﴿۱۷﴾ وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِ

﴿۱۷﴾ وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ 

در آيهٴ هفده سورهٴ «فرقان» مي‌فرمايد در معاد، خداوند اين وثنيها و بت‌پرستها را محشور مي‌كند ﴿وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ﴾ (يك)، ﴿وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ (دو) آن معبودها را هم محشور مي‌كند يعني آن ملائكه را عزير را عيسي(سلام الله عليهما) را اينها را محشور مي‌كند معبودها را يك طرف عابدها را يك طرف محكمه تشكيل مي‌دهد

﴿۱۶﴾ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْئُولًا

﴿۱۶﴾ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْئُولًا 

در جريان جهنم و بهشت احكام خاصّي را قرآن كريم مطرح مي‌فرمايد فرمود بهشتيها بر اساس وعده وارد بهشت مي‌شوند نه بر اساس استحقاق زيرا انسان هر كار خيري انجام بدهد در برابر نعمتهاي الهي هنوز بدهكار است

 اينكه گفتند خود را محاسبه كنيد[1] يعني اعمال خيرتان را با سيّئات بسنجيد اگر سيّئاتتان بيشتر بود كه توبه كنيد و ترميم كنيد و اگر حسناتتان بيشتر بود مغرور نباشيد حسناتتان را با نعمتهاي الهي بسنجيد تا معلوم بشود هنوز بدهكاريد

 

آن بيان لطيفي را كه مرحوم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) در مجمع‌البيان نقل كردند در ذيل آيه ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾[44] فرمودند چشمه‌هاي بهشت را خود بهشتيها تفجير مي‌كنند

إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا ﴿۵﴾

به يقين ابرار و نيكان از جامى مى ‏نوشند كه با عطر خوشى آميخته است (۵)

عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا ﴿۶﴾

چشمه‏ اى كه بندگان خدا از آن مى ‏نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند (۶)

 

از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) سؤال كردند در جريان بهشت آدم روايات مختلف است بعضي از روايات دارد كه گندم بود بعضي از روايات دارد انگور بود بعضي روايات طور ديگر دارد كدام يك از اينها درست است فرمود همه‌اش درست است براي اينكه درخت بهشت مثل درخت دنيا نيست كه درخت انگور, گندم ندهد اين برابر مشيئت و اراده بهشتي است او اگر بخواهد كه درخت گندم بدهد گندم مي‌گيرد انگور خواست انگور مي‌گيرد[43] چون او ديگر با كود و هرس و غرس كه به دست نيامده او با عمل صالح حاصل شده فرمود همه‌اش درست است. آ

 

 ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾

اگر به يك كشاورز بگويند شما چه مي‌خواهي هر چه بخواهي براي شما حاصل كنيم اين هرگز آرزو نمي‌كند اي كاش نسخه خطّي تهذيب شيخ طوسي را من داشته باشم اين اصلاً تهذيب نشنيده فقه نشنيده آرزوي او محدود است اما يك فقيه را اگر بگويند يكي از آرزوهايتان چيست مي‌گويد اي كاش من نسخه خطّي كافي را مي‌داشتم اينها جزء آرزوهاي اوست آرزوي هر كسي به حوزه درك او وابسته است يك كشاورز يك دامدار يك پيشه‌ور يك تاجر يك كارمند يك كارگزار اينها آرزوهايشان محدود است فرمود:

﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[51] چيزهايي هم نزد ما هست كه آنها نمي‌توانند آرزو بكنند.

 

هر كدام از ماها هم مشيئت ما و ارادت ما به حوزه معرفت ما وابسته است و آن هم محدود است

 

 اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ

– خدایا از تو خواهم

خَیْرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْه ُعِبادُکَ الْصّالِحُونَ

بهترین چیزى را که درخواست کردند از تو بندگان شایسته ات و پناه برم به تو از آنچه پناه بردند از آن بندگان شایسته ات.

 

در بهشت هر چه بهشتي بخواهد به او مي‌دهند ولي تبهكاران در دنيا هر چه دلشان مي‌خواست انجام مي‌دادند كه مي‌گفتند ﴿هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[60] اما وقتي كه مُردند برابر آيه 54 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» ﴾ آنچه را كه مي‌خواستند از آنها گرفته شد تعلّق مانده (

متعلَّق از دست اينها گرفته شد (دو) عذاب و فرياد شروع مي‌شود (سه) چرا معتادها را گرفتند عذابشان شروع مي‌شود براي اينكه مواد را از آنها مي‌گيرند (يك) اعتياد مي‌ماند (دو) اعتياد بدون متعلّق, دردآور است (سه) چرا فشار مرگ هست فشار قبر هست براي اينكه اين شخصِ معتاد به دنيا به مال و فرزند و زندگي طبيعي دل بسته است (يك) هنگام مرگ اين متعلَّق را از او گرفتند (دو) تعلّق مانده است (سه) فرياد شروع مي‌شود (چهار) تا تك تك اين تعلّقات گرفته نشود اين شخص در جان كندن است

﴿۱۵﴾ قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً

﴿۱۵﴾ قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا 

فرمود: ﴿أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً﴾  اين جنّت براي اينها مصير است يعني اينها پايان صيرورتشان بهشت است نه پايان سيرشان بهشت است نه اينكه اينها مي‌روند بهشت اينها بهشت مي‌شوند خب اگر صيرورت, بهشت است بهشت مي‌شوند ما دليلي بر خلاف نداريم بلكه دليلي بر وفاق ادّعا شده است اين ظواهر محفوظ است [يعني] بهشت مي‌شوند بهشت معنوي مي‌شوند

