(9) يَا مُوسَي إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
(9) يَا مُوسَي إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
اي موسي! من خداوند عزيز و حکيمم!
خداى تعالى در اين جمله خود را براى موسى معرفى مى كند، تا بداند آن كسى كه دارد با او سخن مى گويد پروردگار متعال اوست. اين آيه در اين سوره در برابر آیات زیر میباشد .
سوره ۲۰: طه
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿۱۲﴾
من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر كه تو در سرزمين مقدس طوي هستي. (۱۲)
سوره ۲۸: القصص
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۳۰﴾
پس چون به آن [آتش] رسيد از جانب راست وادى در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى منم من خداوند پروردگار جهانيان (۳۰)
﴿يَا مُوسَي إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ تا حال در مكتب شعيب(سلام الله عليه) اين حرفها را شنيدي اما آنچه الآن در اينجا مشاهده ميكني منم كه نام من الله است وصف من عزيز حكيم است ﴿يَا مُوسَي إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾.
تکلم پروردگار
وقتي امام صادق به ابيبصير كور ميگويد تو خدا را ميبيني معلوم ميشود با چشم ظاهر نيست. وقتي كور خدا را ميبيند يعني با قلب ميبيند همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «لا تُدركه العيون بِمُشاهدة العِيان و لكن تُدركه القلوب بِحقائق الإيمان»[7] حقيقتِ دل ميبيند با آن چشم ملكوتي كه وجود مبارك موساي كليم اگر چشم را ميبست باز ميديد معلوم ميشود اين نار در شرق يا غرب, اين صدا در شرق يا غرب و مانند آن نيست گوشش را هم ميگرفت باز ميشنيد اين صدا از غيب ميآيد و با قلب درك ميشود نه از شرق و غرب بيايد تا با گوش شنيده بشود خدا فرمود موسي! من را كه ميبيني من را كه شناختي من الله هستم من عزيزم من حكيمم, ﴿أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾.
قرآن در آیه 164 سوره نساء از تکلّم خداوند با حضرت موسی(علیه السلام) سخن گفته و می فرماید:
«وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْليمَا».
(و خداوند با موسى سخن گفت)؛
در آیات 143 و 144 سوره اعراف نیز به موضوع تکلم خداوند با آن حضرت اشاره کرده و می فرماید:
«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّه»؛
(و هنگامی كه موسی به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت)
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
کوس ناموس تو بر کنگره عرش زنیم
عـَلـَم عـشــق تـو بـر بـام سـَـمـٰـوٰات بـریـم
«يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي»
و فرمود: (اى موسى! من تو را با رسالت هاى خويش و با سخن گفتنم [با تو] بر مردم برترى دادم و برگزيدم)؛.
علاوه بر آیات فوق، خداوند متعال در آیه 253 سوره بقره در بیان برتری پیامبران الهی بر یکدیگر می فرماید:
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ».
(بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها خداوند با ایشان سخن مى گفت)؛
سوره ۴۲: الشورى
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿۵۱﴾
شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحي، يا از وراء حجاب، يا رسولي ميفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحي ميكند، چرا كه او بلند مقام و حكيم است. (۵۱)
نـكـتـه كه در اين آيه هست اين است كه اين سه قسم را با كلمه او عطف به يكديگر كـرده، و ظاهر اين كلمه آن است كه سه قسم مذكور با هم فرق دارند، و بايد هم همين طور باشد، چون مى بينيم دو قسم اخير را مقيد به قيدى كرده. يكى را مقيد به حجاب و ديگرى را بـه رسـول. ولى اولى را به هيچ قيدى مقيد ننموده. و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از قسم اول سخن گفتن خفى باشد، سخن گفتنى كه هيچ واسطه اى بين خدا و طرف مقابلش نـبـاشـد. و امـا دو قـسم ديگر به خاطر اين كه قيدى زائد در آن آمده كه يا حجاب است و يا رسـولى كـه به وى وحى مى شود، سخن گفتنى است كه با واسطه انجام مى شود. چيزى كـه هـسـت در يـكـى واسـطـه رسـول اسـت كـه وحى را از مبداء وحى گرفته به پيامبر مى رسـانـد، و در ديگرى آن واسطه حجاب است، كه خودش رساننده وحى نيست، ولى وحى از ماوراى آن صورت مى گيرد.
وحى با واسطه قسم دوم وحى
قسم دوم از وحى، يعنى (او من وراء حجاب )، وحى با واسـطـه اسـت، و واسـطـه اش هـمان حجاب است. چيزى كه هست اين واسطه مانند واسطه در قـسم سوم خودش وحى نمى كند، بلكه تنها وحى از ماوراى آن آغاز مى شود.
اين قسم تكلم (تكلم از ماوراى حجاب ) مانند تكلم خداى تعالى با موسى در كوه طـور اسـت و نـيز از همين قسم است وحى هايى كه در عالم رؤ يا به انبياء (عليهم السلام ) مى شده.
و قـسـم اول از تـكلم تكلمى است كه خداى تعالى با پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله وسـلّم ) و بـدون واسـطـه جـبـرئيـل مـى كـرد كـه در آن نـه رسول ملكى، يعنى جبرئيل، واسطه بود، و نه هيچ گونه حجابى كه فرض شود.
و چـون وحـى در تمامى اين اقسام مختلف منتسب به خداى تعالى است، لذا مى توان وحى را بطور مطلق به خداى تعالى نسبت داد و مستند به او كرد. ساده تر بگويم : مى توان در هـر سـه قـسـم از وحى گفت خدا چنين وحى كرده، بدون قيدى كه معين كند منظور كدام يك از اقـسـام وحى است.
Fatemina, min:1:17
https://www.youtube.com/watch?v=DBZOzJQsJHw
Faghieh imani min:4:50-6:52
https://www.youtube.com/watch?v=aaAQF_PmCII
Dinani min:15:15 -17, 23:45-28