﴿۲﴾ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ

﴿۲﴾ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ 

اين آيات كتاب مبين است.

در اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت همان طوري كه در آن سور‌ه دارد ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾[1] اشاره به دور است اينجا هم ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ﴾ اشاره به دور است و منظور بُعد منزلت و ارتفاع مكانت است وگرنه «هذا الكتاب» است كه فرمود: ﴿هذَا الْقُرْآنُ﴾[2] و مانند آن

ما در فارسي اينجا و آنجا داريم اين و آن داريم يعني نزديك و دور داريم در تعبيرات از افراد هم مفرد و جمع داريم اين عربي است كه آن اقتدار همه‌جانبه را دارد تثنيه دارد كه ما در فارسي نداريم مياني دارد كه ما در فارسي نداريم ما در فارسي موقع اشاره كردن مي‌گوييم اين و آن اما در عربي در هنگام اشاره كردن مي‌گويند «هذا ذاك ذلك» اگر نزديك باشد مي‌گوييم «هذا» مياني باشد مي‌گوييم «ذاك» دور باشد مي‌گوييم «ذلك» همچنين بين مفرد و جمع در فارسي ما لغتي و كلمه‌اي نداريم به يك نفر مي‌گوييم «تو» به دو نفر هم مي‌گوييم «شما» به چند نفر هم مي‌گوييم «شما» اما اين عربي است كه بين مفرد و جمع, تثنيه دارد.

سوالی که اینجا مطرح است این است که اگر یک زبانی پیدا شود که بین یک, دو, سه, چهار نفر هم فرق بگذرد این کاملتر از عربی است. به نظر میرسد این استدلال آقای جوادی آملی ضعیف است

مطلب بعدي آن است كه اين كتاب مبين است مبين غير از مُبيِّن است مبين است يعني شفاف و روشن است مطالبش شفاف و روشن است پيچيده نيست مبهم نيست استنادش به مبدأ فاعلي شفاف و روشن است ارتباطش به مبدأ غايي و هدف كه قيامت باشد شفاف و روشن است پس كتابي است كه صدر و وسط و پايان او مُبين و شفاف و روشن است و منزلت والايي دارد لذا فرمود: ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾. 

و معناى آيه اين است كه : اين آيات بلند مرتبه و رفيع القدر آيات كتابى است كه از ناحيه خداى سبحان بودنش ظاهر و آشكار است، چون مشتمل است بر نشانه هايى از اعجاز، هر چند كه اين مشركين معاند آن را تكذيب نموده، گاهى آن را القاآت شيطانى، بار ديگر آن را نوعى شعر خوانده اند.

﴿۱﴾ طسم

در ۲۹ سوره قرآن این حروف مقطعه است که در این ۲۹ سوره این کلمات مقطعه مضرب عدد ۱۹ میباشاسد

بسم الله رحمن رحیم هم ۱۹ تا حرف است و ایه ای در قرآن در در مورد عدد ۱۹ میباشد

سوره ۷۴: المدثر - جزء ۲۹ - ترجمه مکارم شیرازی

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ ﴿۲۶

(اما) به زودي او را وارد دوزخ مي‏كنيم. (۲۶)

وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ ﴿۲۷

و تو نمي‏داني دوزخ چيست ؟ (۲۷)

لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ ﴿۲۸

(آتشي است كه) نه چيزي را باقي مي‏گذارد و نه چيزي را رها مي‏سازد! (۲۸)

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ ﴿۲۹

پوست تن را به كلي دگرگون مي‏كند. (۲۹)

عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ﴿۳۰

نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏ اند! (۳۰)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

غرض از اين سوره، تسليت خاطر رسول خدا(صلى الله عليه و آله) است از اينكه قومش او را و قرآن نازل بر او را تكذيب كرده بودند و او آزرده شده بود

همين معنا از اولين آيه آن كه مى فرمايد: تلك (آيات الكتاب المبين ) بر مى آيد.

كفار قريش يك بار او را مجنون خواندند، بار ديگر شاعر، و اين آيات علاوه بر تسليت خاطر آن جناب مشركين را تهديد مى كند به سرنوشت اقوام گذشته

به اين منظور چند داستان از اقوام انبياى گذشته يعنى موسى و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب (عليهم السلام) و سرنوشتى كه با آن روبرو شدند و كيفرى كه در برابر تكذيب خود ديدند نقل كرده است تا آن جناب از تكذيب قوم خود دل سرد و غمناك نگردد و نيز قوم آن جناب از شنيدن سرگذشت اقوام گذشته عبرت بگيرند.

و اين سوره از سوره هاى پيشين مكى است، يعنى از آنهايى است كه در اوايل بعثت نازل شده به شهادت آيه (و انذر عشيرتك الاقربين ) كه مى دانيم مشتمل بر مأموريت آن جناب در اول بعثت است و در اين سوره واقع است و چه بسا از قرار گرفتن آيه مزبور در اين سوره و آيه (فاصدع بما تؤ مر)  )پس آنچه را بدان مامورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب( در سوره حجر و مقايسه مضمون آن دو با يكديگر تخمين زده شود كه اين سوره جلوتر از سوره حجر نازل شده است.

مطلب ديگر اينكه، از سياق همه آيات اين سوره بر مى آيد كه تمام آن مكى است، ليكن بعضى از مفسرين پنج آيه آخر آن را و بعضى ديگر تنها آيه (او لم يكن آية لهم ان يعلمه علماء بنى اسرائيل ) را استثنا كرده و گفته اند كه اينها در مدينه نازل شده است، كه به زودى در اين باره بحث خواهيم كرد.

 

بهترين راه براي بررسي اينكه اين سور‌ه در چه فضايي نازل شد ارزيابي عناصر محوري مطالب آن سور‌ه است اين سور‌ه درباره اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه مطرح است مسائل جنگ جهاد زكات و امثال ذلك كه در مدينه نازل شد در اين گونه از سوَر مكّي نيست. 

 

 

کلید واژه های سوره شعرا

۱-  رَبِّ الْعَالَمِينَ

۲- إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (۸) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۹﴾

۳-  كَلَّا مَعِ

۴- هَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا

۵-إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ. فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ. وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ

۶-  الضَّالِّينَ

 

 

According to most commentators al-Shu ʿ ar āʾ is a Makkan sūrah , although some think a small number of verses (vv. 224–27 ) are Madinan ( Ā l , Q, Ṭ s) , and others include v. 197 among the Madinan verses ( Ā l).

 

It takes its name from v. 224 , which mentions the poets ( shu ʿ ar āʾ ) who played a significant role in pre-Islamic Arab culture, a role that endured during the Islamic era, but in a different form and with an altered meaning.

