وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ﴿۱﴾
سوگند به آنها كه صف كشيده اند (و صفوف خود را منظم ساخته اند). (۱)
فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا ﴿۲﴾
همانها كه قويا نهي ميكنند (و باز ميدارند). (۲)
فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا ﴿۳﴾
و آنها كه پي درپي ذكر (الهي) را تلاوت ميكنند. (۳)
اين سوره نخستين سوره از قرآن مجيد است كه اولين آيات آن با سوگندها شروع مى شود …
درسـت اسـت كـه خـداونـد از همه راستگويان راستگوتر است، و نيازى به سوگند ندارد، بعلاوه سوگند اگر براى مؤ منان باشد كه آنها بدون سوگند تسليمند، و اگر براى منكران باشد كه آنها اعتقادى به سوگندهاى الهى ندارند.
ولى توجه به دو نكته مشكل سوگند را در تمام آيات قرآن كه از اين به بعد گهگاه با آن سر و كار داريم حل خواهد كرد.
نـخست اينكه : هميشه سوگند به امور پر ارزش و مهم ياد مى كنند، بنابراين سوگندهاى قـرآن دليـل بـر عـظـمـت و اهـمـيـت امورى است كه به آنها سوگند ياد شده ، و همين امر سبب انـديـشـه هـر چـه بـيـشـتر در مقسم به يعنى چيزى كه سوگند به آن ياد شده مى گردد…
ديـگـر ايـنـكـه سـوگـنـد هـمـيـشـه بـراى تـاكـيـد اسـت ، و دليل بر اين است كه امورى كه براى آن سوگند ياد شده از امور كاملا جدى و مؤ كد است .
از ايـن گـذشـتـه هـرگاه گوينده ، سخن خود را قاطعانه بيان كند از نظر روانى در قلب شنونده بيشتر اثر مى گذارد …
به هر حال در آغاز اين سوره به نام سه گروه برخورد مى كنيم كه به آنها سوگند ياد شده است .
نـخـسـت مـى فـرمايد: قسم به آنها كه صف كشيده اند و صفوف خود را منظم ساخته اند! (و الصافات صفا).
همانها كه قويا نهى مى كنند و باز مى دارند (فالزاجرات زجرا).
و آنها كه پى درپى تلاوت ذكر مى كنند (فالتاليات ذكرا).
اين گروههاى سه گانه كيانند؟ و اين توصيفات درباره چه كسانى است ؟ و هدف نهائى از آن چـيـسـت ؟ مـفـسران در اينجا سخن بسيار گفته اند، اما معروف و مشهور آن است كه اينها اوصافى است براى گروههائى از فرشتگان .
گروههائى كه براى انجام فرمان الهى در عالم هستى به صف ايستاده و آماده فرمانند (و الصافات صفا).
گـروهـهائى از فرشتگان كه انسانها را از معاصى و گناه باز مى دارند، و وسوسه هاى شياطين را در قلوب آنها خنثى مى كنند، و يا مامور ابرهاى آسمانند و آنها را به هر سو مى رانند و آماده آبيارى سرزمينهاى خشك مى كنند (فالزاجرات زجرا).
و بـالاخـره گـروه هـائى از فـرشـتـگـان كـه آيـات كـتـب آسـمـانـى را بـه هـنـگـام نزول وحى بر پيامبران مى خوانند. (فالتاليات ذكرا).
قابل توجه اينكه : صافات جمع صافه است كه آن نيز به نوبه خود مفهوم جمعى دارد، و اشـاره بـه گـروهـى اسـت كه صف كشيده اند، بنابراين صافات بيانگر صفوف متعدد است .
و (زاجـرات ) از مـاده (زجـر) بـه معنى راندن چيزى با صدا و فرياد است ، سپس در مـعـنـى گـسـتـرده تـرى بـه كـار رفـتـه كـه هـر گـونـه طـرد و مـنـع را شامل مى شود.
بـنـابـرايـن زاجـرات بـه مـعـنـى گـروهـهـائى اسـت كـه به منع و طرد و زجر ديگران مى پردازند.
و تـاليـات از مـاده تـلاوت جـمـع تـالى اسـت ، و بـه مـعنى گروههائى است كه اقدام به تلاوت چيزى مى كنند.
و بـا تـوجـه بـه وسـعـت و گـسـتـردگـى مـفـاهـيـم ايـن الفـاظ, جاى تعجب نيست كه مفسران تـفـسـيـرهـاى گـونـاگـونـى بـراى آن ذكـر كـرده انـد كـه در عـيـن حال تضادى با هم ندارد، و ممكن است همه آنها در مفهوم اين آيات جمع باشد، و مثلا منظور از صـافات تمام صفوف فرشتگانى است كه آماده اجراى اوامر الهى در عالم آفرينش هستند، و نـيـز فـرشـتـگـانى است كه مامور نزول وحى بر پيامبران در عالم تشريعند، و همچنين صفوف رزمندگان و مجاهدان راه خدا و يا صفوف نمازگزاران و عبادت كنندگان .
هـر چـنـد قرآئن نشان مى دهد كه بيشتر مراد از آن فرشتگان است، و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده است.
هـمـچـنـيـن مـانعى ندارد كه زاجرات هم شامل فرشتگانى شود كه وسوسه هاى شياطين را از قـلوب انـسانها دور مى كنند، و هم انسانهائى كه به فريضه نهى از منكر مى پردازند.
و تـاليات اشاره به تمام فرشتگان و جماعتهائى از مؤمنان باشد كه آيات الهى و ذكر خدا را پى درپى تلاوت مى كنند….
بـه هر حال سوگند پروردگار به همه اين گروهها حاكى از عظمت مقام آنها در پيشگاه او اسـت، و ضـمـنـا الهـام كـنـنده اين حقيقت است كه رهروان راه حق نيز براى رسيدن به مقصود بايد از اين سه مرحله بگذرند:
نخست صفوف خود را منظم سازند، و هر گروه در صف خود قرار گيرد.
سـپـس بـه طـرد موانع از سر راه ، و رفع مزاحمات… بپردازند،
و بعد از آن آيات الهى و فرمانهاى پروردگار را بر قلوب آماده پى درپى بخوانند و در مقام تحقق بخشيدن به محتواى آن برآيند.
