﴿۵۴﴾ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِير

﴿۵۴﴾ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا

او كسي است كه از آب انساني را آفريد او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد) و پروردگار تو همواره قادر است. 

و كلمه (صهر) به طورى كه از خليل نقل كرده اند به معناى (ختن ) يعنى خويشاوندان از ناحيه زن است پس مراد از (نسب ) به طورى كه ديگران هم گفته اند: محرميت از ناحيه مرد است و مراد از صهر محرميت از ناحيه زن، و مؤيد اين معنا مقابله اى است كه ميان نسب و صهر بر قرار شده است.

و مراد از آب، نطفه است و چه بسا احتمال داده شده كه مراد از آن، مطلق آبى باشد كه خدا اشياى زنده را از آن خلق مى كند، همچنان كه خودش فرمود: 0 (و جعلنا من الماء كل شى ء حى ).

معناى آيه اين است كه : خداى سبحان آن كسى است كه از نطفه - كه خود يك آب است - بشرى را خلق فرموده و او را داراى نسب و صهر، يعنى زن و مرد قرار داده است. و اين نيز، تشبيه ديگرى است كه همان مفاد آيه قبلى را افاده مى كند، يعنى مى فهماند كه خداى سبحان كثرت را در عين وحدت، حفظ، و تفرق را در عين اتحاد، محفوظ نگه داشته است، و همچنين اختلاف نفوس و آراء را از نظر ايمان و كفر - با اينكه مردم از جهت فكر و نظر و ايمان و كفر مختلفند - با اتحاد مجتمع بشرى به وسيله فرستادن پيامبرانى به منظور كشف حجاب ضلالت، حفظ نموده است كه اگر ارسال رسل نمى بود ضلالت و گمراهى، همه مجتمع بشرى را فرا مى گرفت.

و در مجمع البيان در ذيل آيه (و هو الذى خلق من الماء...) از ابن سيرين روايت كرده كه گفت : اين آيه در خصوص رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله) و على بن ابى طالب نازل شده كه دخترش فاطمه را به آن جناب تزويج كرد، پس على پسر عموى او و شوهر دختر اوست كه هم نسب اوست و هم داماد او.

  در اينجا دو احتمال هست يكي اينكه اين ماء همان است كه در سورهٴ «انبياء» بود كه ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ﴾[32] يا در سورهٴ مباركهٴ «نور» بود كه ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾[33] يا نه منظور از اين ماء, نطفه است كه خداوند از نطفه بشر آفريد و جريان انساب و اسباب را راه‌اندازي كرد اگر فرزند انسان باشد خواهر انسان باشد پدر و مادر انسان باشد اينها با هم رابطه نسبي دارند بستگان داماد يا بستگان عروس باشند نسبت مصاهره‌اي برقرار است كه از آنها به عنوان سبب ياد مي‌شود

پرسش: حاج آقا خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا و حضرت عيسي نسبت به ماء ...
پاسخ: آن ديگر نطفه نبود فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[34] و فرمود انسان اصلش ﴿مِن طِينٍ﴾ است نسلش ﴿مِن ماءٍ﴾ است[35] حالا اين نسل را دارد بيان مي‌كند اگر منظور از اين ماء همان باشد كه در سورهٴ «انبياء» است آدم و حضرت عيسي و اينها هم در آن ماء شريك‌اند كه ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ﴾ اگر منظور از اين ماء نطفه باشد اينها درباره فرزندان حضرت آدم(سلام الله عليه) است به استثناي حضرت عيسي.

﴿۵۳﴾ وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَ

﴿۵۳﴾ وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا

و او كسي است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكي گوارا و شيرين و ديگري شور و تلخ و در ميان آنها برزخي قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گوئي هر يك به ديگري مي‏گويد) دور باش و نزديك نيا!

The idea of the two seas is also mentioned in 18:60 ; 27:61 ; 35:12 ; 55:19 .

Symbolically, some interpret the sweet water to be a reference to the Law ( Shar īʿ ah ), because it is easy to attain, while the salty water is ultimate truth ( ḥ aq ī qah ), which can only come through spiritual effort and courage (Aj);

 alternately, in the heart of a believer there is both hope and fear of God, corresponding to the sweet and salty water, respectively, and neither should overpower the other in one’s soul (Qu).

