(14) فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَي مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ

(14) فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَي مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ

(۱۴) هنگامي كه مرگ را بر او مقرر داشتيم كسي آنها را از مرگ وي آگاه نساخت، مگر جنبنده زمين (موريانه) كه عصاي او را ميخورد (تا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد) هنگامي كه بر زمين افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خوار كننده باقي نمي ‏ماندند.

آخرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين سخن پيرامون حضرت سليمان است ، از مرگ عجيب و عبرت انگيز اين پيامبر بزرگ خدا سخن مى گويد، و اين واقعيت را روشن ميسازد كه پيامبرى با آن عظمت، و حكمرانى با آن قدرت و ابهت ، چگونه به آسانى جان به جان آفرين سپرد، و حتى پيش از آنكه تن او در بستر آرام گيرد چنگال اجل گريبانش را گرفت!

او در همان حال مدتى ماند تا اينكه موريانه كه قرآن از آن به دابة الارض (جنبنده زمين ) تعبير كرده عصاى او را خورد و تعادل خود را از دست داد و روى زمين افتاد و مردم از مرگ او آگاه شدند!

برخي از مفسّران گفتند اينكه از اين موريانه به ارْضه ياد مي‌شود براي اينكه اين يك حشره زميني است.

لذا بعد از آن ميافزايد: (هنگامى كه سليمان فرو افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خوار كننده باقى نميماندند) (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ).

جمله (تبينت ) از ماده تبين معمولا به معنى آشكار شدن است (فعل لازم ) و گاهى نيز به معنى دانستن و آگاه شدن از چيزى آمده است (فعل متعدى ) و اينجا متناسب با معنى دوم است ، يعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سليمان آگاه نبودند و فهميدند كه اگر از اسرار غيب آگاه بودند در اين مدت در زحمت و رنج كارهاى سنگين باقى نمى ماندند.

جمعى از مفسران جمله را به معنى اول گرفته اند و گفته اند مفهوم آيه چنين است كه بعد از افتادن سليمان وضع جنيان براى انسانها آشكار شد كه آنها از اسرار غيب آگاه نيستند، و بى جهت عده اى چنين عقيده اى را در باره آنها داشتند.

تعبير به عذاب مهين ممكن است اشاره به كارهاى سنگين و سختى بوده باشد كه سليمان گاهى به عنوان جريمه و مجازات بر عهده گروهى از جن ميگذارد، و گر نه پيامبر خدا هرگز كسى را بى جهت در فشار و عذاب ، آنهم عذاب خوار كننده قرار نمى دهد.

سپس روشن ساخت كه مردى ، با اين قدرت و عظمت چقدر در برابر مرگ آسيب پذير و ناتوان بود، كه در يك لحظه به مرگ ناگهانى از دنيا رفت ، آنچنانكه اجل حتى مجال نشستن و يا خوابيدن در بستر را به او نداد تا مغروران سركش گمان نكنند اگر به جائى رسيدند و قدرتى كسب كردند در واقع توانا شده اند كه جن و انس ، شيطان و پرى خدمتكار او بودند و زمين و آسمان جولانگاه او بود، در يك لحظه كوتاه همچون حبابى بر امواج دريا محو و نابود شد!

و در كتاب علل به سند خود از حضرت ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: سليمان بن داوود به جن دستور داد تا قبه اى از شيشه برايش بسازند، روزى در بينى كه در آن قبه تكيه به عصاى خود داده بود، و به لشكر جن خود تماشا مى كرد، كه چطور او را نگاه مى كنند، ناگهان نظرش از لشكريان به سويى ديگر افتاد، مردى را ديد كه در قبه اوست، پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من آنم كه نه رشوه مى پذيرم، و نه از ملوك پروايى دارم، من ملك الموتم، پس او را قبض روح كرد، در حالى كه همچنان سر پا ايستاده، و تكيه به عصاى خود داشت، و جن او را تماشا مى كردند.

آنگاه فرمود: يك سال تمام براى او كار كردند، به گمان اينكه او زنده است، تا آنكه خداى عزوجل حشره موريانه را مأمور كرد، تا عصاى او را خورد، همين كه سليمان به زمين افتاد، آن وقت جن فهميدند كه اگر غيب مى دانستند، يك سال تمام بيهوده در عذابى خوار كننده نمى ماندند، (تا آخر حديث )

در اينكه چه مدت مرگ حضرت سليمان بر كاركنان حكومتش مخفى ماند؟ دقيقا روشن نيست, يكسال ؟ يك ماه ؟ يا چند روز؟

مفسران در اين باره نظر واحدى ندارند.

آيا اين كتمان از ناحيه اطرافيان او صورت گرفت كه آگاهانه براى اينكه رشته امور كشور موقتا از هم متلاشى نشود مرگ او را مكتوم داشتند؟ و يا اينكه اطرافيان نيز از اين امر آگاهى نداشتند؟!

بسيار بعيد به نظر ميرسد كه براى يك مدت طولانى حتى بيش از يك روز اطرافيان او آگاه نشوند، چرا كه مسلما افرادى مامور بودند كه براى او غذا و ساير احتياجات ببرند، آنها از اين ماجرا آگاه ميشدند، بنا بر اين بعيد نيست - همانگونه كه بعضى از مفسران گفته اند - آنها از اين امر آگاهى يافتند، ولى آن را به خاطر مصالحى مخفى كردند، لذا در بعضى از روايات آمده است كه در اين مدت آصف بن برخيا وزير مخصوص او امور كشور را تدبير مى كرد.

آيا اگر اين مدت طولانى بوده ، نخوردن غذا و ننوشيدن آب مساله اى براى بينندگان مطرح نمى كرده ؟

از آنجا كه همه كار سليمان عجيب بوده شايد اين مساله را نيز از عجائب او ميشمردند، حتى در روايتى ميخوانيم كم كم اين زمزمه در ميان گروهى پيدا شد كه بايد سليمان را پرستش كرد مگر نه اين است كه او مدتى بر جاى خود ثابت مانده ، نه ميخوابد و نه غذا ميخورد و نه آب مى نوشد.

اما به هنگامى كه عصا در هم شكست و فرو افتاد، همه اين رشته ها از هم گسست ، و خيالات آنها نقش بر آب شد.

آيا سليمان در حال ايستاده تكيه بر عصا كرده بود يا نشسته دستها را بر عصا نهاده ، و سر را به روى دست تكيه داده بود و به همين حال قبض روح شد و مدتى باقى ماند؟ احتمالات مختلفى وجود دارد، هر چند احتمال اخير نزديك تر به نظر مى رسد.

ولى به هر حال هر چه بود اين تاخير در اعلام مرگ سليمان بسيار چيزها را فاش ساخت .

1 - بر همگان روشن شد كه انسان اگر هم به اوج قدرت برسد باز موجودى است ضعيف.

امير مؤ منان على (عليهالسلام ) در يكى از خطب نهج البلاغه ميفرمايد:

خطبه 182 نهج البلاغه

اى بندگان خدا شما را به پرهيزكارى و ترس از خدايى سفارش مى كنم كه بر شما جامه ها پوشانيد، و وسائل زندگى شما را فراهم كرد.

اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى داشت، يا از مرگ گريزى بود، حتما سليمان بن داوود عليه السّلام چنين مى كرد، او كه خداوند حكومت بر جنّ و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختيارش قرار داد.

امّا آنگاه كه پيمانه عمرش لبريز و روزى او تمام شد، تيرهاى مرگ از كمان هاى نيستى بر او باريدن گرفت، و خانه و ديار از او خالى گشت، خانه هاى او بى صاحب ماند، و ديگران آنها را به ارث بردند.

مردم براى شما در تاريخ گذشته درس هاى عبرت فراوان وجود دارد كجايند عمالقه [ ع َ ل ِ ق َ ] و فرزندانشان (پادشاهان عرب در يمن و حجاز)؟

كجايند فرعون ها و فرزندانشان؟ كجايند مردم شهر رس (رَس) (درخت پرستانى كه طولانى حكومت كردند) آنها كه پيامبران خدا را كشتند، و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش كردند، و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند؟ كجايند آنها كه با لشكرهاى انبوه حركت كردند و هزاران تن را شكست دادند، سپاهيان فراوانى گرد آوردند، و شهرها ساختند؟

2 - بر همه روشن شد كه گروه جن از غيب آگاه نيستند، و انسانهاى نادان و بيخبرى كه آنها را پرستش ميكردند سخت در اشتباه و خطا بودند.