…. قـابـل تـوجـه ايـنـكـه بعضى از مفسران آيات را به مجاهدان و بعضى به علماء تفسير كرده اند، ولى محدود ساختن مفهوم آيات به اين دو گروه بعيد به نظر مى رسد اما عموميت آيـات بعيد نيست …
امـيـرمـؤمـنـان عـلى (عـليـه السلام) نيز در نخستين خطبه نهج البلاغه، آنجا كه سخن از فـرشـتـگـان مـى گـويـد و آنـهـا را بـه گـروههاى مختلفى تقسيم مى كند، مى فرمايد:
و صـافـون لا يـتـزايـلون ، و مـسـبـحـون لا يـسـامـون ، لا يـغـشـاهـم نـوم العـيـون ، و لا سـهو العقول ، و لا فترة الابدان ، و لا غفلة النسيان ، و منهم امناء على وحيه ، و السنة الى رسله :
گـروهـى از آنـان در صـفوفى كه از هم پراكنده نمى شود قرار دارند، همواره تسبيح مى گـويـنـد و خـسـتـه نـمـى شـونـد، هـيـچـگـاه خواب چشمانشان را نمى پوشاند، و عقولشان گـرفـتـار سـهـو و نسيان نمى گردد، سستى بدن دامان آنها را نمى گيرد، و غفلت نسيان بـر آنـان عـارض نـمـى شـود، و گروهى از آنان امناى وحى اويند، و زبانهايش به سوى پيامبران .
https://ahlolbait.com/content/12122/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-1-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87%D8%9B-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D8%B4%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86
آخـريـن سخن درباره اين آيات سه گانه اينكه : بعضى معتقدند سوگند در اين آيات به ذات پـاك خـدا يـاد شـده ، و كلمه رب در همه اينها در تقدير است ، و در معنى چنين بوده : و رب الصـافـات صـفـا و رب الزاجـرات زجـرا و رب التـاليـات ذكـرا: سـوگـنـد بـه پروردگار گروههائى كه صف مى كشند و صفوف خود را منظم مـى سـازنـد، و سـوگـنـد بـه پـروردگـار آنـهـا كـه طـرد و زجر مى كنند، و سوگند به پروردگار آنها كه ذكر خدا را پى درپى تلاوت مى نمايند.
كـسـانـى كـه آيـات را چـنين تفسير كرده اند گويا چنين مى پندارند كه چون به بندگان دستور داده شده به غير خدا قسم ياد نكنند پس خدا نيز به غير ذات خود قسم ياد نمى كند، به علاوه قسم بايد به امر مهمى باشد و مهم ذات پاك او است .
امـا آنـهـا از اين نكته غفلت دارند كه حساب خدا از بندگانش جدا است، او براى توجه دادن انـسـانـهـا بـه آيات آفاقى و انفسى و نشانه هاى قدرتش در زمين و آسمان ، پيوسته به مـوجـودات مختلف سوگند ياد مى كند، تا آنها را به تفكر در اين آيات وادارد، و از اين راه او را بشناسند.
از اين گذشته در آياتى از قرآن مجيد - مانند آيات سوره والشمس - سوگند به موجودات جهان در كنار سوگند به ذات پاكش قرار گرفته ، و در آنجا تقدير گرفتن چيزى ممكن نيست ، مى فرمايد: و السماء و ما بنيها و الارض و ما طحاها و نفس و ما سواها: سوگند به آسـمـان و كـسـى كـه آسـمان را بنا كرده ، سوگند به زمين و آنكس كه زمين را گسترده ، و سوگند به روح و جان آدمى و آنكس كه آن را منظم ساخته است .
http://www.parsquran.com/data/show.php?lang=far&sura=91&ayat=0&user=far&tran=2
بـه هـر حـال ظـاهـر آيـات مـورد بـحث سوگند به اين گروههاى سه گانه است و تقدير گرفتن چيزى خلاف ظاهر است ، و بدون دليل نمى توان آن را پذيرفت .
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D9%88%DA%AF%D9%86%D8%AF_%D8%A8%D9%87_%D8%BA%DB%8C%D8%B1_%D8%AE%D8%AF%D8%A7
https://ifilo.net/v/c9fGIp4
https://old.makarem.ir/main.aspx?reader=1&pid=61786&lid=0&mid=4094
https://www.sistani.org/persian/book/50/132/
كلمه (صافّات ) - به طورى كه گفته شده - جمع (صافه) است و (صافه) نيز جمع (صاف) - با تشديد - است، و مراد از اين كلمه جماعتى است كه: افراد آن در صفى منظم قرار داشته باشند. و كلمه (زاجرات) از (زجر) است كه به معناى آن است كه: كسى را با تهديد به مذمت و يا كتك، از كارى و يا راهى منصرف كنى. و كلمه (تاليات) از ماده (تلاوت) است كه به معناى خواندن است.
خـداى تـعـالى به اين سه طايفه، يعنى (صافات)، (زاجرات) و (تاليات) سوگند خورده، حال بايد ديد منظور از اين سه طايفه كيانند؟
كلمات مفسرين در اين باره مختلف است. مثلا درباره (صافات) بـعضى گفته اند: (مراد از آن ملائكه است كه در آسمان خود را به صف درمى آورند همان طور كه انسانها در زمين براى نماز صف مى بندند).
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: (مـنـظـور مـلائكـه اسـت كـه وقـتـى مـى خـواهـنـد بـه زمـيـن نـازل شـونـد بـال خـود را چـون بال عقاب باز نگه مى دارند و بر هم نمى زنند و منتظر فرا رسيدن امر خداى تعالى هستند).
بـعـضـى ديـگـر گـفته اند: (منظور جماعتى از مؤمنين است كه در نماز و جهاد به صف مى ايستند).
و اما درباره (زاجرات) بعضى گفته اند: (مراد از آن ملائكه است كه بندگان را از معاصى زجر و نهى مى كنند، و خداى سبحان آن را به صورت الهام و خطور قلبى به قلب ايشان راه مى دهد، همانطور كه وسوسه هاى شيطان وارد قلب مى شود).
