(24) وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا
(24) وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ
(۲۴) و از آنها امامان (و پيشواياني) برگزيديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت ميكردند بخاطر اينكه شكيبائي نمودند و به آيات ما يقين داشتند.
در آيه بعد به افتخاراتى كه نصيب بنى اسرائيل در سايه استقامت و ايمان شد اشاره مى كند، تا درسى براى ديگران باشد.
در اينجا رمز پيروزى و شرط پيشوائى و امامت را دو چيز شمرده :
يكى ايمان و يقين به آيات الهى ،
و ديگر صبر و استقامت و شكيبائى .
اين امر مخصوص بنى اسرائيل نيست ، درسى است براى همه امتها و براى مسلمانان ديروز و امروز و فردا كه پايه هاى يقين خود را محكم كنند و از مشكلاتى كه در طريق به ثمر رساندن خط توحيد است نهراسند، صبر و مقاومت را پيشه خود كنند تا ائمه خلق و رهبر امتها در تاريخ عالم شوند.
تعبير به (يهدون ) (هدايت مى كنند) به صورت فعل مضارع و همچنين جمله (يوقنون ) (يقين دارند) آن هم به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار اين دو وصف در طول زندگى آنها است ، چرا كه مساله رهبرى لحظه اي از مشكلات خالى نيست ، و در هر گام شخص رهبر و پيشواى مردم با مشكل جديدى روبرو مى شود كه بايد با نيروى يقين و استقامت مداوم به مبارزه با آن برخيزد، و خط هدايت به امر الهى را تداوم بخشد.
قابل توجه اينكه مساله هدايت را مقيد به امر الهى مى كند، و مى فرمايد: يهدون بامرنا و مهم در امر هدايت همين است كه از فرمان الهى سرچشمه گيرد، نه از امر مردم و خواهش و تمناى دل ، يا تقليد از اين و آن . برخی نگاه میکنند که مخاطبشان چی دوست دارد همان را میگویند
امام صادق (عليه السلام ) در حديث پرمحتوايش ، با استفاده از مضامين قرآن مجيد ائمه و پيشوايان را بر دو گونه تقسيم مى كند: امامانى كه به امر خدا نه به امر مردم هدايت را بر عهده مى گيرند، امر خدا را بر امر خودشان مقدم مى شمرند، و حكم او را برتر از حكم خود قرار مى دهند.
و امامانى كه دعوت به سوى آتش مى كنند، فرمان خود را بر فرمان حق مقدم مى دارند، و حكم خود را قبل از حكم الهى قرار مى دهند، و بر طبق هواى نفس خويش و بر ضد كتاب الله عمل مى نمايند.
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ
در اينكه منظور از (امر) در اينجا امر تشريعى (دستورات الهى در شرع ) است ، يا امر تكوينى (نفوذ فرمان الهى در عالم آفرينش ) مى باشد، ظاهر آيه همان معنى اول است
ولى بعضى از مفسران بزرگ آن را به معنى (امر تكوينى ) دانسته اند.
توضيح اينكه : هدايت در آيات و روايات به دو معنى آمده است : ارائه طريق (نشان دادن راه ) و ايصال به مطلوب (رساندن به مقصد).
شاید بتوانیم بگوییم که هدایت اول در سوره بقره همان ارائه طريق است و هدایت دوم ايصال به مطلوب:
ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ﴿۲﴾
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است (۲)
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳﴾
آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مى كنند (۳)
وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند (۴)
أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾
آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند (۵)
هدايت پيشوايان الهى نيز از هر دو طريق صورت مى گيرد، گاه تنها به امر و نهى قناعت مى كنند، ولى گاه با نفوذ باطنى در دلهاى لايق و آماده ، آنها را به هدفهاى تربيتى و مقامات معنوى مى رسانند.
كلمه (امر) در بعضى از آيات قرآن ، به معنى (امر تكوينى ) به كار رفته است مانند انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون : (هنگامى كه چيزى را اراده كند فرمان او تنها اين است كه مى گويد موجود باش ! آن هم موجود مى شود) (سوره يس آيه 82).