عکاظ نام بازاری بزرگ در منطقه مکه بود. این بازار در هر سال یک ماه پر از شلوغی و هیجان بود و داد و ستد فراوان در آنجا صورت می‌گرفت و شعرا اشعار می‌خواندند و قبایل عرب و شیوخ و رؤسای آنان در آنجا جمع شده به یکدیگر فخر و مباهات می‌کردند و گاهی به عیش و نوش می‌پرداختند.

At that time, poetry was a kind of media
 

Much of this sūrah recounts the stories of previous prophets. It begins with a partial telling of the account of Moses’ confrontation with Pharaoh, his duel with the sorcerers, and the flight from Egypt with the Israelites (vv. 10–66 ).

This section is followed by an account of Abraham (vv. 69–89 ) and his idolatrous people, and Abraham’s prayer of forgiveness for his father.

Next told is Noah’s story (vv. 105–21 ), with emphasis on his people’s aversion to the individuals of low social status who followed him.

This is followed by the stories of Hūd (vv. 123–39 ), whose people are condemned for their pursuit of domination and worldly glory, and Ṣā li ḥ (vv. 141–58 ), whose people are characterized by their material attachments, and brief accounts of Lot (vv. 160–73 ) and Shu ʿ ayb (vv. 176–89 ).

The last section of the sūrah begins with an affirmation that the Quran is indeed revealed from a spiritual source (v. 193), and notes that it was revealed in Arabic to a people who are meant to understand and comprehend it (vv. 197–200 ).

The sūrah concludes by saying that no satan or jinn could have brought the Quran (vv. 210–212 ), and levels an attack at poets, whose words were often considered to have a magical or supernatural origin in satans or jinn (vv. 224–227 ), unlike the Quran, whose origin is God and which was revealed through the Archangel Gabriel.

﴿۷۷﴾ قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامً

﴿۷۷﴾ قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا 

بگو پروردگار من براي شما ارجي قائل نيست اگر دعاي شما نباشد، شما (آيات خدا و پيامبران را) تكذيب كرديد و دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد.

اگر گفتيم «الانسان فقيرٌ يعني هستيِ او هستي فقيرانه است خب اگر هستي او هستي فقيرانه بود اگر اين هستيِ فقير با آن غني رابطه نداشته باشد مي‌شود هيچ ديگر, فرمود شما «عِبء» يعني وزن يعني ثِقل يعني سنگيني هيچ نداريد اگر رابطه‌تان را قطع كرديد هيچ‌ هستيد اين ﴿يَعْبَؤُا﴾ كه در قرآن فقط يك جا استعمال شده و آن همين است اين بار سنگين را مي‌گويند «عِبء»

فرمود اگر شما رابطه نداشته باشيد وزني نداريد ولي متأسفانه شما اين رابطه را از اول تا الآن بهم زديد ما گفتيم ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾[28] شما با بودِ خدا ديگري را اراده كرديد ما از قيامت سخن گفتيم شما گرفتار ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ شديد در آيه دو فرمود: ﴿لَمْ يَكُن لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً﴾ اما شما ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾[29] كه هيچ كاري از آنها ساخته نيست ما پيامبر فرستاديم شما برابر آيه چهار گفتيد كه ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ گفتيد ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا﴾[30] گفتيد ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ﴾[31] گفتيد كه ﴿أَوْ يُلْقَي إِلَيْهِ كَنزٌ﴾خب شما چيزي را فروگذار نكرديد كه هر چه ما گفتيم شما به هم زديد تكذيب كرديد لذا در بخش پاياني كه جمع‌بندي مي‌كند مي‌فرمايد شما بي‌ارزشيد چرا؟ براي اينكه شما ارزشتان در تصديق سخنان ماست ولي هر چه ما گفتيم شما تصديق نكرديد

﴿لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ﴾ اگر ذات اقدس الهي شما را نخواند بي‌ارزشيد اين‌چنين نيست كه اگر شما خدا را نخوانيد بي‌ارزشيد اگر او دستتان را نگيرد بي‌ارزشيد اگر او پيغمبر نفرستد هدايتتان نكند دين پيدا نكنيد مي‌شويد لا شيء نه اينكه اگر شما خدا را نخوانيد مي‌شويد لا شيء.

 

پس وزنتان به اين است كه اين امور را تصديق كنيد رابطه را حفظ بكنيد ولي متأسفانه ﴿فَقَدْ كَذَّبْتُمْ﴾ حالا كه ﴿كَذَّبْتُمْ﴾ پس بي‌وزنيد همين عذاب الهي و كيفر تلخ الهي براي شما مي‌شود لازم ﴿فَسَوْفَ يَكُونُ﴾ همين تكذيب كه به صورت عذاب در مي‌آيد از شما دست‌بردار نيست چون در حقيقت همين عمل است كه به اين صورت در مي‌آيد

چندتا روايتي كه در ذيل اين آيه آمده است[1] اين خطاب را به خصوص كفار نمي‌داند به انسانها مي‌داند اعم از كافر و مؤمن مي‌فرمايد أيّها الناس اگر شما به خدا توجه نكنيد و از خدا چيز نخواهيد او را عبادت نكنيد او را دعا نكنيد مورد اعتماد و اعتناي او نيستيد وزني نداريد به اصطلاح رقم و عددي نيستيد عَبء يعني يك شيء سنگين و وزين اگر شما خدا را نخوانيد بي‌ارزشيد نظير ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[2] يا ﴿فَلاَ نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾[3] پس ايّها الناس! اگر شما خدا را نپرستيد و خدا را نخوانيد و نخواهيد بي‌ارزشيد اختصاصي به كفار ندارد برابر چند روايتي كه در ذيل اين آيه است.

