(66) يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَ

(66) يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ

(۶۶) در آن روز كه صورتهاي آنها در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد  مي‏گويند اي كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم.

مي‌گويند اي كاش ما خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم, خب آرزوست ديگر اين آرزو آن روز اثر ندارد

اين دگرگونى يا از نظر رنگ چهره ها است كه گاه سرخ و كبود مى شود و گاه زرد و پژمرده ، و يا از نظر قرار گرفتن بر شعله هاى آتش ‍ است كه گاه اين سمت صورت آنها بر آتش قرار مى گيرد، و گاه سمت ديگر (نعوذ بالله )

الف در انتهای آیه ۶۶ برای فصاحت و بلاغت میباشد

(65) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً (2)

آیات قرآن درباره مسئله قیامت و جزای اخروی بر دو وجه است؛ یک دسته آیاتی که ثواب و عقاب را جزای آنچه در دنیا انجام گرفته می شمارند و خداوند به صورت صریح، جزا و کیفر دادن و آماده ساختن جهنم را به ذات خود استناد داده است؛

 

جزا (ابراھیم: 51 )

لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۵۱﴾

تا خداوند هر كس را هر آنچه انجام داده جزا دهد چرا كه خدا سريع الحساب است.

 

کیفر دادن (مائده: 118 )

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۱۸﴾

اگر عذابشان كنى آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى تو خود توانا و حكيمى

 

آماده ساختن جهنم و همچنین عذاب نمودن (فتح: 6)

وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا ﴿۶﴾

 

 و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند عذاب کند؛ پیشامد بد زمانه فقط بر خودشان باد. خدا بر آنان خشم گرفته، و لعنتشان کرده است و دوزخ را برای آنان آماده نموده و بد بازگشت گاهی است.

 

و دسته دیگر که ظھور در تجسم اعمال داشته یا دلالت بر حضور اعمال دنیوی در آخرت دارند

 

آل عمران: 30؛

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿۳۰﴾

روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده حاضر شده مى يابد و آرزو مى ‏كند كاش ميان او و آن [كارهاى بد] فاصله‏ اى دور بود و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و خدا به بندگان  مهربان است

 

زلزال: 7؛

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿۷﴾

پس هر كه هم وزن ذره‏ اى نيكى كند  آن را خواهد ديد (۷)

 وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴿۸﴾

و هر كه هم وزن ذره‏ اى بدى كند آن را خواهد ديد (۸)

 

 نبأ: 40

إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا ﴿۴۰﴾

 و ما شما را از عذاب نزديكي بيم مي‏دهيم، اين عذاب در روزي خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاي خود فرستاده مي‏بيند، و كافر مي‏گويد: «اي كاش خاك بودم!»

 

 

 و یا دلالت بر مجازات به وسیله اعمال:

 

 غافر: 17؛

الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۱۷﴾

 امروز هر كسى به آنچه انجام داده است كيفر مى‏ يابد امروز ستمى نيست آرى خدا سريع الحساب است

 

 

 تحریم: 7؛

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۷﴾

 اي كساني كه كافر شده‏ ايد، امروز عذرخواهي نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مي‏شويد!

 

یس: 54 ؛

فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۴﴾

امروز بر كسى هيچ ستم نمى ‏رود جز در برابر آنچه كرده‏ ايد پاداشى نخواهيد يافت (۵۴)

 

 نساء: 10

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ﴿۱۰﴾

 كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي‏خورند، تنها آتش مي‏خورند و به زودي در شعله‏ هاي آتش (دوزخ) مي‏سوزند

اینگونه نیست که امروز مال یتیم میخورند فردا روز قیامت دستگیر میشوند و از آنها سوال میشود چه خوردید؟ آنها میگویند مال یتیم سپس آنها را در آتش میاندازند. همان لحظه که مال یتیم میخورند در حال خوردن آتش هستند.

—----------

سوره 50: ق

لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴿۲۲﴾

 

 

به راستى كه از اين درغفلت بودى و حال ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز ديده‏ ات تيزبين است‏

—-------------------

منظور از تجسم اعمال در قیامت چیست؟

 

https://www.aparat.com/v/Td7wc/%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%AA%D8%AC%D8%B3%D9%85_%D8%A7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%84_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%AA_%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F

 

نظر استاد دینانی درباره حقیقت آتش جهنم

https://www.youtube.com/watch?v=DNAkmcnIs_4&ab_channel=louhedel%28%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%88%D8%AD%D8%AF%D9%84%29

—-----------

پرسش : آیا مجازات «جاودانگی در آتش» برای گناه کاران، با جرم آنها متناسب و با عدل الهی سازگار است؟

 

مهمترين اشكالى كه در مساله خلود مطرح مى‏ شود مسأله عدم‏ تناسب «کیفر» با «گناه» است. چگونه مى‏ توان پذيرفت كه انسانى بخاطر کفر و گناهی که حداكثر صد سال می تواند باشد، هزاران سال كيفر ببيند؟! آيا نبايد بين جرم و جريمه تناسبى وجود داشته باشد؟ بدون شك هر جرمى جريمه خاص خود را دارد؛ گاه مجازات آن يك شلاق، گاه پنجاه تازيانه، گاه يكصد ضربه شلاق، و گاه جرم آن قدر سنگين است كه مجازات آن مرگ است. بلكه برخى از اوقات جنايت كارانى را مشاهده مى‏ كنيم كه به ده بار اعدام محكوم مى‏ شوند؛ و اين نشانگر عمق جنايت و بزرگى جرم آنهاست. با توجه به اين مطلب، كافران، معاندان، جباران و فراعنه، كه در تمام عمر غرق گناه بوده ‏اند، بايد متناسب با گناهانشان مجازات شوند. اگر پنجاه سال عمر و گناه كرده‏ اند، بايد پنجاه سال مجازات شوند، نه اينكه براى هميشه در آتش جهنم بمانند، و عذاب جاودانه داشته باشند! با توجه به اين مطلب آيا خلود در آتش جهنم با حكمت و عدالت خداوند سازگار است؟!(1)

البته اين مسأله در مورد نعمت‏ هاى جاودان بهشتى مشكلى ايجاد نمى‏ كند، چرا كه تفضّل و پاداش بيشتر از بخشنده ی مهربانى كه رحمتش عالم هستى را فرا گرفته جاى تعجب نيست؛ ولى در مجازات و كيفر، تناسب جرم و جنايت حتما لازم است و اگر اين تعادل به هم خورد با عدل الهى سازگار نخواهد بود.

پيچيدگى اين اشكال سبب شده که برخی به فكر توجيه آيات خلود افتاده، و آن را به معناى مدت طولانى يا خلود نوعى و نه شخصى، يا پيدا شدن نوعى سازش با محيط ، و امثال آن توجيه كنند، ولى اين توجيهات بسيار ضعيف و غير قابل قبول است، و هرگز با صریح «آيات خلود» سازگار نيست.

خلود نوعى و نه شخصى:

به این معنا که نوع «انسان کافر» تا ابد در دوزخ مى ماند، ولى اشخاص عوض مى شوند، به این ترتیب که هریک از آنها مدّت معیّنى در دوزخ مى ماند اما چون جاى خود را به دیگرى مى دهند بقاى نوع انسان کافر در دوزخ ابدى خواهد بود!.مفهوم این سخن آن است که در آینده نیز خلق دیگرى در دنیا مى آید، بازهم گروهى مسیر انحراف را مى پیمایند، و باز هم طعمه آتش دوزخ مى شوند، و دخول آنها در دوزخ هنگامى خواهد بود که خلق پیشین از آن نجات مى یابند!

 

پاسخ:

کسانی كه خلود در آتش را ناعادلانه می پندارند، از چند نكته اساسى درباره عذاب های اخروی غافل اند:

تناسب مجازات با شدّت جرم

تناسب بین «جرم» و «مجازات» به این معنی نیست که به اندازه مدّت زمانی که جرم صورت گرفته مجازاتی تعیین شود؛ بلکه به آثار زیانبار جرم و میزان قبح و زشتی آن باید توجّه کرد. در قوانین بشری، گاهی برای جرمی که در چند دقیقه رخ داده است مجازات های سنگینی مثل اعدام يا حبس ابد در نظر گرفته شده است؛ و هیچ کس چنین مجازاتی را غیر منطقی و ظالمانه نمی داند. در مورد عذاب اخروی نیز وقتى مجازاتها و عذابها عكس العمل و نتيجه اعمال خود ماست، جاودانگى در عذاب تعجّب‏ آور نيست.

گاهی اشتباهات خطرناکی که در یک لحظه اتفاق می افتند، می توانند آثار سوء دراز مدّتی به دنبال داشته باشد. اگر یک شخص بخاطر غفلت و کوتاهی در رانندگی یک لحظه حادثه ای بیافریند و قطع نخاع شود، بخاطر یک اشتباه که در چند ثانیه اتفاق افتاده تا آخر عمر باید خانه نشین گردد؛ یا کسی در یک لحظه, بخاطر سهل انگاری، چشمانش را از دست می دهد و کور می شود، تا آخر عمر بخاطر یک اشتباه باید نابینا باشد.