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾

ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود (۱۵)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾

اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد! خود و خانواده خويش را از آتشي كه هيزم آن انسانها و سنگها است نگاهداريد، آتشي كه فرشتگاني بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند، و هرگز مخالفت فرمان خدا نمي‏كنند و دستورات او را دقيقا اجرا مي‏نمايند! (۶)

 

إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ ﴿۹۸﴾

شما و آنچه غير از خدا ميپرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگي در آن واردم (۹۸)

 

در طرف بهشت هم ظاهر آيات سورهٴ مباركهٴ «واقعه» اين است كه مقرّبين خودشان روح و ريحان‌اند ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[12

فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿۸۸﴾

پس (بدانید آن که بمیرد) اگر از مقربان درگاه خداست. (۸۸)

فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿۸۹﴾

آنجا در آسایش و نعمت و بهشت ابدی است. (۸۹)

 

] نه «له جنّتٌ» ما حالا چون درك اين معنا براي ما دشوار است حتماً مي‌گوييم «لام» حذف شده ما كه از آنجا خبر نداريم از وضع مقرّبين و بهشت و اهل بهشت بي‌اطلاعيم فوراً بگوييم اينجا «لام» حذف شده يا ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ﴾ يعني «لهم روحٌ و ريحانٌ» آخر اين تقدير براي چه؟!

 

 اگر به ما گفتند «خويش را تأويل كن ني ذكر را

13] ما به همين ظاهر آيه معنا مي‌كنيم اگر دليل عقلي يا نقليِ معتبري بر خلاف اقامه شده باشد بعد مي‌گوييم اينجا حرفي محذوف است و مانند آن وگرنه ظاهر آيات سورهٴ مباركهٴ «واقعه» اين است كه اگر كسي جزء مقرّبين شد ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ نه «له روحٌ» نه «له ريحان» نه «له جنّة نعيم»

در قرآن كريم فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[55] (يك) ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾[56] (دو) بعضيها اصلاً تدرّج نكردند بالاتر بروند بعضيها برابر سورهٴ «انفال» بالاتر رفتند شده ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ برخيها آن قدر بالا رفتند كه خودْ درجه شدند كه در سورهٴ «آل‌عمران» ديگر بدون «لام» آمده فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾ اين را شما وقتي به زمخشري يا به فخررازي مي‌دهيد مي‌گويد اينجا «لام» محذوف است به دليل اينكه در سورهٴ «انفال» دارد ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ خير «خويش را تأويل كن»[57] هيچ لامي هم حذف نشده بعضيها ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ بعضيها ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾ هستند خب اگر اينجا خودشان درجه شدند يعني مالك درجه شدند به مرحله والا بار يافتند ديگران را هم مي‌توانند زيرمجموعه خودشان نگه بدارند.

 آن وقت آن بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مرحوم صدوق در امالي نقل كرد اين است كه «أنا مدينةُ الحكمة و هي الجَنّة و أنت يا عليُّ بابها»[14] خود حكمتي كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿وَمَن يُؤتَ الْحِكمةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[15] و يكي از مصاديق روشن كوثر است خود اين كوثر خود اين حكمت, جنّت است. حالا اگر براي ما دليل عقلي يا دليل نقلي معتبر اقامه شده است كه كوثر نمي‌تواند جنّت باشد حكمت نمي‌تواند جنّت باشد جنّت الاّ ولابد يك قسم دارد و آن همان است كه درخت داشته باشد آب داشته باشد و قسم ديگر ندارد

در پايان سورهٴ مباركهٴ «قمر» مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[33] اينها نزد خدايند نزد خدا ديگر سخن از باغ و ارم نيست آنجا خودش جنّتِ معنوي است كه ﴿وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[34] است نه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ جنّت الله كه ديگر درخت ندارد جنّت الله عقل دارد و عدل و آنها از اينكه هميشه چيز مي‌فهمند هميشه درصدد عقل و عدل‌اند هميشه درصدد مِهر و وفا و صفايند هميشه در لذّت‌اند چنين حالتي دارند بنابراين اگر كلمه صيرورت در اين گونه از موارد به كار رفت اين به ظاهرش محفوظ است

﴿۱۴﴾ لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا

﴿۱۴﴾ لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا 

﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[59] نه مي‌ميرد كه راحت بشود نه حيات طيّب و طاهر نصيبش مي‌شود لذا در اين بخش كه ـ ثُبور يعني هلاك ـ خواهان هلاك است مي‌گويد اي كاش من بميرم 

 ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا

درخواست مكرّر هم بكنيد برايشان بي‌اثر است براي اينكه شما در دنيا بالصراحه به انبيايتان مي‌گفتيد ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ به جايي هم رسيديد كه ما به پيامبران الهي(عليهم السلام) گفتيم ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَهُم﴾[7] خدا اينها را نمي‌آمرزد. بنابراين چه يك بار چه چند بار درخواست هلاكت بكنيد يا استغاثه بكنيد بي‌اثر است.

آيه مورد بحث همان معنايى را مى رساند كه آيه (اصلوها فاصبروا اولا تصبروا سواء عليكم ) و همچنين آيه (سواء علينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص ) 

﴿۱۳﴾ وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا

﴿۱۳﴾ وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا

كلمه (ثبور) به معناى ويل و هلاكت است.