اما چون خطاب اين آيه با خيلي از آيات اين سور‌ه ناظر به مشركان مكه است مي‌فرمايد ذات اقدس الهي به شما احترام كرده براي شما دعوت‌نامه فرستاده اگر او شما را احترام نمي‌كرد كه دعوت نمي‌كرد ﴿مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ﴾[4] اگر او شما را دعوت نمي‌كرد معلوم مي‌شود مورد احترام او نبوديد. اينكه اضافه «دعاء» به «كُم» اضافه به مفعول است يا اضافه به فاعل بحث بود طبق آن روايات اضافه اين «دعاء» به «كُم» اضافه به فاعل است يعني اگر شما خدا را نخوانيد شما داعي نباشيد عابد نباشيد رقمي نيستيد لكن طبق آن برداشت ديگر اضافه «دعاء» به «كُم» اضافه مفعول است يعني «لولا دعاء الله إيّاكم» خدا شما را دعوت كرد اگر او شما را دعوت نمي‌كرد ارزشي نداشتيد

سرّ ترجيح اضافه به مفعول بر اضافه به فاعل كه آيا داعي خداست يا داعي بنده است اين فاء ﴿فَقَدْ كَذَّبْتُمْ﴾[5] است اگر واو بود «و قد كذّبتم» ممكن بود بگوييم اضافه «دعاء» به «كُم» اضافه به فاعل است اما فاء است يعني اگر خدا شما را دعوت نمي‌كرد شما بي‌ارزش بوديد ولي متأسفانه شما اين را تكذيب كرديد يعني ارزشتان را از بين برديد بنابراين اگر اين واو بود معنايش اين بود كه اگر بشر خدا را نخواند بي‌ارزش است

Commentators understand this verse to mean that a human being’s purpose is to worship God (R), in keeping with other verses such as 51:56 : I did not create jinn and mankind, save to worship Me . Here supplication ( du ʿāʾ ) is also understood to refer to one’s worship, prayer, and gratitude to God (R) or one’s faith (IK).

﴿۷۶﴾ خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا

﴿۷۶﴾ خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا 

جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت جالبي! 

درباره دوزخيان آيه 66 اين بود ﴿إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ درباره عبادالرحمان دارد كه ﴿خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾

﴿۷۵﴾ أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا

﴿۷۵﴾ أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا

آنها هستند كه درجات عالي بهشت در برابر شكيبائيشان به آنان پاداش داده مي‏شود. و در آن با تحيت و سلام روبرو مي‏شوند. 

كلمه (غرفه ) به طورى كه گفته اند به معناى بنايى است كه بالاى بناى ديگر واقع شده باشد و از كف خانه بلندتر باشد. و در آيه شريفه، كنايه است از درجه عالى تر بهشت،

و معناى آيه اين است : اين نامبردگان كه به اوصاف قبل وصف شدند درجه رفيع و قسمت بالاى بهشت را پاداش گرفته و فرشتگان، ايشان را با تحيت و سلام ديدار مى كنند،

تحيت و سلام را نكره آورد به منظور بزرگداشت آن دو بوده.

Lofty abode renders ghurfah (cf. 29:58 ; 34:37 ; 39:20 ), which means the uppermost part of a dwelling and here refers to the Garden (Fakhr al-D ī n al-R ā z ī); see 39:20c .

 

مستحضريد كه اين صبر جامع همه حسناتي است كه گفته شد براي اينكه شما همه اين فضايل را شمرديد و سندش را هم صبر ذكر كرديد خب معلوم مي‌شود اقسام سه‌گانه صبر را زير پوشش يك عنوان ذكر كرديد صبر «عن المعصية» صبر «عند المصيبة» صبر «علي الطاعة» سه قسم صبر است,[38] انجام دادن واجبهاي مالي و بدني دشوار است خب انسان بايد صابر باشد تحمل كند هنگام مصيبت نبايد جزع كند عندالمصيبه بايد صابر باشد هنگام ابتلاي به گناه بايد صبر عن المعصيه داشته باشد اين ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾ شامل همه اينها مي‌شود براي اينكه اوصافي كه ذكر شده ﴿لاَ يَزْنُونَ﴾[39] است ﴿لاَ يَقْتُلُونَ﴾[40] است ﴿يَبِيتُونَ﴾[41] است پس صبر «علي الطاعة» است صبر «عن المعصية» است و مانند آن, اين صبر بايد عام باشد. فرمود: ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾ نفرمود «بما آمنوا» براي اينكه اين صبر همه فضايل را دارد و مسئله صبر در رديف ستون دين است كه فرمود: ﴿اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[42] اين از بهترين بركات فضيلت است

درست است كه ما به اندازه خودمان با هم‌فكري ديگري بايد كه وضع را تدبير بكنيم اما اين طور نيست كه اگر چيزي پيش نيامد ما جزع كنيم فزع كنيم اوضاع را بهم بزنيم لذا فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ اين‌چنين نيست كه روزگار همه‌اش بايد به كام ما باشد به سود ما باشد خيلي از چيزهاست كه ما نمي‌دانيم فرمود: ﴿عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[43] ﴾.

در برابر شداید گاهی انسان جزع و فزع میکند, گاهی صبر میکند تو دلش ناراحته, گاهی میگوید حکمت است, گاهی میگوید هر چه از دوست رسد نیکوست.

 

گابریل گارسیا مارکز:

باور نميكنم خدا به كسی بگويد: ” نه…! “
خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم
٢- یه کم صبر کن
٣- پيشنهاد بهتری برايت دارم
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
صبر اوج احترام به حکمت خداست

 

بنابراين صبر كردن با انجام دادن وظايف لازم از بهترين فضايل است ﴿وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلاَماً

اين گونه افراد:

 آن غُرف مبنيه بهشت براي اينهاست

مخلّد در آنها هستند

هم قرّة العين اينهاست به نحو دوام

 هم قرارگاه اينهاست به نحو دوام

جاي خوبي هم هست هم به يكديگر كه مي‌رسند ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[12] هم از آن طرف ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم﴾[13] هم فرشته‌ها سلام دارند هم خود اينها نسبت به يكديگر سلام دارند

اينها در غرفه بهشتي تحيّت و سلام را تلقّي مي‌كنند در قبال كفّار كه در آيه 68 همين سور‌ه گذشت فرمود: ﴿وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً﴾ لذا اينجا [يعني در آيه 75] «يَلْقَون» هم خوانده شد[26] آنها ﴿يَلْقَ أَثَاماً﴾ اينها «يَلْقَونَ» يا ﴿يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلاَماً

﴿۷۴﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ

﴿۷۴﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا 

 

آنها كساني هستند كه مي‏گويند پروردگارا از همسران و فرزندان ما، مايه روشني چشم ما قرار ده و ما را پيشواي پرهيزگاران بنما!

