(10) وَلَقَدْ آتَيْنَا داوُد مِنَّا فَضْلاً يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا (1)
(10) وَلَقَدْ آتَيْنَا داوُد مِنَّا فَضْلاً يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ
(۱۰) ما به داود از فضل خود نعمتي بزرگ بخشيديم، (ما به كوهها و پرندگان) گفتيم اي كوهها! و اي پرندگان! با او هم آواز شويد (و همراه او تسبيح خدا گوئيد) و آهن را براي او نرم كرديم.
از آنجا كه در آخرين آيه بحث گذشته سخن از عبد منيب و بنده توبه كار بود و ميدانيم اين توصيف در بعضى از آيات قرآن براى داود پيامبرذكر شده است. بنابراين چه بهتر كه گوشه اى از حال اين پيامبر بزرگ و فرزندش سليمان به عنوان يك الگو بازگو شود و بحث گذشته تكميل گردد. ضمنا هشدارى باشد براى همه كسانى كه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مي سپرند و به هنگامى كه بر عريكه قدرت مينشينند خدا را بنده نيستند.
سوره ۳۸: ص
اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۱۷﴾
در برابر آنچه ميگويند شكيبا باش، و از بنده ما داود یاد کن که بسیار نیرومند بود و دایم توبه و انابه میکرد.
سوره ۳۸: ص
….وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ﴿۲۴﴾
…. داود گمان كرد ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم، از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد (۲۴)
در نخستين آيه مى گويد: ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم (و لقد آتينا داود منا فضلا).
واژه (فضل ) مفهوم وسيعى دارد كه تمام مواهبى را كه خدا به داود ارزانى داشته بود شامل ميشود، و ذكر آن به صورت نكره دليل بر عظمت آن است .
حضرت داود مشمول مواهب بسيارى چه در جنبه معنوى و چه در جنبه مادى از سوى پروردگار شده بود كه آيات قرآن گوياى آن است.
در يكجا مى گويد:
سوره ۲۷: النمل
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۵﴾
و ما به داوود و سليمان، دانشي (عظيم) داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آنِ خداوندي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد. (۱۵)
در جائى ديگر مخصوصا روى آگاهى از سخن گفتن حيوانات تكيه شده و به عنوان يك فضيلت بزرگ مطرح گرديده است :
سوره ۲۷: النمل
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿۱۶﴾
و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است (۱۶)
سوره ۲: البقرة
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ… ﴿۲۵۱﴾
سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت وا داشتند. و «داوود» (نوجوان نيرومند و شجاعي كه در لشكر طالوت بود)، جالوت را كشت، و خداوند، حكومت و دانش را به او بخشيد، و از آنچه ميخواست به او تعليم داد…. (۲۵۱)
داوود جالوت را کشت و خدا به او این سه ویژگی را عطا کرد. در جنگ احزاب هم امام علی(ع) عمرو بن عبد ود را کشت. چه تفاوتی میان این دو اتفاق است که خداوند به حضرت داوود آن سه ویژگی را بدهد و به امام علی (ع) ندهد.
معجزات مختلفى كه در ذيل آيه مورد بحث از آن سخن به ميان خواهد آمد بخشى از آن فضائل است ، و نيز صوت و آهنگ بسيار زيبا، و قدرت بر قضاوت عادلانه كه در سوره (ص ) به آن اشاره شده بخشى ديگر از اين فضل الهى محسوب ميشود و از همه مهمتر فضيلت نبوت و رسالت بود كه خدا در اختيار داود گذاشت. به هر حال بعد از اين اشاره سر بسته به شرح آن ميپردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضيلتهاى مادى داود را بدينگونه شرح ميدهد:
(يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ) (ما به كوهها گفتيم با داود همصدا شويد و همچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد و هر گاه او ذكر و تسبيح خدا مى گويد زمزمه را سر دهيد).
كلمه أَوِّبِي در اصل از (تاويب ) به معنى ترجيع و گرداندن صدا در گلو است ، اين ماده گاهى به معنى توبه نيز استعمال ميشود بخاطر اينكه حقيقت آن بازگشت به سوى خداست .