در قیامت هم هر اندازه گناهی، آثار مخرّب فردی و اجتماعی بیشتری داشته باشد قطعا مجازاتش به مراتب سخت تر و طولانی تر خواهد بود؛ بنابراین زمان ارتکاب جرم، همیشه در تعیین میزان مجازات نقش مهمّی نخواهد داشت؛ بلکه آنچه اهمیت دارد آثار جرم و گناه می باشد که متفاوت است؛ برخى گناهان آثار موقّت و كوتاه مدّت دارد، برخى داراى آثار و پیامدهاى طولانى، و برخى آثار و نتايج جاودانه و هميشگى دارد، و عذاب نیز متناسب با همین آثار تعیین خواهد شد و اين‏ مطلب هیچ منافاتی با عدالت و حكمت خداوند ندارد.(3)

زندگی اخروی، استمرار زندگی دنیوی

انسان سال های زیادی از عمر خود در دنیا زندگی می کند و نفس او با خلقیّاتی پرورش می یابد و عادت می کند. یا او بر نفس خویش غلبه کرده و یا نفسش بر او غالب می گردد و او را به هر سویی می برد. نتیجه ای که سرانجام باقی می ماند گرچه نتیجه چند سال زندگی دنیا می باشد اما اگر هزاران برابر زندگی دنیا هم عمر کند، باز هم عاقبت همین خواهد شد.  (یعنی کفر و عناد در آنها به حالت ملکه در آمده نه اینکه از جنس سطحی باشد که امکان تغییر و تحول وجود داشته باشد)

سوره ۷۱: نوح

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴿۲۶﴾

و نوح گفت پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار (۲۶)

إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴿۲۷﴾

چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى كنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند (۲۷)

همان طور كه در آيه 99 و 100 سوره مومنون به این نکته اشاره شده است، آنجا که قرآن در بیان حال برخی از بندگان می فرماید:

«حَتَّى اذا جآءَ أَحَدَهُم‏ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ

تا زماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد مي‏گويد: پروردگار من! مرا باز گردانيد

 لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا انَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرآئِهِمِ بَرْزَخٌ الَى‏ يَومِ يُبْعَثُونَ»؛

 شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهي نمودم) عمل صالحي انجام دهم (به او مي‏گويند) چنين نيست، اين سخني است كه او به زبان مي‏گويد (و اگر باز گردد برنامه‏ اش همچون سابق است) و پشت سر آنها برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي‏شوند.

در حقیقت عذاب ابدی در مقابل رویه و خواسته ابدی آنهاست؛ نه بخاطر ارتکاب گناهی موقّتی. چنین کسانی اگر میلیونها سال هم در دنیا زندگی کنند این رویه را ادامه می دهند. این ها با اینکه میدانند در این دنیا بیش از حدود ۱۰۰ سال عمر  نمی کنند عناد  می ورزند چه برسد که بدانند این مدت طولانی تر از این حرفهاست (یعنی میلیون ها سال).

 قرآن مجید در آیات 27-28 سوره انعام می فرماید:

«وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ
(اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشته‏ اند بنگرى، مى ‏گویند: اى كاش ما را باز گردانند تا آیات پروردگارمان را تكذیب نكنیم و از مؤمنان باشیم

بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ»؛ *

(آنها در واقع پشيمان نيستند) بلكه اعمال و نياتي را كه قبلا پنهان مي‏كردند، در برابر آنها آشكار شده (و به وحشت فرو رفته‏ اند) و اگر باز گردند به همان اعمالي كه نهي شده‏ اند، باز مي‏گردند و آنها دروغ گويند.

اینها با اینکه می دانند خدایی هست و حجّت بر آنها تمام شده است باز ایمان نمی آوردند؛ و نه تنها ایمان نمی آوردند در مقابل خدا صف آرایی کرده و راه حق را بر روی مردم می بندند؛ نظیر ابلیس که آگاهانه و از روی عناد، راه حق را بر مردم می بندد. بدی ها و زشتی ها با سرشت آنان عجین شده..

در روایتی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم:

«اِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ»، قَالَ: عَلَى نِيَّتِه»(4)؛

(اهل دوزخ از اين رو در دوزخ جاودان باشند كه نيّت (قصد, تصمیم) داشتند اگر در دنيا جاودان باشند هميشه نافرمانى خدا كنند و اهل بهشت از اين رو در بهشت جاودان باشند كه نيت (قصد, تصمیم) داشتند اگر در دنيا باقى بمانند هميشه اطاعت خدا كنند. پس اين دسته و آن دسته به سبب نيّت (قصد, تصمیم) خويش جاودانى شدند. سپس قول خداى تعالى را تلاوت نمود: «بگو هر كس طبق شاکله ی خويش عمل مي كند» فرمود: يعنى طبق نيّت خويش).

در نتیجه عذاب جاودانه، اثر و خاصیّت آن شقاوتی است كه نفس انسان شقىّ بخود گرفته است؛(5) و استمرار زندگی دنیوی او است.

بنابراین، خلود در آتش تنها شامل حال عده‏ ای از گنهكاران که گناه سراسر وجودشان را پوشانده و هیچ کار نیکی ندارند، می شود. قرآن كریم می‏ فرماید:

«بَلی مَنْ كَسَبَ سَیئَةً وَ اَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَاُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ *

(آرى كسانى كه تحصيل گناه كنند، و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(6)؛ *

 و آنها كه ايمان آورده ‏اند و اعمال صالح انجام داده ‏اند اهل بهشتند و هميشه در آن خواهند ماند).

طبق این آیه کسانی مستحقّ خلود هستند که ذات و سرشت آنها با خباثت عجین شده و هرگز از آن برنمی گردند. به گونه ای که اگر خدای متعال آنها را به دنیا بازگرداند و عمری طولانی تر به آنها بدهد، آنها مجدّدا به طغیان گری و تعدّی می پردازند.

 

گناهان كوچك و بزرگ در آغاز، يك «عمل» است، سپس تبديل به «حالت» مى‏ شود و با ادامه و اصرار، شكل «ملكه» به خود مى‏ گيرد، و هنگامى كه به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در مى‏ آورد و عين وجود انسان مى‏ شود. در اين هنگام هيچ پند و موعظه و راهنمايى رهنمايان در وجود او اثر نخواهد كرد، و در حقيقت با دست خود قلب ماهيت خويش كرده است (ماهیت خود را عوض کرده است). روشن است سرنوشتى جز خلود در آتش براى آنها نخواهد بود.(7)

 

مشابه این مطلب را ما در رابطه با اعمال صالح  داریم.آیات انتهایی سوره واقعه که بیان می‌کند انسانها تبدیل به روح و ریحان میشوند.

سوره ۵۶: الواقعة

فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿۸۸﴾

اما اگر او از مقربان باشد، (۸۸)

 فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿۸۹﴾

پس روح و ريحان و بهشت پرنعمت است. (۸۹)

اگر ما دلیلی داشتیم روایتی داشتیم که بفرماید این مضاف محذوف است، می‌گوییم «فله روحٌ و له ریحانٌ»؛ اما اگر روایتی نداشتیم نه دلیل عقلی داشتیم نه دلیل نقلی، این ظاهر حجت است. نمی‌توانیم بگوییم ﴿فَرَوْحٌ﴾؛ یعنی «فله روحٌ» یا «فله ریحانٌُ». همان طوری که در سوره «جن» درباره کفار و ظالمین دارد: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً  و اما كژراهان همانا هيزم جهنمند﴾؛[22] خود ظالم سر تا پای او می‌شود هیزم نسوز و گُر می‌گیرد، خود این آقا می‌شود دست و پا گُر. چطور او را قبول می‌کنید؟ آن‎جا نمی‌گوییم «فله حطبٌ»، از جنگل که نگفت ما هیزم می‌آوریم، خود این ظالم گُر می‌گیرد.

 اینجا ﴿فَرَوْحٌ﴾؛ سر تا پای این شخص معطّر است سر تا پای این شخص ریحان است، نه «فله روحٌ». ﴿فَرَوْحٌ﴾؛ نه «له ریحانٌ»، ﴿وَ رَیْحَانٌ﴾؛ نه «لهُ جنّةُ نعیم»، ﴿جَنَّتُ نَعِیمٍ﴾؛ خودش بوستان است.

یا مقام صالحین که انسان در اثر انجام عمل صالح  به مقامی می‌رسد که عمل صالح  از او سر نمیزند,  خودش صالح میشود یعنی هر عملی که میکند صالح است .

 

مخلَّدینِ در نار کسانی‌اند که به حدی برسند که ﴿َجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند ما در این دنیا خیلی وقتها میفهمیم حقیقت چیست ولی آن را انکار میکنیم میفهمیم شخص مقابل درست میگوید ولی انکار میکنیم و نمیپذیریم برخی موارد به دلیل منافع مادی و برخی موارد فقط به خاطر غرور و...  ﴾ یعنی این کافر لجوج که حق برای او روشن شد مع ذلک نپذیرفت، معجزات انبیا را دیدند نپذیرفتند، براهین عقلی برای‌شان تثبیت شد ولی نپذیرفتند، بعد از روشن‌شدن حق حقیقت را نپذیرفتند بعد از تمام‌شدن حجت بالغهٴ حق مع ذلک انکار کردند، اینها هستند که اهل خلودند و مخلَّد در نار.

طبق بیان امام علی در دعا کمیل معاندین مخلد در آتش هستند

 لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْكَافِرِينَ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، وَأَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعانِدِينَ،

سوگند یاد کردی که دوزخ را از همه‌ی کافران چه جن و چه آدمی پر سازی و ستیزه‌جویان را در آنجا همیشگی و جاودانه بدار

این گروه که مخلَّدند چون هیزم جهنم خود این گروه‌اند، مواد آتش‌زای جهنم خود این گروه‌اند، آن وقت فرض ندارد اینها از جهنم بیرون بیایند یا فرض ندارد که ما بگوییم ظاهر آیات این است که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ یعنی اینها همیشه در آتش هستند خب وقتی آتش از بین رفت اینها هم از بین می‌روند.خود این شخص هیزم است و خود این شخص هم ماده منفجره است. مسئله خلود مخصوص این گروه است.

سوره 72: الجن

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ﴿۱۵﴾ ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود

سوره ۲: البقرة

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿۲۴﴾

پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏ توانيد كرد (آوردن یک سوره مانند قرآن ) از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد

سوره 66: التحريم

قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ …..﴿۶﴾

 اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خودتان و كسانتان را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگهاست‏ حفظ كنيد …

 

 آیه  ۲۴ سوره بقره و آیه ۶ سوره تحریم, یکی در سورهٴ مکی است یکی در سوره مدنی ، یکی نَّارَ با الف و لام یکی بدون الف و لام؛ آنکه در مکه نازل شد در اوایل بود هنوز شناخته نشده بود بدون الف و لام است؛ فرمود ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ آنکه در مدینه نازل شد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی﴾ این ﴿النَّارَ﴾ را با الف و لام ذکر کرد ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ خب اگر حالا وقودش خودِ فرعون بود این چگونه نجات پیدا کند؟ این هرکجا برود شعله است.