سوره ۱۸: الكهف - جزء ۱۵ - ترجمه فولادوند

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا﴿۶۰﴾

و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم هر چند سالها[ى سال] سير كنم (۶۰)

سوره ۲۷: النمل - جزء ۲۰ - ترجمه فولادوند

أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾

[آيا شريكانى كه مى ‏پندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن كوه ‏ها را [مانند لنگر] قرار داد و ميان دو دريا برزخى گذاشت آيا معبودى با خداست [نه] بلكه بيشترشان نمى‏ دانند (۶۱)

سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲ - ترجمه مکارم شیرازی

وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲﴾

اين دو دريا يكسان نيستند: اين دريائي كه آبش گوارا و شيرين و نوشيدنش خوشگوار است، و اين يكي كه شور و تلخ و گلوگير است، (اما) از هر دو گوشت تازه مي‏خوريد، و وسائل زينتي استخراج كرده مي‏پوشيد، و كشتيها را در آن مي‏بيني كه آنها را مي‏شكافند (و به هر طرف پيش مي‏روند) تا از فضل

خداوند بهره گيريد و شايد شكر (نعمتهاي او را) بجا آوريد. (۱۲)

Many commentators understand the two seas as a metaphor for the believer and the disbeliever (B ḍ , Z).

But, as al-R ā z ī observes, the fact that one brings fresh meat from each sea makes this metaphor difficult to apply. Drawing a spiritual lesson from this metaphor, Ibn ʿ Aj ī bah likens the Law to the ocean that is sweet, satisfying, pleasant to drink and the ocean of Reality to the one that is salty, bitter, because the latter requires exerting one’s innermost self, lowering one’s head, spending of one’s wealth, and abandoning the world and its people, whereas the Law does not require as much. Fresh meat and ornaments are retrieved from each sea. From the ocean of the Law “one obtains the sweetness of proper conduct,” while from the ocean of Reality one tastes “the sweetness of witnessing [God] and of spiritual knowledge” (Aj). The ships are then seen as the spiritual reflections that are plowing through the seas of Dominion ( malakūt ) and Majesty ( jabarūt ) to the completion of spiritual knowledge from God’s Bounty in order to be among those who give thanks (Aj).

سوره ۵۵: الرحمن - جزء ۲۷ - ترجمه فولادوند

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ﴿۱۹﴾

دو دريا را [به گونه‏ اى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند (۱۹)

بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ ﴿۲۰﴾

ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمى كنند (۲۰)

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۱﴾

پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۲۱)

يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۲۲﴾

از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان برآيد (۲۲)

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۳﴾

پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۲۳)

 

 

 

﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ يعني نزديك ما نيا نظير آنچه در آيه 22 همين سورهٴ «فرقان» گذشت كه ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ چون آن ملائكه عذاب را كه مي‌بينند مي‌گويند نزديك نياييد اين ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ يعني نزديك ما نياييد اينجا هم كلّ واحد از اين دو بحر به ديگري مي‌گويند ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ آن برزخ هم حاجز است

 

 مَرْج مخلوط كردن است حالا در اجسام خشك مثل گندم و اينها مي‌گويند مخلوط شده است در مايعات مي‌گويند ممزوج شده است ﴿مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ﴾ چون اينها آب‌اند بايد ممزوج شده باشد لكن به قرينه اينكه فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ يعني مقارن هم‌اند كنار هم‌اند ممزوج نشدند به دليل اينكه فرمود برزخي بين اينهاست حاجز بين اينهاست ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ در كار است.

در بخشهايي از قرآن فرمود: ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾ اينها در امر مريج‌اند هرج و مرج كه مي‌گويند يعني همين, در سورهٴ مباركهٴ «ق» آيه پنج اين است ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾ امرِ مريج همين است كه ما مي‌گوييم قاطي كرده يعني موضوعها را اشتباه كرده محمولها را اشتباه كرده احكام را اشتباه كرده اينكه قاطي كرده يعني نظم علمي در گفتار او نيست موضوع از محمول خودش جدا شد محمول از موضوع خودش جدا شد با بيگانه پيوست مي‌گوييم قاطي كرده تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾ اينها قاطي كردند

در اينجا قاطي نشده به اصطلاح, ممزوج نشده مخلوط نشده به دليل اينكه در آيه محلّ بحث فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ و در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» هم فرمود: ﴿مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ٭ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ﴾[27] هيچ كدام بَغي ديگري ندارد هيچ كدام طلب ديگري ندارد هيچ كدام در حريم ديگري وارد نمي‌شود پس اختلاط نيست امتزاج نيست قاطي كردن نيست چون كلمه مَرْج قاطي كردن و اختلاط را مي‌فهماند فوراً فرمود: ﴿بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ﴾

براي ترسيم و تصوير آن واقعه كه براي مخاطب حسّي بشود به جاي اينكه بفرمايد «أحدهما من شيعته و الآخر من عدوّه» يا كذا و كذا فرمود: ﴿هذَا مِن شِيعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ اينجا هم همين طور است

تشبيه انقسام مردم به مؤمن و كافر، به آب دو دريا (يكى گوارا و ديگرى ناگوار) و به خلقت زن و مرد از نطفه.