گرچه همه ذرات جهان ذكر و تسبيح و حمد خدا مى گويند، خواه داودى با آنها همصدا بشود يا نشود، ولى امتياز داود اين بود كه به هنگام بلند كردن صدا و سردادن نغمه تسبيح ، آنچه در كمون[ ک ُ پوشیدگی ] و درون اين موجودات بود آشكار ميگشت و زمزمه درونى به نغمه برونى تبديل ميشد همانگونه كه در مورد تسبيح سنگريزه در دست پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز در روايات آمده است.
2154) سنگ ها اندر کفِ بوجهل بود / گفت : ای احمد بگو این چیست زود
2155) گر رسولی ، چیست در مشتم نهان ؟ / چون خبر داری ز راز آسمان
2156) گفت : چون خواهی ؟ بگویم کآن چه هاست ؟ / یا بگوید آنکه ما حقیم و راست ؟
2157) گفت بوجهل : این دوم نادرترست / گفت ، آری حق از آن قادرترست
2158) از میان مشتِ او ، هر پاره سنگ / در شهادت گفتن آمد ، بی درنگ
2159) لااله گفت و الاللّه گفت / گوهرِ احمد ، رسول الله سُفت
2160) چون شنید از سنگ ها بوجهل این / زد ز خشم ، آن سنگ ها را بر زمین
ظاهراً در مآخذ تاریخ اسلام بدین صورت نقل نشده است اما مولانا به هر حال قصه ونقل را وسیله یی برای بیان مقصود می داند. ولى مفاد آن یعنى تسبیح سنگ ریزه از معجزات مشهور حضرت رسول اکرم (ص) است و به چند صورت نقل شده که یکى اینست: عن ابى ذر قال کنا جلوسا مع النَّبىّ (ص) فاخذ حصیات فى کفه فسبحن ثم وضعهن فى الارض فسکتن ثم اخذهن فسبحن. (از ابى ذر غفارى نقل مى کنند که گفت ما با پیمبر (ص) نشسته بودیم و او چند سنگ ریزه در مشت گرفت و آنها تسبیح گفتند سپس بر زمینشان نهاد و خاموش شدند، دیگر بار در مشت گرفت و آنها تسبیح گفتند.
در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : انه خرج يقرأ الزبور و كان اذا قرأ الزبور لا يبقى جبل و لا حجر و لا طائر الا اجابه !: (داود به سوى دشت و بيابان خارج شد، و هنگامى كه زبور را تلاوت ميكرد هيچ كوه و سنگ و پرنده اى نبود مگر اينكه با او همصدا مى شد).
بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادى پرداخته مى گويد: (و ما آهن را براى او نرم كرديم ) (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ). ممكن است گفته شود خداوند به صورت اعجازمانندى روش نرم كردن آهن را به داود تعليم داد، آنچنانكه بتواند از آن مفتولهاى نازك و محكمى براى بافتن زره بسازد، و يا گفته شود كه قبل از داود براى دفاع در جنگها از صفحات آهن استفاده ميشد كه هم سنگين بود و هم اگر آن را به خود ميبستند چنان خشك و انعطاف ناپذير بود كه جنگجويان را سخت ناراحت مى كرد، هيچكس تا آن روز نتوانسته بود از مفتولهاى باريك و محكم آهن چيزى همچون زره ببافد كه همچون لباس به راحتى در تن برود و با حركات بدن نرم و روان باشد.
ولى ظاهر آيه اين است كه ، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام ميگرفت ، چه مانعى دارد همان كسى كه به كوره داغ خاصيت نرم كردن آهن را داده ، همين خاصيت را به شكل ديگر در پنجه هاى داود قرار دهد؟ در بعضى از روايات اسلامى نيز به همين معنى اشاره شده است .
https://www.tebyan.net/QuranIndex.aspx?pid=318440
يهوديها و مسيحيها گرچه در مكه كمتر بودند ولي آثار اهل كتاب به مكه رسيده است. جريان داوود(سلام الله عليه) و جريان سليمان(سلام الله عليه) گذشته از آن صبغه نبوّتشان جريان انقلابشان، رهبريشان، سلطنتشان هم به مردم مكه رسيده است خداي سبحان فضيلتهايي كه به اين پسر و پدر (سلام الله عليهما) مرحمت كرده است اينها را يادآور شد. فرمود اينها قدرتهاي غيبي است كه خداي سبحان عطا ميكند و آن قدرتها را از اين راه بيان ميكند كه چيزي در عالَم نيست كه مطيع خداي سبحان نباشد نه از كوهها سنگينتر چيزي هست و نه از پرندهها پركِشندهتر چيزي هست و نه از آهن چيزي سختتري هست فرمود ما اينها را براي داوود و سليمان(سلام الله عليهما) نرم و مسخّر كرديم اين قدرت هست.