 

در همان سوره مبارکه «الرحمن» که نعم الهی یکی پس از دیگری شمرده می‌شود و از جنّ و انس اقرار می‌گیرند؛ هم مسئله بهشت مطرح است، هم مسئله جهنم، در همین سوره مبارکه «الرحمن» این‌چنین می‌فرماید:

یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ یا ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ که اینها را به عنوان آلای الهی می‌شمارند.

 

خب جهنم جزء بهترین نعمتهاست، اگر جهنم نبود که عده زیادی دست به تباهی می‌زدند، عده‌ای برای اینکه به جهنم نیفتند دست از رذیلت کشیدند (تصور کنید که پلیس اعلام بکند که دیگر کسی را به خاطر خطا در رانندگی جریمه نمیکند و مردم به خاطر سلامت جامعه  خوب رانندگی بکنند.  ببینید جامعه  به چه سمتی خواهد رفت).

 و اگر عده‌ای تبهکار بودند و ظلم کردند و جهنم نباشد که بر مظلوم عدل روا نداشت! پس همانطوری که بهشت و نعمای بهشت جزء آلای الهی است جهنم و عذابهای جهنم هم جزء آلای الهی است و خدای سبحان وقتی نعم را در کل تکوین می‌شمارد؛ هم بهشت را به عنوان «آلاء» می‌داند، هم جهنم را به عنوان «آلاء» می‌داند و از جنّ و انس اقرار می‌گیرد می‌فرماید که ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‏كنيد؟﴾.

 

شهید مطهری- حسن آقا میری

https://www.youtube.com/watch?v=-IO2haYTGVw&ab_channel=saeedValizadeh

(65) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً (1)

(65) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً

(۶۵) همواره در آن تا ابد خواهند ماند، و ولي و ياوري نخواهند يافت.

 انسان از سه راه مي‌تواند مشكلش را حل كند:

 يا تمام كارها را ديگري به عهده بگيرد كه انسان تحت ولايت او باشد مثل كودك خردسالي كه خودش مشكل‌گشا نيست, وليّ او كارها را انجام مي‌دهد.

 دوم اين است كه بخشي از كارها را خودش انجام بدهد بخشي از كارها را ديگران به او كمك مي‌رسانند مي‌شود نصرت، نصرت يعني نصرت، ولايت يعني ولايت كه كاملاً مرزها از هم جداست.

سوم اينكه نه وليّ دارد نه ناصر ولي دستش را مي‌آورد جلو. اگر كسي هيچ پناهگاهي نداشت وقتي خطري پيش آمد بالأخره با دست جلوي چشمش را مي‌گيرد جلوي صورتش را مي‌گيرد. فرمود اين عذاب‌ ما مستقيماً با صورت او كار دارد ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ در آن روز كه صورتهاي آنها در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد﴾.  دست و پاي او هيچ قدرتي ندارند كه با دستشان جلوي صورتشان را بگيرند

-----

عقوبت انسانی و الهی به چه معناست و آیا عذاب جهنم برای گناهکاران ابدی است؟ از زبان عبدالکریم سروش

https://www.youtube.com/watch?v=C4WgZ1v0i0c&t=733s&ab_channel=AramNobarinia

 

0-10:33

عقوبت  به طور کلی می تواند سه نقش داشته باشد:

- عبرت خود شخص گناهکار

- عبرت دیگران

- استحقاق مجرم برای عقوبت

عقوبت الهی عین نتیجه عمل است

—-------------

چرایی و چگونگی عذاب اخروی:

چرایی و چگونگی عذاب اخروی: بررسی دیدگاه علامه مجلسی و علامه طباطبایی

 

https://mazaheb.urd.ac.ir/article_8939_c596dec11d8da2b6d9c38d02cd52aa7f.pdf

تأویل، اصطلاحی در علوم قرآنی و در تعبیر عام اصطلاحی است در مطالعات مربوط به فهم نصوص به معنای نوع خاصی برداشت از متن که به نحوی بر خلاف ظاهر متن باشد. قدما این واژه را با تفسیر قرآن مترادف و از این روی تمام آیات قرآن را دارای تأویل می‌دانستند. اما متأخرین آن را به معنای خلاف ظاهر دانسته، آیاتی خاص را دارای تأویل معرفی می‌کنند.

(64) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً

(64) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً

(۶۴) خداوند كافران را لعن كرده (و از رحمت خود دور داشته) و براي آنها آتش سوزاننده‏ اي آماده نموده است.

 لعن كفار به معناى دور كردن آنان از رحمت است. و كلمه (اعد) از اعداد [ اِ ] است، كه به معناى تهيه ديدن است. و كلمه (سعير) به معناى آتش شعله ور است.

 

در اين قسمت‌ها فرمود حالا كه اين‌چنين است بدان كه ما براي عده‌اي عذاب را آماده كرده‌ايم تعبيري كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) دارند [31] اين قابل نقد است مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) از اين عبارت ﴿أَعَدَّ﴾ مي‌خواهند تقريباً صرف‌نظر كنند عبارت اين است كه خداي سبحان كافرين را لعن كرده و براي اينها آن آتش افروخته را آماده كرده است. تعبير ﴿أَعَدَّ﴾ در اينجا هست. تعبير أُعِدَّتْ هم در قرآن هست (وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿۱۳۱﴾ و از آتشى كه براى كافران آماده شده است بترسيد سوره ۳: آل عمران) چه اينكه درباره بهشت دارد ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ آماده كرديم. در بيانات نوراني حضرت امام رضا(سلام الله عليه) هست كه جنّت و نار مخلوق است و از ما نيست كسي كه بگويد جنّت و نار الآن خلق نشده بعداً خلق مي‌شود [32] اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود من بهشت را مي‌بينم جهنم را مي‌بينم, در همان خطبه متّقيان فرمود اين مردان باتقوا «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود ديده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند!» [33] همين است يا آن حارثةبن‌مالك (زيد بن حارثة بن مالک انصاري) كه طبق نقل مرحوم كليني به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي » [34] گويا بهشت را مي‌بينم جهنم را مي‌بينم بهشت موجود است جهنم موجود است و مانند آن ديگر وجهي ندارد كه ما اين ﴿أَعَدَّ﴾ يا ﴿أُعِدَّتْ﴾ يا مانند اينها را توجيه بكنيم.

 

ظاهر آيه كه فرمود: ﴿أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً﴾ يعني آماده كرديم يعني الآن موجود است. مرحوم شيخ طوسي مي‌فرمايند ممكن است كه حُكماً آماده باشد نه خارجاً. اگر چيزي يقيناً حاصل است اين چيزي كه يقيناً حاصل است مثلاً مستقبل  [م ُت َب َ] محقّق‌الوقوع در حكم ماضي است اين چون يقيناً بعداً آماده مي‌شود گويا الآن آمده است.

 خب ما دو قانون اصولي داريم :

اولي اينكه اصلِ در استعمال، حقيقت است

 دومي اينكه استعمال، اعم (فراگیرنده تر, مقابل اخص) از حقيقت و مجاز است.

 اين دو قانون اصولي كه معارض هم نيستند آنجا كه مي‌گويند اصلِ در استعمال، حقيقت است يعني اگر لفظي يك معناي حقيقي داشت يك معناي مجازي داشت متكلّم اين لفظ را به كار برد قرينه‌اي در كار نبود خب ما بر حقيقت حمل مي‌كنيم. اصالةالحقيقه اصلاً جايش همين‌جاست.

اما آنجايي كه مي‌گويند استعمال، اعم از حقيقت و مجاز است براي اين است كه ما مي‌دانيم متكلّم اين لفظ را در اين معنا استعمال كرد ما همين كه مي‌دانيم متكلّم اين لفظ را در اين معنا استعمال كرد حكم بكنيم كه معنا، معناي حقيقي لفظ است؟ نه، استعمال اعم از حقيقت و مجاز است اين قاعده كه استعمال اعم از حقيقت و مجاز است يك جا و موطن خاصّي دارد آن اصالةالحقيقه جاي خاصّي دارد.

 حالا سخن مرحوم شيخ، اين ﴿أعَدَّ﴾ كه استعمال کرده شما به چه دليل بر معني مجازي حمل مي‌كنيد ﴿أعَدَّ﴾ يعني «أعدّ» يعني آماده كرد ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ [35] همين است ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾ [36] همين است يعني آماده شد خب اگر آماده شد لفظ يك معناي حقيقي دارد يك معناي مجازي دارد قرينه هم در كار نيست بايد بر معناي حقيقي حمل كرد .

 

 بنابراين آنها كه گفتند ما جهنم را مي‌بينيم در خطبه نوراني حضرت امير درباره اوصاف متّقيان همه‌اش حمل بر حقيقت مي‌شود اين آياتي كه دارد ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ [37] حمل بر حقيقت مي‌شود يعني اگر اهل علم‌اليقين باشي هم‌اكنون كه اينجا نشستي جهنم را مي‌بيني چون بعد از مرگ كه خب كفار هم مي‌بينند مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا پروردگارا ديديم و شنيديم [38] اما اينجا دارد ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾

(63) يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ

(63) يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً

(۶۳) مردم از تو درباره (زمان قيام) قيامت سؤال مي‏كنند، بگو علم آن تنها نزد خدا است، و چه مي‏داني شايد قيامت نزديك باشد؟!

مردم از قيامت مى پرسند، و ديگر بيان نمى كند كه از چه چيز آن مى پرسند، ولى از تعبير قيامت به ساعت بر مى آيد كه مراد پرسش كنندگان تاريخ وقوع قيامت است.(همچنین از پاسخ به پرسش)

فهرست اسامی قیامت در قرآن برای درک عظمت این روز

https://fa.wikishia.net/view/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%AA_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86

 

دستور مى دهد كه در پاسخ ايشان بگويد: من از آن اطلاعی ندارم، و نه تنها من اطلاع ندارم بلكه جز خدا احدی اطلاع ندارد، و اين جواب تنها جوابى است كه در همه جاى قرآن در مواردى كه از تاريخ قيامت سوال شده به كار رفته است.

(وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً ) - چه مى دانى، اى بسا كه تاريخ آن خيلى نزديك باشد. اين جمله ابهام در مساله را بيشتر مى كند، تا بهتر بفهماند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز در اين مساله مانند ساير مردم است، و قيامت از آن اسرارى نيست كه خدا به وى گفته، و از مردم پنهان كرده باشد.

 

هميشه براى استقبال از قيام قيامت بايد آماده بود و اصولا فلسفه مخفى بودنش همين است كه هيچكس خويش را در امان نبيند و قيامت را دور نپندارد، و خود را از عذاب و مجازات الهى بر كنار نداند.

اگر قيامت صغرا باشد كه خيلي‌ها اين قيامت صغرايشان قائم شده است «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ هرکس بمیرد قیامت او برپا خواهد شد» [22] بعضي‌ها هم در آستانه وقوع‌اند اما قيامت كبري واقعاً وضعش روشن نيست كه چه وقت, قيامت قيام مي‌كند.

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود قيامت علمش نزد خداست لكن طرزي اين آيات قرآن تنظيم شده است كه گويا الان ما در كشتيِ قيامت نشسته‌ايم اين كشتي قيامت يك وقت لنگر مي‌اندازد… سؤال اين است كه چه وقت ساعت, لنگر مي‌اندازد ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ [11] مُرسا يعني لنگر, الآن اين كشتي وجود دارد, روي دريا حركت مي‌كند, در حال حركت است, يك وقت هم بايد لنگر بيندازد.

سوره ۷: الأعراف

يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۸۷﴾

از قيامت از تو سؤال مي‏كنند كه وقوع آن در چه زماني است (چه وقت لنگر می اندازد) ؟ بگو علمش نزد پروردگار من است و هيچكس جز او (نمي‏تواند) وقت آن را آشكار سازد، (اما قيام قيامت حتي) در آسمانها و زمين سنگين  است، و جز به طور ناگهاني به سراغ شما نمي ‏آيد، از تو مى ‏پرسند گويا تو از آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند .

سوره 11: هود

 وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۴۱﴾

و نوح گفت: در آن سوار شوید که حرکت کردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست، یقیناً پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است.

 

گاهي انسان به آياتي مي‌رسد كه اصلاً به خودش اجازه ورود در آن حريم را نمي‌دهد ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ و كار قيامت جز مانند يك چشم بر هم زدن يا نزديكتر [از آن] نيست﴾ [12] قبلاً هم اين بحث گذشت كه كاري از اين مهم‌تر در عالَم قابل فرض نيست. آن كار, اين است كه كلّ اين نظام برچيده بشود دوباره ساخته بشود كاري از اين بزرگ‌تر در عالم فرض ندارد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ زلزله رستاخيز امر عظيمي است

سوره ۲۲: الحج

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ﴿۱﴾

اي مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمي است. (۱)

 يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ﴿۲﴾

روزي كه آن را ببينيد (آنچنان وحشت سر تا پاي همه را فرا مي‏گيرد كه) مادران شيرده، كودكان شيرخوارشان را فراموش مي‏كنند، و هر آبستنى بار خود را فرو مى ‏نهد و مردم را مست مى ‏بينى و حال آنکه مست نيستند ولى عذاب خدا شدید است (۲)

 

خطبه متقین

ترس (از خدا) اندامشان را لاغر كرده مانند باريكى تيرها كه تراشيده ميشود، چون كسى بدانها نگرد، پندارد بيمارند، امّا آنان را بيمارى نيست، و گويد خردهاشان آشفته است -اما آن پریشانی را سبب ديگرى است-.بلكه امر بزرگى (انديشه قيامت) با ايشان آميخته شده است.

 قيامت وقتي بخواهد قيام كند [13] چطور قيام مي‌كند ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ [14] يعني «تُبَدَّلُ السَّماوَاتُ غَيْرَ السماوات, تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» اين دو كار است يعني كلّ اين نظام مِن العرش الي الفرش اينها به هم مي‌خورد دوباره ساخته مي‌شود فرمود اين يك لحظه است ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ کار برپا کردن قیامت برای او جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک تر از آن نیست﴾ اين است که اصلا به ذهن در نمي‌آيد به حساب در نمي‌آيد.

(62) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً

(62) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً

(۶۲) اين سنت خداوند در اقوام پيشين است و براي سنت الهي هيچگونه تغييري نخواهي يافت.

سپس مى افزايد اين دستور تازه اى نيست ، (اين سنتى است الهى و هميشگى كه در اقوام پيشين بوده است ) كه هرگاه گروه هاى خرابكار, بى شرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومی به آنها صادر مى شود .

و چون اين حكم يك سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا كه (براى سنت خداوند تبديل و تغييرى نمى يابى ) (و لن تجد لسنة الله تبديلا).

اين تعبير در حقيقت جدى بودن اين تهديد را مشخص مى كند كه بدانند مطلب كاملا قطعى و ريشه دار است و تغيير و تبديل در آن راه ندارد. يا بايد به اعمال ننگين خود پايان دهند و يا در انتظار چنين سرنوشت دردناكى باشند.

 

ممكن است خداي سبحان از معاصي شخصي بگذرد اما از معاصي كه مربوط به نظام است و كشور اسلامي است و جامعه اسلامي و امّت اسلامي است نمي‌گذرد فرمود اين سنّت الهي است.

هرگز من اين سنّت را عوض نمي‌كنم و تبديل نمي‌شود. نه من عوض مي‌كنم نه ديگري، ديگري عوض نمي‌كند, چون نمي‌تواند, من عوض نمي‌كنم, چون احسن‌السنن است بهترين سنت است اينكه ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾ با لن تأكيد ذكر مي‌كند براي اينكه اگر سنّت شد هيچ كسي عوض نمي‌كند.

(61) مَّلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً

(61) مَّلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً

(۶۱) و از همه جا طرد مي‏شوند، و هر جا يافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسيد.

قرآن مى گويد: اگر اينها به اعمال زشت و ننگين خود ادامه دهند دستور حمله عمومى و يورش به آنها را صادر خواهيم كرد، تا با يك حركت مردمى مؤمنان ، همه را از مدينه ريشه كن سازيم ، و آنها نتوانند ديگر در اين شهر بمانند.

و هنگامى كه از اين شهر رانده شدند و از تحت حمايت حكومت اسلامى طرد گشتند (هر كجا يافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسيد)! (ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا).

آيا آنچه در آيات فوق براى ريشه كن كردن مفاسدى همچون توطئه هاى منافقان و مزاحمت مستمر نسبت به نواميس مسلمانان و مفسده جوئى شايعه پراكنان آمده است در ساير اعصار و قرون براى حكومتهاى اسلامى نيز مجاز است ؟

به نظر مى رسد كه اين حكم مانند ساير احكام اسلامى اختصاص ‍ به زمان و مكان و اشخاصى نداشته باشد.

اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت يك جريان در آيد، و جامعه اسلامى را با خطرات جدى روبرو سازد چه مانعى دارد كه حكومت اسلامى دستور آيات فوق را كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شده است به اجرا در آورد، و مردم را براى در هم كوبيدن ريشه هاى فساد بسيج كند؟!،

ظاهر اين است كه اينها ديگر دست برداشتند. اگر اینها دست برنداشته بودند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به دستور الهي عمل مي‌كرد يك نزاع و درگيري ديگري در داخله مدينه اتفاق مي‌افتاد و قرآن آن را شرح مي‌داد چون هيچ خبري از جريان بعد از تهديد نيست معلوم مي‌شود اينها فروكش كردند و آرام شدند.

(60)  لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ

(60)  لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً

(۶۰) اگر منافقين و آنها كه در دلهایشان بیماری است، و (همچنين) آنها كه اخبار دروغ و شايعات بي اساس در مدينه پخش مي‏كنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضد آنان مي‏شورانيم سپس جز مدت كوتاهي نمي‏توانند در كنار تو در اين شهر بمانند.

نباید تصور کرد که فضای مدینه فضای یک دست بود و همه سلمان, ابوذر, عمار و مقداد بودند و جاده برای پیامبر و مومنان صاف بود.

 

 در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» جريان جنگ احزاب بود, جريان مسائل سياسي و اجتماعي مطرح بود. سه گروه بودند كه گرفتار بيماري بودند فرمود اگر منافقين (يك) و كساني كه قلبشان مريض است (دو) و كساني كه شايعه‌پراكني را به عهده دارند (سه) اينها دست از اين کارها برندارند, با گزارش‌هاي بد, با خبرهاي نادرست, جامعه را بلرزانند جامعه را از آرامش و طمانینه در بیاورند, ما جلويشان را مي‌گيريم.

 

 مُرجفون را قبلاً هم ملاحظه فرمودید مُرجِف كسي كه ارجاف مي‌كند ارجاف از رجفه [ رَ ج َ ف َ ]  است رجفه يعني لرزه، كسي كه در جامعه آن امنيت و آرامش را به هم مي‌زند اخبار دروغ پخش مي‌كند تخريب مي‌كند اوضاع را به هم مي‌زند اين را به جان آن مي‌اندازد آن را به جان اين مي‌اندازد.

 اين رجفه و لرزه گاهي رجفهٴ خارجي است مثل اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ در آن روز كه زلزله‏ هاي وحشتناك همه چيز را به لرزه در مي ‏آورند و از پى آن لرزه‏ اى [دگر] افتد [19] در جريان قيامت پس‌لرزه‌هاي فراواني دارد الآن لرزه‌اي كه بيايد پس‌لرزه‌هاي فراواني دارد اين رادفه يعني پس‌لرزه‌هايي كه رديف لرزه قبلي است. اين براي مسئله قيامت است. اما اخباري كه ريشه ندارد اصل ندارد, اين لرزان است. مُرجفون كساني‌اند كه اخبار بي‌ارزش، اخبار لرزان، اخبار بي‌پايه، تخريب‌هاي بي‌پايه را رواج مي‌دهند فرمود اينها بايد دست بردارند يا منشأش نفاق است يا منشأش مرض قلب است يا منشأش ضعف ايمان است .