و اين كلام عطف است بر همان چيزى كه آيه (و هو الذى ارسل الرياح...) عطف بر آن شده و در اين جمله مسأله رسالت از اين جهت كه ميان مؤمن و كافر را جدايى مى اندازد، با اينكه هر دو در يك زمين زندگى مى كنند و در عين حال با هم مخلوط و يكى نمى شوند، تشبيه شده به آب دو دريا، كه در عين اينكه در يك جا قرار دارند، به هم در نمى آميزند، (كه توضيحش در اول آيات نه گانه گذشت ).

 

این نکته که علامه بیان میکنند جالب است, یعنی انسان کافر و مؤمن در جامه با هم مخلوط هستند در حالی که مخلوط نیستند

﴿۵۲﴾ فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا

فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا 

بنابراين از كافران اطاعت مكن و به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگي بنما. 

شخصيّتي كه به تو داديم باعث شده است كه آن بار سنگين را روي دوش تو بگذاريم كه كلّ اين منطقه به رسالت تو احيا بشود لذا بايد يك جهاد كبير بكني يك جهاد سنگين بكني هم جهاد فرهنگي سنگين‌تر از جهاد نظامي است هم وسعت حوزه مسئوليّت تو باعث جهاد كبير است لذا فرمود: ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً﴾

 منظور از اين جهاد نمي‌تواند جهاد نظامي باشد زيرا اين سور‌ه در مكه نازل شده است در مكه سخن از جهاد نبود حكومتي تشكيل نشده بود نيروهاي نظامي در اختيار نداشتند تا بتوانند جهاد كنند فقط يا در تقيّه بودند يا صبر و بردباري و مظلوميّت به سر مي‌بردند و اگر اين سور‌ه در مدينه نازل مي‌شد ممكن بود ناظر به جهاد نظامي باشد بنابراين طبق اين دو قرينه‌اي كه هست يكي اينكه مناسب با آن آيه ﴿لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً﴾ است (يك) و از طرفي هم در مكه جا براي جهاد نظامي نبود (دو) معلوم مي‌شود كه منظور از اين جهادِ كبير, تحمّل تبليغ دشوار تعليم دشوار و تزكيه دشوار است ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً

 ضمير (به ) به شهادت سياق آيات، به قرآن بر مى گردد و كلمه (مجاهده ) و نيز (جهاد) به معناى جد و جهد و به كار بردن نهايت نيرو در دفع دشمن است. و چون گفتيم ضمير به قرآن بر مى گردد معنا اين مى شود كه : با قرآن با دشمنان جهاد كن، يعنى قرآن را بر آنان بخوان و معارف و حقايق آن را بر ايشان بيان كن و حجت را بر ايشان تمام نما.

پس حاصل معنا و مضمون آيه اين شد كه : وقتى مثل رسالت الهى در بر طرف كردن حجاب جهل و غفلت از دلهاى مردم به وسيله اظهار حق و اتمام حجت مثل آفتاب بود در دلالت بر سايه گسترده و برداشتن آن سايه به امر خدا، و نيز مثل روز بود نسبت به شب و تعطيلى كار در آن و نيز، مثل باران بود نسبت به زمين مرده و چارپايان و انسانهاى تشنه، ناچار، حالا كه تو حامل اين رسالت شده اى، و به سوى همه اهل قريه ها مبعوث گشته اى، ديگر جا ندارد كه از كافران اطاعت كنى، چون اطاعت ايشان تباه گر اين ناموس عمومى است كه براى هدايت قرار داده ايم پس بايد كه در تبليغ رسالت خود و اتمام حجت بر مردم به وسيله قرآن كه مشتمل بر دعوت حقه است نهايت كوشش و جهد خود را مبذول دارى و جهاد كنى با آنان جهادى بس ‍ بزرگ

﴿۵۱﴾ وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا

﴿۵۱﴾ وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا 

و اگر مي‏خواستيم در هر شهر و دياري پيامبري مي‏فرستاديم.