مسئله زرهبافي يك صنعت است يك علم است ديگران هم ياد گرفتند لذا فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ [1]
سوره ۲۱: الأنبيا
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ ﴿۷۹﴾
ما (حكم واقعي) آن را به سليمان تفهيم كرديم، و به هر يك از آنها (شايستگي) داوري، و علم داديم، و كوهها و پرندگان را مسخر داود ساختيم كه با او تسبيح (خدا) ميگفتند، و ما قادر بر انجام اين كار بوديم. (۷۹)
وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ ﴿۸۰﴾
و ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند آيا شكر (اين نعمتهاي خدا را) ميگذاريد؟! (۸۰)
اين يك فن است اين درسخواندن است آدم ميتواند بعد از مدتي درس بخواند زرهباف بشود يا ساير صنايع. اما آهن سرد سخت را در دست خودش مثل موم نرم كند اين راه درس و بحثي نيست. كرامت و معجزه به قداست روح وابسته است. نميشود كسي درس بخواند به داوود(سلام الله عليه) بگويند تو چه كار كردي كه آهن در دست تو مثل موم نرم شد اين بفرمايد من فلان كار را كردم يا چند بار ذكر گفتم اينها نيست اين به قدرت روح و طهارت روح برميگردد. اين به ذات اقدس الهي مرتبط است لذا فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ نه «علّمناه الانة الحديد» نه اينكه ما به او ياد داديم كه چگونه آهن را مثل موم نرم بكن ما آهن را در دست او مثل موم نرم كرديم. فخررازي نقل ميكند البته رد ميكند كه برخيها خيال كردند اين كوره ذوب آهن ذوب مس در اختيار حضرت داوود و سليمان بود كه اينها مثلاً آهن را آب ميكردند مس را آب ميكردند و روي آن وسايل صنعتي ميساختند [12] از اين سنخ نبود.
خدا نفرمود ما به او فضل داديم اين ﴿مِنَّا﴾ را اضافه كرد نفرمود «و آتينا فضلاً» فرمود: ﴿آتَيْنَا داود مِنَّا فَضْلاً﴾ ما يك فضل ويژهاي به او داديم اگر فقط «آتينا» گفته بود كافي بود اما فرمود نه، (فضل) از ماست ما از خودمان چيزي به او داديم يعني يك فضل خاصّي داديم يك عنايت مخصوصي كرديم نبوت داديم عنايت كرديم ولايت داديم زبور داديم و اين قدرتهاي رهبري را هم به او داديم.
﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا﴾ با سوگند ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا داود مِنَّا فَضْلاً﴾ همه اين تأكيدها نشانه ويژگي آن تفضّل الهي است.
﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا داود مِنَّا فَضْلاً﴾ آن فضل چيست؟ آن مسئله نبوت و اينها سر جايش محفوظ است فرمود: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾ كوهها يك تسبيح عمومي دارند اُوب يعني رجوع، تأويب يعني رجوع مكرّر كه از باب تفعيل است كوهها يك سلسله تسبيح و تحميد و اينها را دارند كه ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ [7] گاهي مأموريت ويژهاي دارند كه بايد در تحت رهبري كسي قرار بگيرند فرمود ما به سلسله جبال گفتيم تأويبت، ترجيعت، رجوع مكرّرت تحت رهبري وجود مبارك داوود باشد ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾ اين تسبيحت اين نماز جماعتت بايد به امامت داوود(سلام الله عليه) باشد چون ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ موجودی نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش اوست﴾ سلسله جبال اينطورند، كوهها اينطورند، سنگها اينطورند، ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ و پاره اي از آنها (سنگها) از خوف خدا (از فراز كوه) به زير ميافتد﴾ [8] اين است، اينكه فرمود برخي از دلها از سنگ ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ [9] هستند و برهانش هم اين است كه فرمود برخي از سنگها هستند كه از ترس خدا جابهجا ميشوند ولي دلِ برخيها سنگينتر از سنگ است هيچ تكان نميخورد. ما اينها را بايد باور كنيم اگر كسي آن چشم درونش باز بود و ديد، ميبيند و باور ميكند اگر برهان عقلي باشد مطابق برهان عقلي ميپذيرد نبود، بايد به نقل معتبر اعتنا كنند و آن نقل معتبر همين است كه فرمود بعضي از سنگها از ترس خدا جابهجا ميشوند.