3 - براى همه مردم اين حقيقت فاش گشت كه چگونه ممكن است نظام و شيرازه كشورى بستگى به موضوع كوچكى پيدا كند با وجود آن بر پا باشد، و با فرو ريختنش فرو ريزد، و در ماوراى اين امور قدرت بى انتهاى پروردگار تجلى نمايد.

قرآن مجيد بر خلاف تورات كنونى كه سليمان (عليه السلام ) را يك پادشاه جبار و بتخانه ساز و تسليم هوسهاى زنان معرفى كرده سليمان (عليه السلام ) را يك پيغمبر بزرگ خدا ميشمرد، و او را به عنوان سمبل قدرت و حكومت بى نظير مطرح كرده.

قرآن سليمان را پيامبرى با علم سرشار و تقواى بسيار, پيامبرى كه با داشتن حكومت عظيم هرگز اسير مقام و مال نشد، و به آنها كه از سوى ملكه سبا براى فريفتنش هداياى بسيار گرانبهائى آورده بودند گفت : أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ: (آيا مرا به وسيله مال ميخواهيد كمك كنيد؟ در حالى كه آنچه خدا به من داده است از آنچه به شما داده برتر است ) (نمل - 36).

پيامبرى كه تمام آرزويش اين بود كه بتواند شكر نعمتهاى پروردگار را بجا آورد وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ : (گفت: پروردگارا! شكر نعمتهائي را كه بر من و پدر و مادرم ارزاني داشته‏ اي به من الهام فرما و توفيق مرحمت كن تا عمل صالحي كه موجب رضاي تو گردد انجام دهم (نمل - 19).

این دعاهای قرانی الگویی است که این گونه دعا کنیم نه به خاطر اینکه در اینجا خداوند به حضرت سلیمان و داوود نعمت های بسیار داده بود.

سوره ۴۶: الأحقاف

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۱۵﴾

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و باربرداشتن و از شيرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏ گويد پروردگارا بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گويم و كار شايسته‏ اى انجام دهم كه آن را خوش دارى و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذيرانم (۱۵)

و سليمان نعمت ها را وسیله ى آزمایش خویش برای سنجش شکرگذاری یا کفران مى دانست: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ [سليمان] گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى ‏كنم».

و قرآن او را با اوصافى همچون اواب (بسيار بازگشت كننده به سوى خدا) و نعم العبد (بنده بسيار خوب ) خوانده .

كسى كه خداوند (حكومت ) و (علم ) را در اختيار او قرار داده بود و كسى كه او را مشمول هدايت خويش فرموده بود، و كسى كه يك لحظه در عمرش به خدا شرك نورزيد.

ولى با اين حال ببينيم تورات تحريف يافته كنونى چگونه دامان پاك اين پيامبر بزرگ را آلوده به شرك و غير آن مى كند.

تورات بدترين نسبتها را در زمينه بنا كردن بتكده و ترويج بت پرستى و عشق بي حساب به زنان و تعبيرات بسيار زننده از توصيف هاى عاشقانه او بيان كرده كه نقل همه آن شرم آور است تنها به يك قسمت كه ملايمتر به نظر ميرسد قناعت مى كنيم .

در كتاب اول ملوك و پادشاهان چنين ميخوانيم :

و سليمان ملك سواى دختر فرعون زنان بيگانه بسيارى را از (مو آبيان ) و (عمونيان ) و (ادوميان ) و (صيدونيان ) و (حتيان ) دوست مى داشت از امتهائى كه خداوند بنى اسرائيل را فرموده بود كه شما به ايشان در نيائيد (و ازدواج نكنيد) و ايشان به شما در نيايند كه ايشان قلب شما را به خدايان خودشان مايل خواهند گردانيد، و سليمان از راه محبت به ايشان ملصق [ م ُ ص َ] شد!

و او را هفتصد زن بانويه (عقدى ) و سيصد متعه (موقت ) بود! و ايشان قلبش را برگردانيدند، و واقع شد وقت پيرى سليمان كه زنهايش قلبش را به سمت خدايان غريب برگردانيدند، و قلبش مثل قلب پدرش داود با خدايش كامل نبود! و سليمان در عقب (عشترون ) خداى صيدونيان و (ملكوم ) مكروه عمونيان (بت عمونيان ) رفت ، و سليمان در نظر خداوند بدى كرد و مثل پدرش داود راه خداوند را تماما نرفت !!

آنگاه سليمان مقام بلندى را به كوهى كه روبروى (اورشليم ) است بخصوص (كموش ) مكروه پسران عمون بنا كرد، پس ‍ خداوند به سليمان غضبناك شد، بسبب اينكه قلبش از خداوند خداى اسرائيل كه وى را دو مرتبه مرئى شد برگردانيد... و خداوند به سليمان گفت چونكه اين عمل از تو صادر شد، و عهد مرا و فرائضى كه به تو امر فرموده نگاه نداشتى ، البته مملكت تو را از دست تو خواهم گرفت ! و به بنده ات خواهم داد! نهايت به ايام تو اين را نخواهم كرد، به سبب پدرت داود، و از دست پسرت آنرا خواهم گرفت ... نهايت تمامى مملكت را از دست او (سليمان ) نخواهم گرفت ، بلكه به پاس خاطر بنده من داود كه برگزيدم بجهت اينكه اوامر و فرائض مرا نگاه داشته بود! او را در تمامى روزهاى عمرش سلطان خواهم نمود...).

از مجموع اين داستان دروغين تورات چنين بر مى آيد:

1 - سليمان علاقه زيادى به زنان طوايف بت پرست داشت ، و بر خلاف دستور خدا عده زيادى از آنان را گرفت ، و كم كم به مذهب آنها تمايل پيدا كرد! و با اينكه شخص زن نديده اى هم نبود، 700 زن عقدى و 300 زن متعه داشت ! علاقه شديد او به زنها او را از راه خدا بيرون برد! (نعوذ بالله ).

2 - سليمان صريحا دستور ساختن بتخانه داد، و روى كوهى كه در برابر اورشليم آن مركز مقدس اسرائيل قرار داشت ، بتكده اى براى بت كموش بت معروف طايفه موابيان و بت مولك - بت مخصوص طايفه بنى عمون بنا كرد و به بت عشترون بت صيدونيان نيز علاقه خاصى پيدا كرد و همه اينها در سر پيرى واقع شد!

3 - خداوند بخاطر اين انحراف و گناه بزرگ مجازاتى براى او قائل شد و آن مجازات اين بود كه كشور او را از دستش بگيرد، ولى نه از دست خودش بلكه از دست فرزندش رحبعام ! و به او مهلت خواهد داد هر چه مى خواهد سلطنت كند، اينهم بخاطر بنده خاص خدا داود پدر سليمان بود، همان بنده خاص خدا كه طبق تصريح تورات العياذ بالله مرتكب قتل نفس و زناى محصنه و تصاحب زن افسر رشيد و خدمتگزار خود گرديده بود!! آيا اين تهمت هاى ناروا را كسى مى تواند به ساحت مقدس مردى مانند سليمان نسبت دهد؟!

قرآن کریم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، همچنان که ساحت سایر انبیاء را منزه مى داند و بر عصمت و هدایتشان تصریح مى کند و در خصوص سلیمان مى فرماید: «وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ»: «سلیمان کافر نشد...». (سوره بقره، آیه ۱۰۲)

در بخش‌هاي آينده همين سور‌ه مي‌فرمايد شما كه برخي از قصه‌هاي گذشته‌ها را شنيديد خداي سبحان كساني را خاك كرده كه شما يك دهم قدرت آنها را نداريد ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ اینان به یک دهم قدرت و ثروتی که به آنان داده بودیم، نرسیده اند [20] آخر شما به چه چيزي مي‌نازيد اين قصه‌ها كه قصه‌هاي دور نيست شما هم كه قصه قارون را شنيديد شما يك دهم ثروت قارون را نداريد يك دهم قدرت فرعون را نداريد. ما آنها را خاك كرديم شما آخر به چه قدرتي مي‌نازيد؟!

(13) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ

(13) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ داود شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ

(۱۳) آنها هر چه سليمان ميخواست برايش درست ميكردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها! و ديگهاي ثابت (كه از بزرگي قابل حمل و نقل نبود، و به آنها گفتيم:) اي آل داود شكر (اينهمه نعمت را) بجا آوريد، اما عده كمي از بندگان من شكرگذارند!

