds of torture.

 او را تهديدى قطعى كردند، چون كلام خود را به چند وجه تأكيد نمودند، ( يكى لام در لئن surely if ، دوم لام در لتكونن، و سوم نون تأكيدى كه در آخر لتكونن است ).

 اين قسمت كه بالصراحه تهديد كردند معلوم مي‌شود كه در بخش پاياني دعوت حضرت بود ﴿قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ﴾ ما رجم مي‌كنيم سنگسارت مي‌كنيم.

برخيها گفتند اين رجيم يعني مشتوم[دشنام داده] اين را خيليها نپذيرفتند

The disbelievers say they will stone Noah to death (R) for denigrating their gods and their religion (Q). Some say that stoned ( marjūm ) does not mean literal stoning, but abuse and vilification (Q, Ṭ ) , as in the phrase “the accursed Satan” ( al-shay ṭā n al-raj ī m ), which literally means “the stoned Satan,” but which is usually understood to mean the former. Al-Qur ṭ ub ī points to the example of “stoning” in the words spoken by Abraham’s father to him in 19:46 ( If you cease not, I shall surely stone you! ) as an example of metaphorical rather than literal stoning.

دشنام دادن دور به نظر می رسد چون همینجوریش نسبتهای ناروا به پیامبران می دادند, دیگر دشنام دادن معنایی ندارد

﴿۱۱۵﴾ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ

﴿۱۱۵﴾ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ 

من تنها انذار كننده آشكاري هستم. 

خب اين براي آن است كه اكثري مردم از راه انذار ممكن است به راه بيايند، تبشير منحصر نشد

﴿۱۱۴﴾ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ

﴿۱۱۴﴾ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ 

و من هرگز مؤ منان را طرد نخواهم كرد. 

 

 

من هيچ پست و مأموريتى ندارم مگر انذار و دعوت، در نتيجه كسى را كه رو به من بياورد و دعوتم را بپذيرد هرگز طردش نمى كنم و نيز از اعمال گذشته اش ‍ تجسس نمى نمايم، تا به حساب كرده هايشان برسم، چون حسابشان بر پروردگار من است، كه پروردگار همه عالم است، نه بر من

Quraysh also desired the Prophet Muhammad (see 6:52c ) to do the same

سوره ۶: الأنعام

وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۵۲﴾

آنها را كه صبح و شام خدا را ميخوانند و جز ذات پاك او نظري ندارند، از خود دور مكن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها اگر آنها را طرد كني از ستمگران خواهي بود. (۵۲)

How beautifully the Qur’an says to the Prophet of Islam (S) in Surah Al-Kahf, No. 18, verse 28:

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿۲۸﴾

با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي‏خوانند، و تنها ذات او را مي طلبند، هرگز چشمهاي خود را، بخاطر زينتهاي دنيا، از آنها برمگير، و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همانها كه پيروي هواي نفس كردند، و كارهايشان افراطي است. (۲۸)

به قول آقای جوادی آملی کسانی پایدارند که دنبال وجه الله هستند چون فقط اوست که باقی میماند این افراد هم اینگونه بودند.

﴿۱۱۳﴾ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ

 إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ

حساب آنها تنها بر پروردگار من است، اگر شما مي‏فهميديد؟ 

In Islam, beleivers are to judge according to the apparent situation and if a person embraces Islam we would not have the right to say he has not faith in his heart.

سوره ۴: النساء

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿۹۴﴾

اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد هنگامي كه در راه خدا گام بر مي‏داريد (و به سفري براي جهاد مي‏رويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي‏كند نگوئيد مسلمان نيستي بخاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنائمي) بدست آوريد، زيرا غنيمتهاي بزرگي در نزد خدا (براي شما) است، شما قبلا چنين بوديد و خداوند بر شما منت گذارد (و هدايت نمود) بنا بر اين (بشكرانه اين نعمت بزرگ) تحقيق كنيد، خداوند به آنچه عمل مي‏كنيد آگاه است. (۹۴)

﴿۱۱۲﴾ قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

﴿۱۱۲﴾ قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 

(نوح) گفت، من چه مي‏دانم آنها چه كاري داشته‏ اند. 