فرمود: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ﴾ پرندهها كه در رميدن ممتازند و هرگز انس نميگيرند ما اينها را تابع رهبري داوود(سلام الله عليه) قرار داديم.
خود پسر هم جزء مواهب الهي بود كه خداي سبحان ميفرمايد ما چندين هبه به داوود داديم يكي از آن هبههاي ما اين است كه به او چنين فرزندي داديم ﴿وَوَهَبْنَا لِداود سُلَيْمَانَ﴾ [13] سليمان، هبة الله است بخشش خداست نسبت به داوود لذا بعد از ذكر داوود، جريان سليمان(سلام الله عليهما) را ذكر ميكند.
-----------------
﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ [17] اين با درس و بحث حل نميشود اين با قداست روح حل ميشود يك وقت است وليّاي از اولياي الهي حمدي ميخواند بيمار شفا پيدا ميكند اين يك راه فكري ندارد كه بگويند آقا چه كار كردي كه با يك حمد بيمار را شفا دادي اين به قداست و طهارت روح آن شخص وابسته است. معجزه و كرامت، اينها جزء علوم نيستند, نظير فقه و فلسفه و تفسير و اصول كه آدم درس بخواند اينها را ياد بگيرد.
مثل اينكه ما يك تجارت داريم يك ارث, در تجارت خب كسب است يك راه فني دارد يا درسي دارد كه چگونه انسان كشاورزي كند دامداري كند تجارت كند پيشهوري كند و مالدار بشود. اينها با درس و بحث حل ميشود اما نميشود به پسري گفت كه تو مال پدر را ارث بردي چه كار كردي كه ما هم برويم آن كار را بكنيم ارث ببريم. ارث به پيوند وابسته است, اينكه درسي نيست كه ما درس بخوانيم از پدرش ارث ببريم! اين علمالوراثه با پيوند با ذات اقدس الهي رابطه دارد اين درسي نيست اين بحثي نيست اين فكري نيست.
اينكه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به اباحنيفه فرمود: «ما ورَّثَكَ اللهُ من كتابه حرفاً » [18] همين است فرمود تو يك حرف ارث نبردي. علمالدراسه مشكل آن فتواهاي عميق معنوي اهل بيتي را حل نميكند اين يك رابطه ميخواهد.
امام صادق از ابوحنیفه (پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) سؤال میکند: با چه چیز برای مردم عراق فتوا میدهی؟ او میگوید: با کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم). آن حضرت میفرماید: آیا قرآن را آنگونه که باید، میشناسی و ناسخ را از منسوخ تمیز میدهی؟ او پاسخ میدهد: آری، آن حضرت میفرماید: ادعای علم سترگی کردی «ما ورَّثَكَ اللهُ من كتابه حرفاً ؛ [۷۷] خداوند چیزی از کتاب خود را در اختیار تو قرار نداده و تو را وارث آن نکرده است».
—-------
اين ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾ بايد نظير نماز جماعت كه به تبعيّت امام انجام ميدادند اينچنين باشد نه ﴿يُسَبِّحْنَ﴾ به حال خودشان نظير نماز فرادا.
(سوره ۳۸: ص) إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ ﴿۱۸﴾ما كوهها را با او مسخر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش میکردند (۱۸) اين ﴿مَعَهُ﴾ يعني به تبعيّت او, به همراهي او, به دنبال او به دستور او و مانند آن، پس تعبيري كه شده ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾ نه اينكه خودت مستقل باشي تسبيح بگويي. نظير نماز جماعت است كه در نماز جماعت بالأخره مأموم, مع الامام است نه مستقل, اينجا هم سلسله جبال مع داوود(سلام الله عليه) هستند نه مستقل چه ديگران متوجه بشوند چه ديگران متوجه نشوند.