بعضى ديگر گفته اند: مراد فرشتگان مؤكل بر ابرهايند كه آنها را زجر مى دهند و به هر جا كه خدا بخواهد مى رانند.
بـعـضـى هم گفته اند: (مراد آياتى است از قرآن كه در آنها از كارهاى زشت زجر و نهى شده ).
بعضى هم گفته اند: (مراد مؤمنين هستند كه صداى خود را در هنگام تلاوت قرآن بلند مى كنند و به اين وسيله مردم را از منهيات زجر و نهى مى كنند).
و اما درباره (تاليات).
بعضى گفته اند: (مراد از آن، ملائكه اى هستند كه وحى را بر پيامبران مى خواندند).
و بـعـضـى هـم گـفـتـه انـد: (مـراد از آن فرشتگانند كه كتابى را مى خوانند كه خداى تعالى حوادث عالم را در آن نوشته).
و بعضى ديگر گفته اند: (جماعت قاريان قرآنند كه آن را در نماز مى خوانند).
و مـا احتمال مى دهيم - و خدا داناتر است - كه مراد از هر سه طايفه (صافات و زاجرات و تـاليـات) سـه طـايـفـه از مـلائكـه بـاشـنـد كـه مأمور نـازل كـردن وحـى بـودنـد و راه ايـن كار را, از مداخله شيطانها ايمن مى كردند و آن را به پيغمبران و يا خصوص پيامبر اسلام محمّد (صلى اللّه عليه وآله و سلم) مى رساندند.
و ايـن مـعـنـا از آيـه نيز استفاده مى شود:
سوره ۷۲: الجن
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾
عالم الغيب او است، و هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد، (۲۶)
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾
مگر رسولاني كه آنها را برگزيده است و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد. (۲۷)
لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾
تا بداند پيامبرانش رسالتهاي پروردگارشان را ابلاغ كرده اند، و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و هر چيزي را احصا كرده است. (۲۸)
(و مـنـظـور فـرشـتـگـانـى اسـت كـه خـداونـد بـعـد از نزول وحى به آنها دستور مى دهد پيامبرش را از هر سو احاطه كنند، و از شر شياطين جن و انـس و وسـوسـه هـاى آنها و آنچه اصالت وحى را خدشه دار مى كند، محافظت و پاسدارى نمايند، تا پيام الهى بى كم و زياد و بدون كمترين خدشه اى به بندگان ابلاغ گردد.)
و بـنـابـر احـتـمـال مـزبور، معناى آيات مورد بحث اين مى شود كه: سوگند مى خورم به فرشتگانى كه در سر راه وحى صف بسته اند، و سپس به فرشتگانى كه شيطانها را از اينكه در كار وحى مداخله كنند زجر مى دهند و سپس به فرشتگانى كه وحى را بر پيغمبر مـى خوانند. و همانطور كه گفتيم - مراد از اين وحى يا عموم وحى هايى است كه به عموم پـيـامـبـران مى شده، و يا خصوص قرآن است كه به پيامبر اسلام وحى مى شده، و مؤيد احـتـمـال دوم ايـن اسـت كه: از آن تعبير فرموده به تلاوت ذكر، چون در قرآن كريم كلمه ذكر اصطلاحى است براى قرآن.
سوره ۱۵: الحجر
وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ ﴿۶﴾
و گفتند اي كسي كه «ذكر» (قرآن) بر تو نازل شده، مسلما ديوانه اي!! (۶)
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿۹﴾
ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسداري ميكنيم. (۹)
سوره ۱۶: النحل
بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۴۴﴾
(از آنها كه آگاهند) از دلائل روشن و كتب (پيامبران پيشين) و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها تبيين كني، شايد انديشه كنند. (۴۴)
مؤيد اين احتمال اين است كه: آيات مربوط به راندن شياطين به وسيله شهابها، بعد از آيات مورد بحث قرار گرفته، و نيز دنبال آن مى فرمايد: (فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا از ايـشـان نـظـريـه بخواه آيا خلقت ايشان مهم تر است، يا خلقت مخلوقاتى كه ما آفريده ايم...) كه باز در جاى خودش اين تأييد را توضيح مى دهيم.
و اگـر گـفـتـه شـود: قـرآن كـريـم نـزول وحـى را تـنـهـا بـه جـبـرئيـل نـسـبـت داده و فـرمـوده:
سوره ۲: البقرة
قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۹۷﴾
(آنها ميگويند چون فرشته اي كه وحي بر تو نازل ميكند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم به تو ايمان نمي آوريم) بگو كسي كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است، قرآني كه كتب آسماني پيشين را تصديق ميكند و هدايت و بشارت براي مؤ منان است. (۹۷)
و نيز فرموده:
سوره ۲۶: الشعراء
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿۱۹۳﴾
روح الامين آنرا نازل كرده است … (۱۹۳)
عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ ﴿۱۹۴﴾
بر قلب (پاك) تو، تا (مردم را) انذار كني. (۱۹۴)
در پـاسـخ مـى گوييم منافاتى با احتمال ما ندارد، براى اينكه ملائكه (صافات) و (زاجـرات ) و (تاليات) اعوان (مددکاران و یاوران) جبرئيلند. پس اگر بگوييم اين سه طايفه وحى را نازل مى كنند، باز در حقيقت جبرئيل نازل كرده، همچنان كه خود قرآن در جاى ديگر فرموده: (فى صحف مكرمه مرفوعه مطهرة بايدى سفرة كرام بررة)
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=80&ayat=11&user=far&lang=far&tran=2
و نيز از همان فرشتگان حـكـايـت مـى كند كه گفتند:
سوره ۱۹: مريم
وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿۶۴﴾
ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نميشويم آنچه پيش روي ما و پشت سر ما و ما بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده (و نيست). (۶۴)
https://www.aparat.com/v/q066s7o
پس معلوم مى شود متصدى آوردن وحى يك نفر نيست …
-----------
سوره ۲: البقرة
وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۲۴﴾
خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد و سوگند او را مانع از پرهيزكار بودن و اصلاح بين مردم نسازيد كه خدا شنوا و دانا است .(224)
لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ﴿۲۲۵﴾
خدا شما را به سوگندهاى بيهوده تان بازخواست نمى كند ولى به آنچه دلهايتان مرتكب شده مؤ اخذه مى نمايد، و خدا آمرزنده و بردبار است . (225)
http://www.parsquran.com/data/showall.php?sura=2&ayat=224&user=far&lang=far
ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام عبد الله بن رواحه اختلافى روى داد او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ گونه دخالتى نكند و در اين راه گامى بر ندارد. آيه فوق نازل شد و اين گونه سوگندها را ممنوع و بى اساس قلمداد كرد.