يعنى اگر مى خواستيم به هر قريه اى رسول و نذيرى بفرستيم كه هر يك، مردم قريه خود را انذار نموده، رسالت ما را ابلاغ كند مى فرستاديم ليكن اين كار را نكرديم و به خاطر مقام ارجمند و منزلت عظيمى كه تو نزد ما دارى تو را به سوى تمامى قريه هاى عالم، نذير و رسول فرستاديم - مفسرين اين جمله را اين طور تفسير كرده اند. و آيه بعدى هم خالى از تاييد آن نيست.

ممكن هم هست مراد اين باشد كه ما قادريم بر اينكه در هر قريه اى رسولى مبعوث كنيم و اگر اين كار را نكرديم و تنها تو را اختيار نموديم به خاطر مصلحتى بود.

در آيه  فرمود: ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً﴾ اگر خدا مي‌خواست مي‌توانست براي هر محلّي يك پيامبري اعزام بكند لكن وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را براي كلّ اين منطقه مبعوث كرد و بار سنگين را روي دوش آن حضرت قرار داد فرمود بار تو سنگين است ما اگر مي‌خواستيم مي‌توانستيم ولي شأنيّت تو, شخصيّتي كه به تو داديم باعث شده است كه آن بار سنگين را روي دوش تو بگذاريم كه كلّ اين منطقه به رسالت تو احيا بشود ﴾.

﴿۵۰﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا

﴿۵۰﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا 

ما اين آيات را به صورتهاي گوناگون در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند ولي بيشتر مردم جز انكار و كفر كاري نكردند. 

جناب زمخشري در كشاف دو احتمال مي‌دهد درباره ضمير ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ﴾

 يك احتمال اين است كه  ﴿صَرَّفْنَاهُ﴾ يعني ما اين آب را جابه‌جا كرديم به همه برسد يا روي دامنه‌هاي كوه و ارتفاعات يك منطقه كه باريد اين برف يا تگرگ يا باران باريد به وسيله رودخانه ما به همه جا مي‌رسانيم يعني اين را جابه‌جا مي‌كنيم. يا اينكه ما به وسيله باد اين ابرهاي پربار را دستور مي‌دهيم در مناطق گوناگون ببارند در فصول گوناگون ببارند كه ضمير ﴿صَرَّفْنَاهُ﴾ به آن مَطَر برگردد

 

احتمال دیگر اين است كه ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ﴾ يعني اين قول را, ما اين مطلب را در جاي جاي قرآن مي‌گوييم در كتابهاي انبياي پيشين(عليهم السلام) گفتيم تا روشن بشود كه اين نظم يك ناظمي دارد[25] ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا﴾ از اين ﴿لِيَذَّكَّرُوا﴾ كمك گرفتند كه منظور اين است كه ما اين قول را اين مطلب را به طور متنوّع در موارد گوناگون گفتيم ﴿فَأَبَي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً﴾ آنها چون معرفت‌شناسي‌شان حس و تجربه است چيزي كه محسوس آنهاست و با حس تجربه كردند مي‌پذيرند و چيزي كه معقول آ‌نهاست متأسفانه ادراك نمي‌كنند و نمي‌پذيرند لذا گرفتار كفر شدند فرمود: ﴿فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً﴾ شايد سرّ اينكه جناب زمخشري در كشّاف ضمير ﴿صَرَّفْنَاهُ﴾ به قول الهي برگرداند براي اينكه با آيات بعدي نظير ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ﴾ كه ضمير ﴿بِهِ﴾ به اين كتاب و قول الهي و تعليم الهي برمي‌گردد هماهنگ است.

از ظاهر اتصال آيه به ما قبل برمى آيد كه ضمير در (صرفناه ) به كلمه (ماء) بر مى گردد. بنابراين، معناى تصريف آب در ميان مردم اين است كه يك بار از قومى گرفته به قومى ديگر بدهد و بار ديگر از همان قوم نيز گرفته به اولى بدهد، در نتيجه يكسره باران را بر يك قوم نباراند و با با راندن دائمى هلاكشان نكند و نيز آن را از قومى ديگر به كلى قطع نكند و در نتيجه از تشنگى هلاك نسازد، بلكه آن را در ميان اقوام بگرداند، تا هر قومى نصيب خود را از آن به مقدارى كه مصلحت است بگيرند و از آن بهره مند شوند.

بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از تصريف آب، گرداندن و بردن آن از اينجا به آنجا است.

جمله (ليذكروا فابى اكثر النّاس الا كفورا) تعليل و بيان دليل تصريف است، و معنايش اين است كه سوگند مى خورم كه ما آب را در ميان مردم جابجا نكرديم مگر براى اينكه متذكر شوند و شكر بجاى آرند. ولى بيشتر مردم از اداى شكر نعمتهاى ما خوددارى كردند

﴿۴۹﴾ لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا

﴿۴۹﴾ لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا

تا به وسيله آن سرزمينى پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كرده‏ ايم از دامها و انسانهاى بسيار بنوشانيم

 

وقتى براى كلمه (بلد) صفت مى آورد، مذكر (ميت ) مى آورد، نه مونث (ميته )، و اين به اعتبار معناى منظور از كلمه مى باشد كه مكان است، زيرا اگر معناى مكان منظور نبود بلكه معناى شهر منظور بود بايد صفتش را مونث مى آورد و مى فرمود: (بلده ميته ).

سوره ۳۴: سبأ - جزء ۲۲ - ترجمه فولادوند

لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ ﴿۱۵﴾

براي قوم سبا در محل سكونتشان نشانه‏ اي (از قدرت الهي) بود، دو باغ (عظيم و گسترده) از راست و چپ (با ميوه‏ هاي فراوان، به آنها گفتيم) از روزي پروردگارتان بخوريد و شكر او را بجا آوريد، شهري است پاك و پاكيزه و پروردگاري آمرزنده (و مهربان). (۱۵)

و مكان ميت، آن سر زمينى است كه گياه نروياند، و احياى آن به همين است كه با فرستادن باران، سبز و خرمش كند، و كلمه (اناسى ) جمع انسان است.

حال شامل شدن مرگ بر زمين و احتياج چارپايان و انسانها به آب و نازل كردن آب پاك كننده از آسمان و زنده كردن زمين مرده را با آن و سيراب كردن چارپايان و انسانهاى بسيار، حال همان گستردن سايه است و سپس قرار دادن آفتاب را دليل بر آن و سپس از بين بردنش به وسيله آفتاب، كه بيانش گذشت.

 امام سجاد(سلام الله عليه) به استناد آيه سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود در فضل علوم الهي همين بس كه خداوند ملائكه و علما را يكجا ذكر مي‌كند ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾[24]

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳ - ترجمه مکارم شیرازی

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۸﴾

خداوند، (با ايجاد نظام واحد جهان هستي،) گواهي مي‏دهد كه معبودي جز او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر كدام به گونهاي بر اين مطلب،) گواهي مي‏دهند، در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد، معبودي جز او نيست، كه هم توانا و هم حكيم است. (۱۸)

اين استنباط امام سجاد(سلام الله عليه) نشان مي‌دهد كه انسان يك مرز مشتركي با فرشته‌ها دارد از همين استنباط مي‌توان بهره ديگر برد و اينكه انسان يك مرز مشتركي با دام دارد كه فرمود: ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾, ﴿مَتَاعاً لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ﴾ اينجا هم يك مرز مشتركي بين انسان و دام هست فرمود شما را سيراب مي‌كنيم انعامتان را سيراب مي‌كنيم باغهايتان را سيراب مي‌كنيم اما آن ﴿طَهُوراً﴾ مطلب ديگر است آنجا كه شما را با وضو طاهر مي‌كند با غسل طاهر مي‌كند يا طهارتهاي حَدثي را به شما مي‌آموزاند آنجا ديگر مطلب ديگر است 

﴿۴۸﴾ وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَا

﴿۴۸﴾ وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا 

و او كسي است كه بادها را بشارتگراني پيش از رحمتش فرستاد و از آسمان آبي پاك كننده نازل كرديم.

ماء طهور) به معناى نهايت درجه پاكى است كه هم خودش طاهر است و هم طاهر كننده غير خودش مى باشد، چرك ها و كثافات را مى برد و رفع حدث مى كند، بنابراين، كلمه طهور به طورى كه ديگران هم گفته اند صيغه مبالغه است.