مشابه این آیه را در آيه 79 سورهٴ مباركهٴ «انبياء» داشتیم كه
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ ﴿۷۹﴾
ما (حكم واقعي) آن را به سليمان تفهيم كرديم، و به هر يك از آنها (شايستگي) داوري، و علم داديم، و كوهها و پرندگان را مسخر داود ساختيم كه با او تسبيح (خدا) ميگفتند، و ما قادر بر انجام اين كار بوديم
سوره ۳۸: ص
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ ﴿۱۸﴾
ما كوهها را با او مسخر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش میکردند (۱۸)
وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ ﴿۱۹﴾
و پرندگان را [نیز] به طور دسته جمعی [مسخّر و رام کردیم که با او تسبیح می گفتند]، و همه رجوع کننده به سوی خدا بودند.
در آیات قرآن، دوازده موهبت و فضیلت از ناحیه خدا به حضرت داوود نسبت داده شده است که عبارتند از:
1. علم الهى. «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً» (نمل، 15)
2.نبوّت و رسالت. «آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ» (بقره، 251)
3 کتاب آسمانى. «آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» (اسراء، 55)
4 خلافت. «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» (ص، 26)
5 استوارى حکومت. «شَدَدْنا مُلْکَهُ»( ص، 20)
6 امکانات فراوان. «أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» (نمل، 16)
7 حکمت. «آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ» (صف، 20)
8 قضاوت. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» (ص، 26)
9 نرم شدن آهن در دست او. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ»
10 فهمیدن سخن پرندگان. «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (نمل، 16)
11 هم صدایى کوه ها و پرندگان با او. «یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ»
12 فرزندى مثل سلیمان. «وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ» (ص، 30)
شاید بتوانیم با توجه به آیه زیر بگوییم که همه چیز از جمله کوه و پرنده مسخر ما انسانهای معمولی نیز هست. به نظر میرسد که صحبت سر از درجه تسخیر میباشد. میزان تسخیر حضرت داوود بر کوه و پرندگان از ما بالاتر است.
سوره 22: الحج
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۶۵﴾
آيا نديدي كه خداوند آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتيها به فرمان او بر صفحه اوقيانوسها حركت ميكنند و آسمان (كرات و سنگهاي آسماني) را نگه ميدارد تا بر زمين، جز به فرمان او، فرو نيفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است.
—-----
معجزه
معجزه يعني كاري كه راه علمي ندارد راه فكري ندارد اين مطلب بارها گذشت؛ كسي ممكن نيست ساليان متمادي درس بخواند يا رياضت بكشد بتواند معجزه بياورد. معجزه به معنى انجام محال عقلى (مانند اجتماع دو نقیض) نیست بلکه ارتکاب محال عادى است و نیز معجزه به معنى شکستن مطلقِ قانون علیت نیست چرا که تحت قانون علیت عام (اعم از علتهای شناخته شده و شناخته نشده) قرار دارد و علت آن امرى غیر مادى است.
معجزه - مصباح یزدی
فرق معجزه با کرامت و ارهاص [ اِ ]
معجزه باید همراه با ادعای نبوت باشد، پس تنها فرق معجزۀ نبوی با کرامت در این است که کرامت، به رغم داشتن تمام ویژگیهای معجزه، ازجمله خارقالعاده و به اذن الهی بودن، با ادعای نبوت همراه نیست. بنابراین همۀکارهای خارقالعادهای که پیامبران، امامان و اولیای خدا به اذن الهی انجام میدهند، ولی همراه با ادعای نبوت نیست، کرامت به شمار می آید.
فرق معجزه با ارهاص: ارهاص به وقایع خارقالعاده ای گفته میشود که پیش از بعثت پیامبر برای ایجاد زمینۀ نبوت رخ میدهد؛ مانند حرکت ابر بالای سر حضرت برای سایه افکندن بر سر آن حضرت. بنابراین فرق معجزه با ارهاص در این است که معجزه بعد از بعثت پیامبر رخ میدهد، ولی ارهاص پیش از آن و برای ایجاد زمینه برای بعثت واقع میشود.
در قرآن گرچه به ارهاص [ اِ ] تصریح نشدهاست ولی آیاتی از قرآن به وقایعی اشاره دارد که از ارهاصات پیامبران دانسته شده و یا میتوان آنها را از مصادیق ارهاص دانست.
عیسی(ع) بدون پدر متولد شد[۵] و در حالی که هنوز در گهواره بود سخن گفت.
روایات معتبر نبوت حضرت عیسی را از ۷ سالگی ذکر کرده اند. انجیل آغاز رسالت عیسی را در ۳۰ سالگی می داند.