تفسير:
تا مى توانيد سوگند نخوريد
چنانكه در شان نزول خوانديم : دو آيه فوق ناظر به سوء استفاده از مساله سوگند است، و مقدمه اى محسوب مى شود براى بحث آيات آينده كه از ايلاء و سوگند در مورد ترك آميزش جنسى با همسران سخن مى گويد.
در نخستين آيه مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود براى ترك نيكى و تقوا و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد و (بدانيد) خدا شنوا و دانا است.سخنان شما را مى شنود و از نيات شما آگاه است.
ايمان جمع يمين به معنى سوگند است ، و عرضه (بر وزن غرفه) به معنى در معرض قرار گرفتن چيزى است، مثلا جنسى را كه به بازار براى فروش مى برند و در معرض معامله قرار مى دهند، عرضه مى نامند، گاهى به موانع نيز، عرضه اطلاق مى شود، زيرا در معرض انسان و بر سر راه او قرار دارد.
بعضى نيز گفته اند: منظور اين است كه حتى براى كارهاى نيك، اعم از كوچك و بزرگ، قسم ياد نكنيد، و نام خدا را كوچك ننماييد، و به اين ترتيب سوگند ياد كردن جز در مواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوب است اين موضوع در احاديث زيادى نيز به چشم مى خورد، از جمله اينكه در حديثى امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: و لا تحلفوا بالله صادقين و لا كاذبين فان الله سبحانه يقول و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم : هيچ گاه سوگند به خدا ياد نكنيد چه راستگو باشيد، چه دروغگو، زيرا خداوند سبحان مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد. احاديث متعدد ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده است .
در اين صورت تناسب آن با شان نزول چنين است كه سوگند ياد كردن در كارهاى خوب عملى پسنديده نيست تا چه رسد به اينكه كسى سوگند ياد كند كارهاى خوب را ترك كند.
در آيه بعد براى تكميل اين مطلب كه قسم نبايد مانع كار خير شود مى فرمايد: خداوند شما را به خاطر سوگندهائى كه بدون توجه ياد مى كنيد مؤاخذه نخواهد كرد (لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم ).
اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده (و سوگندهائى كه از روى اراده و اختيار ياد مى كنيد) مؤ خذه مى كند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است (و لكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم و الله غفور حليم ).
در اين آيه خداوند به دو نوع سوگند اشاره كرده است ، نوع اول قسمهاى لغو است كه هيچ گونه اثرى ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد، اين نوع قسمها آنهائى است كه مردم بدون توجه ، تكيه كلام خود قرار مى دهند و به آن عادت كرده اند و در هر كارى لا و الله (نه به خدا قسم ...) يا بلى و الله (آرى به خدا سوگند...) مى گويند، اين نوع قسمها را قسم لغو مينامند.
زيرا لغو در لغت به تمام كارها و سخنانى گفته مى شود كه داراى هدف مشخصى نيست ، يا از روى اراده و تصميم سر نمى زند.
بنابراين سوگندهائى كه انسان در حال غضب (در صورتى كه غضب سبب بيرون رفتن از حال عادى شود) ياد مى كند، جزء قسمهاى لغو است و طبق آيه فوق، خداوند مواخذه اى بر اين گونه قسمها نمى كند و نبايد به آن ترتيب اثر داد (هر چند انسان بايد خود را چنان تربيت كند كه اين گونه سوگندها را نيز كنار بگذارد)، به هر حال اين گونه قسمها واجب العمل نيست و مخالفت آن كفاره ندارد. زيرا از روى اراده و تصميم نيست. جمله و الله غفور حليم مى تواند اشاره اى به اين معنى بوده باشد.
نوع دوم سوگندهائى است كه از روى اراده و تصميم انجام مى گيرد و به تعبير قرآن قلب انسان آن را كسب مى كند، اين گونه قسم معتبر است و بايد به آن پايبند بود، و مخالفت با آن، هم گناه دارد، و هم موجب كفاره مى شود مگر در مواردى كه بعدا اشاره خواهد شد، اين همان است كه در سوره مائده آيه 89 از آن تعبير به مَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ شده است، يعنى سوگندهائى كه از روى اراده محكم كرده ايد.
سوره ۵: المائدة
لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۸۹﴾
خداوند شما را به خاطر سوگندهاي بيهوده (و خالي از اراده) مواخذه نميكند ولي در برابر سوگندهائي كه (از روي اراده) محكم كرده ايد مواخذه ميكند، كفاره اين گونه قسمها اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاي معمولي است كه به خانواده خود ميدهيد، يا لباس پوشانيدن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده، و كسي كه هيچكدام از اينها را نیابد سه روز روزه ميگيرد، اين كفاره سوگندهاي شماست به هنگامي كه سوگند ياد ميكنيد (و مخالفت مينمائيد) و سوگندهاي خود را حفظ كنيد و نشكنيد، اين چنين خداوند آيات خود را براي شما بيان ميكند تا شكر او را بجا آوريد. (۸۹)
نكته :
سوگندهاى بى اعتبار
قسم ياد كردن از نظر اسلام كار خوبى نيست ، ولى در عين حال حرام نمى باشد، و اگر به خاطر هدفهاى مهم تربيتى و اجتماعى و اصلاحى انجام گيرد ممكن است واجب يا مستحب گردد، ولى با اين حال يك سلسله از سوگندهاست كه از نظر اسلام به كلى بى اعتبار است ، از جمله :
1 - سوگندهائى كه به غير نام خدا باشد، حتى قسم خوردن به نام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهم السلام ) واجب العمل نيست، يعنى اگر كسى به غير نام خدا قسم ياد كند ملزم به انجام آن نمى باشد و مخالفت آن كفاره ندارد.