سليمان هر چه ميخواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا كه همچون حوضچه اى بزرگ بود، و ديگهاى عظيم ثابت براى او تهيه مى كردند. كه بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نيازهاى جسمانى انسانها، و جمعيت عظيم لشكريان و كارگزارانش تناسب داشت .

(محاريب ) جمع محراب در لغت به معنى عبادتگاه يا قصرها و ساختمانهاى بزرگى است كه به منظور معبد ساخته مى شود.

گاهى نيز به قسمت صدر مجلس ، يا صدر مسجد و معبد، نيز اطلاق ميشود آنچه امروز به آن محراب مى گويند كه همان محل امام جماعت است در حقيقت تعبير و معنى تازه اى است كه از ريشه اصلى گرفته شده است .

به هر حال از آنجا كه اين واژه از ماده (حرب ) به معنى جنگ است علت نامگذارى معابد را به محراب اين دانسته اند كه محل محاربه و جنگ با شيطان و هواى نفس است .

و يا از (حرب ) به معنى لباس است كه در ميدان جنگ از تن دشمن گرفته ميشود، چرا كه انسان در معبد بايد پوشش افكار دنيوى و پراكندگى خاطر را از خود بر گيرد.

به هر حال اين كاركنان فعال و چابك سليمان معابد بزرگ و باشكوهى كه درخور حكومت الهى و مذهبى او بود براى او ترتيب ميدادند، تا مردم بتوانند به راحتى به وظائف عبادى خود قيام كنند.

(تماثيل ) جمع تمثال هم به معنى نقش و عكس آمده ، و هم مجسمه ، در اينكه اين مجسمه ها يا نقشها صورتهاى چه موجوداتى بودند، و به چه منظور سليمان دستور تهيه آنها را مي داد تفسيرهاى مختلفى شده است :

ممكن است اينها جنبه تزيينى داشته ، همانگونه كه در بناهاى مهم قديم بلكه جديد ما نيز ديده مى شود.

و يا براى افزودن ابهت به تشكيلات او بوده است ، چرا كه نقش پاره اى از حيوانات چون شير در افكار بسيارى از مردم ابهت آفرين است .

آيا مجسمه سازى موجودات ذى روح در شريعت سليمان (عليه السلام ) مجاز بوده ، هر چند در اسلام ممنوع است ؟ يا اينكه مجسمه هائى كه براى سليمان مى ساختند از جنس غير ذى روح بوده مانند تمثالهاى درختان و كوهها و خورشيد و ماه و ستارگان ؟

و يا فقط براى او نقش و نگار بر ديوارها ميزدند كه در ظريف كاريهاى آثار باستانى بسيار ديده ميشود و ميدانيم نقش و نگار هر چه باشد، بر خلاف مجسمه حرام نيست .

ممكن است تحريم مجسمه سازى در اسلام به منظور مبارزه شديد با مساله بت پرستى و ريشه كن كردن آن بوده و اين ضرورت در زمان سليمان تا اين اندازه وجود نداشته و اين حكم در شريعت او نبوده است.

ولى در روايتى كه از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير اين آيه نقل شده چنين ميخوانيم : و الله ما هى تماثيل الرجال و النساء و لكنها الشجر و شبهه : بخدا سوگند تمثالهاى مورد در خواست سليمان مجسمه مردان و زنان نبوده بلكه تمثال درخت و مانند آن بوده است .

مطابق اين روايت مجسمه سازى ذيروح در شريعت وى نيز حرام بوده .

(جفان ) جمع (جفنه ) (بر وزن وزنه ) به معنى ظرفهاى غذاخورى است .

و (جواب ) جمع (جابيه ) به معنى حوض آب است ، و از اين تعبير استفاده ميشود كه ظرفهاى بسيار عظيم غذاخورى كه هر كدام همچون حوضى بود براى سليمان تهيه ميديدند تا گروه كثيرى بتوانند اطراف آن بنشينند و از آن غذا بخورند. در زمانهاى كمى قديم نيز بر سر سفره ها از مجموعه هاى بزرگ براى خوردن غذا به صورت دسته جمعي استفاده ميشد، و در حقيقت سفره آنها همان ظرف بزرگ بود، و مثل امروز ظرفهاى مستقل و جداى از يكديگر معمول نبود.

(قدور) جمع (قدر) (بر وزن قشر) به معنى ظرفى است كه غذا در آن طبخ ميشود و (راسيات ) جمع (راسيه ) به معنى پا بر جا و ثابت است و در اينجا منظور ديگهائى است كه از عظمت آن را از جا تكان نميدادند.

در پايان آيه ، بعد از ذكر اين مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود كرده ميفرمايد: اى آل داود شكرگزارى كنيد (اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا).

اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند! (وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ)

بديهى است اگر منظور از شكرگزارى تنها شكر با زبان باشد مساله مشكلى نيست تا عاملان به آن قليل بوده باشند، بلكه منظور شكر در عمل است ، يعنى استفاده از مواهب در مسير همان اهدافى كه بخاطر آن آفريده و اعطا شده اند، و مسلم است كسانى كه مواهب الهى را عموما در جاى خود به كار گيرند اندكى بيش نيستند.

بعضى از بزرگان براى شكر سه مرحله قائل شده اند:

شكر با قلب، دو پيش نياز شكر قلبي:

  • معرفت نعمت (‌شناخت هر يك از دارايي‌ها به عنوان نعمت خدا)
  • معرفت حمد ( فهم اين كه بايد در مقابل نعمت‌ها سپاسگزار پروردگار باشيم ) هستند .

و شكر با زبان كه ثنا گفتن نعمت دهنده است .

و شكر ساير اعضاء و جوارح .شكر خداوند بايد در عمل ظاهر و ثابت شود و بايد نعمت او در مسيري استفاده شود كه منطبق بر هدف خدا از اعطاي آن باشد. از هر نعمتي بايد در جهت بندگي خدا بهره برد و استفاده از نعمت براي معصيت چيزي جز كفران نعمت نيست.

(شكور) صيغه مبالغه است و فزونى شكرگزارى را ميرساند كه همان تكرار شكر و تداوم آن با قلب و لسان و اعضاء است .

اين تعبير كه افراد كمى از بندگان من شكرگزارند ممكن است براى بيان عظمت مقام اين گروه باشد كه افراد نمونه اى هستند، و يا به اين منظور كه شما كوشش كنيد و در زمره آنان در آئيد تا بر جمع شاكران افزوده شود.

آن‌ها اول محراب می‌ساختند بعد تمثیل. محراب یعنی جاهای برجسته و بلند، بعد روی آن محاریب نقوش حیوانات یا غیر حیوانات را ترسیم می‌کردند.

روایتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) از وجود مبارک ابی‌جعفر (علیهم االسلام) نقل کرد این بود که تصویر رجال و نساء نبود [۱۳] [۱۴] اما صاحب همین تفسیر کنزالدقائق که این روایت را نقل می‌کند خودش اول تماثیل را به تماثیل انبیا و ملائکه تفسیر می‌کند [۱۵] یعنی عکس زن و مرد عادی نبود حالا عکس انبیا بود عکس فرشته‌ها بود اینها بالأخره ذی‌روح‌اند اگر در شرایع قبل این کار انجام می‌گرفت در شریعت ما حالا یا تحریم شده یا تنزیه شده بالأخره نهی‌ای درباره ترسیم و تجسیم ذوات‌الأرواح آمده.

محراب آنچه مخصوص به مسجد است يكي از محتملات است يا آن قسمت‌هاي برجسته قصر است كه سابقاً مي‌گفتند شاه‌نشين آن قسمت‌هاي برجسته را كه در حمام‌ها اين‌طور بود در اماكن عمومي اين‌طور بود در خانه‌ها اين‌طور بود آن را مي‌گفتند محراب، چه قصر باشد چه در مسجد باشد چه آن جاهاي برجسته باشد كه اگر كسي بخواهد به آن محراب برسد بايد با نردبان برسد جاي برجسته‌اي بود كه به اصطلاح شاه‌نشين بود كه پلّه مي‌خواست همه اينها را اين جن براي وجود مبارك سليمان مي‌ساختند.

عبارت ﴿مِنَ الْجِنِّ﴾ نشانه تبعيض است اين‌طور نبود كه تمام جن‌ها در اختيار سليمان(سلام الله عليه) باشند.

مستحضريد شما الآن هم وقتي به كليسا يا معبد يهودي‌ها مي‌رويد مسئله مجسّمه و تمثال چه ذي‌روح چه غير ذي‌روح فراوان است.