فرمود باران, رحمت است پيشاپيش رحمت, رياح مي‌آيد كه بشارت باران را به همراه دارد قبل از اينكه باران بيايد پيش‌درآمد باران, رياح است كه بشارت‌دهنده و مژده‌دهنده باران است. معمولاً در قرآن كريم هر جا سخن از رحمت و نعمت و بشارت است با جمع به كار مي‌رود «رياح»

هر جا سخن از عذاب است مفرد به كار برده مي‌شود طوري كه مرحوم شيخ طوسي هم در تبيان اين را دارند لكن ايشان نفرمودند غالباً, طرزي ذكر كردند كه از آن دوام برمي‌آيد[23]

واژه «ریاح» ده بار در قرآنمجید تکرار شده که نه مرتبه آن اشاره به بادهایى است که ابرها را به حرکت در آورده و آماده نزول باران مى‌ کند. واژه «ریاح» جمع «ریح» است که به معنى هواى متحرّک مى‌ باشد، و اصلآن «روح» است، و غالبا آن را مونث لفظى مى‌ دانند؛ و جالب اینکه در آیات مربوط به حرکت ابرها و نزول باران در قرآنمجید همواره به صورت جمع به کار رفته است. بعضى دلیلش را این مى‌ دانند که بادها اگر به صورت دسته جمعى حرکت کنند ابرها را در آسمان مى‌ گسترانند و باران خیز و پر برکت‌ اند، ولى هنگامى که به صورت یک واحد حرکت کند ممکن است بى‌ فایده، یا حتى زیانبار باشد، و لذا توصیه شده در دعابگوییم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رِیَاحًا وَلا تَجْعَلْهَا رِیحًا!»(1)؛ (خداوندا آن را بادهائى قرار ده نه یک باد!).
«راغب» در «مفردات» مى‌ گوید: در تمام مواردى که خداوند لفظ «ریح» را به صورت مفرد ذکر فرموده است حکایت از عذاب مى‌ کند؛ و هرجا به صورت جمع ذکر شده حکایت از رحمت! این گفته راغب در مورد «ریاح» به صورت جمعى صحیح است؛ ولى در مورد «ریح» به صورت مفرد عمومیت ندارد. چرا که «ریح» در قرآنبه صورت مفرد در مورد نعمت نیز به کار رفته است؛ مانند: «حَتّى اِذا کُنْتُمْ فى الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیْح طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُوا بِها»(2)؛ (زمانى که در کشتى قرار مى گیرید، و بادهاى موافق کشتى نشینان را [به سوى مقصد] مى برد و خوشحال مى شوند). در مورد حضرت سلیمان(ع) نیز مى‌خوانیم: «وَلِسُلَیْمانَ الرِّیْحٍ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ»(3)؛ (و باد را براى سلیمان مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را مى پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را).
 

بعد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ﴾ پيشاپيش باران اين بادها مي‌آيد. اين رياح هم بُشر است هم نَشر هم بشارت‌دهنده رحمت‌اند هم ناشر گياهان‌اند ناشر هوايند ناشر درختهايند خيلي از چيزها را منتشر مي‌كنند. در سورهٴ مباركهٴ «مرسلات» آيه سه از آن رياح به عنوان ﴿وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً﴾ ياد كرده است آغاز سور‌ه اين است كه ﴿وَالْمُرْسَلاَتِ عُرْفاً ٭ فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً ٭ وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً﴾ اين ناشرات همان بادهايي هستند كه پراكنده مي‌كنند گاهي براي تلقيح است گاهي براي تصفيه هواست اگر اين بادها نوزد بعضي از اين هواهاي آلوده ممكن است اهلش را آسيب برسانند بنابراين اينها هم بُشرند هم نَشر هم بشارت‌دهنده‌اند و هم منتشركننده آن خواصّ گياهان يا خواصّ فضاي ديگر ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ خب اين ماء طهور كه رحمت الهي است پيشاپيش اينها رياحِ مُبشّرات مي‌وزد.

در جريان رياح مبشّرات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت; آيه 57 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود ﴿

سوره ۷: الأعراف - جزء ۸ - ترجمه مکارم شیرازی 

وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۵۷﴾

او كسي است كه بادها را پيشاپيش (باران) رحمتش ميفرستد تا زماني كه ابرهاي سنگين بار را (بر دوش خود) حمل كنند در اين هنگام آنها را به سوي سرزمينهاي مرده ميفرستيم و به وسيله آن آب (حياتبخش) نازل ميكنيم و با آن از هر گونه ميوهاي (از خاك تيره) بيرون مي‏آوريم، و اينگونه (كه زمينهاي مرده را زنده كرديم) مردگان را (نيز در قيامت) زنده ميكنيم تا متذكر شويد. (۵۷)