جهنّمي بيچاره در هر مدار و محوري در فشار است اين در دنيا كه هست در فشار است در حال احتضار در فشار است در قبر در فشار است در جهنم چه جهنم برزخي چه جهنم كبرا هم در فشار است فشار جهنم را اينجا تصريح كرد فرمود: ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً﴾ (يك) ﴿مُقَرَّنِينَ﴾ (


«مقرنّين»: به كسانى گفته مى‏شود كه به بند كشيده شده‏اند.
«ثبور»: مرگ و نابودى.
«بور»: نابودشدگان، اين واژه جمع «بائر» است

﴿۱۲﴾ إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا

وقتي وارد صحنه قيامت شدند همين كه جهنم جهنمي را از دور ببيند نعره مي‌زند چطور اين حيوان درنده وقتي بخواهد طعمه خود را بگيرد نعره مي‌زند اين هم همين طور است

لطيفه قرآن كريم اين است كه اين جهنم هست صحنه آخرت صحنه حيات است يك چيز بي‌جان در آخرت نيست ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ دار يعني دار نه فقط اهلش ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾[27] هيچ موجودي در آخرت نيست كه حيات نداشته باشد همه‌شان زنده‌اند چون اين‌چنين است ديگر آن توجيه مرحوم شيخ طوسي در تبيان كه مي‌فرمايد اسناد رؤيت به نار مجاز است[28] اين تام نيست براي اينكه از كجا براي ما روشن شد كه آتش قيامت نمي‌فهمد آتش قيامت مي‌فهمد چون سراسر آخرت دارِ حيات است ظاهر آيه هم همين است

 مي‌بينيد كسي كه دويده نفس نفس مي‌زند مي‌خواهد با شدّت اين نفس را بالا بياورد اين را مي‌گويند زفير مثل اينكه اين گرگها كه مي‌خواهند حمله بكنند اينها هم زفير دارند

 روايت كرده اند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرمود: هر كس عمدا دروغى بر من ببندد محل نشيمن خود را در بين دو چشم جهنم آماده كند، اصحاب عرض كردند يا رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) مگر جهنم چشم دارد؟ فرمود: مگر نشنيده ايد كه قرآن مى فرمايد: (اذا راتهم من مكان بعيد - وقتى جهنم ايشان را از محل دور ببيند) آيا جز اين است كه با دو چشم مى بيند

 بهشتي اصلاً جهنم را نمي‌بيند نعره‌اش را هم نمي‌شنود در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» گذشت كه ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾.[34] 

پرسش: حضرت استاد در آيه 71 سورهٴ «مريم» مي‌فرمايد: ﴿وَإنْ مِنْكُمْ إلاّ وارِدُهَا﴾.
پاسخ: آنجا گذشت كه ورود به معناي اشراف است ديگر نظير ﴿لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ﴾.

 

فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾[36] يعني از جريان جهنم دورند چون قبلش فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾[37] اين درباره خصوص جهنم است, ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ هنوز مسئله بهشت مطرح نشد روز, روز فزع اكبر است همه مي‌نالند ولي اينها راحت‌اند ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ٭ يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ﴾[

در جريان آن بخشهاي ديگر گذشت كه بهشتيها در حدّي هستند كه در دنيا بصيرند در آخرت بصير, جهنّميها در دنيا بصيرند و در آخرت كور در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طه» گذشت كه همين جهنّمي كه ﴿نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ به خدا عرض مي‌كند كه ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ من در دنيا چشم داشتم ولي اينجا كورم ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما هيچ كاري نكرديم ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾[39] هر طوري كه در دنيا بودي همان طور ما تو را آورديم ما هيچ كاري نكرديم اينكه شما نمي‌بيني كوري اين همه انبيا و اوليا و بهشت و درجات بهشت و مراتب بهشت و فرشتگان و مؤمنين و صديقين و صلحا و شهدا اينها را نمي‌بيني در دنيا هم نمي‌ديدي جهنم را مي‌بيني در دنيا مراكز فساد را مي‌ديدي اينجا هم جهنم را مي‌بيني جهنم را نشانت مي‌دهيم مي‌گوييم ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[40] شما هم مي‌گوييد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[41] ما شما را كور نكرديم شما بهشت را نمي‌بيني در دنيا هم مسجد و حوزه و حسينيه و اينها را نمي‌ديدي جاي ديگر را كه مي‌ديدي الآ‌ن هم جاي ديگر را مي‌بيني اينجا فقط بهشت را نمي‌بيني انبيا را نمي‌بيني اوليا را نمي‌بيني فقط خودت هم قبول داري كه مي‌گويي ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همين كور مي‌گويد خدايا من ديدم چه چيزي را مي‌بيند نتيجه آن چيزي كه در دنيا مي‌ديد ديگر, هيچ يعني هيچ خلافي نسبت به دنيا نيست در دنيا يك عدّه چشمشان بسته است نسبت به نامحرم كه فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[42] در آخرت اصلاً جهنم را نمي‌بينند غيبت را نشنيدند تهمت را نشنيدند غنا را نشنيدند آهنگ حرام را نشنيدند اينجا هم ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾[43] نداي الهي را مناجات الهي را اذان را دعوت انبيا را شنيدند اينجا هم حرفهاي فرشته‌ها را مي‌شنوند اين طور نيست كه چيزي در دنيا باشد خدا بر خلاف دنيا اينها را آنجا ببرد يك آدم بينايي را كور بكند خب همينها كه مي‌گويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾[44] همينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ديگر. بنابراين اين خروش جهنم اين قريب جهنم اين نعره جهنم فقط براي يك عدّه است يك عدّه مي‌شنوند يك عدّه نمي‌شنوند.