در مذهب ما اختلافي است برخي‌ها بين ذي‌روح و غير ذي‌روح فرق گذاشتند تجسيم و غير تجسيم فرق گذاشتند فتوا به حرمت دادند ولي آنها مي‌بينيد در معبدها و كليساهاي آنها جريان بهشت و جهنم ترسيم‌شده است با انواع نقوش، فرشته‌ها، جن‌ها، مارهاي جهنم، نعمت‌هاي بهشت، بوستان‌هاي بهشت، درخت‌هاي بهشت در كليساهايشان هست مخصوصاً كليساي سن‌پترو كه برخي‌ها گفتند ساختن آن صد و برخي‌ها گفتند نود سال طول كشيد تا اين را ساختند. پر از اين نقوش است حالا در دين ما آن حكم نسخ شده و حكم خاصّ خودش را دارد.

https://www.youtube.com/watch?v=qV67A8wyaWE&ab_channel=EpicMedia

﴿وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ﴾ قِدر يعني ديگ، ديگ هم دو قسم است يك قسم يك مقدار كوچك است قابل نقل و انتقال است آشپزخانه مي‌برند و مي‌آورند و مانند آن، يك قسمت ديگ‌هاي بزرگ است كه در اين مراسم ارتش و اينها اين‌طوري است كه اگر كسي بخواهد چند هزار نفر را غذا بدهد اين ديگ‌ها را نمي‌توانند جابه‌جا كنند. اين ديگ‌ها راسي است ثابت است مثل جبال رواسي كه خداي سبحان فرمود ما جبال را راسي و ثابت قرار داديم كه جلوي لرزه زمين را بگيرد. [17]

بعد فرمود: ﴿آلَ داود﴾ يعني خود وجود مبارك داوود خود وجود مبارك سليمان(سلام الله عليهما) و بيت آنها و وابسته‌هاي آنها ﴿اعْمَلُوا آلَ داود شُكْراً﴾ اما بدانيد كمتر كسي است كه به توفيق شكرگزاري موفق است ﴿وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾. این اختصاصی به حضرت داوود ندارد بلکه آل‌داوود چون داوود (سلام‌الله‌علیه) رئیس این گروه بود لذا خود سلیمان و فرزندان سلیمان به حساب آل‌داوود نامیده می‌شوند ﴿اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً﴾.

شکر به آ‌ن معنا که انسان بتواند کمال شکر را و حقّ شکر را ادا کند این ممکن نیست طبق بیان نورانی امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) فرمود هر نعمتی که شما (خدا) دادید ما باید شکر بکنیم اگر توفیق پیدا کردیم نماز شکر به جا آوردیم سجده شکر به جا آوردیم خودش نعمت است برای همین نعمت هم یک شکر دیگر لازم است [۱۶] لذا

از دست و زبان که بر آید

کز عهدهٔ شکرش به در آید

صحیفه سجادیه - دعای (37) ( دعا در اعتراف به ناتوانی از شکر )

اى خداى بزرگ هیچ کس شکر ‌و‌ سپاست را‌ به‌ حد کمال به‌ جا نیارد چرا که‌ بر‌ هر‌ شکرى که‌ کند ‌آن شکر هم نعمت ‌و‌ احسان تست ‌و‌ شکرى دیگر بر‌ او‌ لازم آید.

و هرچه در طاعت تو بکوشد باز به کمتر از آن چه سزاوار تو است اکتفا کرده است.

پس شاکرترین بندگان از سپاس تو عاجز است و عبادت کننده ترین ایشان در طاعت تو مقصّر.

هیچ کس استحقاق آن ندارد که او را بیامرزى و شایسته آن نه که از وى خشنود گردى.

هر کس را آمرزیده اى به احسان خود آمرزیده اى و از هر که خشنود گشتى به فضل خویش خشنود گشتى.

اندک سپاس را مى پذیرى و به طاعت کم پاداش بسیار مى دهى، تا‌ به‌ حدى که‌ گویا شکر ‌و‌ طاعت بندگانت را‌ بر‌ خود ثواب ‌و‌ پاداش لازم ‌و‌ واجب فرموده اى ‌و‌ یا‌ بندگانت بر‌ ‌آن شکر ‌و‌ طاعت, بدون توفیق تو‌, خود قدرت ‌و‌ تمکن داشته اند. (در صورتى که‌ بى توفیق تو‌ ابدا قادر بر‌ شکر ‌و‌ طاعتت نیستند) ‌و‌ همان اندک شکر ‌و‌ طاعت هم به‌ قدرت ‌و‌ توانائى (و احسان ‌و‌ توفیق) تو‌ بوده.

بلکه ای خدای من! مالک کار ایشان بودی، پیش از این‌که آنان مالک عبادت تو شوند؛ و مزدشان را آماده کردی، پیش از آن‌که وارد طاعت و بندگی تو شوند؛ و آن برای این است که روش تو عطا کردن و عادتت احسان و راهت گذشت است.

بارى اى خداى من‌ تمام خلائق مقر ‌و‌ معترفند که‌ هر‌ کس را‌ تو‌ عقاب کنى محققا به‌ او‌ ظلم ‌و‌ بیداد نکرده اى (بلکه خود مستوجب ‌آن عقاب بوده) ‌و‌ به‌ هر‌ کس عافیت ‌و‌ سلامت بخشى همه خلق گواهند که‌ تو‌ به‌ او‌ فضل ‌و‌ کرم فرموده اى (نه آنکه خود استحقاق داشته) ‌و‌ تمام بندگان در‌ حق خود در‌ انجام وظیفه شکر ‌و‌ طاعت شکرى که‌ تو‌ مستوجب آنى همه به‌ تقصیر معترفند

بنابراین چنانچه شیطان ایشان را برای منصرف کردن از طاعتت نفریبد، هیچ عصیان‌گری تو را معصیت نکند؛ و اگر باطل را در نظرشان مانند حق جلوه ندهد، هیچ گمراهی از راه تو گمراه نشود.

منزّه و پاکی، چه آشکار و روشن است بزرگواری‌ات در معامله با کسی که تو را اطاعت کرده، یا از تو سرپیچی نموده. مطیع را جزا مى دهى به کارى که تو خود او را توفیق داده اى و گناهکار را مهلت مى دهى با آن که مى توانى در عقوبت او شتاب فرمایى. (به امید بازگشت)

هر یک را چیزى بخشیدى که مستحق نیست، و بر هر یک تفضّل فرمودى، به قدرى که او از آن کمتر است.

و اگر پاداش مطیع را به قدر کارى که توفیقش داده اى عطا کنى، شاید مستحق ثواب نباشد و نعمت توهم از دست او برود، اما تو به کرم خود در ازاى مدت کوتاه گذران (چند روزه دنیا) به مدت دراز بى پایان (بهشت ابد) مزد دادى و در مقابل مسافت اندک و پایان پذیر به قدر مسافت بسیار و بى کران ثواب ارزانى داشتى.

سپس در برابر رزقی که از سفرۀ نعمتت خورده تا به سبب آن بر بندگی‌ات نیرو گیرد، قیمت و عوض نخواستی؛ و از او نسبت به ابزاری که به کار بردن آن‌ها را سبب رسیدن به مغفرتت قرار داده، بازرسی و حسابرسی دقیق نکردی؛ و اگر با بندۀ مطیعت چنین رفتار می‌کردی، رنجی را که در راه عبادت کشیده بود و تمام کوششی که در مسیر طاعت به دوش جان برداشته بود، در برابر کوچک‌ترین نعمت‌ها و عطاهایت از دست می‌رفت؛ و در پیشگاهت به خاطر دیگر نعمت‌هایت تا ابد بدهکار تو می‌ماند و در گرو طلب کاری تو قرار می‌گرفت. روی این حساب چه زمانی شایستگی چیزی از ثواب تو را پیدا می‌کرد؟! نه! کى چنین شود؟

ای خدای من! این حال‌ و روز کسی است که از تو فرمان برده و راه کسی است که تو را عبادت کرده؛ امّا کسی که از فرمانت روی‌گردانده و مرتکب گناه شده، در رساندن عذاب و کیفرت به او شتاب نکردی، به خاطر این‌که وضعش را در نافرمانی‌ات، به حال برگشتنش به بندگی‌ات تغییر دهد؛ و محقّقاً در اول کاری که آهنگ نافرمانی تو کرد، سزاوار هر عقابى بود که براى بندگان ساخته اى.

پس هر چه در عقوبتى تاءخیر کردى، و از قهر و عذاب درنگ فرمودى، از حق خود در گذشتى و به کمتر از یک واجب خشنود گشتى.