 اما اينكه اينها تحقيق كردند يا نكردند ﴿وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ نه من مي‌دانم نه شما كه اينها بي‌تحقيق آمدند از كجا مي‌گوييد بي‌تحقيق آمدند ما باطن اينها را كه نمي‌دانيم ما يك شعار حق داديم اينها هم قبول كردند شما هم بياييد بحث كنيد سؤال كنيد اشكال كنيد جواب بشنويد

﴿۱۱۱﴾ قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ

﴿۱۱۱﴾ قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ 

گفتند آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالي كه افراد پست و بيارزش از تو پيروي كرده‏ اند؟! 

ما بايد در كنار ارذلون بنشينيم خب اين چيزي است كه طبق وهم است اين اراذل همان افراد پَست و اينها هستند. اراذل در قرآن كريم ذكر شده اما اوباش در روايات است.

 اوباش جمع وَبْش و وَبَش است اين سفيديهاي روي ناخن را مي‌گويند وَبَش, ظُفْرِ وَبِش يعني ناخني كه رويش اين سفيديها آمده اوباش يعني اخلاط مردم كه در حقيقت، چرك جامعه هستند. در احاديث هست كه اراذل اين طور[32] اوباش اين طور[33] اين اصطلاح حديثي است از حديث به علم كلام رفته بعد هم ديگر اصطلاح رايج سياسي و اجتماعي شد اراذل به افراد پَست مي‌گويند وجود مبارك نوح فرمود اينها رذل نيستند اينها ﴿تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ﴾[34] به چشمِ شما پَست‌اند اينها نزد خدا عزيزند.

 

در ذيل آن آيه‌اي كه فرشتگان الهي ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ﴾[35]

 

سوره ۴۲: الشورى

تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۵﴾

نزديك است آسمانها (به خاطر نسبتهاي نارواي مشركان) از بالا متلاشي شوند، فرشتگان پيوسته تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مي‏آورند، و براي كساني كه در زمين هستند استغفار مي‏كنند، آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است. ﴿۵﴾

 

 آنجا اين سؤال مطرح شد كه خب در قرآن راجع به استغفار فرشته‌ها دو آيه است يكي اينكه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[36]

سوره ۴۰: غافر

الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿۷﴾فرشتگاني كه حاملان عرشند و آنها كه گرداگرد آن (طواف مي‏كنند) تسبيح و حمد خدا مي‏گويند و به او ايمان دارند و براي مؤ منان استغفار مي‏نمايند. (۷)

 آن سؤال‌برانگيز نيست يكي اين آيه كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ﴾ خب فرشتگان براي «مَن في الأرض» استغفار نمي‌كنند. يك جواب اين است كه اينها مطلق و مقيّدند آن آيه ﴿لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ مقيِّد اين «مَن في الأرض» است يعني «يستغفرون للمؤمنين في الأرض» نه براي هر كسي كه در زمين است. پاسخ ديگري كه دادند اين است كه فرشتگان براي كساني طلب مغفرت مي‌كنند كه آنها را در زمين مي‌بينند و افراد تبهكار چون تيره و تاريك‌اند ديده نمي‌شوند فرشته‌ها آنها را اصلاً نمي‌بينند اينها هستند كه «تَزْدَري أعين الملائكه» نسبت به اينها, فرشته يك سرمايه‌دار منحرف كم‌خرد را كه نمي‌بيند كه او اصلاً جزء من في الأرض نيست وجود مبارك نوح فرمود شما اينها را اراذل مي‌دانيد ﴿تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ﴾ تحقير مي‌كنيد وگرنه مردان الهي نزد فرشتگان حرمت خاص دارند.

 در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بخشي از قصّه حضرت نوح(سلام الله عليه) آمده است آيه 59 به بعد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ آنها دهن‌كجي كردند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ گاهي هم به بعضي از انبيا مي‌گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾[25] اين بي‌ادبيها را وجود مبارك نوح و امثال نوح تحمل مي‌كردند مي‌گفتند: ﴿يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾[26] يا ﴿لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ﴾[27] خيلي اينها تحمل مي‌كردند لذا خداي سبحان مي‌فرمايد جريان انبيا را بازگو كن چرا ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ گويي مي خواهي بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کني اگر به اين گفتار ايمان نياورند!