﴿۱۱﴾ بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا

بعد مي‌فرمايد اينها مشكل اساسي دارند در معرفت‌شناسي و آن اين است كه اينها ساعت را قيامت را منكرند وقتي قيامت مورد انكار قرار گرفت اول و آخر زندگي مي‌شود گهواره و گور همين! از گهواره تا گور [زندگي‌ات], بعد ديگر خبري نيست مي‌شود ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾[15

اين نشان مي‌دهد ساعت الآن هست جهنم الآن هست آن چيزي كه نارِ افروخته دارد مي‌گويند سَعير خب اينكه فرمود: ﴿أَعْتَدْنَا﴾ ما آماده كرديم نظير آنچه در بخشهاي پاداش فرمود ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾,[19] ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾[20] اين ﴿أُزْلِفَتِ﴾ يعني نقد است نزديك شماست

سعير»: آتش شعله‏ور.

﴿۱۰﴾ تَبَارَكَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِنْ ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا ال

﴿۱۰﴾ تَبَارَكَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِنْ ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَلْ لَكَ قُصُورًا

 

خطبه قاصعه

فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِی الْکِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبادِهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخاصَّةِ أَنْبِیائِهِ وَ أَوْلِیائِهِ، وَ لَکِنَّهُ - سُبْحانَهُ - کَرَّهَ إلَیْهِمُ التَّکابُرَ، وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّواضُعَ، فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ، وَ عَفَّرُوا فِی التُّرابِ وُجُوهَهُمْ، وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ کانُوا أَقْواماً مُسْتَضْعَفِینَ، قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ، وَ ابْتَلاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ، وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخاوِفِ، وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَکارِهِ.
ترجمه :
اگر خدای تعالی بندگانش را رخصت کبر ورزیدن می داد، همانا به خواص پیامبران و دوستان خود رخصت می داد. 
ولی خدای سبحان، کبر ورزیدن را برای ایشان ناپسند شمرد و از تواضعشان خشنودی نمود. 
آنان چهره های خود را بر زمین هشتند و رویهای خود به خاک بیالودند و در برابر مؤمنان فروتنی نمودند و خود مردمانی بودند به ناتوانی موصوف. خداوندشان به گرسنگی امتحان نمود و به سختیها مبتلا کرد و به وحشتها بیازمود و به جفاها و ناخوشیها بپالود.

فَلاَ تَعْتَبِرُوا الرِّضَا وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ، جَهْلاً بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ، وَ الاِخْتِبَارِ فِی مَواضِعِ الْغِنَی وَ الاِقْتِدَارِ فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: (أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ، بَلْ لایَشْعُرُونَ) فَإِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ.
ترجمه :
مبادا که مال و فرزند را ترازوی خشم و خشنودی خداوند پندارید، در حالی که، ندانید که اگر توانگری و قدرت عطا می کند، چیزی جز آزمایش شما نیست. خدای سبحان فرماید: 
«آیا می پندارند که آن مال و فرزند که ارزانیشان می داریم. برای آن است که می کوشیم خیری به آنها برسانیم؟ نه، که آنان در نمی یابند.»**سوره 23، آیات 55، 56.*** 
او بندگان خودپسند و سرکش خود را به ارزش و اعتباری که بندگان زبون و ناتوان او در دیده آنها دارد می آزماید.

 

وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ - صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِما - عَلَی فِرْعَوْنَ وَ عَلَیْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَیْدِیهِمَا الْعِصِیُّ، فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکِهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ، فَقَالَ: أَ لاَ تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَیْنِ یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْکِ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ، فَهَلَّا أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ؟! إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ، وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ.
ترجمه :
چنانکه موسی بن عمران با برادرش هارون بر فرعون داخل شدند. 
آندو، جامه پشمین بر تن داشتند و هر یک را عصایی در مشت بود. با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خداوند گردد عزت و پادشاهیش باقی خواهد ماند.
فرعون گفت: 
آیا از ایندو در شگفت نیستید که با من در باب بقای عزت و سلطتنتم شرط می کنند و خود چنانکه می بینید در عین بینوایی و خواری هستند. چرا دستبندهای زرین به دستهایشان آویخته نیست؟ 
زیرا فرعون زر و زراندوزی را بزرگ می داشت و جامه پشمین پوشیدن را حقیر می شمرد.

وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ - سُبْحَانَهُ - لِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ، وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ، وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ معهم طُیُورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاَءُ، وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ، وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ، وَ لاَ اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَ لاَ لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِیَهَا.
ترجمه :
اگر خدای سبحان، می خواست که هنگام مبعوث داشتن پیامبران خود گنجها و معادن زر را برایشان بگشاید و باغهای بهشت گونه را به آنان دهد و پرندگان آسمان و وحوش زمین را به فرمان ایشان درآورد، چنان می کرد. 
ولی اگر چنان کرده بود، آزمایشها را موردی نبود و پاداش روز جزا باطل می شد و اخبار آسمان تباه می گردید. و اجر و مزد امتحان شدگان بر پذیرندگان دعوت تعلق نمی گرفت و مؤمنان مستحق ثواب نیکوکاران نمی شدند. نامهای مؤمن و کافر، معانی خود را از دست می دادند.