همان‌طوري كه در بحث‌هاي ديگر اقسام مسلمين و مؤمنان را ذكر كرده يعني در آيه 35 همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ تا پايان كه همه اينها ممكن است در يك نفر جمع بشود نفاق و ضعف ايمان و مرض و ارجاف ممكن است همه در يك نفر جمع بشود.

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ﴿۳۵﴾

مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زناني كه از فرمان خدا اطاعت مي‏كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زناني كه روزه مي‏دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي به بيعفتي حفظ مي‏كنند و زناني كه پاكدامنند، و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي‏كنند، خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است. (۳۵)

 

 فرمود اگر اينها دست برندارند من كاري مي‌كنم كه بساطشان را جمع كنند نمي‌شود كه كشور را لرزاند. فرمود ﴿لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً  تو را بر ضد آنان مي‏شورانيم سپس جز مدت كوتاهي نمي‏توانند در كنار تو در اين شهر بمانند.﴾ بالأخره اينها ناچارند اين سرزمين را ترك كنند

از تهديدهاى شديد و پر قدرت آيات فوق به خوبى استفاده مى شود كه بعد از خاتمه يافتن ماجراى (بنى قريظه) و ريشه كن شدن اين گروه از دشمنان خطرناك داخلى, موقعيت مسلمانان در مدينه كاملا تثبيت شد. تنها مخالفتها از ناحيه منافقانى انجام مى گرفت كه به صورت ناشناس در صفوف مسلمين بودند، و يا جمعى از اوباش و هرزگان ، و شايعه پراكنان.  پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز از موضع قدرت با آنها برخورد كرد، و به آنان شديدا اخطار نمود كه اگر دست از سمپاشي ها و توطئه ها بر ندارند با يك هجوم و حمله حسابشان يكسره خواهد شد.

 

كلمه (انتهاء) به معنای امتناع از عملى و ترك كردن آن است.

 

و در تفسير قمى در ذيل آيه (لئن لم ينته المنافقون ) از معصوم نقل كرده كه فرموده : اين آيه درباره مردمى از منافقين نازل شد كه در مدينه زندگى مى كردند، و همواره به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) زخم زبان مى زدند، و چون آن جناب مى خواست به جنگى برود، در بين مسلمانان انتشار مى دادند كه باز هم مرگ و اسيرى، و مسلمانان اندوهناك مى شدند، و نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شكايت مى كردند، خداى تعالى در اين آيه تا جمله (الا قليلا) دستور داد جز اندكى از ايشان همگى را از مدينه بيرون كند.

 

 

فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در این سوره در این موارد به کار رفته است:

هم نوا شدن با منافقین:

وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲﴾

و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است مى گفتند خدا و فرستاده‏ اش جز فريب به ما وعده‏ اى ندادند (۱۲)

مزاحمت به نواميس (آیات ۳۲ و ۵۹):

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا ﴿۳۲﴾

اى همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد (۳۲)

وحی در قرآن و در اصطلاح اسلامی

مکارم شیرازی (آبی) و مصباح یزدی (بنفش):

در تمام کاربردهای قرآنی وحی، یك نوع القای پنهانی لحاظ شده است.

وحی در قرآن

اول: وحى "نبوّت و رسالت" که در آیه شریفه: «اِنّا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ کَمَا اَوْحَیْنَا اِلى نُوح وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ...»؛ (ما به تو وحى فرستادیم; همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم).(1)

 

دوم: وحى "هدایت غریزی" قرآن گاهی از القای برخی آگاهی‌ها به موجوداتی چون زنبور عسل سخن می‌گوید که در آیه: «وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ»؛ (و پروردگار تو، به زنبور عسل "وحى" [الهام غریزى] نمود که: "از کوهها و درختان و داربست هایى که [مردم] مى سازند، خانه هایى برگزین).(2) این وحی همان غریزه‌ای است كه خداوند در زنبور عسل قرار داده است؛ یعنی به آن فهمانده كه كجا خانه بسازد و چگونه شیرة گل را مکیده، آن را به عسل تبدیل كند. دلیل كاربرد وحی برای این نوع فهماندن، پنهانی بودن آن است.

 

سوم: وحى "اشاره"، همان گونه که خداوند متعال درباره زکریا(علیه السلام) فرمود: «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَاَوْحى اِلَیْهِمْ اَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیّاً»؛ (او از محراب عبادت به سوى مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت:" [به شکرانه این موهبت،] صبح و شام [خدا را] تسبیح گویید.").(مریم:11)

خداوند در آیه دیگری در بیان این ماجرا، به‌جای واژه «وحی»، از واژه «رمز» استفاده كرده است:

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُكَ أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلاّ رَمْزاً وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِیراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْكارِ(آل‌عمران:41)؛

 «گفت: پروردگارا، برای من نشانه‌ای قرار ده. فرمود: نشانة تو این است كه سه روز با مردم سخن نگویی، مگر با اشاره؛ و پروردگار را بسیار یاد كن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوی».

این آیه، قرینه‌ای است بر اینکه در آیه قبلی نیز وحی به‌معنای بیان رمزی و اشاره‌ای است؛ اشاره‌ای كه بیشتر با لب‌ها و گاهی با ابرو، چشم و یا دست انجام می‌گیرد و چون همه‌كس معنای این اشارات را درنمی‌یابند، قرآن آن را وحی خوانده است.(1)

 

چهارم: وحى "تقدیر الهی در نظام هستی"، همان گونه که مى فرماید: «وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا»؛ (و در هر آسمانى امر [و برنامه] آن [آسمان] را وحى [و مقرّر] فرمود).(فصلت:12)

 

پنجم: وحى "امر"، همان گونه که درباره حواریین مى خوانیم: «وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی»؛ (و [به یاد آور] زمانى را که به حواریون وحى فرستادم که: "به من و فرستاده من، ایمان بیاورید").(5)

ششم: وحى "دروغ پردازى,  القای شیطانی قرآن گاهی وحی را در معنای لغوی‌اش برای اشاره به وسوسه‌های پنهان شیطانی به كار می‌برد:آن گونه که خداوند درباره شیاطین مى فرماید: «یُوحِى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»؛ (آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فریب و بى اساس [براى اغفال مردم] به یکدیگر القا مى کردند).(6)

وَإِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ(انعام:121)؛ «به‌راستی شیطان‌ها به دوستان خود القا می‌كنند».

اطلاق وحی بر وسوسه‌های شیطانی ازآن‌روست كه این امر همواره پنهانی صورت می‌پذیرد. شیطان‌های بشری می‌كوشند به ‌گونه‌ای دیگران را گمراه كنند كه خودشان متوجه نشوند و شیطان‌های جن، بدون استفاده از الفاظ و به‌صورت پنهانی آنچه را می‌خواهند به دیگران انتقال می‌دهند

هفتم: وحى "الهام"

قرآن كریم دربارة الهام به مادر حضرت موسی(2)علیه السلام می‌فرماید: وَأَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ(قصص:7)؛ «و به مادر موسی وحی كردیم كه اورا شیر ده؛ پس چون بیمناك شدی، او را در دریا[ی نیل] بیفكن».

هشتم : وحى "پیام الهی به فرشتگان"

قرآن گاهی سخن گفتن خداوند با فرشتگان را نیز با مادة وحی بیان می‌كند:‌ إِذْ یُوحِی رَبُّكَ إِلَی الْمَلائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا (انفال:12)؛ «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی كرد كه من با شما هستم، پس آنان را كه ایمان آورده‌اند استوار سازید».

نهم : فرستادن روح بر پیامبر

برخی از آیات قرآن از نزول و وحی یك «روح» بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سخن می‌گویند: وَكَذلِكَ أَوْحَیْنا إِلَیْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِی مَا الْكِتابُ وَلاَ الإِیمانُ وَلكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا (شوری:52)؛ «و این‌گونه روحی از [سنخ] امر خودمان به‌سوی تو فرستادیم. تو نمی‌دانستی كتاب چیست و ایمان [كدام است]؛ ولی آن را نوری قرار دادیم كه هركسی از بندگان خود را بخواهیم، به‌وسیلة آن راه می‌نماییم»

​​آیات و روایات دلالت دارد كه «روح» در آیة بالا و آیات مشابه، نه جبرئیل،(1)بلكه موجودی آسمانی است كه همراه جبرئیل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می‌شده است. چنان‌كه در قرآن می‌خوانیم: تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(قدر:4)؛ «در آن [شب] فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان، برای هر كاری [كه مقدر شده است] فرود می‌آیند».(2)

 

10: وحى "تأیید (پشتیبانی) عملی پیشوایان"، چنان که درباره جمعى از پیامبران مى فرماید: «وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا وَ اَوْحَیْنَا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ...»؛ (و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، [مردم را] هدایت مى کردند؛ و انجام کارهاى نیک را به آنها وحى کردیم).(7).(8)

 

اَللّـهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتّي لا اَعْصِيكَ وَاَلْهِمْنِي الْخَيرَ وَالْعَمَلَ بِهِ

خدايا توبه ام ده تا نافرماني‌ات نكنم و به دلم انداز كار نيك را و عمل بدان

(دعای ابوحمزه ثمالی)

 تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ وَأَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ

آن که تو را شکر کند شکرش کنی، در صورتی که خودت آن شکر را به او الهام فرمودی

(دعای وداع امام سجاد (ع) با ماه مبارک‌ رمضان, دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه)

 

نکته ای که باید به آن توجه داشت تفاوت اصطلاحات قرآنی و اصطلاحات کنونی اسلامی میباشد به طور مثال واژگان شهید, حجاب, تَفَقَّهُ, وحی در  اصطلاحات قرآن و  اصطلاحات اسلامی کنونی متفاوت می باشد.

