﴿۱۰۵﴾ كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند
Noah’s name has been repeated forty three times in the Qur’an and Allah has introduced Abraham as from among his party (Shi‘ah), where He says:
“And verily of his party was Abraham.”1
وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ ﴿۸۳﴾
و بى گمان ابراهيم از پيروان اوست (۸۳)
One of the suras of the Qur'an is entitled Noah. The salutation of Allah unto Noah is a private salutation.
He says:
“Peace be on Noah in (all) the worlds!”2
سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ ﴿۷۹﴾
درود بر نوح در ميان جهانيان (۷۹)
Allah has also sent salutation to Abraham, Moses and Aaron, but it does not contain the phrase /fil-‘alamin/ (in (all) the worlds).
در كتاب كمال الدين و نيز در روضه كافى با ذكر سند از ابو حمزه، از امام باقر (عليه السلام) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نوح هزار سال مگر پنجاه سال در بين مردم بود، در حالى كه احدى غير او در كار نبوت با وى شركت نداشت و ليكن آن جناب بر مردمى رو آورد كه به طور كلى مسأله نبوت را منكر بودند و انبياى قبل از نوح تا زمان آدم را نيز قبول نداشتند
بين نوح و آدم (عليه السلام) ده پدر فاصله بود، كه همه از پيامبران بودند.
در مفردات گفته : كلمه (قوم ) در اصل به معناى جماعتى از مردان است، نه زنان و به همين جهت فرموده : (لا يسخر قوم من قوم و لا نساء من نساء)
و شاعر نيز گفته (اقوم آل حصن ام نساء - آيا آل حصن قومند و يا زنانند) و ليكن در قرآن كريم هر جا آمده اعم از زن و مرد را شامل است.
و لفظ قوم به قول بعضى از علماء مذكر است و اگر گاهى ضمير مونث به آن برمى گردانند به اعتبار جماعت مى باشد.
بعضى ديگر گفته اند: مونث است.
و در مصباح گفته هم در مونث به كار مى رود و هم در مذكر.
وجه اينكه قوم نوح را مكذب همه مرسيلن خوانده و فرموده است: (كذبت قوم نوح المرسلين)، با اينكه ايشان به غير از نوح پيغمبر ديگرى را تكذيب نكردند، از اين باب بوده كه دعوت انبياء و مرسلين يكى است و همه در دعوت به توحيد متفقند، پس اگر مردمى يكى از ايشان را تكذيب كند در حقيقت همه را تكذيب كرده و به همين جهت خداى سبحان ايمان به بعضى از ايشان بدون بعض ديگر را كفر به همه آنان خوانده و فرموده : (ان الذين يكفرون باللّه و رسله و يريدون ان يفرقوا بين اللّه و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا).
بعضى از مفسرين در پاسخ از اشكال بالا گفته اند: اين از قبيل تعبير معروفى است كه مى گويند فلانى چارپايان سوار مى شود و لباسهاى برد مى پوشد، در حالى كه ميدانيم او سوار بيش از يك چارپا نشده و بيش از يك برد نپوشيده است، چيزى كه هست مى خواهند كنايه بياورند از اينكه او جنس چارپا سوار مى شود، نه همه چارپايان را.
ولى توجيه اولى بهتر است، و عين اشكال بالا و دو توجيه آن در آيه بعدى كه مى فرمايد: (كذبت عاد المرسلين ) و نيز آيه (كذبت ثمود المرسلين ) و آيات ديگر مشابه آن نيز مى آيد.
﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ﴾ اين قوم گرچه در مقابل نساء است ﴿لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَي أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ﴾[18] اما اين قوم يا به مناسبت جماعت، تأنيث دارد كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان دارد[19] يا تأنيث سماعي دارد كه زمخشري معتقد است كه چون تصغير آن قُوَيْمِه است ـ و در تصغير و جمع حكم روشن ميشود ـ از اين جهت قوم، مؤنث است[20] چون مؤنث است ﴿كَذَّبَتْ﴾ ذكر فرمود, ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ﴾
اين ﴿الْمُرْسَلِينَ﴾ كه جمع محلاّ به الف و لام است
جمع محلّی به لام : اسم جمعِ دارای الف و لام جنس، از الفاظ عموم
جمع محلی به لام، به اسم جمعی میگویند که بر سر آن الف و لام جنس وارد میشود.
اکثر قریب به اتفاق علمای اصول جمع محلی به لام را از الفاظ عموم میدانند
اين ﴿الْمُرْسَلِينَ﴾ كه جمع محلاّ به الف و لام است درباره غير نوح هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «حجر» هم گذشت كه ﴿لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ﴾[21] خيلي از موارد است كه يك پيغمبر و يك قصّه و يك شهر مطرح است ولي تعبير قرآن به صورت جمع محلاّ به الف و لام است اين يا براي آن است كه آنها نظير اين براهمه و امثال براهمه گرفتار شبهه استقلال عقل و تماميّت عقل و كفايت عقلاند كه ميگويند بشر را عقل اداره ميكند همين توهّمي كه براهمه داشتند و منكر وحي و نبوّت بودند و در كتابهاي كلامي نظير تجريد مرحوم خواجه و مانند آن هم هست آنها ميگويند انبيا حرفي كه ميآورند يا موافق عقل است يا مخالف عقل اگر موافق عقل بود كه خود عقل كافي است اگر مخالف عقل بود كه مردود است حكماي الهي متكلّمين الهي پاسخ دادند كه خيلي از چيزهاست كه انبيا آوردند عقل اصلاً نميفهمد[22] اين مخالف و موافق كه نقيض هم نيستند اينها عدم و مَلكهاند آدم اگر چيزي را نفهميد نه موافق است نه مخالف اين نظير وجود و عدم نيست كه ثالث نداشته باشد الآن سؤال ميكنند شما راجع به فلان مطلبي كه مرحوم بوعلي در فلان مسئله گفته موافقيد يا مخالف اين ميگويد «لا أدري» وقتي كه «لست أدري» شد انسان نه موافق است نه مخالف, بسياري از اسرار مربوط به آينده است كه اصلاً عقل نميفهمد چون عقل ميفهمد كه نميفهمد ميگويد من راهنما ميخواهم
اين شبهه براهمه براي همين است اينها اولاً خيال كردند موافقت و مخالفت نقيض هماند آدم چيزي را كه نميفهمد نه موافق است نه مخالف و اگر بخواهد دقت كند انسان اسرار فراواني در پيش دارد و ميفهمد كه نسبت به آنها آگاه نيست يك راهنما ميخواهد لذا اينها يا شبهه براهمه را دارند كه اصل وحي و نبوّت را منكرند اختصاصي به حضرت نوح ندارد يا نه, چون حرف همه انبيا يكي است توحيد است و اينها مشرك و وثني و صنمياند اگر يك پيامبر(عليه السلام) را تكذيب كردند حرف همه انبيا كه يكي است ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[23] است گويا حرف همه انبيا را تكذيب كردند.
مستحضريد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه اينها خواستند بعضي انبيا را بپذيرند بعضي انبيا را نپذيرند، فرمودند انبيا همهشان يكياند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ ندارد همه حرفهايشان يكي است شما اگر يكي را رد كرديد همه را رد كرديد ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً ٭ أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً﴾ براي اينكه اينها يك حرف دارند اما ﴿والَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ اُجورَهُم﴾[24] حرف همه انبيا يكي است.