خب عمده آن است كه اينها خودشان را اصلاح كردند اهل بيتشان را اصلاح مي‌كنند بخش محلّي را اصلاح مي‌كنند بخش منطقه‌اي را اصلاح مي‌كنند بخش بين‌المللي را اصلاح مي‌كنند

فرمود عبادالرحمان كساني‌اند كه عرض مي‌كنند ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا﴾ درست است ما موظّفيم تعليم بدهيم تزكيه كنيم نصيحت كنيم سفارش كنيم ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[13] ما موظّفيم اما همه اينها به هِبه و بخشش و كرم تو وابسته است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا﴾ داشتن همسران باايمان چون اين مادر است كه فرزند صالح تربيت مي‌كند و بايد بدانند كه تربيت كردن فرزند صالح و انسان نمونه از هر مدركي افضل است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ﴾ اينها قرّةالعين باشند براي ما قُرّة به معناي روشني چشم تفسير مي‌شود ولي تفسير به لازم است چون قرّه يا از قَرّه است يا از قَرير هواي سرد را مي‌گويند قرير هواي قارّ, اشكي كه از چشم بيرون مي‌آيد دو قسم است يك انسان غمگين و دلسوخته اشكش گرم است انساني كه عزيز سفركرده‌اش از سفر آمده اين خوشحال مي‌شود اشك شوق مي‌ريزد اين اشك خنك است وقتي مي‌گويند قَرّة الأعين نه يعني چشم شما روشن يعني اشك شوق بريزيد فضيلتي نصيبتان بشود عزيزتان برگردد به كمالي برسيد محبوبتان مقصودتان برسد كه شما اشك شوق بريزيد اشك خنك اين معناي قرّةالعين است يعني به مقصد برسيد مقصودتان را در آن مقصد ببينيد و اشك شوق بريزيد كه اين اشك, اشك قارّ و خنك است يا نه, از قَرّه است يعني آرام بگيريد انسان يا مضطرّ است كه در آن حال مضطرب است يا طمأنينه دارد و قرار گرفته است اين هم در صورتي است كه به مقصد برسد در قرار است اگر در بين راه باشد و ابن‌السبيل باشد كه قراري ندارد اين قرّة أعين يا از آن هواي قارّ است يا از قرار بالأخره يك موفقيّتي است و نعمت الهي. تعبير فخررازي اين است كه گفته نشده قرّة عيون گفته شد قرّة أعين جمع قلّه آوردند براي اينكه مردان الهي كه جزء عبادالرحمان باشند قليل‌اند ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[14] لذا جمع قلّه آوردند[15]

ما الفرق بين جمع القلة وجمع الكثرة وصيغة منتهى الجموع ؟
1- جمع القلّة يدل على عدد من 3 إلى 10

1- جمع الكثرة يدل على أكثر من عشرة

 

خب عمده اين جمله است ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ خدايا! آن توفيق را بده كه مردان پاك جامعه به دنبال ما راه بيفتند اين همّت بلند را قرآن به ما آموخت انسان هميشه مأموم باشد كه هنر نيست دنباله‌رو باشد كه هنر نيست يا يك عدّه آدمهاي عوام به دنبال آدم راه بيفتند كه هنر نيست اين دعا را خدا به اين عبادالرحمان آموخت به اينها اجازه داد كه به خدا اين حرفها را بزنند خدايا! آن توفيق را بده كه متّقيان به ما اقتدا كنند اين كم كمال است؟! نگفته كه در ايران كه نگفته در زمان و زمين خود ما كه, متّقيان اين جمع محلاّ به الف و لام است مردان پاك و باتقوا به ما اقتدا كنند

اين ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين روح بلندپروازي را دين به ما ياد مي‌دهد اين دين است نفرمود همه‌اش به دنبال ديگري برو خب چه وقت انسان امام متّقيان مي‌شود؟ در صورتي كه مراحل چهارگانه قبلي را پشت‌ سر گذاشته باشد اول معرفت صحيح بعد از معرفت, هجرت است ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[16] از رجس هجرت بكن

سوره ۷۴: المدثر - جزء ۲۹ - ترجمه فولادوند

وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿۵

و از پليدى دور شو (۵)

بعد از هجرت, سرعت است فرمود وقتي كه مهاجر شدي داري حركت مي‌كني توقّف نكن مي‌دانيد اين ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ همه‌اش درباره مجلس حرام نيست نگاه كردن بعضي از سريالها اين طور است خواندن روزنامه‌هاي بي‌اثر همين طور است يك دانشجو يا يك طلبه تا نفس مي‌كشد بايد به دنبال علم برود اگر چيزي مفيد علمي نيست خب چرا آدم وقت صرف بكند اين ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ آن را شامل مي‌شود. فرمود اگر معرفت شد قدم دوم هجرت است اگر هجرت شد سرعت است اينجا جاي اين نيست كه بگويند فلان مقدار برويد كه اگر كسي در راه افتاد صراط مستقيم افتاد اينجا جاي «خير الامور اوسطها»[17] نيست اينجا جاي «خير الامور أشدّها و أكثرها و أوفرها و أعلاها» است كه در دعاي كميل مي‌خوانيم «و أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك»[18] اگر كسي در راه باشد پس قدم اول معرفت است مرحله دوم هجرت است مرحله سوم سرعت است كه فرمود: ﴿وَسَارِعُوا﴾[19] نگفت آرام آرام برويد كه فرمود اگر راه را پيدا كرديد خب تندتر برويد. مرحله چهارم سبقت است اينكه جلوتر بروند اينكه بالا و پايين نشستن نيست كه اينكه رياست و مرئوسيّت نيست كه مذموم باشد اين دين است و تقواست خب اگر كسي در هسته عدل و تقوا دارد حركت مي‌كند اين اگر جلوتر برود نقص نيست خيليها عادل‌اند اين مي‌خواهد اعدل باشد خيليها متّقي‌اند اين مي‌خواهد اتقا باشد

پس اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت حالا كه سابق شد احساس مسئوليت بايد بكند نه اينكه همان‌جا بايستد و متوقّف بشود و راكد باشد بايد رهبري ديگران را هم به عهده بگيرد از خدا بخواهد كه يك عدّه پرهيزكاران حرف او را گوش بدهند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اگر به اين درجه نرسيد مأموم شد طبق بعضي از رواياتي كه هست «واجعل لنا من المتّقين اماما»[23] اين براي مأمومين است اما روح بلند قرآن كريم اين است كه خدايا! تو كه دينت را حفظ مي‌كني تو كه جامعه را بدون امام نگه نمي‌داري تو كه بدون پيشرو نگه نمي‌داري خب ما جلو بيفتيم ديگران به دنبال ما, ما كه نمي‌خواهيم فخرفروشي بكنيم كه اين چيزي نيست كه بد باشد كه تو خودت به ما دستور دادي كه عبادالرحمان اين طورند, فرمودي عبادالرحمان مي‌گويند خدايا ما را پيشواي مردان باتقوا قرار بده كه متّقيان جامعه به ما اقتدا كنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين مي‌شود عبادالرحمان.
چرا ما دنباله‌رو باشيم مگر تقليد و دنباله‌رو بودن و مأموم بودن فضيلت است آنچه فضيلت است پيشرو بودن است فرمود شما رائد باشيد قائد باشيد امام باشيد ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾

************

قرآن كريم هدف خلقت جهان را دو چيز دانست يكي عبادت و ديگري معرفت قبلاً گذشت كه برابر بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هدف خلقت, معرفت توحيدي بشر است

سوره ۶۵: الطلاق - جزء ۲۸ - ترجمه مکارم شیرازی

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا﴿۱۲

خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مي‏شود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه چيز احاطه دارد. (۱۲)

 

 

فرمود ما اين نظام آسمان و زمين را آفريديم فرمان الهي از همه اين مسير عبور مي‌كند تا شما موحّدانه بدانيد خدا ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ عَلِيمٌ﴾[2] است خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾[3] است. در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» همان آيه معروف است كه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[4] پس هدف مخلوق نه هدف خالق چون خالق خودش هدف است كمال است

اگر هدف خلقت, معرفت باشد كه در پايان سورهٴ «طلاق» است در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اولواالألباب كه اهل معرفت‌اند به مقصد رسيده‌اند حرفهاي آنها را نقل كرد كه اولي الألباب ﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[5] آنها اهل فكرند اهل بحث‌اند اهل استدلال‌اند اهل معرفت‌اند اهل شهودند حق بودن عالم را مي‌فهمند حق بودن عالم را مي‌بينند اينها اولواالألباب‌اند. مطابق آيه سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» كه هدف خلقت عبادت است[6] بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» مطرح است كه فرمود: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ﴾[7] تا پايان بحث كه آيه 75 همين سور‌ه است عبادالرحمان اوصافشان اين است

عبادالرحمان افراد ضعيف و متوسط و قوي دارند بالاترين رتبه براي معصومان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در آن بيان نوراني نهج‌البلاغه فرمود: «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن»[8]

  خطبه 87 نهج البلاغه


عترة النبي‏:

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ؛ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ‏ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ؟ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ. فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.

مردم كجا مى رويد چرا از حق منحرف مى شويد پرچم هاى حق بر و نشانه هاى آن آشكار است، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مى رويد چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبان هاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد

 

وقوله : « فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن » يحتمل أن يريد : أنزلوهم بأحسن ماتنزلون القرآن من الاطاعة والاحترام ، ويحتمل ان يريد : أنزلوهم بأحسن ما أنزلهم القرآن من الولاية ، كما في قوله عزّ وجلّ : « إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون »  [١] ، ومن الطهارة كما في قوله : « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا » [٢] ، ومن الطاعة المطلقة كما في قوله : « أطيعواالله وأطيعوا الرسول واولي الامر منكم » [٣] ، ومن المودة كما في قوله :
« قل لا أسالكم عليه أجرا إلا المودة في القربى » [٤] ، إلى غير ذلك من المقامات والمنازل التي نزل بها القرآن لاهل البيت عليهم الصلاة والسلام .

يعني اگر قرآن براي مؤمنان براي متّقيان براي مقرّبان درجات ذكر مي‌كند آن قلّه‌اش براي اهل بيت است آن مراحل مياني براي ديگران است «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» يا «فيهم كرائم القرآن»[9]

و من خطبة له (علیه السلام) يذكر فيها فضائل أهل البيت:
وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ، بِهِ يُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَى، فَاسْتَجِيبُوا لِلدَّاعِي وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِيَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ، وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً. فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ، إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا. فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ.
 عاقل با چشم دل، پايان کار را مى نگرد و اعماق و بلندى هاى آن را درک مى کند. دعوت کننده اى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قيام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنيد و از رهبرتان پيروى نماييد.
آن ها (دشمنان حق) در درياهاى فتنه فرو رفتند; بدعت ها را گرفته و سنت ها را رها نمودند (و کار به جايى رسيد که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختيار کردند;) ولى گمراهان و تکذيب کنندگان به سخن درآمدند.
ما مَحرم اسرار (پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)) و ياران راستين او و گنجينه داران و درهاى علوم وى هستيم و (البتّه) هيچ خانه اى را جز از درش وارد نمى شوند و هر کس از غير در وارد شود سارقش مى نامند!
آيات کريمه قرآن درباره آن ها (پيامبر و اهل بيتش) (عليهم السلام) نازل شده، آن ها گنجينه هاى علوم خداى رحمانند. اگر سخن بگويند راست مى گويند و اگر سکوت کنند کسى بر آن ها پيشى نمى گيرد. راهنماى جمعيّت بايد به افراد خود راست بگويد و عقل و خرد را حاضر سازد و از فرزندان آخرت باشد; چرا که از آن جا آمده و به آن جا باز مى گردد.

آن قلّه براي اهل بيت است اين بخشهاي مياني و پايين براي ديگران, اگر اين‌چنين شد هم بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آنها و مأمومان و شاگردان و پيروان آنها را شامل مي‌شود هم بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه محلّ بحث است آنها و شاگردان و پيروان آنها را شامل مي‌شود لذا آنها اگر به خدا عرض مي‌كنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ يعني «اماماً مطلقاً معصوماً مطهّراً طيّباً» و مانند آن است. شاگردان آنها اگر مي‌گويند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ يعني اماماً عادلاً نه اماماً معصوما و اگر رواياتي در كنزالدقائق و مانند آن نقل شده است[10] با حفظ اين مراتب است وگرنه صدر و ساقه اين بحث مربوط به عبادالرحمان است اختصاصي به ائمه(عليهم السلام) ندارد آنجا كه مخصوص ائمه است و احدي راه ندارد آيه تطهير است[11] آيه مباهله است[12] آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[13] است و مانند آن, اما اين آيات كه بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران»[14] يا بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است همه را شامل مي‌شود منتها آنها در قلّه‌اند و شاگردان اينها در مراحل مياني و متوسط يا نازل.