2 - سوگندهائى كه براى انجام كار حرام يا مكروه، يا ترك واجب و مستحب باشد آن هم اعتبارى ندارد، مثل اينكه كسى سوگند ياد كند كه دين خود را نپردازد يا با بستگان خويش ترك رابطه كند، يا از اصلاح ذات البين خود دارى نمايد همان گونه كه كرارا ديده شده ، بعضى از اشخاص به سبب خاطره بدى كه از يك اصلاح ذات البين پيدا مى كنند قسم ياد مى كنند كه هرگز سراغ چنين كارى نروند، به اين گونه سوگندها نبايد اعتنا كرد، هر چند با نام خدا باشد و يكى از تفسيرهاى لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم همين است ، ولى قسمهايى كه به نام خدا باشد، و موضوع آن كار خوب يا لااقل كار مباحى است ، وفا كردن به آن واجب است ، و اگر كسى با آن مخالفت كند كفاره دارد.
كفاره آن اطعام ده مسكين يا لباس پوشاندن بر ده نفر نيازمند و يا آزاد كردن يك برده است (اين معنى در آيه 89 سوره مائده آمده است ) و اكنون كه برده وجود ندارد بايد يكى از دو كار اول را انجام داد.
و معناى آيه شريفه (و خدا داناتر است ) اين است كه خدا را معرضى كه هدف سوگندهايتان شود قرار مدهيد، آن هم سوگند به اينكه ديگر نيكى نكنيد، و تقوا به خرج ندهيد، و بين مردم اصلاح نكنيد، براى اينكه خداى سبحان راضى نيست كه نامش را وسيله اى قرار دهيد براى امتناع از آنچه كه بدان امر كرده، چون خدا به نيكى و تقوا و اصلاح امر فرموده است مؤيد اين معنا رواياتى است كه در شاءن نزول اين آيه وارد شده …
در تفسير عياشى از … از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) در تفسير … آيه روايت آورده كه فرمودند: منظور اين است كه كسى مثلا سوگند بخورد كه ديگر با برادرش هم صحبت و هم كلام نشود، و يا كار ديگرى نظير سخن گفتن انجام ندهد و يا سوگند بخورد كه ديگر با مادرش سخن نگويد.
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در تفسير آيه نامبرده فرموده : اگر تو را خواستند تا ميان دو نفر اصلاح دهى نگو كه من قبلا سوگند خورده ام كه چنين كارى نكنم .
و بنابراين در سه جمله : (ان تَبَرُّوا)، ( وَ تَتَّقُوا)، (وَ تُصْلِحُوا)، حرف لا در تقدير است، و تقدير كلام (ان لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا) مى باشد، و اين قسم استعمال در جائى كه حرف (اءن ) در كلام باشد، شايع است ، مانند آيه شريفه (يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا خداوند (احكام خود را) براي شما بيان ميكند تا گمراه نشويد) كه جمله : (أَنْ تَضِلُّوا) معناى (ان لا تضلوا) را ميدهد.
البته ممكن هم هست طورى معنا كنيم كه احتياج به تقدير لا, نيفتد، و آن اين است كه بگوئيم جمله : (ان تبروا) تا به آخر متعلق است به لازمه معناى (و لا تجعلوا) چون لازمه آن اين است كه خداى تعالى از چنين سوگندهائى نهى كرده باشد، و معناى آيه اين باشد كه خدا شما را از اين سوگند نهى نموده و حكم كذائى خود را برايتان بيان مى كند، كه نيكى و تقوا و اصلاح بكنيد.
آثار سوء روانى و اجتماعى سوگند بسيار
و نيز ممكن است كلمه عرضه به معناى (چيزيكه عرضه بر آن بسيار است بوده باشد)، آن وقت آيه شريفه ، نهى از زياد سوگند خوردن به خداى سبحان خواهد بود، و چنين معنا خواهد داد كه بسيار به خدا سوگند نخوريد، كه اگر چنين كنيد باعث مى شود كه ديگر موفق به نيكى و تقوا و اصلاح بين مردم نشويد، چون كسى كه بسيار به خدا سوگند مى خورد نام خدا ديگر در نظرش عظيم نمى ماند و سوگند به او را عملى سبك مى شمارد، چون هر عملى كه تكرار شد از اهميت مى افتد، و چنين كسى از دروغ هم پروا نمى كند، و دروغ هم بسيار خواهد گفت، تازه اين ضرر روانى سوگند بسيار است، و اما ضرر اجتماعى آن ، اين است كه جامعه ، براى چنين فردى ارزش و منزلتى نمى شناسد، چون همه مى فهمند كه او براى خودش حرمتى در نظر مردم قائل نيست ، و خودش مى داند كه هر چه بگويد، جامعه آن را نمى پذيرد، و تكذيبش مى كند و نيز مى فهمند كه او اينقدر براى نفس خودش احترام قائل نيست كه به آن اعتماد كند، ما چگونه به او اعتماد كنيم؟ در نتيجه آيه شريفه، همان را خواهد گفت كه آيه شريفه : (وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ ) هيچ حلاف (كسي كه بسيار سوگند ياد ميكند) بى مقدارى را اطاعت مكن )، آن را افاده مى كند….
…(لغو) از كارهايى است كه اثرى به دنبال نداشته باشد .... لذا به نظر مى رسد كه مراد از سوگند لغو، آن سوگندى باشد كه هيچ اثرى در قصد صاحب سوگند نداشته باشد، سوگندهاى بيهوده اى است كه صاحبش نمى خواهد به وسيله آن عقدى و پيمانى ببندد، و به اصطلاح فارسى زبانها، تكيه كلامى است كه بعضى به آن عادت كرده اند، و مرتب ميگويند، (آره و اللّه )، (نه و اللّه ).