آن‌گاه آنها يك مشكل اعتقادي داشتند كه يا الحاد بود يا وثنيّت بود يا استقلال عقل بود, يك مشكل ارزشي داشتند كه مي‌گفتند نظام ارزشي, نظام سرمايه‌داري است اينها كه اطراف پيامبر جمع شدند افراد بي‌بضاعت‌اند قدرت مالي ندارند، اينها نه قدرت مالي دارند بنابراين از ارزش بهره‌اي ندارند نه تحقيق علمي كردند پژوهش علمي كردند همين طور يك شعاري شنيدند و ايمان آوردند اينها هم اراذل‌اند (يك) هم بادي‌الرأي‌اند؛ ابتدايي بدون تحقيق و پژوهش قبول كردند (دو) اين حرفها را در سورهٴ مباركهٴ «هود» بيان كرد ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنَا﴾ پس نمي‌تواني پيامبر باشي (يك) ﴿وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا﴾ (دو) ﴿بَادِيَ الرَّأْيِ﴾ (سه) اينها همين طور شعاري شنيدند و قبول كردند تحقيقي نكردند

و در تفسير قمى در ذيل جمله : (و اتبعك الارذلون ) در معناى ارذل فرموده اند يعنى فقراء.

A similar dynamic is mentioned in 46:11 , where the Quraysh say of the Prophet’s impoverished Companions that they were the reason they rejected the new religion: Had it been good, they would not have outstripped us in [attaining] it.

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ ﴿۱۱﴾

كافران درباره مؤ منان چنين گفتند: اگر (اسلام) چيز خوبي بود هرگز آنها بر ما پيشي نمي‏گرفتند! و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند مي‏گويند اين يك دروغ قديمي است! (۱۱)

حقیقت امر این است که در اطراف پیامبران همیشه افراد فقیر جمع میشدند, چون آنها چیزی برای از دست دادن نداشتند و پیامبران دم از عدالت میزدند. برای همین بعضی از افراد داشتن علم و ثروت را خطرناک میدانستند

﴿۱۱۰﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ

﴿۱۱۰﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ 

بنابراين تقواي الهي پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد. 

مى فهماند كه هر يك از امانت و نخواستن مزد، سببى جداگانه و مستقل است براى وجوب اطاعت آنجناب بر مردم.

﴿۱۰۹﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ

﴿۱۰۹﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ 

من هيچ مزدي در برابر اين دعوت از شما نمي‏خواهم اجر من تنها بر پروردگار عالميان است. 

 آنكه اصلاً نه عوض مي‌خواهد نه غرض دارد آن ذات اقدس الهي است چون خودش هدف است اما اينها كه هيچ هدفي ندارند مگر رضاي الهي و قرب الهي اينها انبيايند ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾

و اگر در جمله (ان اجرى الا على رب العالمين ) به جاى نام جلاله (اللّه ) نام رب العالمين را آورد، براى اين است كه بر مسأله توحيد صريحتر دلالت كند، چون مشركين خداى تعالى را معبود عالم آلهه مى دانستند و معتقد بودند كه براى هر عالمى الهى جداگانه هست

﴿۱۰۸﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ

﴿۱۰۸﴾ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ 

تقواي الهي پيشه كنيد، و مرا اطاعت نمائيد.

از خدايي كه خالق شماست ربّ‌العالمين است گذشته و حال و آينده شما را تأمين مي‌كند از او بپرهيزيد و از من كه از طرف او آمدم و حكم او را دارم ابلاغ مي‌كنم اطاعت كنيد

﴿۱۰۷﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ

﴿۱۰۷﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ 

من براي شما رسول اميني هستم. 