 

  اين بادها يك وسيله نقليه‌اند ابرها را روي دوش خودشان مي‌گيرند نظير اين فرقون‌دارها كه اين كالا را مي‌برند اين بادهاي تند اين ابرهاي سنگين را روي دوششان مي‌گيرند اِقلال يعني به دوش گرفتن

اين طور نيست كه اگر سلولهاي بنيادي مطرح شد يا بارانهاي مصنوعي مطرح شد مشكلي ايجاد بشود اصلاً آيات, تعليم اين امور را به عهده دارد ميوه‌هاي غير فصل را با ايجاد شرايط در زمستان ايجاد مي‌كنند قبلاً فكر مي‌كردند كه فلان ميوه حتماً بايد در تابستان رشد بكند اگر همان شرايط تابستاني را در گلخانه در زمستان انجام بدهند همان ميوه را مي‌دهد ديگر, قبلاً فكر مي‌كردند كه اين كودك حتماً بايد در رَحِم باشد اگر بيرون مثلاً باشد شدني نيست بعد معلوم شد كه بيرون هم شدني است. قرآن چند كار را به ما ياد مي‌دهد

 اصلِ اينكه ممكن داراي علّت است و آن علّت, ممكن‌آفرين است (يك)

ممكن علامت وجود آن علت است (دو)

و اين راه, راه علمي است راه معجزه نيست چون راه عادي است (اين سه)

راه علمي راه عادي قابل تعليم و تعلّم است و راه فكري دارد (چهار).

﴿۴۷﴾ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُور

﴿۴۷﴾ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا

او كسي است كه شب را براي شما لباس قرار داد و روز را مايه حركت و حيات!

(لباس بودن شب ) از اين باب است كه ظلمت آن مانند لباس و پرده، آدمى را مى پوشاند و به طورى كه راغب گفته : (سبات ) بودن خواب به معناى اين است كه در هنگام خواب آدمى از هر كارى منقطع مى شود، و معناى (نشور) قرار دادن روز، اين است كه حركت و طلب رزق را در روز قرار داده است.

و اين معانى، يعنى پوشيدن خداى تعالى آدميان را با لباس شب، و قطع ايشان از عمل و جنب و جوش و سپس منتشر كردنشان در روز براى سعى و عمل، حالش حال همان گستردن سايه و دليل قرار دادن آفتاب بر وجود سايه و گرفتن سايه به وسيله آفتاب به سوى خود مى باشد.

﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً﴾ نه اينكه شب را تاريك قرار داد نه اصلاً براي شما لباس دوخت شما مرتّب بخواهيد كار بكنيد كه نمي‌شود شما در روايات كسب اين روايات را به وسائل مراجعه فرموديد كه اگر كسي روز هم كار بكند شب هم كار بكند حقّ چشم را اَدا نكند تعبير به حرمت شده است,[18]

خواب را هم كه جزء بهترين بركات است براي سبات و آرامش قرار داديم اين شنبه را كه مي‌گويند سَبت يعني تعطيل ﴿يَومَ سَبْتِهِمْ﴾[19] يعني روزي كه تعطيل بود فرمود نوم براي تعطيلي اين اعضاست كه قدري آرام بگيرند بعد با نشاط بيشتري كار كنند

﴿وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً﴾ اين نظم است روز براي چيست شب براي چيست خواب براي چيست بيداري براي چيست اين خواب و بيداري هم نموداري از حيات و ممات است انسان كه مي‌خوابد يك مرگ موقّت است كه

سوره ۳۹: الزمر - جزء ۲۴ - ترجمه مکارم شیرازی

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۴۲﴾

خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض مي‏كند، و ارواحي را كه نمرده‏ اند نيز به هنگام «خواب» مي‏گيرد، سپس ارواح كساني را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه مي‏دارد، و ارواح ديگري را (كه بايد زنده بمانند) باز مي‏گرداند تا سرآمد معيني، در اين امر نشانه‏ هاي روشني است براي كساني كه تفكر مي‏كنند. (۴۲)

 

در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم گذشت كه

 

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷ - ترجمه فولادوند

وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴿۶۰﴾

و اوست كسى كه شبانگاه روح شما را [به هنگام خواب] مى‏ گيرد و آنچه را در روز به دست آورده‏ ايد مى‏ داند سپس شما را در آن بيدار مى ‏كند تا هنگامى معين به سر آيد آنگاه بازگشت‏ شما به سوى اوست‏ سپس شما را به آنچه انجام مى‏ داده‏ ايد آگاه خواهد كرد (۶۰)

 

لذا مستحب است كه انسان وقتي بيدار شد بگويد «الحمد لله الذي أحياني بعد ما أماتني و إليه النشور»[22]

﴿۴۶﴾ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا

﴿۴۶﴾ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا

سپس آنرا آهسته جمع مي‏كنيم. 