و در كتاب اصول كافى از مسعدة از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه شريفه : (لا يواخذكم اللّه باللغو فى ايمانكم ...)، فرمود: (سوگند لغو) اين است كه كسى بگويد: (نه بخدا) و (بله بخدا) بدون اينكه بخواهد عهدى ببندد، و يا پيمانى محكم كند.
-----------------
و ايـنـكـه يـك جـا وحـى را تنها به جبرئيل نسبت مى دهد و در مواردى ديگر به جماعاتى از مـلائكـه، منافات ندارد و نظير اين است كه: يك جا قبض ارواح را به خصوص ملك الموت نـسـبـت مـى دهـد و مـى فـرمـايـد:
سوره ۳۲: السجدة
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴿۱۱﴾
بگو: فرشته مرگ كه بر شما مامور شده (روح) شما را ميگيرد، سپس به سوي پروردگارتان باز ميگرديد. (۱۱)
و در جايى ديگر به فرشتگانى فرستاده از ناحيه خودش نسبت مى دهد و مى فرمايد:
سوره ۶: الأنعام
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ ﴿۶۱﴾
او تسلط كامل بر بندگان خود دارد و مراقباني بر شما ميفرستد، تا زماني كه يكي از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جان او را ميگيرند و آنها (در نگاهداري حساب اعمال بندگان) كوتاهي نميكنند. (۶۱)
و اين بدان جهت است كه اينان اعوان ملك الموت و ملك الموت رئيس ايشان است.
از اول قـرآن تـا ايـنـجـا هـيچ سوره اى با سوگند آغاز نشده بود و سوره صافات اولين سـوره اى اسـت كه با سوگند آغاز مى شود و خداى سبحان در كلام مجيدش به بسيارى از مـخـلوقـات خود سوگند ياد كرده، از قبيل آسمان، زمين، خورشيد، ماه ، ستاره، شب، روز، مـلائكـه، مـردم، شهرها، و ميوه ها، و اين نيست مگر به خاطر شرافتى كه در آنها هست و آن شـرافـت ايـن اسـت كـه: مـخـلوق خـدايـنـد و خـدا قيوم آنها است كه خود منبع و سرچشمه همه شرافت ها و ارزشها است.
سوره مبارکه «صافات» مثل سوره مبارکه «يس» در مکه نازل شد و اوّلين سورهاي است از نظر نظم ترتيب قرآني که با سوگند شروع شده است که ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾. قسمهاي الهي، چون همه موجودات را خدا آفريد و همه در اختيار قدرت او هستند ميتواند به همه سوگند ياد کند؛ ولي بشر حق ندارد به غير خدا سوگند ياد کند.
بيّنه بودن سوگندهای الهی و مقابل نداشتن آن
مطلب دوم آن است که سوگند خدا در مقابل بيّنه نيست، بلکه به خود بيّنه است. قسمها معمولاً در محاکم در مقابل بيّنه هستند که «الْبَيِّنَةُ عَلَى الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ»؛[1] کسي که در محکمه دعوايي دارد و ادّعا بر چيزي دارد او بايد بيّنه اقامه کند، دليل و شاهد بياورد و کسي که منکر است و قول او مطابق با اصل است او سوگند ياد ميکند. سوگند در محاکم قضايي در مقابل بيّنه است؛
https://www.aparat.com/v/c998d9q
ولي قسمهاي الهي به خود بيّنه است، نه در مقابل بيّنه. اگر خداي سبحان به چيزي سوگند ميخورد؛ يعني ما را به آن دليل و حدّ وسط آشنا ميکند؛
حدّ وسط" اصطلاحی منطقی است که در علم منطق به کار میرود. حدّ وسط به معنای واسطهای است که موجب پیوند و استدلال بین مقدمه و نتیجه میشود
مثلاً کسي که در يک اتاق تاريک قرار دارد از ديگري سوال ميکند که الآن روز شد يا نه؟ او ميگويد روز شد و براي اثبات آن، چون دليلي ندارد سوگند ياد ميکند و ميگويد به فلان شيء سوگند که الآن روز است؛ ولي کسي که دليل دارد ممکن است اين پرده را کنار بزند، اين در را باز کند و بگويد به اين آفتاب, قسم, الآن روز است؛ سوگند به آفتاب در مقابل استدلال نيست، سوگند به خود دليل است؛ قسمهاي الهي از همين قبيل است. اينطور نيست که خداي سبحان براي اثبات دعواي خود دليل نداشته باشد و به چيزي سوگند ياد کند. اگر خدای سبحان به خود سوگند ياد کرد، براساس «يَا مَنْ دَلَ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ ای آن که با ذات خویش، بر حقیقت خود دلالت کردی! (برهان صدیقین)»[2] خودش دليل است و اگر به «صافات» و «زاجرات» و «تين» و «شمس» و «قمر» و امثال اينها سوگند ياد کرد، همه اينها مخلوق هستند و مخلوق هم دليل بر وجود خالق است، هم نظم و ترتيب مخلوق دليل بر وحدانيت خالق است. بنابراين تمام قَسَمهاي قرآن کريم که از ذات اقدس الهي شروع شده است، همه اينها به بيّنه برميگردد؛ نه به چيزي که در مقابل بيّنه است.