يعنى من براى شما رسولى از ناحيه پروردگارتان و امينى بر رسالت او هستم، به شما ابلاغ نمى كنم مگر آنچه كه پروردگارم مأمورم كرده و از شما خواسته است، و به همين جهت جمله (فاتقوا اللّه و اطيعون ) را بر آن متفرع كرد، آنگاه دستورشان داد تا اطاعتش ‍ كنند، چون اطاعت او اطاعت خدا است

اين لقب پرافتخار امانت، مخصوص وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست نوح هم امين بود ابراهيم هم امين بود اينها عمري در بين مردم به امانت زندگي كردند

 وجود مبارك نوح يك استدلال سه ضلعي دارد مي‌فرمايد حرف مرا بررسي كنيد (يك) سابقه مرا بررسي كنيد (دو) لاحقه ( به معني از دنبال چيزي پيوستن است) مرا بررسي كنيد (سه) اين مثلث، شما را به اين سمت مي‌كشاند كه بپذيريد من يك حُسن فعلي دارم دو حُسن فاعلي, حسن فعلي من اين است كه شما را به حق, عدل, عقل, خير, صلاح, فلاح دعوت مي‌كنم دعوت من برهاني است حسن فاعلي من دوتاست سابقه درخشان من كه من امين بودم لاحقه درخشان من هم اين است كه نه غرض دارم نه عوض مي‌خواهم خب چه چيزي بهتر از اين؟! خدمتگزاري كه سابقه خوب دارد حرفِ خوب مي‌زند لاحقه خوب هم دارد لاحقه چيست؟ ما هر روز داريم امتحان مي‌دهيم ديگر ﴿مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِن أجْرٍ﴾ نه از شما رياست مي‌خواهيم نه غرضي دارم نه عوضي مي‌خواهم هيچ چيزي نمي‌خواهم خب اگر كسي حق مي‌آورد خير و صلاح و فلاح مي‌آورد عمري را هم به نيكي امتحان داده آينده‌اش هم طيّب و طاهر است بايد [حرفش را] پذيرفت

﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾ نه تنها رسولم «إليكم» رسولم ﴿لَكُمْ﴾ به سود شماست معمولاً رسالت با «إلي» استعمال مي‌شود اما اينجا با «لام» استعمال شده من به سود شما حرف مي‌زنم شما اين را بررسي كنيد ببينيد كجايش مشكل دارد.

 در سورهٴ مباركهٴ «يس» هم حرف آن بزرگوار كه او شهيد سورهٴ «يس» است همين است شهيد سورهٴ «يس» كه گفت: ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ همين است ديگر, اين بيان نوراني كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» هست و آن بزرگوار هم شربت شهادت نوشيد اين است؛ آيه بيست به بعد سورهٴ «يس» ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَي قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ﴾ چرا؟ به دو دليل ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً﴾ حُسن فاعلي دارد ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ حرفهاي خوب مي‌زند خب كسي كه حرف خوب مي‌زند غرض ندارد عوض نمي‌خواهد چرا حرفش را گوش نمي‌دهيد؟! منتها در جريان امين بودن، ضلع سوم را هم وجود مبارك نوح ذكر كرده درباره پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم هست اين ضلع سوم را پيغمبر فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾[31] ساليان متمادي من به طهارت زندگي كردم پس سابقه ما درخشان, لاحقه ما درخشان, حرفِ ما هم نور مبين خب چرا نمي‌پذيريد؟!

﴿۱۰۶﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ

﴿۱۰۶﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ 

چون برادرشان نوح به آنان گفت آيا پروا نداريد 

 

يعنى زمانى كه برادرشان نوح به ايشان گفت : آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟ و مراد از برادر هم نسب و خويشاوند است، همچنان كه مى گويند: اخو تميم و اخو كليب، يعنى خويشاوند قبيله بنى تميم و بنى كليب، و استفهام در جمله، استفهام توبيخى است و معنايش اين است كه چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟

Their brother means that he was one of them (R).

Here being reverent is also interpreted as being mindful or careful, meaning, “Will you not be mindful of disobedience toward Me?”

﴿۱۰۵﴾ كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ

﴿۱۰۵﴾ كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ 

قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند 

Noah’s name has been repeated forty three times in the Qur’an and Allah has introduced Abraham as from among his party (Shi‘ah), where He says:

“And verily of his party was Abraham.”1

 

وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ ﴿۸۳﴾

و بى‏ گمان ابراهيم از پيروان اوست (۸۳)

 

One of the suras of the Qur'an is entitled Noah. The salutation of Allah unto Noah is a private salutation.