پس اى خداى من! کیست کریمتر از تو و شقى تر از بنده اى که با وجود چون تو مولایى، هلاک شود؟ نه هیچ‌کس؟! پس تو والاتر از آنی که جز به احسان وصف شوی؛ و پاک‌تر از آنی که جز عدالتت را بترسند (یعنى بندگان باید از‌ عدل ‌و‌ داد تو‌ نسبت به‌ اعمالشان از‌ تو‌ بترسند). بیم آن نیست که بر عاصى ستم روا دارى و ترس آن نه که پاداش مطیعان را فرو گذارى.

پس بر محمّد و آلش درود فرست و و آرزوى مرا برآور، و هدایتت را بر من افزون کن؛ به گونه‌ای که به سبب آن به توفیق در عملم برسم؛ همانا تو بسیار نعمت دهندۀ بزرگواری.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: فيما اوحى الله عز و جل الى موسى : يا موسى ! اشكرنى حق شكرى ، فقال يا رب ! و كيف اشكرك حق شكرك و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به على ؟ قال يا موسى ! الان شكرتنى حين علمت ان ذلك منى !:

(خداوند متعال به موسى وحى كرد اى موسى ! حق شكر مرا بجاى آور، عرض كرد: چگونه حق شكر تو را بجا آورم در حالى كه هر شكرى بجا آورم بخاطر آن, نعمت تازه اى به من داده اى ؟ فرمود: اى موسى الان شكر مرا بجاى آوردى ، چون مى دانى همين توفيق نيز از من است !.

بسیاری از ماها مشکل همین حرف قارونی را داریم می‌گوییم ما خودمان سی سال، چهل سال زحمت کشیدیم به جایی رسیدیم که بارها به عرضتان رسید بسیاری از ماها اسلامی حرف می‌زنیم و قارونی فکر می‌کنیم او که گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي [قارون] گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافته‏ ام﴾ [۱۸] بیش از این‌که نگفته بود گفته بود من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم ما هم خیال می‌کنیم ما خودمان زحمت کشیدیم چهارتا کلمه یاد گرفتیم یا آن آقا زحمت کشید مقداری مال فراهم کرد در حالی که ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ هر نعمتى كه داريد از خداست﴾ [۱۹] گرداننده دیگری است, مدیر دیگری است, ما ابزار کاریم. خیلی‌ها می‌آیند حوزه و بین راه برمی‌گردند, خیلی‌ها می‌روند برای تجارت بین راه برمی‌گردند, این‌چنین نیست که اگر کسی توفیق تداوم پیدا کرد مربوط به خودش باشد.

قسمت مهمّ آنچه در اين بخش آمده مسئله حمد است مسئله حمد چه درباره نعمت‌هاي دنيا چه درباره نعمت‌هاي آخرت آمده.(این سوره با حمد شروع می شود و همانطور که گفتیم این آیات شرح و بیان آیه اول هستند). در نقل جريان اين دو پيامبر بزرگوار داوود و سليمان(سلام الله عليهما) به عنوان شكر مطرح شده است در جريان قصه سبا به عنوان اينكه اينها شاكر نبودند گرفتار كيفر شدند نقل شده است اين چند مورد نشان مي‌دهد كه مسئله حمد در اين بخش از سور‌ه خيلي چشمگير است.

شكر چند بخش دارد ممكن است افرادي شاكر باشند اما شكور بودن كم است شكور كسي است كه علماً معتقد باشد و بفهمد اين نعمت، مُنعمي دارد و خداست لساناً هم مُقر باشد و عملاً هم اين نعمت را بجا مصرف بكند ديگر هرگز نگويد من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم خودش و زحمت خودش و محصول خودش را نعمت الهي بداند اگر كسي اين كار براي او ملكه شد اين مي‌شود شكور.اين گونه افراد كم‌اند كه ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾ [19].

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي به حضرت عرض كردند اين همه رحمت‌هاي الهي به شما عنايت شده است شما چرا اين‌قدر بي‌تابي مي‌كنيد فرمود: «ألا أكونُ عبداً شكورا آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم؟» [20] خب آن مقام خاصي است. شكور بودن كم است ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾.

شكر، نعمت را اضافه مي‌كند.

سوره ۱۴: إبراهيم

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ﴿۷﴾

بخاطر بياوريد هنگامي را كه پروردگارتان اعلام داشت كه اگر شكر گزاري كنيد (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر كفران كنيد مجازاتم شديد است! (۷)

اندک بودن شاکران

• سوره ۷: الأعراف

وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۱۰﴾

ما در زمین وسائل معائش شما را (فرزندان آدم) قرار دادیم، ولی اندکی سپاس گزاری می کنید

سوره ۲۳: المؤمنون

وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۷۸﴾

او کسی است که برای شما گوش و چشم و دل قرار داد، کم است آنچه شکر می‌کنید.»

• سوره ۶۷: الملك

قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۲۳﴾

بگو او كسي است كه شما را آفريد، و براي شما چشم و گوش و قلب قرار دارد اما كمتر سپاسگزاري مي‏كنيد. (۲۳)

• وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ/هُمْ لَا يَشْكُرُونَ https://tanzil.net/#search/quran/%22%D9%84%D9%8E%D8%A7%20%D9%8A%D9%8E%D8%B4%D9%92%D9%83%D9%8F%D8%B1%D9%8F%D9%88%D9%86%D9%8E%22

• سوره ۷: الأعراف

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾

(خداوند به او) فرمود: چه چيز تو را مانع شد كه سجده كني در آن هنگام كه به تو فرمان دادم ؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريده‏ اي و او را از خاك! (۱۲)

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿۱۳﴾

گفت: از آن (مقام و مرتبه‏ ات) فرودآي! تو حق نداري در آن (مقام و رتبه) تكبر بورزي، بيرون رو كه تو از خوارشدگانى! (۱۳)

قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۴﴾

(شيطان) گفت: مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده بگذار). (۱۴)

قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ ﴿۱۵﴾

فرمود: تو از مهلت داده شدگاني! (۱۵)

قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿۱۶﴾

گفت: اكنون كه مرا گمراه ساختي من بر سر راه مستقيم تو براي آنها كمين مي‏كنم. (۱۶) (نکته خیلی مهم در این آیه این است که شیطان بر سر صراط مستقیم قرار دارد اونجایی که انسان میخواهد عمل خالصی فقط برای خدا انجام بدهد. اونجاست که او کمین کرده و سراغ انسان می آید. در جاهای دیگر که عمل برای ریا و اهداف دیگر است شیطان با انسان کاری ندارد)

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴿۱۷﴾

سپس از پيشرو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها مي‏روم و اكثر آنها را شكرگزار نخواهي يافت. (۱۷)

قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۱۸﴾

فرمود: از آن (مقام) با ننگ و عار و خواري بيرون رو، و سوگند ياد مي‏كنم كه هر كس از آنها از تو پيروي كند جهنم را از شما همگي پر مي‏كنم! (۱۸)

خداوند شاكر و شکور

منظوراز شکرگزاری خداوند این است که به مقداری که بندگان در مسیر اطاعت او گام برمی دارند آنها را مشمول مواهب و الطاف خویش می‌سازد.

سوره ۲: البقرة

… وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ﴿۱۵۸﴾

… هرکس کردار نیکی انجام دهد، مسلما خداوند شکرپذیری داناست.»

سوره ۴: النساء

وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا ﴿۱۴۷﴾

خدا شكرگزار و آگاه است

سوره ۶۴: التغابن

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ ﴿۱۷﴾

اگر خدا را وامى نيكو دهيد آن را براى شما دو چندان مى‏ گرداند و بر شما مى ‏بخشايد و خدا[ست كه] سپاس ‏پذير بردبار است (۱۷)

سوره ۳۵: فاطر

وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۳۴﴾

و مى‏ گويند سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود به راستى که پروردگار ما غفور و شکور است.»(۳۴)

سوره ۳۵: فاطر

لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۳۰﴾

(آنها اين اعمال صالح را انجام مي‏دهند) تا خداوند اجر و پاداش ‍ كامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده و شكرگزار است. (۳۰)

سوره ۴۲: الشورى

… وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۲۳﴾

… هرکس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی او می‌افزاییم، زیرا خداوند آمرزنده و شکرپذیر است.»