 

وَ لَکِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ، وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَی الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاَتِهِمْ، مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلأَُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنیً، وَ خَصَاصَةٍ تَمْلأَُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًی.
ترجمه :
ولی خدای سبحان، پیامبران خود را به اراده و تصمیم، نیرومندی داد و به ظاهر در چشم دیگران ناتوانشان نمود. با قناعتی که دلها و دیدگان را از بی نیازی پر سازد و بینوایی و فقری که چشمها و گوشها را بیازارد.
متن خطبه :
وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لاَ تُرَامُ، وَ عِزَّةٍ لاَ تُضَامُ وَ مُلْکٍ تُمْتَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ، وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ، لَکَانَ ذَلِکَ أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الاِعْتِبَارِ، وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الاِسْتِکْبَارِ، وَ لآَمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ، أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَکَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکَةً، وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً.
ترجمه :
اگر پیامبران را نیرویی بود، چنانکه، کس را یاری و ستیز با آنان نبود و یا عزت و جاهی بود که مورد ستم واقع نمی شدند یا سلطنتی بود، که مردم به سویشان گردن می کشیدند تا هیبت و شوکتشان را بنگرند و از هر سو بار سفر بسته و آهنگ ایشان می نمودند، در این حال مردم اندرزهایشان را آسانتر می پذیرفتند و در برابر آنان کمتر سرکشی می کردند، آنگاه به آنان ایمان می آوردند و این ایمان یا از وحشتی بود که بر آنها چیره بود و یا رغبتی بود که به ایمانشان متمایل کرده بود.
یعنی نیتهایشان خالص نبود و اعمال نیکشان میان مؤمن حقیقی و ظاهری منقسم شده بود.

وَ لَکِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - أَرَادَ أَنْ یَکُونَ الاِتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ، وَ التَّصْدِیقُ بِکُتُبِهِ، وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ، وَ الاِسْتِکَانَةُ لِأَمْرِهِ، وَ الاِسْتِسْلاَمُ لِطَاعَتِهِ، أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاَ تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ، وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَی وَ الاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ، کَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ.
ترجمه :
اما خداوند می خواهد که پیروی از رسولانش و تصدیق به کتابهایش و خشوع در برابرش و فروتنی در برابر فرمانش و تسلیم به طاعتش اموری باشند خاص او و از هر شایبه و آمیزه ای پاک، که هر چه آزمایش بزرگتر باشد ثواب و جزای آن بیشتر خواهد بود

 

أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ - صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ - إِلَی الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لاَتَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ، فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیَاماً، ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الْأَوْدِیَةِ قُطْراً، بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ لاَ یَزْکُو بِهَا خُفُّ وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَظِلْفٌ.
ترجمه :
آیا نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را از زمان آدم (ع) تا کسانی که پس از آنها آمده اند از این عالم بیاموزد، به سنگهایی که نه سود می رسانیدند و نه زیان، نه می دیدند و می شنیدند، و آن سنگها را بیت الحرام خود قرار داد و آن را برای مردم برپا ساخت در سخت ترین سنگلاهای زمین در ریگزاری که در آنجا از هر جای دیگر کمتر گیاه می روید. در دره ای از دیگر دره ها تنگتر، بین کوههای سخت و ریگهای نرم، آسان، که گذر کردن از آنها دشوار باشد و چشمه های کم آب و دهکده های دور از یکدیگر که در آنجا نه اشتری فربه می شود و نه اسب و گاو و گوسفندی.

ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ - عَلَیْهِ الَّسلامُ - وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَایَةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ، مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ، وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ، وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّی یَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ، وَ یَرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ.
قَدْنَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ، ابْتِلاَءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً، وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً، جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ.
ترجمه :
آدم (ع) و فرزندان او را فرمان داد که به آن خانه روی نهند و آنجا بازارگاهی شد برای کسانی که در سفرها در پی سودند و بارگاهی برای افکندن بارها.
مردم شتابان روی به بیت الحرام آوردند. از بیابانهای بی آب و گیاه و کم عمق دره های ژرف و جزیره های پراکنده و دریاها، تا از روی خواری شانه های خود را بجنبانند و گرد آن بگردند و آواز به تهلیل**تهلیل: لا اله الا الله گفتن*** بردارند.
موی پریشان و خاک آلود، نه دوان و نه آهسته گام بردارند جامه ها از تن به در کنند و با رها کردن موی، چهره نیکوی خود را زشت نمایند. 
این است آزمایش بزرگ و امتحانی سخت و آزمونی آشکار. خداوند آن را سبب رحمت خود ساخت و وسیله رسیدن به بهشت خویش.

 

وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ، وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ، جَمَّ الْأَشْجَارِ، دَانِیَ الثِّمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَی مُتَّصِلَ الْقُرَی، بَیْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ، وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَ أَرْیافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ زُرُوعٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ، وَ لَوْ کَانَتِ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَیْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِیَاءٍ، لَخَفَّفَ ذَلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ.
ترجمه :
اگر خدا می خواست بیت الحرام خود را و پرستشگاههای بزرگش را در میان باغها و نهرها قرار می داد و در جایی که زمین نرم و هموار باشد، در مکانی پردرخت و درختانی سرشار از میوه. در میان خانه ها و عمارات بسیار و روستاهای به هم پیوسته. در میان گندمزارهای قهوه ای رنگ و اراضی پرباران و باغستانهای خرم و راههای آباد. در این حال، پاداش اندک بود، اگر بنیانی که کعبه بر روی آن ساخته شده و سنگهایی که دیوارهایش را برآورده، زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنی بود، از دودلیها و تردیدهایی که در سینه ها جاری کرده می کاست و سعی و کوشش شیطان را از دلها دور می ساخت و اضطراب و نگرانی را از قلب مردم می زدود.

وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ، وَ لِیَجْعَلَ ذَلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَی فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ.
ترجمه :
ولی خداوند بندگانش را به گونه گونه ی سختی می آزماید و به انواع مجاهدتها به بندگی وامی دارد.و به کارهای ناخوش آیند امتحان می کنند تا تکبر و خودپسندی را از دلهایشان بیرون کند و خواری و فروتنی را جانشین آن سازند. اینهاست درهایی که به عوالم فضل و احسان او گشوده می شود و سببهایی مهیا برای آنکه بندگانش را بیامرزد و گناهانشان را ببخشاید.

 

 

﴿۹﴾ انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا

بعد فرمود اين گروه كه چنين ادّعايي دارند توقّعاتي هم دارند و ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اينها شايسته خطاب نيستند كه ما جواب اينها را بدهيم براي اينكه اينها حرف برهاني ندارند لذا به خود حضرت خطاب كرد و جواب آنها را داد

 ما بر اينها كوثر فرستاديم اينها مي‌گويند چرا تكاثر نداري چرا بيت و گنج نداري چرا باغ نداري چرا بوستان نداري خب ما از كجا حرف مي‌زنيم اينها كجا حرف مي‌زنند ما چه چيزي فرستاديم اينها چطور اشكال مي‌كنند؟

﴿۸﴾ أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِ

﴿۸﴾ أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا

 بر اساس نظام باطل سرمايه‌داري كه ارزش را به مال مي‌دادند گفتند او اگر بخواهد در جامعه بر ما مسلّط باشد يا حاكم باشد يا مُطاع ما باشد بايد قدرت مالي بيشتري داشته باشد گنجي, ثروتي داشته باشد كه ما از او اطاعت كنيم. 

بالأخره يا تجارت داشته باشد يا كشاورزي و زراعت داشته باشد كه ديگر نيازي به كسي نداشته باشد محتاج به كارهاي عادي نباشد و مانند آن

در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه اين است كه خدايا «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ»[7] عرض كرد خدايا آن توفيق را بده كه من از نظر ادراك به نظام ارزشي راه پيدا كنم كه بفهمم چه چيزي عزيز است و چه چيزي ذليل, چه چيزي مايه عزّت است چه چيزي مايه ذلّت, چه كسي عزيز است چه كسي ذليل مبادا بگويم كسي كه وضع مالي‌اش خوب است او شريف است و كسي كه تهيدست است او خسيس است زيرا معيار شرف و خسّت در اطاعت و عصيان است

**

اسراء» غالب اين مطالب آمده كه فرمود: ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً ٭ أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِيراً ٭ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً ٭ أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي﴾[

در آغاز سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم صورت مبسوط اين شبهات ذكر شده آنجا گفتند كه ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ﴾[24] چرا فرشته‌اي به همراه او نيست

**

مطلب ديگر اين است كه همين گروه يا جمعي از اين گروه مي‌گفتند وجود مبارك حضرت ـ معاذ الله ـ ساحر است چون ديدند كتابي آورده كه ديگران از آوردن مثل او عاجزند گفتند تو سِحر كردي ديگران سِحر بلد نيستند. برخيها گفتند نه, او مسحور است نه ساحر, ساحراني در او اثر سوء گذاشتند او دهن به ادّعاي نبوّت باز كرد وگرنه مگر انسان مي‌شود پيامبر باشد بنابراين يا گاهي مي‌گفتند حضرت ساحر است گاهي مي‌‌گفتند مسحور يا گروهي مي‌گفتند حضرت ساحر است ـ معاذ الله ـ گروه ديگر مي‌گفتند مسحور

ساحر بودن شاعر بودن كاهن بودن مُفتري بودن اينها را درباره آن حضرت گفتند. ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها نه جهان‌بيني درست دارند نه معرفت‌شناسي كامل لذا راه گُم‌كرده‌اند يك انسان راه گُم‌كرده گاهي يمين مي‌رود گاهي يسار, گاهي نفي مي‌كند گاهي اثبات گاهي مي‌گويد ساحر بود گاهي مي‌گويد مسحور ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾. 

﴿۷﴾ وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ

اگر از شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان رسول ياد مي‌كنند آن به صورت استهزاست نه اينكه حضرت را به عنوان رسول قبول داشته باشند

درباره وحي و نبوّت اينها مي‌گفتند كه وجود مبارك پيامبر اگر رسول است چرا همانند ديگران راه مي‌رود و غذا مي‌خورد و اگر همانند ديگران راه مي‌رود و غذا مي‌خورد چرا ادّعاي رسالت مي‌كند زيرا رسول بايد فرشته باشد فرشته هم كه اهل اكل و شرب و امثال ذلك نيست.

مي‌گفتند انسان يا بايد اهل غذا و حركت در زمين باشد يا اهل رسالت باشد 

 سرّش اين است كه آنها انسان را در همين ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾[3] خلاصه مي‌ديدند اما از ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[4] باخبر نبودند از ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[5] باخبر نبودند اگر از آن باخبر نباشند لذا رسالت را مخصوص فرشته‌ها مي‌دانند و انسان را محروم از رسالت

خب اين پيامبر كه در اين پنج شش امر با ما شريك است چگونه مي‌تواند با خدا رابطه داشته باشد خدايي كه او ادّعا مي‌كند و از طرف او قانون بياورد اين مثل ماها غذا مي‌خورد اگر كسي از طرف خدا باشد فرضاً بايد فرشته بايد اين مثل ما در بازار راه مي‌رود تجارت مي‌كند كسب مي‌كند خب اگر كسي از طرف خداست بايد فرشته باشد ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ تعبير به رسول هم ـ معاذ الله ـ به عنوان تهكّم و استهزاست