He says:

“Peace be on Noah in (all) the worlds!”2

سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ ﴿۷۹﴾

درود بر نوح در ميان جهانيان (۷۹)

Allah has also sent salutation to Abraham, Moses and Aaron, but it does not contain the phrase /fil-‘alamin/ (in (all) the worlds).

 

در كتاب كمال الدين و نيز در روضه كافى با ذكر سند از ابو حمزه، از امام باقر (عليه السلام) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نوح هزار سال مگر پنجاه سال در بين مردم بود، در حالى كه احدى غير او در كار نبوت با وى شركت نداشت و ليكن آن جناب بر مردمى رو آورد كه به طور كلى مسأله نبوت را منكر بودند و انبياى قبل از نوح تا زمان آدم را نيز قبول نداشتند

بين نوح و آدم (عليه السلام) ده پدر فاصله بود، كه همه از پيامبران بودند.

 

در مفردات گفته : كلمه (قوم ) در اصل به معناى جماعتى از مردان است، نه زنان و به همين جهت فرموده : (لا يسخر قوم من قوم و لا نساء من نساء)

 

 

 و شاعر نيز گفته (اقوم آل حصن ام نساء - آيا آل حصن قومند و يا زنانند) و ليكن در قرآن كريم هر جا آمده اعم از زن و مرد را شامل است.

و لفظ قوم به قول بعضى از علماء مذكر است و اگر گاهى ضمير مونث به آن برمى گردانند به اعتبار جماعت مى باشد.

بعضى ديگر گفته اند: مونث است.

و در مصباح گفته هم در مونث به كار مى رود و هم در مذكر.

 

وجه اينكه قوم نوح را مكذب همه مرسيلن خوانده و فرموده است: (كذبت قوم نوح المرسلين)، با اينكه ايشان به غير از نوح پيغمبر ديگرى را تكذيب نكردند، از اين باب بوده كه دعوت انبياء و مرسلين يكى است و همه در دعوت به توحيد متفقند، پس اگر مردمى يكى از ايشان را تكذيب كند در حقيقت همه را تكذيب كرده و به همين جهت خداى سبحان ايمان به بعضى از ايشان بدون بعض ديگر را كفر به همه آنان خوانده و فرموده : (ان الذين يكفرون باللّه و رسله و يريدون ان يفرقوا بين اللّه و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا).

بعضى از مفسرين در پاسخ از اشكال بالا گفته اند: اين از قبيل تعبير معروفى است كه مى گويند فلانى چارپايان سوار مى شود و لباسهاى برد مى پوشد، در حالى كه ميدانيم او سوار بيش از يك چارپا نشده و بيش از يك برد نپوشيده است، چيزى كه هست مى خواهند كنايه بياورند از اينكه او جنس چارپا سوار مى شود، نه همه چارپايان را.

ولى توجيه اولى بهتر است، و عين اشكال بالا و دو توجيه آن در آيه بعدى كه مى فرمايد: (كذبت عاد المرسلين ) و نيز آيه (كذبت ثمود المرسلين ) و آيات ديگر مشابه آن نيز مى آيد.

﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ﴾ اين قوم گرچه در مقابل نساء است ﴿لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَي أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ﴾[18] اما اين قوم يا به مناسبت جماعت، تأنيث دارد كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان دارد[19] يا تأنيث سماعي دارد كه زمخشري معتقد است كه چون تصغير آن قُوَيْمِه است ـ و در تصغير و جمع حكم روشن مي‌شود ـ از اين جهت قوم، مؤنث است[20] چون مؤنث است ﴿كَذَّبَتْ﴾ ذكر فرمود, ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ﴾

 اين ﴿الْمُرْسَلِينَ﴾ كه جمع محلاّ به الف و لام است

جمع محلّی به لام : اسم جمعِ دارای الف و لام جنس، از الفاظ عموم

جمع محلی به لام، به اسم جمعی می‌گویند که بر سر آن الف و لام جنس وارد می‌شود.