مشابه مساله شکور بودن خدا را در مساله تواب و صلات است :

مؤمنان توّاب‌اند يعني قابل توبه‌اند زياد به طرف خدا رجوع مي‌كنند. خدا توّاب است يعني کثیرالرجوع به بندگان است كه افاضه مي‌كند. اين‌طور نيست كه توبه در هر دو جا به يك مصداق باشد. صلات هم اين‌چنين است بندگان، تصليه دارند مصلّين‌اند. خدا هم مصلّي است خدا رحمت را نازل مي‌كند.

(12)وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ

(12)وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ

(۱۲) و براي سليمان باد را مسخر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را ميپيمود، و عصرگاهان مسير يك ماه را، و چشمه مس (مذاب) را براي او روان ساختيم، و گروهي از جن پيش روي او به اذن پروردگار كار ميكردند، و هر كدام از آنها از فرمان ما سرپيچي ميكرد او را از عذاب آتش سوزان مي‏چشانديم!

به دنبال بحث از مواهبى كه خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سليمان ميكشاند، ميفرمايد: ما باد را مسخر سليمان قرار داديم كه صبحگاهان مسير يك ماه را ميپيمود و عصرگاهان مسير يك ماه ! (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ).

(غدو) (بر وزن علو) به معنى طرف صبح است ، در مقابل (رواح) كه طرف غروب را مى گويند، كه حيوانات براى استراحت به جايگاه خود باز ميگردند، ولى از قرائن بر مى آيد كه در آيه مورد بحث (غدو) بمعنى نيم اول روز است ، و (رواح ) نيم دوم ، و مفهوم آيه اين است كه سليمان از صبح تا به ظهر با اين مركب راهوار به اندازه يكماه مسافران آن زمان راه ميرفت و نيم دوم روز نيز به همين مقدار راه مى پيمود.

در نتيجه از صبح تا به غروب دو ماه مسافت را طى كند.

سپس به دومين موهبت الهى نسبت به سليمان اشاره كرده مى گويد: و براى او چشمه مس (مذاب ) را روان ساختيم ! (وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ).

(أَسَلْنَا) از ماده (سيلان ) به معنى جارى ساختن است ، و (قِطْرِ) به معنى مس ميباشد و منظور اين است كه ما اين فلز را براى او ذوب كرديم و همچون چشمه آب روان گرديد!

بعضى (قِطْرِ) را به معنى انواع مختلف فلزات يا به معنى روى دانسته اند و به اين ترتيب براى پدر آهن نرم شد و براى پسر فلزات ذوب گرديد (ولى معروف همان معنى اول است ).

چگونه چشمه اى از مس مذاب يا فلزات ديگر در اختيار سليمان قرار گرفت ؟ آيا خداوند طريقه ذوب كردن اين فلزات را در مقياس بسيار وسيع و گسترده از طريق اعجاز و الهام به اين پيامبر آموخت ؟

و يا چشمه اى از اين فلز مايع شبيه همان چشمه هائى كه به هنگام فعاليت كوههاى آتشفشانى از دامنه آنها سرازير ميشود به صورت اعجاز آميز در اختيار او قرار گرفت ؟ و يا به نحوى ديگر؟ دقيقا بر ما روشن نيست ، همين اندازه ميدانيم اين نيز از الطاف الهى در باره اين پيامبر بزرگ بود.

و بالاخره به بيان سومين موهبت پروردگار نسبت به سليمان يعنى تسخير گروه عظيمى از جن پرداخته چنين مى گويد: (و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار ميكردند). (وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ).

(و هر گاه كسى از آنها از فرمان ما سرپيچى ميكرد او را با آتش سوزان مجازات ميكرديم ) (وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ).

(جن ) چنانكه از نامش نيز پيداست موجودى است مستور از حس ، داراى عقل و قدرت و چنانكه از آيات قرآن استفاده ميشود مكلف به تكاليف الهى است .

از تعبير آيه فوق استفاده ميشود كه تسخير اين نيروى عظيم نيز به فرمان پروردگار بوده ، و هر گاه از انجام وظائفشان سر باز ميزدند مجازات مى شدند.

جمعى از مفسران گفته اند منظور از عذاب السعير در اينجا مجازات روز قيامت است ، در حالى كه ظاهر آيه نظر به مجازات متخلفين در دنيا داشته ، از آيات سوره (ص ) نيز به خوبى استفاده ميشود كه خداوند گروهى از شياطين را در اختيار او قرار داده بود كه براى او كارهاى عمرانى مهمى انجام ميدادند، و هر گاه تخلف ميكردند آنها را به زنجير مى افكند:

سوره ۳۸: ص

وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿۳۷﴾

و شياطين را مسخر او ساختيم، هر بناء و غواصي از آنها. (۳۷)

وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ﴿۳۸﴾

و گروه ديگري (از شياطين) را در غل و زنجير (تحت سلطه او) قرار داديم. (۳۸)

هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۳۹﴾

(و به او گفتيم) اين عطاي ماست اینک بی‌حساب به هر كس مي‏خواهي (و صلاح مي‏بيني) ببخش و از هر كس مي‏خواهي امساك كن. (۳۹)

وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۰﴾

و براي او (سليمان) نزد ما مقامي ارجمند و سرانجامي نيك است. (۴۰)

حضرت سلیمان موجودات سرکش نظیر شیاطین و تندبادها را به خدمت خود گرفته بودند.

سوره ۲۱: الأنبياء

وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ ﴿۸۱﴾

و تندباد را مسخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوي سرزميني كه آنرا پربركت كرده بوديم حركت ميكرد، و ما از همه چيز آگاه بوده ايم. (۸۱)

وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ ﴿۸۲﴾

و گروهي از شياطين را (نيز) مسخر او قرار داديم كه برايش (در درياها) غواصي ميكردند و كارهائي غير از اين براي او انجام ميدادند و ما آنها را (از تمرد و سركشي) حفظ ميكرديم. (۸۲)

ريح و رياح

[ آشنایی با قرآن ، 4 / 200 ـ 202 ، شهید استاد مرتضی مطهّری ، انتشارات صدرا ، چاپ چهارم ، بهار 1374 ، به نقل از ؛ جامع الصّغیر ، 2 / 111 ]:

من مخصوصاً آقایان و بالخصوص طبقۀ دانشجو را توصیه می ‏کنم که کتابی را که چند سال پیش منتشر شده است به نام « باد و باران در قرآن » در این زمینه مطالعه کنند . این‏ کتاب دارای دو بخش است : در یک بخش جَرَیان حَرَکَتِ بادها و تشکیلِ ابرها و ریزشِ باران و پیدایشِ تگرگ و… را بر اساسِ آخرین نظریّات علمی امروز بیان می ‏کند ، و در بخشِ دوم آیاتِ قرآن در این زمینه را یک‏ یک ذکر می ‏کند ، و وقتی انسان مطالعه می‏ کند به حقیقت دچارِ اِعجاب و شگفتی می ‏شود و به قولِ آن کتاب ، شخص احساس می‏ کند که این تعبیرات به طورِ قطع از یک منبعِ آگاهی دیگری [ است ] که نه فقط پیغمبر به عنوانِ یک فردِ بشر امکان نداشته به این مسائل آگاه باشد ، اصلاً بشرِ گذشته تا نیم قرنِ‏ اخیر از این جور مسائل اطّلاع نداشته است ، و به هر حال تعبیراتِ قرآن‏ تعبیراتِ خاصّی است .