سحر و معجزه
1- معجزات، متکّى به نیروى الهى است، در حالى که سحر و خارق عادت ساحران و مرتاضان از نیروى بشرى سرچشمه مى گیرد؛ لذا معجزات بسیار عظیم و نامحدود است در حالى که سحر و خارق عادت مرتاضان محدود مى باشد.
به تعبیر دیگر آنها فقط کارهایى را انجام مى دهند که تمرین کرده اند و براى انجام آن آمادگى دارند؛ اما هر کارى که به آنها پیشنهاد شود انجام نمى دهند؛ و تاکنون دیده نشده است که مرتاض یا ساحرى بگوید: من آماده ام که هرچه بخواهید انجام دهم، چرا که هر کدام در رشته اى تمرین و آگاهى دارند.
2ـ معجزات چون از سوى خدا است نیاز به تعلیم و تربیت خاصّى ندارد در حالى که سحر و ریاضت هاى ساحران همیشه مسبوق به یک رشته تعلیم و تمرین هاى مستمر است به گونه اى که اگر شاگرد به خوبى تعلیمات استاد را فرا نگرفته باشد ممکن است در مجلسى که در حضور مردم تشکیل مى دهد به خوبى از عهده آن بر نیاید و رسوا شود. به تعبیر دیگر معجزات الهى در هر لحظه اى و بدون هیچ سابقه اى ممکن است انجام گیرد؛ در حالى که خارق عادات بشرى امورى هستند که به طور تدریجى و با مرور زمان نسبت به آنها آشنایى و مهارت حاصل مى شود و هیچ گاه به طور دفعى و ناگهانى انجام پذیر نیستند.
3- طریق دیگر براى شناخت معجزات الهى از خارق عادات بشرى، مقایسه حال آورندگان این دو است. آورندگان معجزه از سوى خدا مأموریت هدایت مردم را دارند لذا اوصافى متناسب با آن را دارند؛ در حالى که ساحران و کاهنان و مرتاضان، نه مأمور هدایتند و نه چنین اهدافى را دنبال مى کنند و هدف آنها معمولا یکى از امور سه گانه زیر است:
- اغفال مردم ساده لوح.
- کسب شهرت در میان توده عوام.
- کسب درآمد مادّى از طریق سرگرم ساختن مردم.
4- خارق عادات بشرى قابل معارضه و مقابله به مثل است، و انسانهاى دیگرى مى توانند همانند آن را بیاورند، و نیز به همین دلیل آورنده آن، هرگز جرئت نمى کند که «تحدى» یعنى دعوت به مقابله کند و بگوید هیچ کس توانائى انجام آنچه را که من انجام مى دهم ندارد، در حالى که معجزات چون قطعاً از هیچ انسانى (با نیروى بشرى) ساخته نیست، همواره توأم با تحدّى بوده است، و مثلاً پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله)مى فرموده: «اگر تمام انس و جن جمع شوند که همانند قرآن را بیاورند توانایى ندارند»!
درست است که انبیاء معجزاتى را شخصاً و قبل از مطالبه مردم ارائه مى کردند (مانند قرآن پیامبر اسلام، و معجزه عصا و ید بیضاى موسى، و احیاى مردگان توسط مسیح) ولى هنگامى که امتها به آنها پیشنهادهاى جدیدى مى کردند مانند شق القمر، یا برطرف شدن انواع بلاها از فرعونیان، و یا نزول مائده آسمانى براى حواریون، و مانند اینها، هرگز از آن استنکاف نداشتند
6- عامل غیبى مؤثر در تحقق معجزه هاى پیامبران و اولیاى الهى، عنایت و مشیت ویژه خداوند است، ولى عامل نامریى كه مرتاضان و ساحران را كمك مى دهد، شیاطین یا جن مى باشند.
برخی افراد با معجزه مشکل دارند به علت اینکه با قوانین علمی سازگاری ندارد و توجیه پذیر نیست.
باید در جواب گفت معجزه را به این جهت معجزه میگویم که راه علمی ندارد وگرنه ميشد يك قانون مادي ديگر نه معجزه.
اگر اين عالم خدا داشته باشه، آيا اون خدا خودش محدود به قوانين مادي ميشود و قادر به انجام كار خارق العاده، خارج از قوانين مادي نيست؟ پس اون خدا محدود به قوانين مادي است؟