اکثر قریب به اتفاق علمای اصول جمع محلی به لام را از الفاظ عموم می‌دانند

 

 اين ﴿الْمُرْسَلِينَ﴾ كه جمع محلاّ به الف و لام است  درباره غير نوح هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «حجر» هم گذشت كه ﴿لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ﴾[21] خيلي از موارد است كه يك پيغمبر و يك قصّه و يك شهر مطرح است ولي تعبير قرآن به صورت جمع محلاّ به الف و لام است اين يا براي آن است كه آنها نظير اين براهمه و امثال براهمه گرفتار شبهه استقلال عقل و تماميّت عقل و كفايت عقل‌اند كه مي‌گويند بشر را عقل اداره مي‌كند همين توهّمي كه براهمه داشتند و منكر وحي و نبوّت بودند و در كتابهاي كلامي نظير تجريد مرحوم خواجه و مانند آن هم هست آنها مي‌گويند انبيا حرفي كه مي‌آورند يا موافق عقل است يا مخالف عقل اگر موافق عقل بود كه خود عقل كافي است اگر مخالف عقل بود كه مردود است حكماي الهي متكلّمين الهي پاسخ دادند كه خيلي از چيزهاست كه انبيا آوردند عقل اصلاً نمي‌فهمد[22] اين مخالف و موافق كه نقيض هم نيستند اينها عدم و مَلكه‌اند آدم اگر چيزي را نفهميد نه موافق است نه مخالف اين نظير وجود و عدم نيست كه ثالث نداشته باشد الآن سؤال مي‌كنند شما راجع به فلان مطلبي كه مرحوم بوعلي در فلان مسئله گفته موافقيد يا مخالف اين مي‌گويد «لا أدري» وقتي كه «لست أدري» شد انسان نه موافق است نه مخالف, بسياري از اسرار مربوط به آينده است كه اصلاً عقل نمي‌فهمد چون عقل مي‌فهمد كه نمي‌فهمد مي‌گويد من راهنما مي‌خواهم

اين شبهه براهمه براي همين است اينها اولاً خيال كردند موافقت و مخالفت نقيض هم‌اند آدم چيزي را كه نمي‌فهمد نه موافق است نه مخالف و اگر بخواهد دقت كند انسان اسرار فراواني در پيش دارد و مي‌فهمد كه نسبت به آنها آگاه نيست يك راهنما مي‌خواهد لذا اينها يا شبهه براهمه را دارند كه اصل وحي و نبوّت را منكرند اختصاصي به حضرت نوح ندارد يا نه, چون حرف همه انبيا يكي است توحيد است و اينها مشرك و وثني و صنمي‌اند اگر يك پيامبر(عليه السلام) را تكذيب كردند حرف همه انبيا كه يكي است ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[23] است گويا حرف همه انبيا را تكذيب كردند.

مستحضريد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه اينها خواستند بعضي انبيا را بپذيرند بعضي انبيا را نپذيرند، فرمودند انبيا همه‌شان يكي‌اند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ ندارد همه حرفهايشان يكي است شما اگر يكي را رد كرديد همه را رد كرديد ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً ٭ أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً﴾ براي اينكه اينها يك حرف دارند اما ﴿والَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ اُجورَهُم﴾[24] حرف همه انبيا يكي است.

﴿۱۰۴﴾ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

﴿۱۰۴﴾ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ 

و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ ناپذير مهربان است 

 

The respite that Allah gives the wrong doers is not done because of weakness and powerlessness, but it is because of Mercy and Grace so that they may return.

 

The repetition of these sentences are counted some effective comfort for the Prophet (S) and the few believers of that time, and also for the believers who are in minority at any time so that they do not fear of the misguided majority and they be assured with the might and mercy of Allah.

It is also a threat for the deviated ones indicating that if they are given respite it is not because of weakness but it is because of His mercy.

﴿۱۰۳﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ

﴿۱۰۳﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ 

حقا در اين [سرگذشت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان مؤمن نبودند 

 

 

يعنى در اين داستان كه ما از ابراهيم (عليه السلام) نقل كرديم، كه وى بر طبق فطرت ساده خود، راه توحيد را پيش گرفته، روى دل به سوى رب العالمين كرده، از بتها بيزارى جست و عليه بت پرستان و وثنيها احتجاج نمود، آيتى است براى هر كس كه در اين داستان تفكر كند.