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳, ۴ - ترجمه مکارم شیرازی

 

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۱۹۰

مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏ هاي (روشني) براي صاحبان خرد و عقل است. (۱۹۰)

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۱۹۱

همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده‏ اند، ياد مي‏كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي‏انديشند، (و مي‏گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاي، منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. (۱۹۱)

رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ ﴿۱۹۲

پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساخته‏ اي، و اين چنين افراد ستمگر هيچ ياوري نيست. (۱۹۲)

رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿۱۹۳

پروردگارا، ما صداي منادي توحيد را شنيديم، كه دعوت مي‏كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران! (۱۹۳)

رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿۱۹۴

پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودي، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمي‏كني. (۱۹۴)

 

 اينها كساني‌اند كه تنها به فكر خودشان نيستند يعني مراحل  را پشت سر گذاشتند معرفت پيدا كردند به دين و قرآن و عترت و معارف الهي هجرت پيدا كردند از جهل علمي به علم از جهالت عملي به عدل هجرت كردند در اين هجرت هم سرعت گرفتند در اين سرعت هم سبقت گرفتند بعد از گذشت اين مراحل چهارگانه از خدا مي‌خواهند خدايا ما كه سريعاً به توفيق شما آمديم و جلو افتاديم و پيشگام شديم پشت سريها را هم دريابيم اين توفيق را به ما بده ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ عدّه‌اي كه غالباً تفكّر ادبي دارند به اين فكرند كه چطور اين امام كلمه مفرد است و آن «نا» كه ضمير متكلّم مع‌الغير است كثرت را نشان مي‌دهد نگفتند «واجعلنا للمتّقين ائمة» به اين فكر بودند كه يا امام جنس است همه را شامل مي‌شود يا امام بر وزن صيام جمع عام است نظير صيام كه جمع صائم است جمع مكسّر[4] اين دو وجه, وجه ادبي است و قابل قبول اما آن نكته‌هاي اساسي كه قرآن به آن سمت سوق مي‌دهد آنها قدري مغفول واقع شد و آن اين است كه اين كثرت به وحدت برمي‌گردد هيچ كثرتي بين اينها نيست اينها يك واقعيّت‌اند اگر درباره اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است كه اينها از نور واحدند درست است كه در آن مراحل مخزن الهي كثرت نيست ولي بالأخره اينها كثيرند ديگر, اما همه اينها يك حقيقت‌اند هيچ اختلافي بين اينها نيست هر كدام به جاي ديگري اگر بود همان كار را انجام مي‌داد بنابراين چه شما بفرماييد كه اينها چهارده نفرند درست گفتيد, چه بفرماييد يك نفرند درست گفتيد «كلّهم من نور واحد»[5] 

اين قسم از آيات دارد كه مردان الهي يك واقعيّت‌اند اينكه گفته شد «متّحد جانهاي شيران خداست»

 

در جريان عبادالرحمان بعد از اينكه اوصاف علمي و عملي فراواني از اينها ذكر كرد نقل فرمود كه اينها از ذات اقدس الهي گذشته از صلاح و سَداد خانوادگي, امامت جامعه را هم خواستند. در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آيه 84 از وجود مبارك ابراهيم جريان ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾ را هم نقل كرد كه انسان از ذات اقدس الهي درخواست مي‌كند كه ماندگار باشد نام او بماند سيره و سنّت او بماند اين «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»[1] را از خدا مسئلت مي‌كند اينكه فرمود: ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾ يعني در بين آيندگان من خوش‌نام باشم نام حق نام صدق نام عدل و نام فضيلتِ من مطرح باشد اين همان است كه «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ» مستحضريد كه يكي از بهترين القاب وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) همين بقيّةالله است اما اين بقيّةالله قبل از اسلام هم مطرح بود در اسلام هم مطرح است منتها خاتِم و خاتَمش وجود مبارك امام زمان است قرآن كريم از عالمان دين در ادوار گذشته به عنوان ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[2] ياد مي‌كند عالمان دين روحانيون بقيّةالله‌اند منتها وجود مبارك وليّ عصر بالاصاله است اينها بالتبع, آنها در نظام خلقت بين مخلوقها بالذّات‌اند اينها بالعرض آن حضرت بالحقيقت است اينها بالمجاز يك روحاني مي‌تواند بقيّةالله باشد زيرا او لله فكر مي‌كند لله عمل مي‌كند لوجه الله سخن مي‌گويد و وجه الله هم ماندني است در قرآن كريم از علماي پيشين چنين ياد كرد ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾

 

سوره ۱۱: هود - جزء ۱۲ - ترجمه فولادوند

فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ ﴿۱۱۶

پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند (۱۱۶)

 

 

بعضيها جزء اولواالألباب‌اند بعضي جزء اولواالأبصارند بعضي كذا و كذا بعضي جزء اولوا بقيّه‌اند كساني كه صاحب مقام بقيّةاللّهي‌اند اينها جزء اولوابقيّه‌اند يعني والي بقايند مالك بقايند خدا بقا را به اينها تمليك كرده است چون اين بيان در قرآن كريم آمد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»[3] خب چه چيزي بهتر از اينكه انسان نميرد و از بين نرود گرچه هيچ كس از بين نمي‌رود ولي از خاطره‌ها محو مي‌شوند و نسياً منسياً مي‌شوند اما عالمان دين مي‌بينيد همچنان زنده‌اند شما الآن در حوزه‌هاي علميه روزي هزارها بار افراد مي‌گويند قال الشهيد(رحمه الله), قال الشهيد(رحمه الله) خب اين لسان صدق است ديگر اين بقيّةالله است ديگر منتها آن حضرت بالأصل بقيّة الله است اينها بالتّبع آن حضرت بالأصل امام است اينها بالتّبع امام‌اند بنابراين اين مقامي است كه خواستنش از ذات اقدس الهي نقص نيست اين رياست دنيايي و مادّي نيست كه انسان از خدا طلب نكند اين ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ يعني ما را امام متّقيان قرار بده ما را بقيّةالله قرار بده ما را ماء معين قرار بده يكي از القاب وجود مبارك حضرت ماء معين است همين ماء معين را درباره عالمان دين هم مي‌گويند ماء معين مائي است كه «تَناله الدلاء و تراه العيون» آن آبي كه در زير زمين مدفون است ديگر مَعين نيست اما آن آبي كه عين و چشم او را مي‌بيند و در دسترس تشنگان است و جاري است مي‌گويند ماء معين در ذيل آيه ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[4] آنجا رواياتي هست كه بر وجود مبارك حضرت تطبيق شده[5] از القاب عالمان دين هم اين است كه اينها ماء معين‌اند اينها با كتاب نوشتنشان با درسشان با بحثشان با امامتشان با موعظه‌شان معارف دين را در جامعه جريان مي‌دهند خب چه نعمتي بهتر از اين اينكه مقام دنيا نيست كه اگر كسي بخواهد به دنبال دنيا رفته است كه اين يك مقام معنوي است قرآن هم تجليل كرده اِجلال كرده تجويز كرده اكرام كرده كه اينها بگويند خدايا ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾

در بيانات نوراني حضرت امير هست كه كسي كه امام يك جمعيّت شد حالا امام جماعت شد امام جمعه شد امام يك شهر شد هر چه شد اين «فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ»[6] اينها برابر همين آيات محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «فرقان» يعني از آيه 63 به بعد عمل كردند ديگر عبادالرحمان اين اوصاف را داراست اگر حضرت امير فرمود: «فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ» اينها شروع كردند به تعليم نفس و تأديب نفس و در نهج‌البلاغه وجود مبارك حضرت امير, رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به امامِ مَن اتّقي وصف كرد فرمود: «فهو إمامُ مَن اتّقيٰ»[7] امام متّقيان است خب اين لقب پرافتخار بالأصاله براي آن حضرت است بالتّبع براي شاگردان آنها, اگر رواياتي در كنزالدقائق و امثال ذلك آمده است كه اين درباره ما اهل بيت است[8] اين حق است چون بالأصاله براي آنهاست شعاع آن بركت آن ريزش آن به شاگردانشان هم مي‌رسد خب همين قرآن است كه از عالمان امّتهاي گذشته به ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[9] ياد مي‌كند ديگر ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ يعني بقيّةالله چه چيزي را قرآن كريم باقي مي‌داند آنچه عند الله است باقي مي‌داند برابر آيه سورهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[10] اگر كسي الهي فكر كرد و الهي عمل كرد چه در امّتهاي گذشته چه در اين امّت مي‌شود ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[11] يعني بقيّةالله

﴿۷۳﴾ وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا

﴿۷۳﴾ وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا

آنها كساني هستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها گوشزد شود كر و كور روي آن نمي‏افتند!

خب اينها كساني‌اند كه آيات الهي را مي‌شنوند خوب گوش مي‌دهند. در سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت اينها كساني‌اند كه وقتي آيات الهي بر آنها خوانده بشود آيه 58 سورهٴ مباركهٴ «مريم» اين بود ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ هم مي‌فهمند هم به سجده مي‌افتند هم اشك مي‌ريزند اينها ساجداً باكياً آيات الهي را تلقّي مي‌كنند همان معنا كه به صورت وصف ثبوتي در سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت به صورت صفت سلبي در آيه 73 اين سور‌ه مطرح است كه ﴿وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناً﴾ بعضيها اصمّ و اعمايند اصلاً معناي آيه را نه مي‌فهمند نه مي‌شنوند ممكن است يك ترجمه‌اي را درك بكنند اما اينها اين طور نيستند بلكه ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ باكياً به سجده مي‌افتند خرور يعني از بالا به پايين آمدن

 معناى آيه شريفه اين است كه : بندگان رحمان چون متذكر آيات پروردگارشان مى شوند و حكمت و موعظه اى از قرآن او و يا وحى او مى شنوند، كوركورانه آن را نمى پذيرند و بدون اينكه تفكر و تعقل كنند بيهوده و بى جهت، دل به آن نمى بازند، بلكه آن را با بصيرت مى پذيرند و به حكمت آن ايمان آورده به موعظه آن متعظ مى شوند و در امر خود، بر بصيرت و بر بينه اى از پروردگارخويشند

﴿۷۲﴾ وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا

﴿۷۲﴾ وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا

 

 

آنها كساني هستند كه شهادت به باطل نمي‏دهند (و در مجالس ‍ باطل شركت نمي‏كنند) و هنگامي كه با لغو و بيهودگي برخورد كنند بزرگوارانه از آن مي‏گذرند. 

در بخش پاياني در آيه 63 فرمود: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ خداوند فرشته‌ها را عبادالرحمان مي‌داند كه ﴿وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾[1]

سوره ۴۳: الزخرف - جزء ۲۵ - ترجمه مکارم شیرازی

وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ﴿۱۹

آنها فرشتگان را كه بندگان خدايند مؤ نث پنداشتند، آيا به هنگام آفرينش آنها شاهد و حاضر بودند؟ اين گواهي آنها نوشته مي‏شود و از آن بازخواست خواهند شد! (۱۹)

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ ﴿۲۰

آنان گفتند اگر خدا مي‏خواست ما آنها را پرستش ‍ نمي‏كرديم، ولي به اين امر يقين ندارند، و جز دروغ چيزي نمي‏گويند. (۲۰)

 

سوال اینجا این است که الرحمن در اینجا از زبان مشرکان است یا خدا, اگر از زبان مشرکان است که با آیات سوره فرقان همخوانی ندارد

 

پس خداوند فرشته‌ها را عبادالرحمان مي‌داند و بندگان خاصّ و خالص خود را هم عبادالرحمان مي‌داند لذا اوصاف مشترك هر دو گروه را ذكر مي‌كند اگر فرشته‌ها را به كرامت وصف مي‌كند كه ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[2]

 

سوره ۸۰: عبس - جزء ۳۰ - ترجمه مکارم شیرازی

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ﴿۱۵

به دست سفيراني است، (۱۵)

كِرَامٍ بَرَرَةٍ ﴿۱۶

والامقام و فرمانبردار و نيكوكار. (۱۶)

 

يا در سورهٴ «انفطار» دارد ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[3]

 

سوره ۸۲: الإنفطار - جزء ۳۰ - ترجمه مکارم شیرازی

وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴿۱۰

و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده. (۱۰)

كِرَامًا كَاتِبِينَ ﴿۱۱

والامقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما). (۱۱)

همين كِرام را وصف مؤمنان قرار مي‌دهد همين كرامت را خُلق و خوي عبادالرحمان قرار مي‌دهد كه مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ خب اين وصف فرشته كه  براي عبادالرحمان آمده حالا اينها نسبت به فضايل اخلاقي در چه پايگاهي هستند كه فرشته‌خوي شدند؟ خداوند فضايل اينها را ذكر كرد بعد فرمود اينها دست به گناه نمي‌زنند اما آنها كه دست به گناه زدند راه براي برگشت باز است 

فرمود: ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ اينها شاهد زور نيستند يكي از مصاديق روشن شهادت زور اين است كه در محكمه حاضر بشوند شهادت باطل بدهند لكن آيه ناظر به آن نيست ناظر به يك امر جامع و مطلقي است كه آن را هم زير پوشش خود مي‌تواند بگيرد يعني اينها در محفل باطل, كار باطل, حرف لغو حضور ندارند زور يعني باطل اينها آنجا حضور ندارند نه خودشان كار باطل مي‌كنند چون ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾اند نه در محفل باطل حضور پيدا مي‌كنند ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ اگر همايشي كنفرانسي گردهمايي جايي باشد كه فساد باشد اختلاط باشد آهنگهاي حرام باشد اين گونه از محافل آنها حضور ندارند پس مجلس معصيت آنها حضور ندارند عصيانهاي شخصي را هم مرتكب نمي‌شوند نموداري از اين فضيلت در آيه 68 سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ﴾ اگر اينها در كنار كعبه يا جاي ديگر نشستند نسبت به دين اهانت مي‌كنند شما آنجا حضور پيدا نكن البته خطاب به حضرت است لكن مخاطب اصلي‌اش مردم‌اند لذا در بخشهاي ديگر فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه شما در مجلس حرام شركت نكنيد[11]

سوره ۴: النساء - جزء ۵, ۶ - ترجمه مکارم شیرازی

وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ﴿۱۴۰

خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما فرستاده كه هنگامي كه بشنويد افرادي آيات خدا را انكار و استهزا مي‏نمايند با آنها ننشينيد تا به سخن دگري بپردازند، زيرا در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود، خداوند منافقان و كافران را همگي در دوزخ جمع مي‏كند. (۱۴۰)

با اينكه در هيچ جاي قرآن نگفته مگر اينجا و اينجا هم خطاب به پيغمبر است پس اينكه در جاي ديگر به مردم خطاب مي‌كند مي‌فرمايد ما قبلاً به شما گفتيم معلوم مي‌شود آنكه به پيغمبر فرمود, مخاطب اصلي مردم‌اند.