مفهوم اصطلاحی وحی

در اصطلاح اسلامی، واژة «وحی» تنها بر دریافت‌های نبوی اطلاق می‌شود. بنابراین حتی آنچه از علوم غیبی كه طبق عقیده شیعه و تأیید آیات و روایات، خداوند بر اهل‌ بیت علیهم السلام الهام می‌كند، مشمول وحی اصطلاحی نیست.(1)

برای نشان دادن این تمایز، امامان معصوم شیعه علیهم السلام «مُحَدَّث» خوانده می‌شوند؛ یعنی كسانی كه فرشتگان با ایشان سخن می‌گویند.(2) یکی از القاب حضرت زهرا علیهاالسلام نیز «مُحَدَّثَه» است و منابع روایی شیعه دلیل آن را این‌گونه بیان كرده‌اند: إنما سمیت فاطمة محدثة لأن الملائكة كانت تهبط من السماء فتنادیها كما تنادی مریم بنت عمران فتقول: «یا فاطمة إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ. یا فاطمة اقْنُتِی لِرَبِّكِ وَاسْجُدِی وَارْكَعِی مَعَ الرَّاكِعِینَ».(3) (شیخ صدوق)، علل الشرایع، فاطمه علیهاالسلام را «محدثه» گویند، چون ملائکه از آسمان به پایین مى آمدند و همان گونه که ملائکه با حضرت مریم علیها السلام سخن مى گفتند، با حضرت زهرا علیهاالسلام نیز سخن مى گفتند. ملائکه به حضرت زهرا علیهاالسلام گویند: «یا فاطمة! إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِینَ یا فاطمة! اقْنُتِی لِرَبِّكِ وَاسْجُدِی وَارْكَعِی مَعَ الرَّاكِعِینَ» حضرت فاطمه علیهاالسلام با ملائکه سخن مى گفت و فرشتگان نیز با آن حضرت سخن مى گفتند.

وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِینَ (آل عمران ـ 42)

و [یاد كن‏] هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.»

یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّكِ وَاسْجُدِی وَارْكَعِی مَعَ الرَّاكِعِینَ (آل عمران ـ43)

«اى مریم، فرمانبرِ پروردگار خود باش و سجده كن و با ركوع‏ كنندگان ركوع نما.»

 

قرآن این نوع آگاهی دادن را نیز وحی می‌خواند. بنابراین مفهوم اصطلاحی وحی با مفهوم قرآنی آن تفاوت دارد(4)و مصادیقش اخص از مصادیق آن است.

(59) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ (2)

(59) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً

(۵۹) اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو جلبابها (روسري هاي بلند) خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براي اينكه  شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است و خداوند همواره غفور و رحيم است.

 

 فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ﴾ به همسرانت، به دخترانت، به زن‌هاي با ايمان بگو كه عفّتشان و حجابشان را حفظ بكنند براي اينكه درست است كه ديگران حقّ ايذاء ندارند ولي ما هم موظفيم طرزي زندگي كنيم كه مورد اذيت قرار نگيريم.

براي اينكه زن‌هاي عفيف مورد اذيت و آزار اوباش قرار نگيرند به اصطلاح مصونيت پيدا كنند (همان جمله معروف شهید مطهری است که حجاب محدودیت نیست مصونیت است) دستور داده است که اينها حجابشان را حفظ كنند فرمود: ﴿قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اينها ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ﴾ جِلباب حالا يا چادر است يا آن پوشش بزرگ كه فرمود اينها قدري بيشتر و بزرگ‌تر اين جِلباب را بگيرند سر را بپوشاند، «جَيْد» گردن را بپوشاند، «جَيْب» گريبان را بپوشاند … همين علامت عفّت اينهاست همين علامت حجاب اينهاست همين باعث مي‌شود كه اوباش به دنبال اينها راه نيفتند. (اوباش، جمع وَبْش يا وَبَش است آن چرك روي ناخن و سفيدي روي ناخن را مي‌گويند وَبْش)

—--

چه مرد چه زن باید مواظب چشمشان باشند نه مرد حق دارد نامحرم را نگاه كند نه زن حق دارد نامحرم را نگاه كند سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه سي به بعد بين زن و مرد از اين جهت فرقي نگذاشت در آيه سي فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ به مؤ منان بگو چشمهاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند﴾ در آيه 31 هم فرمود: ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند﴾ پس حرمت نگاه و نظر فرقي بين زن و مرد نيست نه مرد حق دارد نامحرم را ببيند نه زن حق دارد نامحرم را ببيند.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=24&ayat=28&user=far&lang=far&tran=2

 

 مسئله وجه و كفّين را برخي‌ها استثنا كردند اما استثنا در وجوب سَتْر است نه جواز نظر يعني اگر برخي از فقها(رضوان الله عليهم) فتوا دادند كه بر زن پوشاندن صورت واجب نيست معنايش جواز نظر به صورت زن نيست مثل اينكه بر مرد پوشاندن صورت واجب نيست و زن حقّ نگاه ندارد اين ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ﴾ زن‌ها نمي‌توانند مردها را نگاه كنند. (نگاهش را بشكند, نگاهِ تيز نكند)

 

(جلباب ) به كسر و فتح جيم هر دو قرائت مى شود.

 

و منظور از (يدنين ) (نزديك كنند) اين است كه زنان (جلباب ) را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طورى كه گاه و بیگاه كنار رود و بدن آشكار گردد، و به تعبیر ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند.

 

به هر حال از اين آيه استفاده مى شود كه حكم (حجاب و پوشش ) براى آزاد زنان قبل از اين زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى ساده انديشى درست مراقب آن نبودند آيه فوق تاكيد مى كند كه در رعايت آن دقيق باشند.

و از آنجا كه نزول اين حكم ، جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مى ساخت ، در پايان آيه مى افزايد: (خداوند همواره غفور و رحيم است ) (و كان الله غفورا رحيما).

 

هر گاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد، توبه كنيد و به سوى او باز گرديد، و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد.

 

1 - از خود شروع كن !

در دستورى كه در آيات مورد بحث در زمينه رعايت حجاب اسلامى به طور كامل آمده است و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: اين دستور را ابلاغ كن ، نخست همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطرح شده اند، سپس دختران او، و بعد زنان با ايمان ، اشاره به اينكه هر گونه اصلاحى را بايد از خود و خانواده خود شروع كنى و اين برنامه اى است براى همه اصلاحگران بشرى .

و در ميان همسران و دختران نخست همسران را عنوان مى كند، چرا كه آنها به مرد نزديكترند، زيرا دختران, همسر مى گيرند و به خانه هاى همسران خود منتقل مى شوند.

مفاسد اجتماعى چون غالبا تك علتى نيست بايد مبارزه با آن را از همه جوانب شروع كرد. در آيات فوق براى جلوگيرى از مزاحمتهاى افراد هرزه ، به زنان با ايمان دستور مى دهد كه بهانه اى به دست آنها ندهند. (زن بی حجاب بیشتر در معرض آسیب قرار دارد, نگاه بد روی آن بیشتر است)

 

(ذلك ادنى ان يعرفن فلا يوذين ) - يعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اينكه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزديك تر است، در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمى شوند، يعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى گردند.

 

و در الدر المنثور است كه عبد الرزاق، عبد بن حميد، ابو داود، ابن منذر، ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، از ام سلمه روايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه (يدنين عليهن من جلابيبهن ) نازل شد، زنان انصار طورى از خانه ها بيرون شدند كه گويى كلاغ سياهند، چون كيسه اى سياه به خود پوشانده بودند كه سراپايشان گرفته بود.

 

 

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=24&ayat=30&user=far&lang=far&tran=2#

 

https://www.youtube.com/watch?v=AALgGKSnU2g&ab_channel=BayyinahInstitute

https://www.shutterstock.com/image-photo/horse-two-colors-natural-environment-on-1066552550

 

 

 

در مسئله حجاب هیچ شکی نمی باشد (البته به جز دوستانی که دوست دارند به همه چیز شک داشته باشند) چیزی نیست که علما شیعه گفته باشند بلکه مورد توافق علما شیعه و سنی  است و به شیعه و سنی ختم نمی شود بلکه در ادیان دیگر هم این مساله وجود دارد

 

 

Jew urges Jewish sisters to wear hijab:

https://www.youtube.com/watch?v=IZbNkXzvrkw&ab_channel=BlessedisHaShem%2CtheG-dofIsrael

https://www.google.com/search?q=lev+tahor&sxsrf=APq-WBs2KOD-VAXRTjNXYrA_aUtl5p7j7Q:1650775667893&source=lnms&tbm=isch&sa=X&ved=2ahUKEwiolafK8qv3AhUMhYkEHQVRBjAQ_AUoA3oECAIQBQ&cshid=1650775674759227&biw=1280&bih=591&dpr=1

 

http://wahidfoundation.org/eng/index.php/news/detail/Does-The-Hijab-Belong-to-Islam-Only

(59) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ (1)

(59) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً

(۵۹) اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسري هاي بلند) خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براي اينكه  شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است و خداوند همواره غفور و رحيم است.

 

 قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بحث گذشت كه عفت زن، عصمت زن، حقّ‌الله است تنها حكم نيست يعني ناموس زن و عفّت زن نظير مال نيست كه كسي مال خودش را به ديگري بدهد. مگر زن مي‌تواند راضي باشد كه ديگري او را بتواند ببيند بگويد حقّ من است من آزادم.  يا شوهر مگر مي‌تواند راضي باشد كه زنِ او را ديگري ببيند. يا اگر ـ معاذ الله ـ تجاوزي به اين زن شد مگر اين نظير خون است اگر كسي را كشتند خب بله ﴿سوره ۱۷: الإسراء مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً و آن كس كه مظلوم كشته شده براي وليش سلطه (حق قصاص) قرار داديم [18] و وليّ‌دم مي‌تواند عفو بكند اما اگر ـ معاذ الله ـ به همسر كسي، به خواهر كسي، به دختر كسي تجاوز به عنف شده مگر كسي مي‌تواند برود در محكمه رضايت بدهد. مگر اين مثل خون است اين حق‌الله است كه اين شخص عهده‌دار است اين امانت را بايد حفظ بكند لذا اگر زن رضايت بدهد شوهر رضايت بدهد پدر و مادر رضايت بدهند پرونده همچنان باز است اين معلوم مي‌شود حقّ الهي است اين امين‌الله است بايد اين امانت را حفظ بكند خب اگر بالاتر از خون است معلوم مي‌شود كه صبغهٴ معنوي دارد.