چيزي در عالَم ولو در حدّ سايه هم باشد معدوم‌شدني نيست به جايي برمي‌گردد مي‌فرمايد اين سايه معدوم نمي‌شود يعني هيچ چيز ولو در حدّ ضعيف‌ترين موجود به نام سايه باشد نابود نمي‌شود بلكه به اصلش برمي‌گردد 

خدا مي‌فرمايد سايه به طرف ما برمي‌گردد اين معلوم مي‌شود كه ﴿أَلاَ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾,[1] ﴿وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[2] در حقيقت يا ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[3] يك اصل كلي است هيچ چيزي خودبه‌خود پديد نمي‌آيد و چيزي هم معدوم نمي‌شود اگر به حسب ظاهر به خفا مي‌رود در تحت قبضه قدرت خداي سبحان خواهد بود فرمود ما او را به طرف خودمان جمع مي‌كنيم ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً﴾ نه اينكه خودبه‌خود اين سايه تمام مي‌شود يا به شاخص اصلي‌اش برمي‌گردد ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً﴾. 

ساده‌ترين موجودات همين سايه است فرمود: برچيدن بساط سايه براي ما خيلي آسان است ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً﴾. مشكل‌ترين كار هم جريان قيامت كبراست در قيامت كبرا كلّ جهان را به هم مي‌زند دوباره مي‌سازد اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[28] كلّ اين نظام را به هم مي‌زند دوباره مي‌سازد مي‌فرمايد: ﴿ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ﴾[29] اين حشر اكبر براي خداي سبحان يَسير و آسان است سرّش اين است كه خداي سبحان با ابزار و اَدوات و جوارح و امثال ذلك ـ معاذ الله ـ كار نمي‌كند, اگر طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) «فاعلٌ لا بمعني الحركات»[30] او با اراده كار مي‌كند كسي اراده كند كه كلّ نظام را به هم بزند دوباره بسازد يا اراده كند كه اين سايه را جمع بكند يكسان است الآن شما با اراده تصوّر مي‌كنيد يك قطره آب را با اراده تصوّر مي‌كنيد اقيانوس اطلس را هر دو را يكسان بدون زحمت تصوّر كرديد چون با اراده كسي بخواهد كاري انجام بدهد رنج بدني و ابزاري ندارد فرمود هم آن كار ﴿حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ﴾ هم اين كار ﴿قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً﴾

در جريان ظِلال و فِيء كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت آنجا فرمود اينها هم ساجدند اينها هم خاضع‌اند در سورهٴ مباركهٴ «نحل» در آيه 48 فرمود:

سوره ۱۶: النحل - جزء ۱۴ - ترجمه مکارم شیرازی

أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ ﴿۴۸﴾

آيا آنها مخلوقات خدا را نديدند كه چگونه سايه‏ هايشان از راست و چپ حركت دارند و با خضوع براي خدا سجده مي‏كنند! (۴۸)

 

سجده‌گاه ظِلال صبحها به طرف غرب است سجده‌گاه ظلال بعد از ظهر به طرف شرق است اينها داخرند خاضع‌اند مسبِّح‌اند خب ظل اگر يك امر عدمي محض بود كه ديگر سجده نمي‌كرد ظِل غير از ظلمت است يك وجود ضعيفي دارد و اين وجود ضعيف در پيشگاه ذات اقدس الهي خاضع است خضوع تكويني ـ همان طوري كه هر موجودي هم تكويناً خاضع تكويني است ـ تابع نظم است اين‌چنين نيست كه آنجا كه بايد طولاني باشد كوتاه بيايد آنجا كه بايد كوتاه بشود طولاني بشود تابع نظم رياضي است در همه امور آن خالق خود و ناظم خود را تسبيح مي‌كند.

Some interpret gentle ( yas ī r ) to mean “quickly” or “in a hidden way” ( Ṭ ) , while others take it to mean that the withdrawal is gradual (Z).