جمله (يهدون بامرنا) در آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى است ، يعنى آنها پيشوايانى بودند كه به قدرت پروردگار در نفوس آماده نفوذ مى كردند و آنها را به هدفهاى عالى تربيتى و انسانى سوق مى دادند.
اين معنى فى حد ذاته معنى قابل ملاحظه اى است و يكى از شئون امامت و شاخه هاى هدايت است ، اما جمله (يهدون بامرنا) را منحصر به اين معنى دانستن ، موافق ظاهر آيه نيست ، ولى مانعى ندارد كه ما (امر) را در اين جمله به معنى وسيع كلمه بگيريم كه هم (امر تكوينى ) و هم (تشريعى ) را در بر گيرد و هر دو معنى هدايت در آيه جمع باشد.
ولى به هر حال رسيدن امام و پيشوا به اين مقام ، تنها در پرتو يقين و استقامت امكان پذير است .
بحثى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه آيا منظور از اين گروه امامان و پيشوايان در بنى اسرائيل ، پيامبرانى هستند كه در اين قوم وجود داشتند، و يا علماء و دانشمندانى كه به فرمان الهى مردم را هدايت به نيكيها مى كردند در اين زمره واردند؟
آيه از اين معنى ساكت است ، همين اندازه مى گويد ما جمعى از آنها را امامان هدايت كننده قرار داديم ، اما با توجه به جمله (جعلنا) (قرار داديم ) بيشتر چنين به نظر مى رسد كه منظور پيامبرانى است كه از سوى خداوند به اين مقام منصوب شدند.
اين ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ ميتواند هم امر به معروف و نهي از منكر و دستورات شريعت باشد هم ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ [14] باشد اينها معصومانياند كه به امر تكويني ذات اقدس الهي يك عده را به مقصد ميرسانند ديگر ﴿يَهْدُونَ﴾ به معناي ارائه طريق نيست بلكه به معناي ايصال به مطلوب است پس دو گروه عالمان در بين بنياسرائيل حضور داشتند ،يك عده عالماني بودند كه بر اساس علمالدراسه مبلّغ دين شدند كتاب مينوشتند سخنراني ميكردند مردم را بر اساس امر به معروف و نهي از منكر هدايت ميكردند يك عده هم انسانهاي كامل بودند كه بر اساس ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ با امر ملكوتي عدهاي را به مقصد ميرساندند پس هدايت به امر الهي هم شامل علمالدراسهايهاست هم شامل علمالوراثهايها
يك وقت است كه وحی به علم و حكم تعلّق ميگيرد مثل اينكه به انبياي صاحب شريعت وحي ميآيد كه فلان چيز واجب است فلان چيز حرام است و مانند آن،اينها وحي حكم است وحي علمي است كه وحي قانون است. يك وقت است كه در قلب انسان گرايشي پيدا ميشود كه فلان كار را بكن مثل اينكه به مادر موسي وحي فرستاد كه اين بچه را در صندوقچه بگذار و صندوقچه را بينداز به دريا اين مسئله علمي نيست اين مسئله ارادي است در علمِ او اثر نكرد در اراده او اثر كرد يعني عقل بالفعل او را فعال كرد. در محور عزم و اراده و نيّت و قصد و تصميم مادر اثر گذاشت فرمود ما وحي فرستاديم به مادر موسي ﴿أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ كه او را در صندوقي بيفكن، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آنرا به ساحل بيفكند، و دشمن من و دشمن او آنرا بگيرد﴾ [15] اين وحي فعلي است بنابراين اين ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «سجده» محلّ بحث است هم ميتواند امر به معروف و نهي از منكر شريعت را شامل بشود كه ارائه طريق است هم امر تكويني را كه ايصال به مطلوب است. منشأ اينها هم صبر است و يقين.