سوره ۲۴: النور

الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾

زن و مرد زناكار را هر يك، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رافت  شما را نگيرد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهي از مؤ منان مجازات آنها را مشاهده كنند. (۲)

يكي از آن چيزهايي كه هرگز بشر به او دسترسي نداشت و نمي‌تواند بدون وحي بفهمد همان دو لايه بودن نفس انساني است كه انسان يك خودِ حيواني دارد كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود﴾ شهوت دارد غضب دارد وهم دارد خيال دارد اينها را خداي سبحان به انسان داد و تا حدودي در نشئه دنيا تمليكشان كرده است بلا تفويضٍ (سپردن و واگذاری) يك خودِ انساني به او داد كه فطرت اوست همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده﴾ همان نفسي كه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا و سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، (۷) سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است (۸))  كه آن مُلهم به فجور است ملهم به تقواست اين را خدا به انسان داد و انسان را امين اين لفظ قرار داد نه مالك. انسان بايد تمام تلاش و كوشش را بكند كه اين امانت الهي را سالم تحويل خدا بدهد اين در فكر هيچ كس نيست در خود خواصّ از مؤمنين هم اصلاً متوجه نمي‌شوند كه آن براي ما نيست ولي وقتي به آيات مي‌رسيم مي‌بينيم آيات مي‌گويد كه اينها به خودشان ظلم كردند چندين بار گذشت كه ظالم و مظلوم دو مفهوم است كه كثرت مصداق مي‌طلبد اين نظير عالِم و معلوم نيست نظير عاقل و معقول نيست اتحاد عالم و معلوم ممكن است عاقل و معقول ممكن است انساني به خودش علم دارد دو لفظ است دو مفهوم ولي يك مصداق انسان خودش را تعقّل مي‌كند دو لفظ است دو مفهوم و يك مصداق. بعضي از مفاهيم‌اند كه حتماً كثرت مي‌طلبند مثل خالق و مخلوق علّت و معلول محرّك و متحرّك و ظالم و مظلوم از اين قبيل است اين دو لفظ يعني ظالم و مظلوم دو مفهوم دارد كه حتماً دو مصداق مي‌خواهند چرا؟ زيرا ظلم معنايش اين است كه ظالم از حدّ خود تجاوز بكند به مرز ديگري برسد مظلوم معنايش اين است كه بيگانه وارد حريم او شد اين معني ظالم و مظلوم است الف بخواهد به خودش ظلم بكند فرض ندارد الف مرزي دارد و در مرز خودش است ديگر، اما الف مي‌تواند خودش را تعقّل كند به خودش عالِم بشود اتحاد عالم و معلوم ممكن است اتحاد عاقل و معقول ممكن است اما اتحاد ظالم و مظلوم كه ممكن نيست اين بازگشتش به نقيضين است.

در قرآن آيات فراواني است كه دارد اينها به كسي ظلم نكردند اينها كه شرك ورزيدند ﴿وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ يا ﴿ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ اينها به خودشان ظلم كردند, اينها به خودشان ظلم كردند يعني چه؟ چه كسي ظالم است چه كسي مظلوم است. در تحليل هايي كه از اين طايفه از آيات برمي‌آيد روشن شده است كه ….. آن عقلِ عملي كه خدا او را مُلهم كرده به فجور و تقوا اين نورانيّتي است در درون انسان يك موجود مجرّدي است در درون انسان كه خدا اين را به ما تمليك نكرد اين را امانت به ما داد كه ما از اين چراغ استفاده كنيم مثل اينكه چراغي را ديگري به زيد مي‌دهد مي‌گويد آقا اين چراغ را بگير و اين راه را برو ديگر تمليك نكرده اين چراغ را به او به عنوان امانت داده …..مِلك ما نيست آن ﴿ سوره 91: الشمس وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا و سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته, سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است﴾ امانت الله است مِلك ما نيست اگر كسي در بخش انديشه به آن عقل اهانت كند ظلم كرد به آن خودي كه لايه دوم است و امانت الهي است, اگر در بخش انگيزه شهوت و غضب به آن عقلي كه «به عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ » تعدّي بكنند او را به بند بكشند خودشان امينِ قافله بشوند به آن خود ظلم كردند. چون ما دو خود داريم يك خودي است كه امانت الله است يك خود داريم كه به حسب ظاهر مِلك ماست در سورهٴ مباركهٴ «حشر» و در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» و «نساء» بين اين دو خود فرق گذاشته در سورهٴ «حشر» فرمود اينها چون خدا را فراموش كردند خدا اينها را از ياد خودشان برد اينها خودشان را فراموش كردند ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ همچون كساني كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرد نباشيد﴾ اينها خودشان را فراموش كردند درباره همين افرادي كه خودشان را فراموش كردند فرمود هر وقت صحبت جبهه و جهاد مي‌شود اينها فقط به فكر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ [تنها] در فكر جان خود بودند﴾ خب چطور مي‌شود كه فرمود اينها خودشان را فراموش كردند بعد فرمود اينها فقط به فكر خودشان‌اند. اين كدام خود است كه انسانِ معصيتكار به فكر اوست و آن كدام خود است كه انسان تبهكار او را فراموش كرده.

آن خود انساني اوصافي دارد مَلكاتي دارد حقوقي دارد كه ما امينِ آن هستيم كه بايد امانت خدا را حفظ بكنيم نشانه‌اش در همين مسئله زناست كه اينجا مطرح شده و قتل است كه قتل و زنا هم در سورهٴ «اسراء» كنار هم مطرح شد و هم در سورهٴ «فرقان». اگر كسي, كسي را مجروح كرد قصاص طَرَف  دارد (قصاص به دو قسم قصاص نَفْس و قصاص عضو یا در اصطلاح فقه، قصاص طَرَف تقسیم می‌شود؛ قصاصِ نَفْس، کشتن کسی است که دیگری را از روی عمد به قتل رسانده است.[۱۶] قصاص عضو یا طَرَف درخصوص آسیب‌های عمدی (به‌جز قتل) مانند قطع عضو مطرح می‌شود) ﴿ أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏ باشد و زخمها قصاصى دارند﴾ چشم كسي را كور كرد گوش كسي را قطع كرد دست كسي را قطع كرد عمداً اين ﴿الجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ كه قصاص طرف است خود شخص را كُشت اين قصاص است. قصاص حقّ خود شخص است در قصاصِ طرف شخص مي‌تواند عفو كند شخص مي‌تواند ترميم كند در قصاص نفس وليّ دم مي‌توانند اعمال حق كنند مي‌توانند ببخشند اما بعضي از حقوق است كه نه براي خود انسان است نه براي وليّ او ـ معاذ الله ـ اگر به زني تجاوز شده يا به مردي تجاوز شده اين ناموس و عفّت آيا حقّ‌الناس است يا حقّ‌الله اگر به زني تجاوز شده اين زن مي‌تواند بگويد من گذشتم اگر به مردي تجاوز شده اين مرد مي‌تواند بگويد من گذشتم اين مثل خون است كه حقّ اوست يا عِفاف است كه حقّ الله است چرا زن اگر بگذرد باز پرونده هست كه هست معلوم مي‌شود عفّت و ناموس جزء آن خود دوم است كه حقّ الله است ما امينيم. خب كدام فقه است كجا فقه است كدام فقيه است كه مي‌تواند فتوا بدهد كه اگر زن بگذرد حدّ زنا و حدّ رَجم و امثال ذلك ساقط است ـ معاذ الله ـ معلوم مي‌شود اين حقّ الله است اين حقّ الله براي آن امانت الله است اين همان لايه دومي است اين همان خودي است كه ما امين اوييم نه مالك او, كه اگر كسي عفافش را از دست داد حجابش را از دست داد به خود ظلم كرد يعني آن خود دوم آن خودي كه امانت اوست براي او نيست. اينكه مي‌گويد من خودم آزادم اين آمده امانت الهي را انكار كرده, مِلك خود گرفته و غاصبانه دارد زندگي مي‌كند و خود را مالك آن مي‌داند اين مي‌شود ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ  آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده

 

خدايِ او همان هوس اوست براي اينكه مالكِ آن نفس خداست مالك عفّت و ناموس خداست اگر كسي بگويد من صاحب‌اختيار خودم هستم همين مي‌شود ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾

 

شما يك مُلك داريد يك ملكوت آن ملكوت براي شما نيست آ‌ن يك چراغ شفاف و روشن و نورافكن قوي است ما به شما داديم كه راهتان را ببينيد اين چراغ را سياه نكنيد اين شيشه را نشكنيد اين را غبارآلود نكنيد اين براي ماست ( يعني خدا).

در جلد دوم كافي هست مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده كه اگر كسي مؤمني را برنجاند آبروي او را برنجاند «فقد حاربَني» اگر كسي وليّ‌اي از اولياي الهي را هتك كند هتك الله را در بردارد اين براي آن است وگرنه به خودِ حيواني كسي آسيب برساند كه هتك الله نيست. كم نيست اين رواياتي كه دارد حرمت مؤمن كمتر از حرمت كعبه نيست. كم نيست اين رواياتي كه دارد اگر كسي مؤمني را برنجاند و آزار كند الله را متأذّي كرده است. خب مؤمن يعني چه يعني به خود حيواني او يعني مال او را بگيرد يا آن حيثيت ايماني او كه امانت الله است به او آسيب برسانند, بنابراين هم روايات دو طايفه است هم آيات دو طايفه.