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=36&ayat=1&user=far&lang=far&tran=2
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=34&ayat=1&user=far&lang=far&tran=2
احتمالات سه گانه در مقصود از صافات، زاجرات و تاليات
منظور از اين «صافات» و «زاجرات» و «تاليات» خواه ملائکه و اصناف ملائکه باشند ـ کما هو الظاهر ـ
سوره ۸۹: الفجر
وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾
و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. (۲۲)
سوره ۷۸: النبأ
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا ﴿۳۸﴾
روزی که روح و فرشتگان در یک صف می ایستند و سخن نمی گویند مگر کسی که [خدای] رحمان به او اجازه دهد و سخن حق و درست گوید. (۳۸)
يا اشخاصي باشند که سِمتهاي گوناگون دارند ـ کما هو المحتمل ـ
سوره ۶۱: الصف
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿۴﴾
خداوند كساني را دوست ميدارد كه در راه او پيكار ميكنند مانند بنیان و سدّی آهنین همدست و پایدارند. (۴)
يا برخي اين «صافات» را نظير «صافات» سوره مبارکه «نور»[3] بر طيور تطبيق کردند که آن هم محتمل است،
سوره ۲۴: النور
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۴۱﴾
آيا نديدي كه براي خدا تسبيح ميكنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامي كه بر فراز آسمان بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را ميداند، و خداوند به آنچه انجام ميدهند عالم است. (۴۱)
سوره ۶۷: الملك
أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ ﴿۱۹﴾
آيا پرندگاني را كه بالاي سرشان گاه بالهاي خود را گسترده و گاه جمع ميكنند نگاه نكردند؟ جز خداوند رحمان كسي آنها را بر فراز آسمان نگه نميدارد چرا كه او به هر چيز بينا است. (۱۹)
هر کدام از اينها باشد اين قسم درست است، چون هر کدام از اينها مخلوق هستند و هرکدام از اينها هم دليل بر وجود ذات اقدس الهي میباشند و هم دليل بر توحيد او که ﴿لاَ شَرِيكَ لَهُ﴾،[4] به هر وسيله و به هر تقدير باشد، اين سوگندها حدود وسطاي براهين اثبات حق و توحيد حق هستند.
علت طرح بعضی از سوگندهای الهی با «فا» تفريع
«فاء تفريع» : آن است كه مابعد آن فرع و نتيجه و گرفته شده از ماقبل آن است. مثلاً قبلش یه مطلبی میگه و بعد فاء تفریع میاره که بفهمونه مطلب بعد از فاء برگرفته و نتیجه ای از مطالب قبل از فاء هست.
سوگندهاي الهي گاهي با «واو» مطرح است نظير ﴿وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ﴾[5]يا ﴿وَالشَّمْسَ﴾،[6]﴿وَ الْقَمَرَ﴾[7]و گاهي با «فاء» مطرح است نظير همين قسمت.
اين ذکر «فاء» يا براي آن است که اينها مقامات گوناگون دارند که ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ هر يك از ما مقام معلومي داريم. (۱۶۴)﴾؛ هرکدام که برتر باشد متبوع است و هرکدام که تابع باشد زيرمجموعه آن است؛ لذا با «فاء» تفريع ذکر شده است، قسم اول; يا اوصاف آنها در طول هم است، قسم دوم; يا قسم سوم است که ذات آنها در طول هم نيست اوصاف آنها هم در طول هم نيست؛ ولي كارهاي آنها تقسيم شده است و کارهاي آنها ترتيب دارد؛ لذا سومي بر دومي و دومي بر اوّلي مترتّب و متفرّع است. پس مصحح «فاء» يا ترتيب ذات است يا ترتيب وصف است يا ترتيب فعل. در ترتيب وصف ما ميگوييم «الأعلم فالأعلم»؛ يعني دوّمي بعد از اوّلي در مقام عالميت قرار دارد که اين ترتيب وصفي است.
بنابراين اين سِمَتهايي که در همين سوره مبارکه «صافات» مشخص شد که گفتند: ـ آيه 164 همين سوره اين است ـ ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ همين است. بعضيها ترتيب فضلي يا سِمَتي دارند و احياناً ترتيب وجودي دارند که ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ﴾؛[8] يعني در آن بارگاه رفيع بعضيها مطاع و بعضيها مطيع هستند، آن فرشته برتر ﴿ثَمَّ﴾؛ يعني «آنجا», مُطاع هستند ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ فرمانروا و امين است﴾ و برخيها مطيع میباشند. اگر برخيها بالا هستند و برخيها پايين، حالا اين ترتّب يا «بالذات» است يا «بالوصف» است يا «بالفعل», مصحّح ذکر حرف «فاء» در اين سوگندها است.
منزلت خاص هر يک از فرشتگان مورد سوگند و اثبات توحيد با آنها
از آيه 164 همين سوره برميآيد که هرکدام يک منزلت خاص دارند که حالا يا وجوداً تفاوت دارند يا وجوداً يکسان هستند، مثل افراد انسان که ذاتشان يکي است؛ ولي يکي عالم است و يکي اعلم، يکي عادل است و يکي اعدل، وصف آنها فرق ميکند يا نه، وصف آنها فرق نميکند، کارهاي آنها تنظيم شده است ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ﴾[9]که حالا يا صفوف آنها در مسئله اطاعت پروردگار است؛ نظير نماز جماعت, يا صفوف آنها در تدبير نظام است, يا صفوف آنها در زجر و طرد بيگانگان است که به هرکدام از اين قِسمها بخواهد تفسير شود قابل تطبيق است….
مقصود از صافات و زاجرات و تاليات در آيه و مسئوليت آنان
… ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾؛ حالا يا اينها فرشتگاني هستند که برخيها در تدبير ـ کما هو المحتمل ـ و برخيها در تعليم سهم دارند. اين ﴿فَالتَّالِياتِ﴾ کساني هستند که آيات الهي را تلاوت ميکنند،، فرشتهاي هست که مسئوليت نازل کردن آيات الهي را دارد که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ روح الامين آنرا نازل كرده است٭ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ بر قلب (پاك) تو، تا (مردم را) انذار كني﴾،[11] فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ ما قرآن را به حق نازل كرديم، و به حق نازل شد﴾؛[12] در سوره مبارکه «انعام» ملاحظه فرموديد که هفتاد هزار فرشته اين سوره مبارکه را بدرقه کردند به پيشگاه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آوردند.[13]
چرا در قرآن برای افعال خدا ضمیر جمع آمده است؟
https://www.aparat.com/v/6MBh5
https://www.aparat.com/v/k04t19h
از امام صادق (علیهالسلام) در خصوص فضائل سوره انعام روایت است که «سوره انعام یک جا و در حالتی نازل شد که هفتاد هزار فرشته آن را همراهی میکردند، پس شما هم آن را گرامی و بزرگ بدارید زیرا نام مبارک خدا در هفتاد موضع آن آمده است. اگر مردم میدانستند خواندن آن چه فوائدی دارد هرگز تلاوت آن را ترک نمیکردند.» همچنین در روایات آمده است که چون این سوره نازل شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله و سلم) به سجده افتاده فرمودند: «سبحان الله العظیم». آنگاه کاتبان وحی را فرا خواند تا همان شب سوره انعام را نگاشتند.