﴿۶﴾ قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا ر

﴿۶﴾ قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا

در پاسخ فرمود: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً﴾ اين فِريه نيست (يك) اسطوره و فسون و فسانه نيست (دو) مستورات پيشينيان نيست (سه) اين اسرار خلقت است كه صاحب سرّ و عالِم به سرّ يعني ذات اقدس الهي براي تعليم و تزكيه جوامع بشري فرستاده است 

 بعد فرمود مبادا وقتي ما اول گفتيم ﴿لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ [تصور كنيد] همه‌اش سخن از بگير و ببند و بكوب و به زنجير بكش آن جايش محفوظ است ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[28] آنها سر جايش محفوظ است اما ﴿إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً﴾ هم سر جايش محفوظ است اين طور نيست كه همه‌اش بگير و ببند باشد ببخش و بگذر هم در آن هست ﴿إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً﴾.

﴿۵﴾ وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا

﴿۵﴾ وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا

گفتند ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾, ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ گاهي به معناي اسطوره‌ها و قصص گذشته‌هاست اينها شنيدند رستم و اسفندياري در ايران قصّه دارند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم نوح و ابراهيم(سلام الله عليهما) را مطرح كرد گفتند اينها همان قصّه‌هاي زرتشتيها و امثال ذلك است كه اينها اسطوره گذشتگان‌اند. 

يك احتمال ديگر اين است كه نه, از گذشته دور حرفهاي خرافي مستور شد نوشته شد اساطير و كتب گذشتگان است و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ ﴿اكْتَتَبَهَا﴾ رونويسي كرده استنساخ كرده حالا تحويل ما داده ادّعاي نبوّت مي‌كند

 ﴿فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً﴾ در بامداد ﴿أَصِيلاً﴾ در شامگاه. غروب را مي‌گويند اصيل به تعبير شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان براي اينكه اين اصل الليل است[25] ريشه شب از همان عصر شروع مي‌شود از اين جهت گاهي آصال تعبير مي‌شود گاهي اصيل تعبير مي‌شود.

﴿۴﴾ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُ

﴿۴﴾ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا

مطلب بعدي آن است كه اينها براي اهانت به قرآن كريم ـ معاذ الله ـ تعبير به كتاب و قرآن و امثال ذلك نمي‌كنند مي‌گويند ﴿إِنْ هذَا﴾ بر اساس تحقيري كه داشتند

﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ اينها از عدل و عقل فاصله گرفتند گرفتار زور و باطل شدند

﴿وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ يك عدّه هم دورش جمع شدند از اين پابرهنه‌ها كمكش كردن

***

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين سخن گذشت كه آن حرفهايي كه شما به او نسبت مي‌دهيد كه از جاي ديگر آمدند و حرفها را به پيامبر مي‌گويند آنها عرب‌زبان نيستند عربي نمي‌دانند و اين كتاب عربيِ مبين است; آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ شما مي‌گوييد كه ديگران املاء كردند ديگر, خب ديگران كه عربي مبين نمي‌دانند اين عربي مبين است ﴿يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ﴾ در خود مكّه كه كسي نيست اين حرفها را بداند و آنها اهل سواد و اينها نبودند شما مي‌گوييد اين قصّه‌ها را ديگري از جاي ديگر آمده به پيامبر گفته خب بيگانه كه از كشور ديگر آمده كه عرب‌زبان نيست و اينها عربي است ﴿وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾.

﴿۳﴾ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ ل

﴿۳﴾ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ مستحضريد كه ادبيات اقتضا مي‌كند بالأخره يك ضمير مرجعش ذكر بشود مرجعي كه اصلاً ذكر نشده اين ضمير به چه كسي برمي‌گردد ولي گاهي براي بي‌اعتنايي كه اصلاً اينها قابل ذكر نيستند يك ضمير بي‌مرجع ذكر مي‌شود گاهي هم بر اساس شهرت و عظمت و جلال و شكوه مي‌گويند نيازي به ذكر مرجع نيست.

گاهي بر اساس عظمت نام مرجع برده نمي‌شود و ضمير بي‌مرجع كار خودش را حل مي‌كند نظير ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا ٭ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾[14] نهار جلّي چه چيزي را؟ شما كه اشياء را قبلاً ذكر نكرديد گفتيد ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا ٭ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ آن «ها» به چه كسي برمي‌گردد اين مخلوقات الهي اين مظاهر الهي ديگر همه آيات الهي‌اند ديگر روشن است لذا فرمود: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾.a

اين آلهه ﴿لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً﴾ است (يك) ﴿وَهُمْ يُخْلَقُونَ﴾ است (دو) ﴿وَلاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً﴾ است (سه) ﴿وَلاَ نَفْعاً﴾ است (چهار) ﴿وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً﴾ (پنج) ﴿وَلاَ حَيَاةً﴾ (شش) ﴿وَلاَ نُشُوراً﴾ (هفت) هفت برهان است 

در جريان توحيد فرمود شما كسي را كه عبادت مي‌كنيد يا بايد براي اين باشد كه از خيرِ او طرْفي ببنديد يا از شرّ او در امان باشيد

******

شما اين ربّ را مي‌گوييد يك دانه «راء» است و يك «باء» مشدّد اين لفظ را مي‌گوييد اين معنا را در ذهن داريد ولي زيرش خالي است