قرآن كريم هر جا نامى از امامت مى برد، دنبالش متعرض هدايت ميشود، تعرضى كه گوئى مى خواهد كلمه نامبرده را تفسير كند، از آن جمله در ضمن داستانهاى ابراهيم مى فرمايد:
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ ﴿۷۲﴾
و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم (۷۲)
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴿۷۳﴾
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت میکردند و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند (۷۳)
و نيز مى فرمايد:
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ ﴿۲۴﴾
و ما از ايشان امامانى قرار داديم كه بامر ما هدايت مى كردند، و اين مقام را بدان جهت يافتند كه صبر مى كردند، و بآيات ما يقين ميداشتند
كه از اين دو آيه بر مي آيد وصفي كه از امامت كرده ، وصف تعريف است و ميخواهد آنرا بمقام هدايت معرفى كند از سوى ديگر همه جا اين هدايت را مقيد بامر كرده ، و با اين قيد فهمانده كه امامت بمعناى مطلق هدايت نيست ، بلكه بمعناى هدايتى است كه با امر خدا صورت مى گيرد و اين امر هم همانست كه در يكجا درباره اش فرموده :
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۸۲﴾
امر او وقتى اراده چيزى كند تنها همين است كه بآن چيز بگويد بباش ، و او هست شود،
فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾
پس منزه است خدایی که ملكوت هر چيز بدست او است.
و نيز فرموده :
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ
امر ما جز يكى نيست آنهم چون چشم بر هم زدن
تفاوت ميان هدايت امام و ساير هدايتها
و كوتاه سخن آنكه امام هدايت كننده اى است كه با امرى ملكوتى كه در اختيار دارد هدايت مى كند، پس امامت از نظر باطن يك نحوه ولايتى است كه امام در اعمال مردم دارد، و هدايتش چون هدايت انبياء و رسولان و مؤمنين صرف راهنمائى از طريق نصيحت و موعظه حسنه و بالاخره صرف آدرس دادن نيست ، بلكه هدايت امام دست خلق گرفتن و براه حق رساندن است .
قرآن كريم كه هدايت امام را هدايت بامر خدا، يعنى ايجاد هدايت دانسته ، درباره هدايت انبياء و رسل و مؤمنين و اينكه هدايت آنان صرف نشان دادن راه سعادت و شقاوت است ، مى فرمايد: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ)، (هيچ رسولى نفرستاديم مگر بزبان قومش تا بر ايشان بيان كند و سپس خداوند هر كه را بخواهد هدايت، و هر كه را بخواهد گمراه كند).
و درباره راهنمائى مؤمن آل فرعون فرموده ! (وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ و آنكس كه ايمان آورده بود بگفت : اى قوم ! مرا پيروى كنيد تا شما را براه رشد رهنمون شوم ) و نيز درباره وظيفه عموم مؤمنين فرموده : (وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ؟ چرا از هر فرقه طائفه اى كوچ نمى كنند، تا در غربت تفقه در دين كنند، و در نتيجه وقتى بسوى قوم خود بر مى گردند ايشان را بيم دهند، باشد كه قومش بر حذر شوند) كه بزودى اين تفاوت كه گفتيم ميان دو هدايت هست ، با بيان بيشتر و روشن ترى روشن مى گردد پس ديگر كسى نگويد چرا امر در آيه 73 انبياء و 23 سجده را بمعناى ارائه طريق نگيريم براى اينكه ابراهيم (عليه السلام ) در همه عمر اين هدايت را داشت .
صبر و يقين سببى براى موهبت امامت معرفى شده است
مطلب ديگري كه بايد تذكر داد اين است كه خداى تعالى براى موهبت امامت سببى معرفى كرده ، و آن عبارتست از صبر و يقين و فرموده : (لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون ) ، كه به حكم اين جمله ، ملاك در رسيدن به مقام امامت صبر در راه خداست ، و فراموش نشود كه در اين آيه ، صبر مطلق آمده ، و در نتيجه مى رساند كه شايستگان مقام امامت در برابر تمامى صحنه هائيكه براى آزمايششان پيش مى آيد، تا مقام عبوديت و پايه بندگيشان روشن شود، صبر مى كنند، در حاليكه قبل از آن پيشامدها داراى يقين هم هستند.