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D9%88%D8%B1_%D8%AC%D9%85%D8%B9%DB%8C_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B2%D9%88%D9%84
وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ﴿۱﴾
سوگند به آنها كه صف كشيده اند (و صفوف خود را منظم ساخته اند). (۱)
فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا ﴿۲﴾
همانها كه قويا نهي ميكنند (و باز ميدارند). (۲)
فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا ﴿۳﴾
و آنها كه پي درپي ذكر (الهي) را تلاوت ميكنند. (۳)
جبرئيل امين(سلام الله عليه) برابر ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ﴾مسئوليت انزال اين کتاب الهي را داراست و عدهاي هم او را همراهي ميکنند. در سوره مبارکه «ملک» آنجا براي اثبات اين مطلب که اين وحي از مصدر ربوبي تا مورد وحياني و نبوي, منزّه از دخالت بيگانگان، کم شدن و زياد شدن است فرمود: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً عالم الغيب او است، و هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد،٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ مگر رسولاني كه آنها را برگزيده است﴾[14]بعد فرمود اين وحي ای که از ذات اقدس الهي صادر شده است تا به قلب مطهّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برسد، هيچ بيگانهاي در اين حرم امن راه پيدا نکرده است ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد ٭ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ تا بداند رسالتهاي پروردگارشان را ابلاغ كرده اند﴾[15] يک عده رَصَد, اسکورت, نگهبان و نگهدار هستند, جلو و دنبال و شرق و غرب اين وحي را اينها احاطه کردند که به هيچ وجه بيگانه نفوذ نکند, اينها از مبدأ تا منتها رَصَد، مراقب، حرس و نگهبان هستند.
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B0%DA%A9%D8%B1_%D8%AE%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86_(%D8%B4%D8%A8%D9%87%D9%87)
وقتي به حرم امن قلب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد، از آن به بعد … ذات اقدس الهي درباره پيامبر فرمود … اين حرم امن، حرم امانت هم است؛ نه تنها از نفوذ بيگانه امن است، حرم امانت هم است، چون ما هر چه گفتيم به شما رساند ﴿وَ ما هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنينٍ او نسبت به آنچه از طريق وحي دريافت داشته بخل ندارد﴾[16] … فرمود: او نسبت به ابلاغ وحي «ضِنّت»؛ يعني بخل نمي ورزد, «ضَنين» نيست, بخيل نيست … هر چه ما گفتيم اين سخاوتمندانه به شما ابلاغ ميکند چيزي را کم و زياد نميکند، اين يک قضيه. در طرف ديگر …﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي﴾؛[17] فرمود او هم غير از وحي چيزي نميگويد، هر چه ميگويد وحي است. اين دو اصل کلي را درباره حرم امن نبوي بيان فرمود؛ يعني آنچه ما گفتيم او به شما مي رساند و آنچه را او میگويد گفته ماست ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾؛ يعني او وقتي بخواهد درباره قرآن، درباره دين، درباره خدا و اسماي خدا و اوصاف خدا و افعال خدا سخن بگويد هيچ حرفي ندارد مگر حرف ما...
هر چه ما گفتيم به شما رساند، منتها هر کسي به اندازه سعه قلب خود ميفهمد. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) که فرمود: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا این دلها مانند ظرفهایی هستند، و بهترین آنها، گنجایشمندترینشان است.»[18] همين است، فرمود دلهاي مردم ظروف معارف الهي است و شما در اين ظرف سعي کنيد حرفهاي غير الهي نزنيد، مگر گنجايش آن چقدر است؟! آدم مگر میتواند که وقت صرف کند و قصه بخواند؟! حرفهاي غير علمي بخواند؟! هر چيزي را بخواند و هر چيزي را گوش دهد؟! اگر عتيقهاي به آدم دادند، اين عتيقه را فقط بايد جاي قرآن قرار دهد؛ يک روميزي خوبي که به تو دادند، اين ديگر شايسته نيست انسان هر روزنامه باطلهاي را آنجا بگذارد يا رحلي را که به آدم دادند اين جاي قرآن است. اين قلب فقط جاي قرآن است و روايات اهل بيت(عليهم السلام). فرمود اين دل مگر چقدر ظرفيت دارد؟ هر حرفي را, هر قصهاي را, هر چيزي را شما وارد اين حرم امن کنيد، اين مناسب نيست …
https://ahlolbait.com/content/17473/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-147-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%88-%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7
به هر حال فرمود آنچه وجود مبارک پيامبر ميآورد اين رَصَد شده است.
اين ﴿فَالتَّالِياتِ ذِكْراً﴾… ذکر هم يعني قرآن…
سوگند در ادبيات عرب رايج بود و مردم حجاز «فيالجمله» به مسائل فرشتهها معتقد بودند، هر چند برخي فرشتهها را به جاي اينكه مدبّرات امر الهي تلقّي كنند، به عنوان وسائط و شفعا و بتها به حساب ميآوردند. قرآن كريم به اين فرشتهها سوگند ياد ميكند.
مطلب بعدي آن است كه برخيها خواستند بگويند كه منظور, قَسَم به اين فرشتهها نيست, بلکه قَسَم به آفريدگار فرشتههاست؛ اين سخن تام نيست، براي اينكه ذات اقدس الهي گاهي هم به مخلوق خود و هم به آفريدگار آن مخلوق؛ يعني خالق قَسَم ميخورد. اگر منظور از قَسَم به مخلوق, خالق باشد اين تكرار لازم ميآيد. در سوره مباركه «شمس» ملاحظه فرموديد ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ٭ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها ٭ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها ٭ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ٭ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[1] سوگند به آسمان و سوگند به خدايي كه آسمان را بنا كرد, سوگند به نفس و سوگند به خدايي كه نفس را «مستويالخِلقه» آفريد. از جمع بين سوگند به مخلوق و خالق معلوم ميشود كه گاهي خداي سبحان به مخلوقهاي خود قَسَم ياد ميكند.