آیۀ سوره روم می ‏گوید :

اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿۴۸﴾

خداوند همان كسي است كه بادها را مي‏فرستد تا ابرهائي را به حركت درآورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مي‏گستراند، و متراكم ميسازد در اين هنگام دانه‏ هاي باران را مي‏بيني كه از لابلاهاي آن خارج مي‏شوند، هنگامي كه اين (باران حياتبخش) را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ميرساند خوشحال مي‏شوند. (۴۸)

اولاً یکی از نکاتی که گفته‏ اند این است که قرآن در بعضی موارد تعبیر می ‏کند به ریح ( باد ) و در بعضی موارد تعبیر می‏ کند به ریاح ( بادها ) . به حسبِ‏ استقصایی (کوششی) که کرده ‏اند هر جا که [ این ] کلمه ، مفرد آمده است آنجا بادهایی ذکر شده که آن بادها منشأ خرابی و هلاکت و عذاب بوده است ، مثلِ:

سوره 51: الذاريات

وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ ﴿۴۱﴾

همچنين در سرگذشت عاد نيز آيتي است در آن هنگام كه بادي بي باران بر آنها فرستاديم. (۴۱)

و هر جا که قرآن باد را به‏ عنوانِ یک مبشّرِ رحمت بیان کرده است ، به صورتِ جمع ذکر کرده : ریاح‏ ( بادها ) ، و علمِ امروز ثابت کرده است که بادهایی که منشأ بارانها می‏ شوند یک جبهه نیست ، جبهه‏ های مختلفی است که به شکلِ خاصّی دست به‏ دست یکدیگر می ‏دهند و فقط در آن وقت است که منشأ باران می ‏شوند. و عجیب ‏تر این است که این نکته ‏ای که از خود قرآن استفاده می ‏شود در حدیث‏ تصریح شده است ، در یکی از دعاها وارد شده است که ؛ « اَللّهمَّ اجعَلهُ لَنا ریاحاً وَ لا تَجعَلهُ لَنا ریحاً » ، ( جامع الصغیر ، ج / 2 ص 111 ) خدایا باد را برای ما « ریاح » قرار بده نه « ریح » ، یعنی وقتی که می‏ وزد ، به آن شکلش باشد چون تنها به آن شکل رحمت است . و حتّی از ائمّه سؤال کرده‏ اند که مگر چه فرق است‏ میانِ « ریح » و » ریاح » ؟ عین همین جواب را داده ‏اند ، گفته‏ اند که ؛‏ هر وقت باد یک جناحی باشد عذاب است و هر وقت چند جبهه ‏ای باشد رحمت است .

—------------------

[ نیایشهای پیامبر (ص) ، گزینش ؛ دکتر محمود مهدوی دامغانی ، برگردان ؛ کمال­الدّین غراب ، انتشارات جهاد دانشگاهی ، چاپ اوّل ، 1385 ، صفحۀ 100 ، به نقل از الجامع الصّغیر فی احادیث البشیر النّذیر ، 1 / 226 ، الامام عبدالرّحمن جلال­ الدّین السّیوطی ، دارالفکر للطّباعة و النّشر و التّوزیع ، بیروت ]

اَللّهمَّ انّی اَسئَلُکَ مِن خَیرٍ ما تَجئُ بِهِ الرّیاحُ ، وَ اَعوذُ بِکَ مِن شَرِّ ما تَجئُ بِهِ الرّیحُ .

( خداوندا ! از تو خواستار آن نیکی, هستم که « بادها » می ­آورند . و به تو پناه می ­برم از گَزَند آنچه در « باد » نهفته است . )

—-------

دعای جوشن کبیر:

یَا مَنْ یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ .

مکارم شیرازی

«راغب» در «مفردات» مى‌ گويد: در تمام مواردى كه خداوند لفظ «ريح» را به صورت مفرد ذكر فرموده است حكايت از عذاب مى‌ كند؛ و هرجا به صورت جمع ذكر شده حكايت از رحمت! اين گفته راغب در مورد «رياح» به صورت جمعى صحيح است؛ ولى در مورد «ريح» به صورت مفرد عموميت ندارد. چرا كه «ريح» در قرآن به صورت مفرد در مورد نعمت نيز به كار رفته است؛ مانند:

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿۲۲﴾

او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير مي‏دهد تا اينكه در كشتي قرار مي‏گيريد و بادهاي موافق آنها را (به سوي مقصد) حركت مي‏دهند و خوشحال مي‏شوند ناگهان طوفان شديدي مي‏وزد و امواج از هر سو به سراغ آنها مي‏آيد و گمان مي‏برند هلاك خواهند شد در اين موقع خدا را از روي اخلاص عقيده مي‏خوانند كه اگر ما را نجات دهي حتما از سپاسگزاران خواهيم بود. (۲۲)

شاید بیشتر منظور از احادیث نعمت آب و باران است که تنها توسط ریاح انجام میگیرد در حالیکه این آیه ای که آقای مکارم به آن اشاره میکنند صحبت از حرکت کشتی است که نیاز به باد چند جناحی ندارد.

—-----

امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین فرمان‌روایی کردند که دو نفر از مؤمنان بودند و دو نفر از کافران. مؤمنان عبارت بودند از: سلیمان و ذوالقرنین (علیهماالسلام) و کافران عبارت بودند از: بخت النصر و نمرود.[۲]

﴿وَأَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ﴾ چشمه مس را ما براي او سائل و روان كرديم. سيل‌گونه، ديگر احتياجي به كوره ذوب مس نداشته باشد. به هر صورتي كه مي‌خواستند در مي‌آوردند

چشمه گفتنِ معدن که ما الآن هم آب‌هایی که از چشمه می‌جوشد می‌گوییم برای چشمه است هم می‌گوییم آب معدنی است این هم اطلاق معدن درست است هم اطلاق عین که ﴿أَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ﴾ یعنی معدن مس را ما برای او روان کردیم که او بتواند این کارها را انجام بدهد.

—------

وجود مبارك موساي كليم وقتي ديگران آن عصا را دست مي‌زدند عصا بود حضرت كه دست مي‌زد اراده مي‌كرد مي‌شد مار. اين آهن براي همه آهن سرد بود وجود مبارك داوود همين كه دست به اين آهن مي‌زد اين مثل موم نرم بود. وجود مبارك سليمان وقتي كه دست به اين مس مي‌زد اين نرم مي‌شد.

﴿وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ جن هم مستحضريد مثل انس است؛ همه گونه هستند مسلمان دارند كافر دارند شيعه دارند سني دارند منافق دارند. سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي از بعضي از بزرگان نقل مي‌كرد كه آنها كه رابطه داشتند گفتند برخي از همين جن‌ها مي‌گفتند در ماها سنّي ما نداريم براي اينكه در جمع ما هنوز پيرمرداني هستند كه غدير را درك كردند در ما سنّي نيست.

https://www.aparat.com/v/CpAt7/%DA%86%D8%B1%D8%A7_%D8%AC%D9%86_%D9%87%D8%A7_%D8%B3%D9%86%DB%8C_%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86

در زمان داوود (سلام‌الله‌علیه) مسئله جنگ و حمله مطرح بود اما با این تسخیر الهی که فرمود ما باد را برای سلیمان مسخّر کردیم ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ﴾ [۳] (و تسخیرهای دیگر) کسی قدرت مقاومت نداشت لذا ملکه سبا همین که جلال و شکوه سلیمان (سلام‌الله‌علیه) را دید کاملاً تمکین کرد گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ [۴] با این‌که او ﴿وَلَهَاعَرْشٌ عَظِيمٌ﴾ [۵] بود ﴿أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ [۶] بود (إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾) بالأخره می‌توانست به حسب ظاهر مقداری مقاومت کند اما تسلیم شد. کسی در قبال سلیمان (سلام‌الله‌علیه) قدرت مقاومت نداشت برای این‌که او کاملاً مسلّط بر فضا بود و می‌توانست هر کسی را که علیه او قیام کرده را سرکوب کند. اگر در جریان حضرت داوود نبرد بود، برای این‌که چنین تسخیری نصیب حضرت داوود نشده بود. لذا وجود مبارک سلیمان (سلام‌الله‌علیه) مشغول سازندگی بود و آن منطقه را به خوبی ساخت. ساختنش هم به این بود که آسایش مردم را تأمین بکند.

در جريان حضرت سليمان هم كه فرمود: ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ [27] اشاره مي‌شود كه گاهي تسخير براي طوفان است كه با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ اين كشتي، لنگر مي‌اندازد، گاهي [حركت میکند]. وجود مبارك نوح وقتي مي‌فرمود: ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ اين كشتي راه مي‌افتاد وقتي مي‌خواست جايي بايستد لنگر بيندازد مي‌گفت ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ اين ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ براي وليّ‌اي از اولياي الهي كه مشمول فيض خدا شد به منزله ﴿كُنْ﴾ خداست [28]. اين جريان ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا﴾ (به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش) [29] از همين قبيل است خداي سبحان اراده مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿كُنْ﴾ آن شيء حاصل مي‌شود.

همين فيض را ذات اقدس الهي بدون تفويض در عبد خودش اظهار مي‌كند نه ـ معاذ الله ـ تفويض بكند كه كاري را به او واگذار بكند كه خودش منزوي بشود. تفويض معنايش اين است كه كار را به ديگري واگذار بكند و خودش منزوي و منعزل بشود اين نيست چون او ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ [30] است قدرت او نامتناهي است.

بت پرستان بت ها را در تدبیر جهان مستقل می دانستند.بت پرستان معتقد به تفویض اداره جهان به بت ها و موجودات دیگری بودند. آنها هرگز ملائکه یا بت ها را وابسته نمی دانستند، بلکه در اداره جهان مستقل می دانستند.