لذا در بخشهايي از قرآن كريم فرمود ما حرفهاي تازه داريم﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ما چيزهايي مي‌گوييم كه اصلاً بشر نمي‌تواند به او برسد شما الآن در اين هفت ميليارد بشر به استثناي مؤمنيني كه از فرهنگ قرآن باخبرند بپرسيد كه انسان مي‌تواند اگر كسي به او تجاوز شده از حقّش بگذرد يا نه؟ مي‌گويد خب بله, اما اين دين است كه مي‌گويد نمي‌تواند بگذرد. براي اينكه اين امانت است, مال كسي را بردند ما بگذريم يعني چه؟ فرمود در همين آيات است در خود قرآن كريم بعد از اينكه جريان قتل را مطرح كرده ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾ فرمود ولي اگر عفو كرديد اگر تخفيف كرديد اين احساني است يك راه خوبي است گاهي مي‌بينيد كه عفو كردن و قصاص نكردن زمينهٴ خضوع عدّه‌اي را فراهم مي‌كند اما در اينجا فرمود: ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ و هرگز در دين خدا رافت شما را نگيرد

 

جامعه را حجاب و عفاف متمدّن مي‌كند اگر بخواهد جامعه ملكوتي باشد. وقتي به حريم الهي تعدّي شد آن وقت چه امنيتي مي‌ماند. آنچه را كه طهارت جامعه و قداست جامعه را فراهم كرده است همين چشمِ پاك گوش پاك زبان پاك لسان پاك و امثال ذلك است گفتند خلوت اجنبيّه با اجنبي در جايي جايز نيست و نماز هم بي‌اشكال نيست براي اينكه اين به حريم خدا دارد تعدّي مي‌كند هر اشكالي در جامعه پيدا شده بر اثر رعايت نكردن مسئله حجاب و مسئله عفاف و رعايت نكردن آداب چشم و گوش است وگرنه خطرهاي مهم پيش نمي‌آمد.

 

ما هميشه بايد مواظب امانت الهي باشيم اگر مي‌گوييم ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِي﴾ يعني خدايا! من به امانت تو و به حقّ تو تعدّي كردم و اين حق براي توست كاري بكن كه من اصلاح بشوم.

 

 بدن انسان را خداي سبحان موقّتاً تمليك كرده به دليل اينكه فرمود اگر كسي به شما آسيب رساند مي‌توانيد عفو بكنيد در اختيار شماست مِلك شماست چيزي را خداي سبحان تفويض نكرده كه انسان بشود مالكِ مطلق لذا به بدن خودش هم نمي‌تواند آسيب برساند.

https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/javadi/tafsir/90/900718/

http://www.shiadars.ir/sites/default/files/voices/120.noor.javadiamoli/voice/120-01.mp3

(58) وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا

(58) وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً

(۵۸) و آنها كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كاري كه انجام نداده‏ اند آزار مي‏دهند متحمل بهتان و گناه آشكاري شده‏ اند.

آيه مورد بحث از ایذاء مؤمنان سخن مى گويد و براى آن بعد از ايذاء خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اهميت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرمايد: (كسانى كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشكارى شده اند).

چرا كه مؤمن از طريق ايمان، پيوندى با خدا و پيامبرش دارد، و به همين دليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته .

تعبير (بغير ما اكتسبوا) اشاره به اين است كه آنها مرتكب گناهى نشده اند كه موجب ايذاء و آزار باشد، و از اينجا روشن مى شود كه هرگاه گناهى از آنان سر زند كه مستوجب حد و قصاص و تعزير باشد اجراى اين امور در حق آنها اشكالى ندارد.

 

در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم خداوند عز و جل مى فرمايد: لياذن بحرب منى من آذا عبدى المؤ من !: (آنكس كه بنده مومن مرا بیازارد اعلان جنگ با من مى دهد)!.

بعضى از مفسران گفته اند كه از لحن آيه استفاده مى شود گروهى در مدينه بوده اند كه براى افراد با ايمان شايعه پراكني مى كردند، و نسبتهاى ناروا به آنها مى دادند (و حتى پيامبر خدا از زبان اين موذيان در امان نبود) همان گروهى كه در جوامع ديگر و مخصوصا در جوامع امروز نيز كم نيستند و كار آنها توطئه بر ضد نيكان و پاكان ، و ساختن و پرداختن دروغها و تهمتهاست .

قرآن شديدا آنها را مورد سختترين حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشكار معرفى كرده است .

در حديث ديگر كه (امام على بن موسى الرضا) از جدش پيامبر نقل كرده چنين آمده است

 من بهت مؤ منا او مؤ منة او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامه على تل من نار حتى يخرج مما قاله فيه !:

(كسى كه مرد يا زن مسلمانى را بهتان زند يا در باره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآيد)!.

 

 آدم كاري بكند آبروي برادر مؤمن، آبروي خواهر مؤمن را ببرد اين يك بار سنگيني را دارد احتمال مي‌كنند يعني اين بار را بايد بِكَشند حمل بكند اينكه ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ  آنها بار سنگين گناهان خويش را بر دوش مي‏كشند، و بارهاي سنگين ديگري را اضافه بر بارهاي سنگين خود [32] اين است.

چه كسي مي‌تواند آن بار سنگين را حمل بكند بايد اين بار سنگين را حمل بكنند حمل كردن اين بار سنگين هم مقدور نيست خودشان بايد حمل بكنند باربر هم نيست ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ﴾ [33] وَزر يعني باربر، كسي وسيله داشته باشد بارِ كسي را ببرد نيست اين بارِ سنگين را خود او بايد ببرد.

 

 فرمود اگر مؤمنين به همراه پيامبر در اين امور شريك‌اند ايذاي آنها هم مثل ايذای پيغمبر است يك وقت است كسي مؤمن را در اثر يك اختلاف مالي، اختلاف ملكي اهانتي مي‌كند يا مثلاً ـ خداي ناكرده ـ بالاتر از اهانت مثلاً قتلي، آن يك حكم خاص دارد معصيت كبيره است اما اگر مؤمن را لإيمانه كُشت، مي‌شود

سوره ۴: النساء

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿۹۳﴾

و هر كسي فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مي‏ماند و خداوند بر او غضب مي‏كند و از رحمتش او را دور مي‏سازد و عذاب عظيمي براي او آماده ساخته است. (۹۳)

كه در بحث سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت, خلود براي كفر است نه براي معصيت‌هاي عادي ولي درباره مؤمن اگر كسي مؤمن را لإيمانه بكشد نه براي اختلاف مِلكي خب اين مي‌شود كفر، اين كيفرش خلود در جهنم است اگر كسي مؤمن را لإيمانه اهانت بكند مثل اين است كه پيامبر را اهانت كرده چون در حقيقت به دين اهانت كرده اما اگر نه، يك اختلاف مِلكي دارد اختلاف مالي دارد اهانتي كرده آن ديگر مشمول اين آيه نيست, معصيتي كرده.

—---

ما حرفي داريم مي‌توانيم عالمانه بزنيم :

سوره 17: الإسراء

وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا ﴿۵۳﴾

 و به بندگانم بگو: سخنی را که نیکوتر است، بگویند؛ زیرا شیطان میان آنان [به سبب سخنان زشت و بی منطق] دشمنی و نزاع می افکند، زیرا شیطان همواره برای انسان دشمنی آشکار است.

فرمود مؤمنين درست حرف بزنند حرفِ درست بزنند (نحوه گفتن و محتوای حرف درست باشد) خب اشكالي هست آدم عالمانه مي‌تواند بگويد, چه داعي داريم يكديگر را برنجانيم, اين سفارش خداست فرمود محترمانه با يكديگر سخن بگوييد.

 

 حضرت سيدالشهداء(سلام الله عليه) فرمود ممكن نيست كسي از راه گناه به مقصد برسد هدف هرگز وسيله را توجيه نمي‌كند اين بيان بسيار نوراني وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) است فرمود: «مَن حاولَ أمراً بِمعصيةِ اللهِ كانَ أفوتَ لِما يَرجو و أسرعُ لِمَجيء ما يَحذَرُ» [36] اگر كسي بخواهد از راه خلاف، گناه، تهمت، تخريب به مقصد برسد زودتر از ديگران به چاه مي‌افتد. گناه، وسيله نيست «مَن حاولَ أمراً بِمعصيةِ اللهِ كانَ أفوتَ لِما يَرجو و أسرعُ لِمجيء ما يَحذَرُ» اين هرگز به مقصد نمي‌رسد و زودتر از ديگران به خطر مي‌افتد.

 يك وقت است كسي گناه كرده خب او را تعزير مي‌كنند حد مي‌زنند اين ديگر مشكلي ندارد. اما اگر كسي كاري نكرده يا ثابت نشده آدم همين‌طوربگويد, بالأخره حسابي دارد كتابي دارد. يك بار سنگيني روي دوشش است. بهتان يك بار سنگيني است عملي است كه كسي نكرده وقتي انسان اين عمل را به او اسناد بدهد ( نسبت دادن به) او مي‌شود مبهوت، مي‌گويد من كه چنين حرفي نزدم چنين كاري نكردم عملي كه آدم را مبهوت مي‌كند به او مي‌گويند بهتان.

 

 بنابراين هم تصليهٴ (پيغمبر) بر مؤمنين را ذكر فرمود كه فرمود: ﴿سوره ۹: التوبة وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ بر آنان دعا کن؛ زیرا دعای تو مایه آرامشی برای آنان است هم تصليه مؤمنين بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار تصليه ملائكه ذكر كرد. هم ايذای خدا و پيامبر را حرام شمرد هم ايذای برادران و خواهران مؤمن را، اين برادران و خواهران مؤمن در همه اين مراحل ملاحظه فرموديد شركت داشتند هم در تصليه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در دريافت تصليه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم حرمت ايذايي كه نسبت به پيامبر هست نسبت به اينها هم هست.

 

اما ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ اين ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ استثناست. درباره خدا و پيامبر جا براي استثنا نيست اما درباره خدا فواضحٌ اما درباره پيامبر براي عصمت، او كاري نكرده و كاري نمي‌كند كه مستحقّ ايذاء باشد لذا ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ در آنجا جا نداشت.