(و ما كان اكثرهم مؤمنين ) - يعنى بيشتر قوم ابراهيم ايمان نياوردند، و بقيه الفاظ آيه روشن است.

 

مستحضريد كه نه «بسم الله» در قرآن تكرار شده نه در سورهٴ «قمر» كه دارد ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾[16] تكرار شده نه ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[17] سورهٴ «الرحمن» تكرار شده نه اين دو آيه سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اينها فقط تكرار لفظي است؛ در هر جا معناي خاصّ خودش را دارد ديگر, اين «بسم الله» كه 113 بار در آغاز سور‌ه نازل شد و يك بار هم در اثناي سورهٴ مباركهٴ «نمل» نازل شده 114 بار نازل شده 114 معنا دارد منتها لفظهايش شبيه هم است

 

شیاد هم بتوانیم این گونه معنا کنیم که پیام همه انبیا در طول تاریخ یکی است و نتیجه هم یکی است و تاریخ در حال تکرار میباشد و این تکرار را در تکرار این آیات می توان مشاهده کرد

﴿۱۰۲﴾ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

﴿۱۰۲﴾ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 

و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مى ‏شديم

 

در اين جمله مشركين آرزو مى كنند كه اى كاش به دنيا برگردند و از مؤمنين باشند تا به آن سعادتى كه مؤمنين رسيدند ايشان نيز برسند.

و در تفسير قمى درباره آيه (فلو ان لنا كرة فنكون من المؤمنين ) فرموده : (من المهتدين ) براى اينكه آن روز با اقرار خود ديگر داراى ايمان لازم شده اند.

مؤلف: مراد امام (عليه السلام) اين است كه آن روز ايمان مى آورند، ايمان ايقان و ليكن اين را نيز مى فهمند كه ايمان در آن روز هيچ سودى به حالشان ندارد و ايمان نافع، آن ايمانى است كه در دنيا مى داشتند، لذا آرزو مى كنند اى كاش به دنيا بر مى گشتند، تا ايمانشان ايمان راه يافتگان مى بود، يعنى ايمان مؤمنين حقيقى كه با ايمان خود راه زندگى دنيا و آخرت خود را يافتند و اين معنايى است لطيف كه آيه (و لو ترى اذ المجرمون ناكسوا رؤ سهم عند ربهم ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون )به آن اشاره دارد چون در اين آيه نگفتند: ما را برگردان تا ايمان آوريم و عمل صالح كنيم، بلكه مى گويند برگردان تا عمل صالح كنيم، دقت بفرمائيد.

﴿فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اينجا فرمايش سيدناالاستاد در بحث روايي قدري تام نيست اصلاً ايمان ممكن نيست تمام دشواريهاي معاد اين است كه حق روشن است آدم نمي‌تواند [ايمان بياورد] براي اينكه با كدام دست به جان گِره بزند؟! ﴿فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾

 

﴿۱۰۱﴾ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ

﴿۱۰۱﴾ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ 

و نه دوستى نزديك 

صديق را مفرد آوردند اما شافعين جمع است ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[59] آنجا هم جمع است براي اينكه ملائكه هستند صدّيقين هستند صلحا هستند شهدا هستند مؤمنين هستند اينها شفعايند اما اينها كه آن شافعين فراوان را مي‌بينند مي‌گويند ما كه شافع نداريم صديقي هم نداريم لذا صديق را مفرد آوردند يك دوست هم نداريم مشكل ما را حل كند حمّام را كه حمّام مي‌گويند براي اينكه خيلي گرم است, صديق حميم, صديق گرم اگر حميم باشد اهتمام مي‌كند

و در مجمع گفته است : در خبرى كه از جابر بن عبد اللّه رسيده آمده كه گفت : از رسول خدا شنيدم مى فرمود: كسى كه داخل بهشت مى شود مى پرسد رفيقم چه كرد؟ در حالى كه رفيقش در دوزخ است، خداى تعالى دستور مى دهد رفيقش را از دوزخ در آوريد و برايش ببريد، آنگاه اهل دوزخ چون اين را مى بينند مى گويند: (فما لنا من شافعين و لا صديق حميم - ما كسى را نداشتيم شفاعتمان كند و رفيق دلسوزى نداريم ).