دو برهان دارد:

يكي اينكه اين بنده از آن جهت كه بنده است يك لحظه نمي‌شود او را رها كرد كه بگوييم تو اين كار را انجام بده اين هستي‌اش به عنايت الهي وابسته است چگونه مي‌شود كاري را به او واگذار كرد بگويي خودت انجام بده اين محال است.

يكي اينكه تفويض از نظر اينكه قدرت ذات اقدس الهي نامتناهي است قابل انقطاع نيست تا ما بگوييم اين قسمت را خدا به ديگري داده خودش ـ معاذ الله ـ منعزل شده خب اگر قدرتي نامتناهي باشد ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحِيطٌ﴾ [31] باشد كه انعزال‌پذير نيست انزواپذير نيست.

درباره نعمت تسخير هم اين‌چنين است اگر نوح(سلام الله عليه) با بسم الله طوفان را اداره مي‌كرد اين هم همين‌طور است و اينجا هم ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ﴾ [34] يعني هر وقت او بخواهد خب وقتي وجود مبارك سليمان مي‌خواهد، اراده او مظهر اراده ذات اقدس الهي است ذيل آيه ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ و شما چيزي را نمي‏خواهيد مگر اينكه خدا بخواهد [35].

حضرت فرمود خدا اگر بخواهد چيزي اراده كند از قلب ما مي‌گذرد بالأخره بايد در جهان امكان از جايي عبور كند يا نكند، فعل خدا كه ممكن است يك جا بايد ظهور بكند يا نكند فرمود: «انّ الله جعل قلب وليه وَكْر الارادة» [36] وكر يعني آشيانه، اين پرنده غيبي وقتي مي‌خواهد پرواز كند روي قلب امام مي‌نشيند و بعد به ديگران مي‌رسد خب اگر فعل خدا، اراده خدا ممكن است اين بايد جايي ظهور بكند اين به وسيله وجود مبارك نوح ظهور مي‌كند به وسيله وجود مبارك سليمان ظهور مي‌كند.

﴿وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ﴾ ما اینها را مسخّر کردیم در اختیار حضرت سلیمان قرار دادیم اگر اینها تمرّد می‌کردند جنّی اگر تمرّد می‌کرد ما او را با عذاب الیم کیفر می‌دادیم.

(11) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ

(11) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

(۱۱) (و دستور داديم) زره‏ هاي كامل و فراخ بساز، و حلقه‏ ها را به اندازه و متناسب كن، و عمل صالح بجا آوريد كه من به آنچه انجام ميدهيد بينا هستم.

كلمه (سابغات ) جمع سابغه است، كه به معناى زره فراخ است. و كلمه (سرد) به معناى بافتن زره است. و اينكه فرمود: (قدر فى السرد - در بافتن زره تقديرى بگير) معنايش اين است كه حلقه هاى زره را اندازه گيرى كن، تا با هم مناسب شوند. نه خيلي تنگ باشد كه آن نظامي كه اين جامه نظامي را در بر كرده را خفه كند و عرق بياورد و براي او دشوار باشد، نه خيلي هم گشاد باشد كه تير بتواند عبور كند.

نگفتيم شمشير و دشنه و خنجر بساز، گفتيم زِره بباف تا كسي آسيب نبيند اين حرف انبياست آن ضرورت، گاهي اقتضا مي‌كند كه مسئله قتل و قتال رخ بدهد وگرنه بهترين و برجسته‌ترين و سودمندترين بهره‌اي كه اينها از آهن بردند همان جريان زره‌بافي است.

او خيلي كار مي‌توانست بكند او بهترين شمشير را مي‌توانست بسازد بهترين خنجر و دشنه و تيغ را مي‌توانست بسازد اما انبيا براي خونريزي نيامدند انبيا نيامدند كه از راه كُشتن كسي را هدايت كنند فرمود تو فقط زره بباف كه خون كسي ريخته نشود.

فروختن اسلحه به كفار و کسانی كه عليه مسلمان‌ها مي‌خواهند استفاده كنند حرام است. اين جزء كسب‌هاي محرّم است كه در مكاسب محرّمه ملاحظه فرموديد. يك روايت نوراني را مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب كافي نقل كرده كه در عصر وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) دو گروه از اهل باطل با هم درگير شدند. آن روزي كه جنگ شروع شد خريد و فروش اسلحه بازارش گرم بود. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل مي‌كند كه كسي آمده خدمت امام صادق(سلام الله عليه) عرض كرد كه اينها هر دو اهل باطل‌اند و الآن بالأخره بازار اسلحه گرم است با يك قيمت خوبي مي‌خرند ما به اينها بفروشيم يا نه. حضرت يك بيان كوتاه فرمود، فرمود: «بِعهُما ما يَكُنُّهما» [3] فرمود بله بفروش، اما به هر دو گروه بفروش، اما سلاح‌هاي كشتاري نفروش، سلاح‌هاي دفاعي بفروش خود و زره و چكمه و اينها بفروش. خب اين نور نيست؟! نور يعني همين! فرمود: «بِعهُما ما يَكُنُّهما» كِنان، حفاظ، حجاب، چيزي كه جان اينها را حفظ بكند بفروش اگر بشر دنبال چنين چيزي باشد ما مشكلي نداريم.

الآن شما مي‌بينيد بسياري از كشورها گرفتار فشار اقتصادي‌اند و اكثري هزينه‌ها صرف آدم‌كشي است. اين كارخانه‌هاي اسلحه آدم‌كشي شبانه‌روز دارد كار مي‌كند.

(و اعملوا صالحا انى بما تعملون بصير) ما به داوود گفتيم : به شكرانه اين نعمتها، تو و قومت بايد عمل صالح كنيد.مخاطب در آغاز آيه تنها داود است ، و در پايان او و خاندانش يا او و قومش ميباشد. اين احتمال وجود دارد كه مخاطب به اين خطاب داود و تمام كسانى كه از دسترنج و دستباف او استفاده ميكردند بوده باشد، اشاره به اينكه اين وسيله دفاعى را در راه عمل صالح به كار گيرند، نه در طريق ظلم و جور و گناه.

—-------

آن خطبه‌ای که از وجود مبارک حضرت امیر چند بار در همین محفل خوانده شد ملاحظه فرمودید وجود مبارک حضرت امیر سنّت انبیا را که ذکر می‌کند طرز زندگی انبیا را ذکر می‌کند فرمود این‌طور نبود که وجود مبارک داوود که ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ [۷] آن قدرت را داشت از زندگی مادّی مثلاً طرْفی بسته باشد, با زنبیل‌بافی ارتزاق می‌کردند [۸] فرمود اینها با آن زندگی ساده‌ای که داشتند مربّی مردم شدند.

ترجمه خطبه 160

و چنان چه بخواهى سوّمين نفر داوود ـ که درود خدا بر او باد ـ صاحب «مزامير» و قارى بهشتيان را به تو معرفى مى کنم; او با دست خويش از برگ درخت خرما زنبيل مى بافت و به دوستانش مى گفت کدام يک از شما حاضر است اين ها را براى من بفروشد، از بهاى آن قرص نان جويى تهيه مى کرد و تناول مى نمود.

—-----------

تفسیر ذوقی

در جريان حضرت داوود كه گفتند شما زره بباف براي اينكه جلوي شمشير تيز را كه آهن است يك زره ستبر مي‌گيرد يعني جلوي آهن را بايد با آهن گرفت خب از اينجا منتقل شدند كه ما در بعضي از ادعيه داريم كه «أعوذُ بكَ منك» [38] خدايا جلوي قهر تو را جز لطف تو چيزي نمي‌گيرد (هارِبٌ مِنْكَ اِلَيكَ از تو به‌سوي خودت گريخته‌ام).

اين تفطني است كه اگر كسي بخواهد از قهر الهي نجات پيدا كند هيچ چاره‌اي جز مِهر او نيست. اينها لطايفي است كه گاهي نصيب اين مفسّران شده و مي‌شود.

اين معناي اين آيه نيست اين معناي اين روايت نيست اين تنبّهي است كه شما اگر بخواهيد از قهر و غضب ذات اقدس الهي نجات پيدا كنيد با چه راهي مي‌توانيد نجات پيدا كنيد. با چه چيزي مي‌خواهيد از خدا فرار كنيد. يعني چيزي هست كه انسان را از غضب خدا نجات بدهد جز لطف و محبت او, «اعوذ بك منك»