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴿۲۳﴾
[اين بتان] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‏ ايد [و] خدا بر [حقانيت] آنها هيچ دليلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى كنند با آنكه قطعا از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است (۲۳)
*****
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿۷۳﴾
اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كسانى را كه جز خدا مى‏ خوانيد هرگز [حتى] مگسى نمى ‏آفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمى‏ توانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (۷۳)
****

قرآن مي‌فرمايد غير از خالق كسي نمي‌تواند ربّ باشد اگر كسي خواست مدبر موجودي به نام الف باشد ربّ او باشد او را تربيب كند و در كنار تربيب, تربيت كند بايد از او آگاهي داشته باشد ديگر خب كسي كه الف را نيافريده چه مي‌داند گوهر الف چيست خواسته الف چيست الف كجا آمده كجا مي‌خواهد برود راهش چيست كمالش چيست بر اساس اين تلازم حتماً ربّ بايد خالق باشد كسي كه خالق نيست كاري از او ساخته نيست

﴿۲﴾ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيك

﴿۲﴾ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا 

 

ذات اقدس الهي مي‌فرمايد غير از خدا احدي مالك ذرّه‌اي از موجودات جهان امكان نيست ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ يعني موجودي پيدا بشود فرشته يا غير فرشته كه ذرّه‌اي را در عالَم بالاستقلال مالك باشد اين نيست

حتي آن مِلكهاي تكويني كه انسان دارد نسبت به اعضا و جوارح اين نسبت به خودمان در يك محدوده خاصّي به عنوان امانت به ما دادند وگرنه فرمود اين چشم شما هم مِلك من است اين گوش شما هم مِلك من است اين «أم», «أم» منقطعه است ﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾[9] لذا گاهي اجازه نمي‌دهد كه انسان چشم را ببندد با همان چشم باز مي‌ميرد اين طور نيست كه حالا انسان مالك تكويني باشد نسبت به اعضا و جوارح خودش نسبت به اعضا و جوارح خودش هم مالك نيست پس ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾

(اين يك) ﴿وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ﴾ هيچ كسي شريك خدا هم نيست كه مثلاً اگر بالاستقلال مالك نيست بالاشتراك مالك باشد (اين دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ﴾ ظهير و پشتيبان و دستيار خدا هم نيست زيرا او مستقل است و غنيّ محض است 

ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[11] 

﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾[12] خب آن غني كه كافي است انسان به دنبال چه كسي برود؟! اگر ما احساس بكنيم كه فقير الي الله هستيم خدا هم كه كافي است بنابراين نه به خودمان متّكي هستيم نه به غير خدا تكيه مي‌كنيم نه سرگردان و شناوريم

﴿۱﴾ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا

﴿۱﴾ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا 

كلمه (فرقان ) به معناى فرق است، و اگر قرآن كريم را فرقان ناميد از آن جهت بوده كه آياتش بين حق و باطل جدايى مى اندازد، و يا از اين جهت بوده كه آياتش جدا جدا نازل شده. مؤيد معناى اول اين است كه اين كلمه در قرآن كريم بر تورات هم اطلاق شده، با اينكه تورات يكباره نازل شد.

 سوره 21, آیه 48
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ 

 سوره 2, آیه 53
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ 

بحث روايتى (دو روايت درباره مقصود از تسميه قرآن به (فرقان))  

در كافى به سند خود از ابن سنان، از شخصى كه نامش را برده روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) معناى قرآن و فرقان را پرسيدم كه آيا دو چيزند يا يك چيز؟ فرمود: (به يك اعتبار دو چيزند، و به اعتبارى ديگر يك چيز)، قرآن مجموع آيات است، و فرقان تنها آن آيات محكمى است كه مربوط به دستور العمل ها است.

و در اختصاص مفيد در حديث عبداللّه بن سلام كه حاكى از گفتگوى او با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است آمده (كه مى گويد به حضرت ) عرضه داشتم : آيا خداوند كتابى بر تو نازل كرده ؟ فرمود: بله. گفتم : آن كتاب كدام است، فرمود فرقان است. پرسيدم : چرا پروردگارت آن را فرقان ناميد؟ فرمود: براى اينكه آيات و سوره هاى اين كتاب جداى از هم است، مانند تورات، و مانند انجيل و زبور در الواح و صحف نازل نشد، به خلاف آنها كه در الواح و اوراق و يك مرتبه نازل شدند، گفتم : درست فرمودى يا محمد.

مؤلف: هر يك از دو روايت ناظر به يكى از دو معناى فرقان است كه گذشت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اين سوره به شهادت سياق عمومى آيات آن در مكه نازل شده، جز اينكه چه بسا بعضى از مفسرين سه آيه آن را استثناء كرده، گفته اند كه : در مدينه نازل شده است، و آن سه آيه عبارت است از آيه (و الّذين يدعون مع اللّه الها آخر... غفورا رحيما.

 

و شايد وجه در آن اين باشد كه در اين سه آيه مسأله حرمت زنا مطرح شده، ولى شما خواننده عزيز به خاطر داريد كه در تفسير آيه خمر از سوره مائده آنجا كه اخبار را نقل كرديم، گفتيم كه : حرمت زنا و شراب از اول ظهور دعوت اسلامى معروف بوده، كه يكى از احكام اين دين است.

و عجيب از بعضى از مفسرين است كه گفته اند: همه سوره مدنى است، مگر سه آيه از آن كه اولش :(تبارك الذى ) و آخرش كلمه (نشورا) است.

کلید واژه های سوره فرقان

۱- سبیل

۲- الرحمن