در آغاز سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم اين بود كه مردان الهي از لغو گريزان‌اند ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[12] در بخشهاي ديگر هم فرمود اينها اگر لغو را بشنوند از آن فاصله مي‌گيرند آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين بود ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾.

 

خب اين «لا يقومون», «لا يقعدون», «لا يجلسون» نيست ﴿لاَ يَشْهَدُونَ﴾ است يك وقت است كسي در نماز يا غير نماز اين خاطرات را به ذهن مي‌آورد اين هم شهود زور است اگر كسي با خاطرات حرام هم سرگرم باشد اين ديگر جزء عبادالرحمان نيست اين ﴿مَرُّوا كِرَاماً﴾ نيست اگر كسي نه در علم نه در عين با زور و باطل و حرام انسي ندارد اين جزء عبادالرحمان است اين قوّه خيال كه آرام نمي‌گيرد خواب هم ندارد چون سهمي از تجرّد براي اوست اين در بيداري بيدار است در خواب هم بيدار است اين خوابهاي ناروا كه انسان مي‌بيند بر اساس فعاليّت همين قوّه خيال است اين خدمتگزار شهوت و غضب است اگر عقل اين را كنترل بكند از بهترين بركات الهي است و اگر اين را كنترل نكند شهوت و غضب اين را مي‌گيرند اينكه مي‌بينيد اگر زيدي با عمرو ناسازگار بود دائماً دارد براي او نقشه مي‌كشد اين قوّه خيال دارد نقشه مي‌كشد كه او را به چاه بيندازد تا قوّه غضبيه خوشش بيايد يا اگر كسي گرفتار شهوت است دائماً اين قوّه خيال دارد صوَري را ترسيم مي‌كند تا قوّه شهويه را ارضاء كند اين آرام نمي‌گيرد چه در خواب چه در بيداري, اگر كسي اين را مهار نكرد هميشه در زحمت است ولي اگر مهار كرد از بهترين بركات الهي است چون هر چه كه عقل دستور داد او تنظيم مي‌كند صورت‌گري مي‌كند صورت‌سازي مي‌كند و مانند آن,

 

 بنابراين شهادت زور يكي از مصاديقش حضور در محكمه قضاست و شهادت باطل دادن اين يكي از زيرمجموعه اين شهادت زور است و اين مقصود نيست مقصود اين است كه اين در كار باطل حضور ندارد آن معناي جامع شهادت زور محكمه را هم در برمي‌گيرد و شهادت زور اعم از شهادت عيني و علمي است آن كه در خارج در محفل گناه شركت مي‌كند شاهد زور است آن كه دائماً مراحل علمي و حضور ذهني و خاطرات تلخ را مي‌گذراند اين هم گرفتار شهادت زور است عبادالرحمان از اين رذائل مصون‌اند ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ خب اينها خودشان كه نمي‌روند اگر هم يك وقت عبورشان بيفتد سعي مي‌كنند ﴿مَرُّوا كِراماً﴾;  ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ شما مي‌بينيد زنبور عسل اين هرگز به سراغ سطل زباله نمي‌رود اين همه‌اش در بوستان و گلستان مي‌رود بلبلان هم همين طورند هنوز هوا گرم نشده اينها مي‌خوانند و در باغهاي تمييز و پاك روي شاخه‌ها مي‌نشينند جايي كه آلوده باشد زباله باشد اصلاً بلبل راه ندارد آ‌نجا, زنبور عسل آ‌نجا راه ندارد درباره زنبور عسل گفتند كه اگر يك وقت عبورش بيفتد كنار سطل زباله به سرعت مي‌گذرد نحل كارش عسل دادن است عبادالرحمان كارش شيرين‌كام كردن جامعه است اين اصلاً در رذايل راه ندارد بنشيند بد كسي را بگويد كينه كسي را در دل بپروراند نقشه بكشد اين‌چنين نيست مثل زنبور عسل است ﴿وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾.

صاحب مجمع البيان گفته : كلمه (زور) در اصل، به معناى جلوه دادن باطل به صورت حق است. و بنا به گفته وى اين كلمه به وجهى شامل دروغ و هر لهو باطلى از قبيل : غنا و دريدگى و ناسزا نيز مى شود. و نيز صاحب مجمع البيان در معناى كلمه (كراما)گفته است : معناى اينكه بگوييم فلانى از فلان عمل زشت تكرم دارد اين است كه : از چنين عملى منزه است، و نفس خويش را از آلودگى به امثال آن منزه مى دارد.

پس اينكه فرمود: (و الّذين لا يشهدون الزور) اگر مراد از زور، دروغ باشد، تقدير كلام چنين مى شود كه : بندگان رحمان آنهايى هستند كه شهادت به زور نمى دهند، و اگر مراد از زور لهو باطل از قبيل غناء و امثال آن باشد، معنايش اين است كه : بندگان رحمان كسانى هستند كه در مجالس باطل حاضر نمى شوند. از ميان اين دو احتمال، ذيل آيه با احتمال دومى مناسب تر است.

(و اذا مروا باللغو مروا كراما) - كلمه (لغو) به معناى هر عمل و گفتارى است كه مورد اعتنا نباشد، وهيچ فايده اى كه غرض عقلا بر آن تعلق گيرد نداشته باشد، و به طورى كه گفته اند: شامل تمامى گناهان مى شود. و مراد از (مرور به لغو) گذر كردن به اهل لغو است در حالى كه سر گرم لغو باشند.

و معناى آيه اين است كه : بندگان رحمان چون به اهل لغو مى گذرند و آنان را سرگرم لغو مى بينند، از ايشان روى مى گردانند، و خود را پاكتر و منزه تر از آن مى دانند كه در جمع ايشان در آيند، و با ايشان اختلاط و همنشينى كنند